ارزش وقت نزد علمای اسلامی

فهرست کتاب

انسان در بزرگ‌سالی از سن جوانی و کودکی مشغول‌تر و ناتوان‌تر می‌شود:

انسان در بزرگ‌سالی از سن جوانی و کودکی مشغول‌تر و ناتوان‌تر می‌شود:

گاه است که این خیال برای بعضی پیش می‌آید که روزهای آینده، فراغت بیشتری برایش پیش می‌آید و زمانه در آینده وقتی بهتر و به دور از مشاغل و گرفتاری‌ها فراهم می‌سازد، اما من به شما می‌گویم:

هر چقدر سن و سالت بیشتر می‌شود، مسؤولیت و تعلقاتت بیشتر و اوقاتت تنگ‌تر و توانایی‌ات کمتر می‌شود، برای این که وقت در پیری تنگ‌تر و جسم در پیری ناتوان‌تر و تندرستی و نشاطت در آن کمتر است. و واجبات و مشاغل بیشتر و سخت‌تر می‌شود. بنابراین، ساعت‌های عمر را گرامی بدار و کار امروز را به فردا میفکن که فردا را کاری دیگر است. هیچ ظرفی نمی‌تواند خالی باشد، اگر چیزی در آن نباشد هوا آن را پر می‌کند و هر زمانی پر از مشاغل و کارها و اتفاقات ناگهانی است.

شریف محدث عباسی وصیت کرد که روی قبر او بنویسد: «حاجت‌هایی است که انجام نگرفت و آرزوهایی است که حاصل نشده است و جان‌هایی است که مُرد و هزار و یک حسرت با خود برد».

عالمی می‌فرماید: روزهای شادمانی اندک است و روزهای نابسامانی بسیار است.

ابوالفتح بستی می‌فرماید: «إن سَرَّك زمن ساءتك أزمان» اگر روزی تو را خوشوقت کرد روزها تو را بدحال نماید.

و دیگری گفت:

عروس بی‌عزا را امام گیتی نیست اندر یاد
زحق مگذر که آن شادی به این شیون نمی‌ارزد

یکی از علماء در ابیات زیر چنین می‌گوید:

يقولون إن الدهر يومان كلّه
فيوم مسـرّات ويوم مكاره
وما صدقوا والدهر يوم مسـرة
وأيام مكروه كثير البدائة

می‌گویند: زمانه دو روز است: روزی شادمانی‌هاست و روزی نابسامانی‌ها. راست نگفته‌اند، زمانه یک روز خوشی است و روزهای ناخوشی و پیش‌آمدهای ناگوار بسیار است.

از این نوع گفتار زیاد است و هیچ کدام واقعی نیست. برای این که هرکس خوش و ناخوش او در وجود خود اوست. ملاحظه بفرمایید: کسی که عینک سیاه بر چشم نهاده همه چیز را سیاه می‌بیند. کسی که صفراء بر او غالب شده مزه‌ی همه‌ی چیز را تلخ می‌بیند، در صورتی که نه همه چیز سیاه است و نه همه چیز تلخ است. اشخاص بدبین همه چیز را بد می‌بینند. و اشخاص خوشبین همه چیز را خوب می‌بینند. یقیناً شما می‌دانید که اگر ده شخص به خانه‌ای بروند، یکی مهندس، یکی نجار، یکی آهنگر، یکی شیشه‌ساز، یکی پارچه‌فروش، یکی مبل‌ساز، یکی رنگ زن، یکی خانه‌ساز، یکی دانشمند، یکی حقه‌باز، وقتی که به آن خانه داخل می‌شوند، هرکدام نظر به کار مربوط به خود می‌کند. مهندس از نقشه‌ی خانه سخن می‌گوید. نجار از درهای تخته‌ای صحبت می‌کند. آهنگر از قفل و کلید آهنی تمجید می‌کند، شیشه‌ساز از درهای شیشه‌ای تعریف یا انتقاد می‌نماید، پارچه‌فروش از پارچه‌ی پرده‌ها تعریف یا عیب‌جویی دارد، مبل‌ساز از میز و صندلی و گُل میز صحبت دارد. رنگ زن به رنگ خانه چشم دوخته است، خانه‌ساز از طول و عرض اتاق و تناسب آن‌ها سخن دارد، دانشمند از کتاب‌هایی که در قفسه است بررسی می‌نماید. حقُه‌باز می‌خواهد نیرنگی به کار ببرد و هنر خود را نشان دهد. الحاصل:

این جهان کوه است و فعل ما ندا
باز می‌گردد به سوی ما صدی

ما همه کشته‌ی خود را درو می‌کنیم، ما همه جزای کار خود را می‌یابیم، ما همه نقش خود را در آب می‌بینیم.

جهانی که خدای بسیار مهربان ساخته و پرداخته است، همه‌اش خوبی، همه‌اش زیبایی، همه‌اش قدرت‌نمایی، همه‌اش کشتزار آخرت است تا چه کسی چه بکارد. ما عادت کرده‌ایم که خطای خود را نادیده می‌گیریم و هنر دیگران را عیب می‌دانیم، اگر ده چیز مورد دلخواه داریم، شکر آن را نمی‌گزاریم؛ اگر یک دلخواهی که داریم، ناله‌ی خود را به آسمان می‌رسانیم، خدای متعال جهانی آراسته و گسترده و شایسته‌ی زندگی پر سعادت را به بندگان واگذار فرموده است تا آنچه را بخواهیم در آن بیابیم، اما ما می‌خواهیم رنجی نبریم و گنجی بیابیم. نمی‌دانیم که:

نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود
مزد آن گرفت جهان برادر که کار کرد

در دنیا محال وجود ندارد، ایمان صحیح و راستی دل و زبان می‌خواهد، تصمیمی قاطع می‌خواهد و پشت کاری خستگی ناپذیر تا مراد و مطلب به دست آید. و تا کنون دیده نشده که کسی نظام این جهان را بداند و اسباب حصول مراد به کار ببرد و از خدا مدد بخواهد و موفق نشود. ﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٦٩[العنکبوت: ۶٩]. «وکسانی که در راه ما (کوشش و) وجهاد کنند، بطعا به راه‌های خویش هدایت شان می‌کنیم، ویقینا الله با نیکو کاران است».

جوانی است که جدیت و حصول لذت‌ها در آن است. و پیری است که ناتوانی و ناملایمات در آن است.

بنابراین، کار و جدیت و نیرو و بزرگی و رسیدن به آرزو و شیرینی لذت‌ها منوط به سنّ جوانی است، اما پیری مجمع امراض و اعراض و ناملایمات و مکدرات است. و راست گفت شاعر که:

إن الشباب الذي مجدٌ عواقبه
فيه نلذ ولا لذات للشيب

حقا که جوانی که فرجام آن بزرگواری است، لذت‌های ما همه در آن است و پیری لذتی ندارد.

و موقعی که پیری و بیماری‌های آن به دانشمند مشهور، ابوعثمان جاحظ، رسید این دو بیت را در غایت تحسُّر و تألُّم می‌خواند و از ناتوانی و پیری و بیماری می‌نالید:

أترجو أن تكون وأنت شيخ
كما قد كنت أيام الشباب
لقد كَذَبَتكَ نَفسُك ليس ثوب
دريس كالجديد من الثياب

آیا امید داری در حالی که پیر هستی آن گونه باشی که در روزهای جوانی بودی. دروغ به خودت گفته‌ای، جامه‌ی پوسیده مانند جامه‌ی تو نیست.

از جایی که شیخ عبدالفتاح فرمود: بعضی می‌گویند: یک روز خوشی و چندین روز ناخوشی تا اینجا، همه فرموده‌ی اوست؛ اما این داعی سخن ایشان را قبول ندارم و خدای متعال پیری را به بشر ارزانی نداشت تا آن را باعث هم و غم و بیماری و نابسامانی بداند؛ هیچ‌گاه چنین نیست، بلکه این جهان محل اخذ و عطا و داد و ستد است. نظام در همه‌ی امور یکسان است. آیا ممکن است چیزی بخرید و بهای آن را نپردازید؟ جوانی باشد، کودکی باشد، پیری باشد، فقیری باشد، توانگری باشد، فرق نمی‌کند.

برای هرچیز در این جهان قواعدی مقرر شده است: و نگهداری تندرستی یا خلاف آن و بر باد دادن تندرستی. اقتصاد و میانه‌روی و حفظ آبرو و یا خلاف اقتصاد و به کاربردن اسراف و بریز و بپاش و رسیدن به فقر و تنگدستی. و راستی در گفتار و کردار و امانتداری و یافتن اعتبار و محبوبیت و یا خلاف آن و دروغگویی و بدکرداری و خیانت و افتادن به سیاه چال زندان و رسوایی. انسان می‌تواند همه‌ی این‌ها را به چشم خود ببیند. آن کسی که راستگو، پاکدامن و امانتدار است و اقتصاد را رعایت می‌نماید و به حفظ تندرستی مقید است و به خود و بستگانش می‌رسد و صدقه برحسب توانایی می‌پردازد و از سعادت زندگی به نحو احسن برخوردار است. او محسن و نکوکار است. و ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ«الله نیکو کاران را دوست دارد».