نمیدانم حرف چه کسی را گوش دهم؟!
در یکی از کشورهای مسلمان که به حجاب اهمیت نمیدهند، دختر بچهای با لباس بلند به مدرسه میرفت...
اما خانم معلم هر بار او را با این لباس میدید سرش فریاد میزد و میگفت: این چه لباسی است؟ مثل همکلاسیهایت دامن کوتاه بپوش!.
یکی از روزها خانم معلم بیش از پیش عصبانی شد...
دخترک در حالی که اشک میریخت به خانه آمد و به مادرش گفت: معلم مرا به خاطر لباس بلندم از مدرسه اخراج خواهد کرد...
مادر گفت: اما این لباسی است که خداوند میخواهد تو بپوشی...
دختر گفت: درست است... اما خانم معلم نمیخواهد...
مادر گفت: خانم معلم نمیخواهد... و خداوند میخواهد... حال حرف کدام یک را گوش میدهی؟ از خدایی اطاعت میکنی که تو را به وجود آورد و به این شکل آفرید و نعمتهایش را به تو عطا کرد؟ یا از خانم معلم که خودش مخلوق خدا است و حتی صاحب سود و زیان خودش نیست؟
دختر گفت: از خدا اطاعت میکنم...
فردا، باز آن دختر با لباس بلند به مدرسه رفت...
خانم معلم تا لباس او را دید به شدت او را سرزنش کرد...
دختر نتوانست طاقت بیاورد و زد زیر گریه و در حالی که اشک میریخت گفت: نمیدانم از کدام یک اطاعت کنم؟ تو یا او؟
معلم گفت: او دیگر کیست؟
گفت: الله!
نمیدانم از تو اطاعت کنم و لباسی را که تو میخواهی بپوشم یا حرف او را گوش دهم و به حرف تو توجه نکنم!.
اینجا بود که اشکهای معلم سرازیر شد و گفت: نه؛ از او اطاعت کن... من هم از او اطاعت میکنم...
اکنون... تو از چه کسی اطاعت میکنی؟