پیرزن بنی اسرائیل
ابوموسی ـ سـ میگوید: پیامبر ـ جـ به نزد بادیه نشینی رفت... آن بادیهنشین پیامبر ـ جـ را گرامی داشت... پس رسول الله ـ جـ فرمود: «به نزد ما بیا...»
او نیز روزی به نزد رسول الله ـ جـ آمد و پیامبر ـ جـ به وی گفت: «حاجت خود را بخواه»...
گفت: شتری که سوارش شویم و بزی که همسرم شیر آن را بگیرد...
پیامبر ـ جـ فرمود: «آیا ناتوان هستید که مانند پیرزن بنیاسرائیل باشید»؟
گفتند: ای پیامبر خدا! [داستان] پیرزن بنیاسرائیل کیست؟
فرمود: «موسی ـ ÷ـ هنگامی که بنیاسرائیل را از مصر برد، راه را گم کردند... خطاب به بنی اسرائیل فرمود: این چیست؟ (یعنی چرا راه را نمییابیم) ؟
گفتند: یوسف ـ ÷ـ هنگامی که مرگش فرا رسید از ما پیمان خدا را گرفت که از مصر بیرون نرویم مگر آنکه استخوانهایش (یعنی بدنش را) را پس از مرگ با خود ببریم...
فرمود: چه کسی جای قبر او را میداند؟
گفتند: پیرزنی از بنی اسرائیل...
کس به نزد او فرستاد... وی را آوردند... موسی فرمود: «قبر یوسف را به من نشان بده»...
پیرزن گفت: نمیگویم تا آنکه حکم مرا بدهی...
گفت: حکمت چیست؟
گفت: اینکه در بهشت با تو باشم!.
موسی این را خوش نداشت... پس الله متعال به او وحی نمود که حکمش را بده...
پس آنان را به دریاچهای که حالت باتلاق داشت برد... سپس گفت: این آب را کنار زنید... پس آب را کنار زدند... سپس گفت: اینجا را بکنید... آنگاه استخوانهای یوسف (بدن یوسف) را بیرون آوردند... ناگهان راهشان مانند روز روشن شد» [١٠].
میبینی چقدر تفاوت است میان کسی که بزی شیرده و شتری برای سوار شدن میخواهد با کسی که آرزویش همراهی یک پیامبر در بهشت است؟!
به این میگویند «همت بلند»...
آرزوی تو چیست؟ بله آرزوی تو... خود تو... دارم با تو حرف میزنم... آرزوی تو چیست؟ رویایت چیست؟ هدف والایت چیست؟ می خواهی به کجا برسی؟
آیا تو هم یک هدف بزرگ داری؟
[١٠] این حدیث در سلسلهی صحیحهی علامه آلبانی (۳۱۳) و صحیح موارد الظمآن (۲/ ۴۵۲) و (۲۰۶۴) تخریج شده است.