قاتل و مقتول!
میدانی چرا این سخنان را خطاب به تو میگویم؟ چون میدانم با ارزشتر از این هستی که به ترانهها گوش بسپاری یا در گناه بیفتی...
بلکه میخواهم دعوتگر دیگران و امر کنندهی به نیکیها و نهی کنندهی از بدیها باشی...
شجاع باش! آری شجاع! شیطان مایوست نکند...
صفیۀ بنت عبدالمطلب، عمهی پیامبر ـ جـ که سنش از شصت سال گذشته بود... اما با وجود آن قهرمان بود و نترس...
هنگامی که کفار قریش و دیگر قبائل کفر برای حمله به مدینه همدست شدند، مسلمانان برای جلوگیری از ورود آنان به مدینه در یک سوی مدینه خندق زدند... دیگر اطراف مدینه را کوهها [و سنگلاخ و نخلستان] سد کرده بود...
تعداد مسلمانان کم بود و پیامبر ـ جـ همین تعداد کم را برای جلوگیری از نفوذ کفار در برابر خندق به صورت آمادهباش قرار داده بود...
وی زنان و کودکان را در قلعهای مستحکم جمع کرده بود و به سبب کم بودن تعداد مسلمانان کسی را برای نگهبانی آنجا نگذاشته بود...
در حالی که پیامبر ـ جـ و اصحابش به نبرد در برابر خندق مشغول بودند، برخی از یهودیان خود را به قلعه رساندند و از ترس اینکه شاید کسی از مردان مسلمان آنجا باشد جرات وارد شدن به آن را نداشتند...
بنابراین بیرون قلعه صف کشیدند و یکی از خودشان را برای خبر گرفتن فرستادند...
آن یهودی دور و بر قلعه را وارسی کرد تا آنکه راهی برای ورود به آن یافت و وارد شد... سپس به جستجوی مکان پرداخت... صفیه ـ لـ متوجه او شد و هراسان شد و با خود گفت: این یهودی در حال وارسی قلعه است و پیامبر ـ جـ و یاران او نیز مشغول نبرد در مقابل خندق هستند... اگر فریاد بزنم زنان و کودکان خواهند ترسید و یهودی نیز خواهد دانست که مردی در قلعه نیست...
بنابراین چاقویی برداشت و به کمر خود بست... سپس چوبی به دست گرفت و از قلعه پایین آمد و در کمین آن یهودی نشست... سپس در یک فرصت مناسب آن یهودی را غافلگیر کرد و با چوب به فرق سرش زد و او را کشت... آنگاه با چاقو سرش را برید و به بیرون قلعه انداخت...
یهودیان با دیدن سر بریدهی جاسوس خود فکر کردن مردانی در قلعه هستند و گریختند، و اینچنین قلعه از هجوم یهودیان در امان ماند...
خداوند صفیه ـ آن زن عابد و متقی را رحمت کند... که با این کار خود زنان و کودکان مسلمان را نجات داد...
ببین صفیه برای خدمت به این دین چه فداکاری و ایثاری کرد...
تو برای امر به معروف و نهی از منکر چقدر تلاش کردهای؟
چقدر در مجالس زنانه، زنانی را میبینی که ابروی خود را باریک کردهاند [در حالی که پیامبر از این کار نهی نموده]؟ چقدر در بازارها و عروسیها زنانِ خودنما را میبینی؟ برای آنان چکار کردهای؟
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ سَيَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٧١﴾[التوبة: ٧١].
«مردان و زنان مومن دوستان یکدیگرند که به کارهای پسندیده امر میکنند و از کارهای ناپسند باز میدارند و نماز را بر پا میکنند و زکات میدهند و از الله و پیامبرش فرمان میبرند؛ آنانند که الله به زودی مشمول رحمتشان قرار خواهد داد؛ که الله توانا و حکیم است»...
اما هرکه امر به معروف و نهی از منکر را ترک گوید مستحق نفرین خواهد شد:
﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ٧٩﴾[المائدة: ٧٨-٧٩].
«کافران بنیاسرائیل به زبان داوود و عیسی بن مریم نفرین شدند. این به آن سبب بود که عصیان ورزیده و تجاوز میکردند (۷۸) آنان یکدیگر را از کار زشتی که مرتکب میشدند باز نمیداشتند. راستی چه بد بود آنچه میکردند»...
از کار امر به معروف و نهی از منکر خجالت نکش چرا که دعوت در آغاز نیازمند شجاعت است، اما در پایان احساس شادی و خوشبختی خواهی کرد...