٨- نکوهش غفلت از یادخدا
بیتردید همانگونه که خداوند در قرآن کریم دستور داده تا ذکر و یاد او به جای آورده شود و در آیات بسیاری از آن بدان تشویق و ترغیب کرده است، همچنان هم از در افتادن در ضد آن که همان غفلت و دوری از یاد خدا است بر حذر داشته است، چون که ذکر حقیقی خداوند صورت نمیپذیرد مگر با دوری از غفلت و آزاد شدن از آن. خداوند این دو مطلب -منظورم دستور به یاد خدا، و نهی از غفلت است- را در یک آیه با هم گرد آورده است و آن در اواخر سوره اعراف است که میفرماید:
﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعٗا وَخِيفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٢٠٥﴾[الأعراف: ٢٠٥].
«و پروردگارت را بامداد و شبانگاه در دلت به زاری و بیم و بدون بانگ برداشتن یاد کن و از غافلان مباش».
منظور از این بخش از آیه که میفرماید: ﴿وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٢٠٥﴾یعنی: از کسانی مباش که خدا را فراموش کردند، در نتیجه [خداوند نیز] خودشان را از یادشان برد. بیشک آنها از خیر دنیا و آخرت محروم شدند، آنهایی که از کسی رویگردان شدهاند که همهی سعادت و نجات در ذکر و عبودیت و بندگی اوست، و به کسی روی آوردهاند که همهی بدبختیها و سرخوردگیها در سرگرم شدن به اوست. در این آیه دستور به ذکر، و توجه به آن، و بر حذر داشتن از غفلت ورزیدن از آن، و همچنین هشدار بر دوری گرفتن از پیمودن راه غفلت زدگان بیان شده است.
غفلت ورزیدن بیماری خطرناکی است که هرگاه آدمی بدان مبتلا شده و در او ریشه زند دیگر به ذکر و عبادت و طاعت الهی سرگرم نمیشود بلکه به کارهایی بیهوده و دور کننده از یادخدا سرگرم میشود، و هرچند که اعمالی عبادی را انجام دهد اما این کارها در هیئت و حالتی بد و وضعیتی ناپسند توسط وی انجام میگیرند. کارها و اعمالش عاری از فروتنی و تسلیم و اِنابه و آرامش و ترس و راستی و اخلاص است. به همین خاطر در آیات بسیاری از قرآن کریم نسبت به غفلت [از یاد خدا] و نکوهش آن، و بیان فرجام ناگوارِ آن، هشدار وارد شده، و این که غفلت ورزی از خصوصیات کافرین و صفات منافقینی است که [از حق] روی گردان هستند.
خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ ١٧٩﴾[الأعراف: ١٧٩].
«و به راستی بسیاری از جنّ و انس را برای جهنم آفریدهایم" دلهایی دارند که با آن در نمییابند و چشمهایی دارند که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، آنان چون چهار پایانند، بلکه اینان گمراهترند، ایشان بیخبرند».
و یا میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا وَرَضُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَٱطۡمَأَنُّواْ بِهَا وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِنَا غَٰفِلُونَ ٧ أُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٨﴾[یونس: ٧-٨].
«آنان که به لقای ما امید ندارند و به زندگانی دنیا خشنود گشتهاند و به آن آرام گرفتهاند و آنان که از آیات ما غافلند اینان به [سزای] آنچه میکردند جایگاهشان آتش [جهنم] است».
و یا میفرماید:
﴿يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ ٧﴾ [الروم: ٧].
«از زندگی دنیا آگاهی سطحی دارند و از آخرت و [پایان کار] غافلند».
آیات در این معنا و مفهوم بسیارند.
بیشک آن که از یاد خدا غافل است همچون مردهای است، و پیشتر هم گفتیم که در حقیقت ذکر و یاد خدا [مایهی] حیات قلب است، و قلبها بدون آن زندگی ندارند و نیاز قلب به یاد خدا بسیار بیشتر از نیاز ماهی به آب است لذا قلب انسان ذاکر همان قلب زنده است و قلب انسان غافل قلب مرده است. در صحیحین از ابوموسی اشعری سروایت شده است پیامبر جفرمودند «مثال کسی که پروردگار خود را یاد میکند و کسی که او را یاد نمیکند، مثال زنده و مردهاست». و در روایتی دیگر از امام مسلم آمده است: «مثال خانهای که خدا در آن یاد میشود و خانهای که خدا در آن یاد نمیشود، مثال زنده و مرده است» [٧٠].
لذا این تمثیل و تشبیه همچنان که امام شوکانی/میفرماید: «در بردارندهی امتیازی والا و فضیلتی رفیع برای شخص ذاکر است، و این شخص به خاطر این که خدای را یاد میکند و به خاطر این که انوار الهی او را فرا میگیرند و به خاطر پاداشهایی که به او میرسد در یک زندگی ذاتی و روحی به سر میبرد، همچنان که فردی که ذکر و یاد خدا را نمیکند هر چند که دارای حیاتی ذاتی است، اما در واقع [این زندگی] ارزش و اعتباری نداشته بلکه او شبیه مردگان است» [٧١].
پیامبر مکرم جدر این حدیث خانه شخص ذاکر را به مثابهی خانهی زنده در نظر گرفته است و (در مقابل) خانهی شخص غافل را به مثابهی خانهی مرده که همان قبر است در نظر گرفته است. در مجموع این حدیث با هر دو لفظش این مفهوم را در خود جای داده که قلب ذاکر همچون زندهای در خانهی زندههاست، و قلب غافل هم چون مردهای در خانهی مردههاست، بر همین اساس بیتردید بدنهای افراد غافل قبری برای قلبهای آنهاست، و قلبهای درون سینههایشان همچون مردههایی درون قبرها هستند، و به همین خاطر شاعری چنین سروده:
فنسیان ذكر الله موت قلوبهم
وأجسامهم قبل القبور قبور
وأرواحهم في وحشة من جسومهم
ولیس لهم حتی النشور نشورُ
«فراموشی یاد خدا علت مرگ قلبهایشان است، و جسمهایشان قبل از قبر، قبر آنان است. روحهای آنان با بدنهایشان در وحشت و هراس قرار دارند، اما آنان تا زمان برانگیخته شدنشان بیدار نمیشوند».
و شاعری دیگر چنین سروده:
فنسیان ذكر الله موت قلوبهم
وأجسامهم فهی القبور الدوارسُ
وأرواحهم في وحشة من حبیبهم
ولكنها عند الخبیث أوانسُ
«فراموشی یاد خدا علت مرگ قلبهای شان است و جسمهایشان قبرهایی ویرانهاند. روحهای آنان با مجبوبشان در وحشت و هراس قرار دارند اما آنان به پستی انس گرفتهاند».
به همین خاطر در حدیث ثابت شده که پیامبر جاز این که خانهها بدل به قبر شوند نهی فرمودهاند یعنی از این که در آنها نماز خوانده نشده و یاد و نام خداوند در آنها برده نشود. در صحیحین از ابن عمربروایت شده که پیامبر جفرمودند: «مقداری از نمازهای خودتان را در منزل بخوانید و منزل خودتان را به صورت گورستان در نیاورید» [٧٢].
امام مسلم در صحیحاش از ابوهریرهسنقل کرده که پیامبر جفرمودند: «خانههای خود را [به سبب عدم قرائت قرآن و نماز و ذکر، و مانند آنها] قبرستان نکنید، شیطان از خانهای که در آن سورهی بقره خوانده شود، میگریزد و بیزار است» [٧٣].
در سنن ابوداود و دیگران با إسناد حسن از ابوهریره سروایت شده که رسول الله جفرمودند: «خانههایتان را به صورت گورستان در نیاورید، و قبر مرا محل عید و جای مراجعه و ازدحام قرار ندهید، بلکه بر من درود بفرستید که هرکجا باشید درودهای شما به من میرسد» [٧٤].
شیخ الاسلام ابن تیمیه/در بیان مفهوم این سخن پیامبرجکه: «خانههایتان را به صورت گورستان در نیاورید» میگوید: «یعنی از این که در آنها نماز خوانده و دعا نموده و خواندن قرآن، غافل نشوید؛ زیرا اگر آنها را به حال خود رها کنید به صورت قبرهایی در میایند لذا دستور به عنایت داشتن به عبادت در خانهها، و نهی از توجه به آنها در کنار قبرها، عکس آن چیزی است که مشرکین نصاری و کسانی که خود را به آنان شبیه میکنند، انجام میدهند» [٧٥].
از آنجایی که قلب چنین است و میتوان آن را زنده یا مرده دانست، بر این اساس قلبها به سه گروه تقسیم میشوند [٧٦]:
نخست: قلب سالم، یعنی قلبی که در آن جایی برای غیر خدا وجود نداشته و از هر نوع شرکی مصون است، بلکه عبودیت و بندگیاش برای خدا ناب و خالص بوده، اشتیاق و محبت و توکل و اِنابه و زانو زدن و بیم و امیدش فقط به خداوند است، و کارهایش مختص خداوند گشته؛ اگر کسی یا چیزی را دوست میدارد تنها به خاطر خدا دوست میدارد و اگر از کسی یا چیزی بدش میاید فقط به خاطر خداست. اگر چیزی میبخشد یا از اعطای چیزی خودداری میکند فقط به خاطر خدا است، و آنچه در همهی کارهایش بر او حاکم و غالب میشود آن چیزی است که رسول الله جبا خود آورده است، و عقیده و سخن و کارش را از آن برگرفته و بر آن پیشی نمیگیرد.
دوم: ضد اولی که همان قلب مرده است، قلبی که حیات ندارد، قلبی که پروردگارش را نمیشناسد و بندگیاش را به جای نمیآورد و از فرمانش پیروی نمیکند، و آنچه را که خداوند دوست داشته و میپسندد انجام نمیدهد، بلکه بر شهوات و لذتها [ی غیر مشروع] پای میفشارد، هر چند که اینها خشم پروردگارش را به دنبال داشته باشد، او کسی و چیزی جز خدا را عبادت میکند محبت، بیم و امید، خشنودی و خشم، تعظیم و تسلیمش برای غیر خدا است. اگر کسی یا چیزی را دوست میدارد به خاطر پیروی از هوی و هوسش آن را دوست میدارد و اگر از چیزی متنفر میشود به خاطر هوی و هوسش است، و اگر چیزی میبخشد یا از بخشش چیزی خودداری میکند به خاطر هوی و هوسش است. این شخص هوی و هوسش را انتخاب کرده و بر آوردن خواستههای آن نزد وی محبوبتر از بدست آوردن رضایت و خشنودی مولایش است، لذا هوی و هوس امام و پیشوای او، و شهوت راهنمای او، و جهل و نادانی سوق دهندهی او، و غفلت مَركَبِ اوست.
سوم: قلبی که زنده اما بیمار است، این قلب از دو ماده تشکیل شده؛ یک بار این یکی آن را به سمت خود میکشد و بار دیگر آن یکی. به علت آن که هر کدام از این دو ماده بر وی غالب هستند، گاه محبت خداوند و ایمان و اخلاص و توکل به او عنصر حیاتیاش میگردد، و گاه محبت و برگزیدن شهوات و تلاش برای کسب آن، و همچنین حسادت، تکبر، خودپسندی و علاقه به برتری، عنصر هلاکت و نابودیاش میگردد. قلب اول، زنده و متواضع و لطیف، و قلب دوم لم یزرع و مرده و قلب سوم بیمار است که یا به سوی سلامتی نزدیکتر شده و یا به سمت هلاکت گام برمیدارد. بر این اساس، برای این که حیات قلب باقیمانده، و غفلتش از بین برود، و بتواند پایداری ورزد، نیازمند چیزی است که قدرت آن را حفظ کند و آن چیز ایمان، اذکار، عبادات، و محافظت بر ذکر و یاد خداوند و همچنین دوری از هر آنچه که او را به خشم میآورد است. خوشبختی و لذت و آسایش و پارسایی قلب فقط در گرو این است که تنها خداوند فرمانروا و فریادرس و خالق و معبود و منتهای هدف و مقصودش باشد، و خداوند از هر که و هر چه نزد او محبوبتر باشد. به این ترتیب است که قلب از غفلت رهیده و از هلاکت جان سالم به در میبرد و بدین شیوه زندگی در آن نفوذ کرده و به جریان میافتد، و توفیق فقط در دست خدا است.
[٧٠] صحیح بخاری (شماره: ٦٤٠٧) و صحیح مسلم (شماره: ٧٧٩). [٧١] تحفه الذاکرین (ص: ١٥). [٧٢] صحیح بخاری (شماره: ٤٣٢) و صحیح مسلم (شماره: ٧٧٧) همچنین لؤلؤ و المرجان ح ٤٤٦. [٧٣] صحیح مسلم (شماره ٧٨٠) [٧٤] سنن ابوداود (شماره: ٢٠٤٢) آلبانی در صحیح الجامع (شماره:٧٢٢٦) این حدیث را صحیح دانسته است. [٧٥] اقتضاء الصراط المستقیم (٢ / ٦٦٢) [٧٦] بنگر به: اغاثه اللهفان اثر ابن قیم (١/١٣ ـ ١٥)