دانشمند بزرگ در علم حدیث، یحیی بن معین، به شیخش گفت: از بَرْ (حفظ) املاء نما که میترسم دوباره تو را نبینم:
امام احمد و امام ابوعیسی هردو آن را روایت نمودهاند. امام احمد در مسند ۳: ۲۶۴ و ترمذی در کتاب «الشمائل المحمدیه» ص ۶۰ در باب «ماجاء فی لباس رسول الله ص» و در این جا لفظ روایت ترمذی آوردهایم:
«قال الترمذي: حدثنا عبد بن حميد، قال حدثنا محمد بن الفضل، قال حدثنا حماد بن سلمة، عن حَبيب بن الشهيد، عن الحسن البصري، عن انس بن مالك س أن النبيج خرج من بيته- وهو في مرض موته- يتكيء على أسامة بن زيد وعليه ثوب قِطريّ قد توشّح به فصلّي بهم».
«ترمذی گفت: عبد بن حمید به ما خبر داد و گفت: محمد بن الفضل به ما خبر داد و گفت: حماد بن سلمه به ما خبر داد و گفت: از حبیب بن الشهید روایت دارم و او از حسن بصری روایت میکند و او از انس بن مالک/روایت میکند که پیغمبرصدر بیماریاش که در آن بیماری رحلت فرمود از خانه بیرون آمد، در حالی که تکیه بر اُسامه بن زید داشت و لباسی به تن داشت که در آن مس یا آهن مذاب به کار برده شده بود و خود را به آن پوشانیده بود و به مسجد آمد و امامت نمود و نماز را با مردم خواند». (قِطری: منسوب به قِطر است که به معنای مس یا آهن مذاب است و تَوَشَّحَ به: یعنی خود را به آن پوشانیده بود).
ترمذی بعد از روایت این حدیث گفت: که عَبد بن حُمَید که شیخ ترمذی است گفت که محمد بن الفضل گفت: نخستین باری که یحیی بن معین پیش من برای روایت حدیث نشست در بارهای این حدیث از من پرسید، گفتم: حماد بن سلمه این حدیث را به من گفت. یحیی بن معین گفت: اگر کتابی که از آن روایت میکنی این جا بود خوب بود. محمد بن الفضل گفت: برخاستم تا کتابم را بیاورم، یحیی بن معین دامن جامهام را چسبید و گفت: از بَرْ این حدیث را اِملاء نما، برای این که میترسم مرگم فرا رسد و تو را نبینم. حدیث را بر او املاء کردم و بعد کتابم را آوردم و از روی کتاب برایش خواندم. ببین که چقدر وقت را گرامی میدانست که میترسید در فاصلهی بلندشدن محمد بن الفضل برای آوردن کتابش، حیاتش وفا نکند؛ یعنی هیچ لحظه از حیاتشان را دست کم نمیگرفتند و برای حفظ وقتشان حساب هزار احتمالات را میکردند.
امانت یحیی بن معین در حدیث:
امام حافظ ذهبی در شرح حال یحیی بن معین در کتاب «سیر اعلام النبلاء» چنین نوشت: «هو الامام لحافظ الجهبد سيد الحفاظ وملك الحفاظ شيخ الـمحدثين، ابو زكريا، يحيي بن معين بن عون بن زياد بن بسطام». او از عرب نبود و لیکن به موالات او با بنی مُرّ لقب مرّی یافت، او در بغداد در سال ۱۵۸ هجری قمری به دنیا آمد و در بغداد بزرگ شد، در ده سالگی شروع به نوشتن و تألیف نمود، پدرش مَعین از نویسندگان با کفایت عبدالله بن مالک بر خراج رَی بود، و بعد از خود یک میلیون درهم برای پسرش یحیی به میراث گذارد، یحیی بن معین همهی آن ثروت هنگفت را در تحصیل حدیث خرج نمود تا جایی که پولی نداشت که نعلین (کفش) برای خود بخرد و پا برهنه راه نرود.
او حدیث را از عبدالله بن مبارک و هُشَیم بن بشر و اسماعیل بن عیاش و سفیان بن عُیینَه، و عبدالرزاق صنعانی در یمن، و وکیع بن جراح و یحیی بن سعید قَطّان و عبدالرحمن بن مهدی و جمعی از علماء در عراق و شام و جزیرۀ و مصر و حجاز فرا گرفت.
از جمله روایتکنندگان او عبارتند از: امام احمد بن حنبل و امام بخاری و امام مسلم و ابوداود و عباس دُوری بغدادی که راویهی علم اوست، و ابوزرعه رازی و ابوحاتم رازی و عثمان بن سعید دارمی و ابویعلی موصلی و جمعی که از شمار بیرونند.
حدیث نوشتن یحیی بن معین به تعداد یک میلیون حدیث و پنجاه بار نوشتن هر حدیث:
علی بن مدینی گفت: علم مردم به یحیی بن معین پایان پذیرفت، عبدالخالق بن منصور گفت: از یکی از علمای حدیث شنیدم که احادیث را به روایت یحیی بن معین روایت میکرد و میگفت: «حدثنی من لم تطلع الشمس علی أکبر منه» حدیث را از کسی روایت میکنم که آفتاب- در این زمانه- بر بزرگوارتر از او طلوع نکرده است. ابن رومی گفت: از چه به شگفت آمدهای؟ از علی بن مدینی شنیدم که میگفت: من در مردم مثل یحیی بن معین ندیدم، کسی را نمیشناسم که از عهد آدم تاکنون حدیث را به قدر یحیی بن معین نوشته باشد.
محمد بن نصر مروزی گفت: از یحیی بن معین شنیدم که میگفت: به دست خط خودم یک میلیون حدیث را نوشتم. امام ذهبی فرمود: قصدش نوشتن حدیث مکرر است. نمیبینی که میگوید: اگر هر حدیث را پنجاه بار نمینوشتیم آن را فهم نمیکردیم، روی این اصل است که گفته شده است:
«كل حديث لا يعرفه ابن معين فليس بحديث» «هر حدیثی که یحیی بن معین آن را نشناسد، حدیث نیست». امام احمد فرمود: هر حدیثی که یحیی بن معین آن را نشناسد حدیث نیست. یحیی بن معین مردی است که خدا او را برای حدیث آفرید. او مُشت هر دروغگویی را باز کرد. و دروغ دروغگویان در حدیث را آشکار و برملا نمود.
وقتی که یحیی بن معین میفرماید: یک میلیون حدیث را به دست خود نوشتم، اولاً قصد حدیث مکرر است که هر حدیثی را پنجاه بار مینوشت. ثانیاً علمای حدیث هر خبر یا هر کلمهای از کلام رسول اللهصو هر سخن صحابی یا تابعی یا هر لفظ غریبی را تفسیر میکردند و هر لفظ مبهمی که آن را روشن میساختند همهی اینها راحدیث میدانستند، وقتی که آن را با سَنَد میآوردند. بنابراین، عدد یک میلیون به همین معنی است.
ابوحاتم رازی گفت: هر بغدادی را که دیدی محبت امام احمد بن حنبل دارد، بدان که او از اهل سنت است و هر بغدادی که دیدی بُغض یحیی بن معین دارد، بدان که باغض یحیی بن معین و کذاب است. از گفتههای یحیی بن معین است/:
«إذا كتبت فقمش وإذا حدثت ففتش».
یحیی بن معین صاحب منهج عظیم و طریق مستقیم است. در تلقی و فراگرفتن علم بدین صورت بود که این عبارت را گفت؛ یعنی موقعی که مینویسی هرچه شنیدی بنویس، اما موقعی که روایت مینمایی خوب وارسی کن تا چیزی را روایت نمایی که صدق و مفید است تا سودمندیاش به عنوان آثار خیرت بماند، و گفتهی شاعر به همین معنی است:
میکوش بهر ورق که خوانی
تا معنی آن تمام دانی
یک دسته گل دماغ پرور
از خر من صد گیاه بهتر
کم گوی و گُزیده گوی چون دُر
تا زاندک تو جهان شود پُرْ
کتابهای بسیاری که یحیی بن معین بعد از خود به یادگار گذاشت:
و عادت یحیی بن معین این بود که اگر به حج میرفت، اول به مدینهی منوره میرفت و از مدینه احرام به حج میبست، و هر وقت که از حج برمیگشت از مکهی مکرمه به مدینهی منوره میآمد و از مدینه به شهر خود باز میآمد و موقعی که به سال ۲۳۳ هجری قمری به قصد حج آمد در اواخر ذیقعدهی همین سال به مدینه داخل شد و در مدینه بیمار شد و در بیست و سوم ذیقعده وفات یافت. و مردم به همدیگر گفتندکه یحیی بن معین وفات یافته است. «بنی هاشم» همان سریری که رسول اللهصبر آن شسته شده بود بیرون آوردند و یحیی بن معین بر همان سریر شسته شد و مردم بر او نماز خواندند و در مقبرهی بقیع مدینه به خاک سپرده شد و مردم میگفتند که این کسی بود که نمیگذاشت دروغ را به پیغمبرصنسبت دهند.