١٦- میانهرو بودن اهل قرآن
پیشتر گفتیم که بهترین و والاترین و برترین ذکر، قرآن کریم است. همچنین دربارهی برتری حاملان قرآن بیان داشتیم که آنان اهل و خاصان خداوند هستند، چنانکه از پیامبر جبه اثبات رسیده است. شکی در این نیست که حاملان قرآن دارای صفاتی والا و ارجمند هستند؛ صفاتی که بسیارند، اما مهمترین ویژگی و والاترین صفت و بارزترین نشانهی آنان اعتدال و میانه روی است، و این به خاطر پایبندی به قرآن و توقف در برابر آن است. بدون مبالغه یا جفا، و بدون افراط یا تفریط، یا افزودن و کاستن.
خداوند میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ﴾[البقرة: ١٤٣].
«و هم چنین شما را امّتی میانه گرداندهایم تا بر مردم گواه باشید و] نیز] تا رسول] خدا] بر شما گواه باشد».
هنگامی که خداوند این امت، -امت محمد ج- را به عنوان امتی میانه یعنی برگزیده و دادگر انتخاب کرد، آنان را با کاملترین قوانین و درستترین روشها و آشکارترین اصول، ویژگی داد و کتاب روشنگرش را هدایتگر به راهی قرار داد که استوارترین و حکیمترین راه است، چنانکه خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ وَيُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَبِيرٗا ٩﴾[الإسراء: ٩].
«این قرآن به راهی هدایت میکند که آن استوارتر است و به مؤمنانی که کارهای شایسته میکنند بشارت میدهد که آنان پاداشی بزرگ دارند».
خداوند این قرآن را فرو نفرستاده تا مردم به واسطهی آن دچار سختی و مشکلات شوند بلکه آن را فرستاده تا مردم به واسطهی آن به خوشبختی و سعادتی دست یابند که دیگر به دنبالش بدبختی و تیرهروزی متصور نیست، و با آن به هدایتی چنگ زنند که پس از آن گمراهی نیست، چنان که خداوند میفرماید:
﴿طه ١ مَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ ٢ إِلَّا تَذۡكِرَةٗ لِّمَن يَخۡشَىٰ ٣ تَنزِيلٗا مِّمَّنۡ خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ وَٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلۡعُلَى ٤ ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ١-٥].
«طه (طا. ها) (۱) قرآن را بر تو نازل نکردیم که به رنج افتی (۲) بلکه [فرستادیم] برای پند دادن کسی که پروا دارد (۳) فروفرستاده از [سوی] کسی است که زمین و آسمانهای بلند را آفریده است (۴) [پروردگار] رحمان [است. که] بر عرش قرار گرفت».
مفسران در بیان سبب نزول این آیات میگویند: چون خدای عزوجل قرآن را بر پیامبرش نازل کرد، ایشان و یارانشان در نماز بدان قیام میکردند پس مشرکان قریش گفتند: این قرآن بر محمد نازل نشده است مگر برای آن که او در رنج و سختی بیفتد، پس خداوند متعال نازل فرمود: «طه (طا.ها). قرآن را بر تو نازل نکردیم که به رنج افتی بلکه] فرستادیم] برای پند دادن کسی که پروا دارد.» یعنی: موضوع چنان نیست که باطل پرستان چنان پنداشتهاند، زیرا ما به هر کس علم و حکمت قرآنی دادهایم، به طور قطع برای او خیر و خوبی و راحت جاودانی را خواستهایم. قتاده/در نفسیر این آیه میگوید:
﴿مَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ ٢﴾[طه: ٢].
«نه به خدا سوگند آن را مایهی رنج و سخنی قرار نداده، بلکه آن را رحمتی و نوری و راهنمایی به سوی بهشت قرار داده است» [١٣٤]پس زیبندهی حامل قرآن و بلکه هر مسلمانی است که به قرآن پایبند بوده، از حلالش بهره برده و هر آنچه را حرام نموده از آن دوری کند. و خبرهایش را تصدیق نماید، و با تندروی و غلو از حدود قرآن تجاوز نکند یا با ترک خواندن و عمل به آن نسبت بدان کم کاری نکند، بلکه راه میانه را در پیش گیرد.
ابوداود در سنن، و بیهقی در شعب الایمان از ابوموسی اشعری سروایت کردهاند که رسول الله جفرمودند: «از [نشانههای] بزرگداشت و تعظیم خداوند، احترام و اکرام پیرمرد سفید موی مسلمان و قرآن دان که در آن مبالغه ننماید و خواندن و عمل به آن را نیز ترک نکند و [نیز احترام شخص] صاحب قدرتِ عادل است.» اِسناد این حدیث حسن است، ذهبی در «میزان» و ابن حجر در «التلخیص الحبیر» و دیگر اهل علم، سند این حدیث را حسن دانستهاند [١٣٥].
رسول الله جدر این حدیث اهل حقیقی قرآن و حاملان صادق آن و کسانی که مستحق بزرگداشت و احترامند را کسانی دانستهاند که نسبت به قرآن مبالغه ننموده و آن را ترک نمیکنند بلکه میانهرو هستند و بیان داشته که گرامیداشت این چنین کسانی از نشانههای بزرگداشت خداوند است، و شکی در این نیست که این درجهای والا و رفیع، و جایگاهی بلند است که اینان به سبب پایبندیشان به محدودهی قرآن، و عدم انحرافشان از آن، بدان دست یافتهاند؛ انحرافی که به واسطه تندروی و غلو نسبت به قرآن، یا کوتاهی و عمل ننمودن به آن پدید میآید.
ابوعبید قاسم بن سلام/در توضیح معنای حدیث پیشین ابوموسی میگوید: «غلوکننده کسی است که در پیروی از آن چنان راه افراط را در پیش میگیرد که همچون خوارج اقدام به تکفیر مردم مینماید، و «ترک کننده» (جفاکار) کسی است که حدود قرآن را تباه کرده و اجرای دستورات آن را رها نموده و آنها را سبک میپندارد».
علی بن ابیطالب سخلیفهی چهارم از خلفای راشدین در معنی این حدیث میگوید: «بیشک دین خداوند در میان غلوکنندگان و کوتاهیورزان قرار دارد. شما پشتی (تکیهگاه) میانی باشید که عقب افتاده به آن میرسد و آن که جلو رفته و از حد گذر کرده به سوی آن بازمیگردد».
این سخن، سخنی زیبا و پرفایده است، ثعلب لغویدان مشهور دربارهی این سخن میگوید: «دربارهی میانه روی زیباتر از این سخن امیرالمؤمنین علی سروایت نشده است».
بیشک شیطان بسیار مشتاق است که هر مسلمانی را از راه اعتدال به در برده و او را از راه راست دور گرداند؛ حال یا او را به سمت غلو بکشاند یا به سمت کوتاهی. برای دشمن خدا مهم نیست که در کدام یک از این دو کار (افراط و یا تفریط) پیروز شود. برخی از گذشتگان گفتهاند: «خداوند به هیچ کاری دستور نمیدهد جز این که شیطان به دو سوی تحریک و وسوسه میکند: یا به سوی کوتاهی و قصور ورزیدن، و یا به سمت پا را فراتر نهادن و غلو و تندروی کردن، و برای او فرقی نمیکند که در کدام یک پیروز شود» [١٣٦]. دشمن خداوند (شیطان) در این مسئله نیرنگ شگفت وحیلهای حیرتآور دارد.
ابن قیم رحمه الله در کتاب ارجمندش «إغاثة اللهفان من مصائد الشیطان» میگوید: «از جمله حیلههای او ـ یعنی شیطان، خداوند ما و شما را از شرّش مصون دارد ـ این است که نفس را بو میکشد تا دریابد که کدام نیرو در او غلبه دارد؛ نیروی جسارت و بیباکی و شجاعت، یا نیروی دست کشیدن و شانه خالی کردن از کار و زبونی. اگر ببیند که نیروی زبونی و شانه خالی کردن از کار غلبه دارد شروع به دلسرد کردن شخص و ضعیف کردن اراده و همّتش از انجام آنچه بدان تکلیف شده مینماید و فرمان [الهی] را بر او سنگین جلوه میدهد؛ در نتیجه دوری از آن دستور را برای شخص آسان جلوه میدهد تا جایی که یا به کلی آن فرمان الهی را رها کرده و یا در آن سستی و کوتاهی میورزد و در آن سهلانگاری میکند. در مقابل اگر شیطان ببیند که نیروی شجاعت و بیباکی و بلند همّتی بر شخص غلبه دارد شروع میکند به القای این ذهنیت که آنچه را شخص انجام میدهد کم و ناچیز است و این توهم را در او ایجاد میکند که این فرمان او را کفایت نمیکند و او نیازمند کارهایی بیشتر و اعمالی زیادتر است، در نتیجه شیطان دستهی اول را دچار کمکاری و دسته دوم را دچار افراط مینماید ... بیشتر مردم در یکی از این دو وادی پا میگذارند، وادی کمکاری و اهمالکاری نسبت به فرامین الهی و یا وادی تندروی و پا فراتر نهادن از دستورات الهی، و به راستی اندک مردمانی بر راه راست یعنی راهی که رسول الله جو یارانش بر آن بودند ثابت قدم میمانند ...» [١٣٧].
سپس امام ابن قیم/مثالهایی را در این زمینه بیان کرده و در ادامه میگوید: «و این به راستی بابی وسیع است که اگر آن را دنبال کنیم به حد بالایی میرسد» [١٣٨].
در حدیث از پیامبرجبه اثبات رسیده که ایشان فرمودند: «میانهروی کنید که شما را [به هدف و مقصد] میرساند» [١٣٩]. یعنی بر شما واجب است که در همهی امور از جمله سخن گفتن و انجام کارها میانهروی کنید. میانهروی حد فاصل بین تندروی و کوتاهی کردن است. همچنین از پیامبر جبه اثبات رسیده که ایشان فرمودند: «بر شما واجب است که راه و روشی میانه در پیش گیرید، هر کس با دین [خدا] دست و پنجه نرم کند [و آن را سخت بگیرد، دین] بر او غلبه میکند» [١٤٠].
و ابن مسعود سمیگفت: «میانهروی و اعتدال در سنّت از تلاش فراوان در بدعت بهتر است» [١٤١].
ابن قیم/میگوید: «دین خداوند میان [دو گروه است]، کسانی است که در آن مبالغه میکنند و یا در آن کوتاهی میورزند و بهترین مردم کسانی هستند که راه و روش میانه را برمیگزینند؛ کسانی که کوتاهی اهل تقصیر را پشت سر نهاده و دچار غلو و تندروی تجاوز کنندگان نمیشوند. بیشک خداوند این امت را امت میانه قرار داده؛ امتی که برگزیده و دادگر است، آن هم به خاطر رعایت اعتدال و میانهرویاش در میان دو گروه مذموم و ناپسند، و میانهروی همان حد وسط میان دو سوی تندروی و کندروی است. بیشک آفتها به گوشه و کنارهها میرسد، اما میانهها در پناه جوانب خود بوده و مورد حمایتاند. بنابراین بهترین امور، میانههای آن است» [١٤٢].
از خداوند میطلبیم که ما را به راه راست رهنمون گشته و از لغزش و خطا در سخن و کردار مصون دارد و ما را توفیق عمل به کتابش، و پیروی از راه و روش و سنت رسول الله جارزانی دارد.
[١٣٤] تفسیر ابن کثیر (٥/٢٦٧). [١٣٥] سنن ابوداود (شماره: ٤٨٤٣)، و شعب الایمان (شماره: ٢٤٣١)، و المیزان (٢/١١٨)، و التلخیص الحبیر (٤/٥٦٥)، و آلبانی در صحیح الجامع (شماره: ٢١٩٩) آن را حسن دانسته است. [١٣٦] إغاثة اللهفان اثر ابن قیم (١/١٣٦) [١٣٧] إغاثة اللهفان (١/١٣٦). [١٣٨] إغاثة اللهفان (١/١٣٨). [١٣٩] صحیح بخاری (شماره: ٦٤٦٣). [١٤٠] المسند (٥/٣٦١، ٣٥٠)، و آلبانی در صحیح الجامع (شماره: ٤٠٨٦) آن را صحیح دانسته است. [١٤١] این سخن را لالکائی در شرح الاعتقاد (١/٨٨) آورده است. [١٤٢] إغاثة اللهفان (١/٢٠١).