٤٦- به جای آوردن سپاس خداوند، خود برترینِ نعمتهاست
در مرتبهی بلند حمد و منزلت والا و ثواب بسیار آن، تردیدی نیست. حمد از ارجمندترین طاعات و زیباترین کارهای نیک است. ستایش شایستهترین عملی است که آدمی با آن به پروردگارش نزدیکی میجوید. در صحیح آمده است که پیامبر جبه هنگام بلند کردن سرش از رکوع میفرمود: «رَبَّنا وَلَكَ ٱلْحَمْدُ، مِلْءَ السَّمواتِ، وَمِلْءَ الأَرْضِ، وَمِلْءَ ماشِئْتَ مِنْ شَیْءٍ بَعْدُ، أَهْلَ الثَّناءِ وَالْمَجْدِ، أَحَقُّ ما قالَ الْعَبْدُ وَكُلُّنا لَكَ عَبْدٌ، لا مانِعَ لَما أَعْطَیْتَ، وَلا مُعْطِيَ لِما مَنَعْتَ، وَلا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ»(پروردگارا، ستایش تراست، ستایشی که به اندازهی گنجایش آسمانها و زمین و هر چه که تو بخواهی باشد. تو شایستهی ستایش و تمجید هستی، ستایش تو شایستهترین چیزی است که بندهات میگوید، همهی ما بندهی تو هستیم، چیزی را که تو عطا کنی کسی نمیتواند مانع آن شود، و چیزی را که تو منع کنی، کسی نمیتواند آن را عطا کند، در برابر بازخواست تو، بخت و ثروت و عظمت، بنده را به کار نیاید، [بلکه تنها عمل صالح سودمند است])» [٣٤١].
شیخ الاسلام ابن تیمیه/میگوید: «این اصطلاح حدیث «أَحَقُّ»(شایستهترین) أفعل تفضیل است، اما برخی از نویسندگان و مؤلفین دچار اشتباه شده و [در تعبیر آن] گفتهاند: «حقٌ ما قال العبد»(حق است آنچه بنده گفته است...) اما این بیان و تعبیر رسول جنیست، و درست نیست، سخنان آدمی حق و [یا] باطل است، اما آنچه را پروردگار میگوید حق است، هم چنان که خداوند میفرماید:
﴿قَالَ فَٱلۡحَقُّ وَٱلۡحَقَّ أَقُولُ ٨٤﴾[ص: ٨٤].
«پس [این] حقّ است و حقّ را میگویم».
این گفته: «أحقُّ ما قال العبد»خبر است که مبتدای آن محذوف است، یعنی «الحمدُ أحقُّ ما قال العبد»، یا «هذا -و هوالحمد- أحقُّ ما قال العبد»(حمد [پروردگار] حقترین سخنی است که بنده به زبان آورده است)، با این توضیح روشن میشود که: حمد شایستهترین سخنی است که بنده میگوید، و به همین خاطر گفتن حمد در همهی نمازها مقرر شده، و سوره فاتحه با آن آغاز میشود، و گفتن آن در (ابتدای) هر خطبه و سخن، و در ابتدای هر کار مهم و شاخصی، مقرر گشته است» [٣٤٢].
حمد و ستایش برترین نعمت خداوند است که به بندگانش ارزانی داشته است. این نعمت از دیگر نعمتهایی که خداوند به بنده ارزانی داشته ارجمندتر است؛ نعمتهایی چون روزی، نیرومندی، سلامتی، ناز و نعمت و رفاه و چیزهایی شبیه اینها. آنچه را ابن ماجه از أنس سروایت کرده گواهی بر این مطلب است، انس میگوید: پیامبر جفرمودند: «نعمتی را که خداوند به بندهای میدهد و او در مقابل الحمدلله گفته و شکر خدای را به جای میآورد، آنچه را که بنده میدهد (گفتن الحمدلله) بیش از آن نعمتی است که دریافت کرده است» [٣٤٣].
همچنین ابن ابیالدنیا در کتاب «الشکر»، و ابن ابی حاتم در تفسیر خود این سخن را به صورت موقوف از حسن بصری نقل کردهاند که یکی از کارگزاران عمر بن عبدالعزیز به او نوشت: من در سرزمینی زندگی میکنم که نعمتهای فراوانی دارد و میترسم اهالی آن سرزمین شکر خدای را به جای نیاورند، عمر به او نوشت: «من فکر میکردم که تو بیشتر از اینها به خدا آگاه باشی، به طور قطع خداوند هر نعمتی که به بندهاش عطا کند و او شکرش را به جای آورد یقیناً آن حمد و شکر بالاتر و والاتر از نعمتی است که به او عطا شده است، اگر این را نمیدانستی در آیاتی که در کتاب خداوند فرو فرستاده شده بیندیش که خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ عِلۡمٗاۖ وَقَالَا ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّنۡ عِبَادِهِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٥﴾[النمل: ١٥].
«و به راستی به داود و سلیمان علم دادیم و [آن دو] گفتند: ستایش خداوندی راست که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری داد».
و یا میفرماید:
﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ ٧٣ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ﴾[الزمر: ٧٣-٧٤].
«و کسانی که از پروردگارشان پروا داشتند. گروه گروه به سوی بهشت سوق داده میشوند تا هنگامی که به [کنار] آن رسند در حالی که درهایش گشوده شده است و نگهبانانش به آنان گویند: سلام بر شما باد. پاک بودهاید [و خوش باشید] . جاودانه به آن درآیید (۷۳) و [بهشتیان] گویند: ستایش خداوندی راست که وعدهاش را در حقّ ما محقّق ساخت».
و کدام نعمت برتر و والاتر از نعمت ورود به بهشت.
این مطلب آشکارا بیانگر آنست که حمد و ستایش خداوند در برابر یک نعمت، برتر و والاتر از خود آن نعمت است. این مطلب برخی از علما را دچار ابهام نموده و گفتهاند: فعل آدمی نمیتواند برتر از فعل پروردگار باشد؛ ابن رجب در کتابش «جامع العلوم والحكم» این ابهام را نقل کرده و جوابی کامل و توجیه شده را بدان داده است او/میگوید: «منظور از نعمتها، نعمتهای دنیوی است مانند نیرومندی، رزق و روزی، تندرستی، و دفع بلا و مصیبت و چیزهایی شبیه اینها، اما حمد جزو نعمتهای دینی است و هر دوی اینها (دینی و دنیوی) نعمتی از سوی خداوند هستند، اما نعمت خداوند بر بندهاش، در این که او را هدایت نموده، و به خاطر نعمتهایی که به او داده میشود الحمدلله میگوید، برتر و والاتر از نعمتهای دنیوی است که خداوند به این بندهاش ارزانی میدارد. بیشک نعمتهای دنیوی اگر همراه با شکر و سپاس از خدا نباشد مصیبت و عذابند، هم چنان که ابوحازم میگوید: هر نعمتی که آدمی را به خداوند نزدیک نکرده و به سوی او پیش نبرد آن بلا و عذاب است. پس هنگامی که خداوند بندهاش را موفق گرداند که با گفتن حمد یا دیگر صورتهای شکر، او را در برابر نعمتهای دنیوی شکرگزاری کند، این نعمت (= گفتن حمد) بهتر از آن نعمتها بوده و نزد خداوند از آنها محبوبتر است، بیتردید خداوند ستایش را دوست دارد، حتماً از آن بنده که وقتی غذایی میخورد، خدا را بر آن شکر میگوید، یا وقتی که جرعهای آب مینوشد، خدا را بر آن سپاس میکند، راضی و خشنود میشود. تعریف و تمجید از نعمتها و شکرگزاری و ستایش در برابر آنها نزد افراد بخشنده و سخاوتمند محبوبتر از اموالشان است. آنان مالشان را به خاطر تحسین و ستایش میبخشند، و خداوند بخشندهترین بخشندگان و سخاوتمندترین سخاوتمندان است. او نعمتهایش را به بندگانش بذل و بخشش میکند، و از آنان میخواهد که از آن تعریف و تمجید کرده و آن را نام برده و در برابرش شکرگزاری کنند و با این کارشان از آنان راضی و خشنود میگردد. هر چند همهی اینها لطف و احسان خداوند بر آنان است و خداوند بینیاز از شکرگزاری آدمیان است اما انجام چنین کاری از سوی بندگانش را دوست دارد. در هر صورت صلاح و رستگاری و کمال آدمی در انجام حمد و ستایش خداوند است، و این لطف خداست که حمد و شکر را به آدمیان نسبت میدهد هر چند از بزرگترین نعمتهایش بر آنان است، و این همانند آن است که خداوند اموالی را در اختیار آدمیان میگذارد سپس بخشی از آن را از آنان درخواست میکند و در برابر اعطای آن، آدمیان را میستاید، همه کس و همه چیز ملک خداوند است و این همه محض لطف اوست، لیکن بزرگواری او اقتضای چنین کاری را میکند» [٣٤٤].
با این توضیح مفهوم حدیث پیشین روشن میشود که: «نعمتی را که خداوند به بندهای میدهد و او در مقابل الحمد لله گفته و شکر خدای را به جای میآورد، آنچه را که بنده میدهد (گفتن الحمد لله) بیش از آن نعمتی است که دریافت کرده است». بنده حمد و ستایش را میدهد، و این در حالی است که خود حمد، نعمتی از جانب خداست که به او ارزانی داشته، و اگر توفیق الهی و یاری او نمیبود آدمی نمیتوانست شکرش را به جای آورد، لذا این که خداوند نعمت توفیق شکرگزاری را به بندهاش ارزانی میدارد برتر و والاتر از نعمت نیرومندی و تندرستی و مال و چیزهای شبیه اینهاست که به او میدهد، و همهی اینها نیز نعمت خداوند است، ابن قیم/میگوید: «نعمت شکرگزاری ارجمندتر از نعمت مال و جاه و فرزند و همسر و چیزهای شبیه اینهاست» [٣٤٥].
به همین خاطر سپاس و ستایش خداوند در برابر نعمتهایش به خودی خود نعمتی عظیم است که ستایشی دیگر و شکرگزاری جدیدی را میطلبد.
ابن أبی دنیا در کتاب شکر از بکر بن عبدالله روایت کرده که گفت: «بنده هرگز الحمدلله نمیگوید مگر این که گفتن الحمدلله دیگری بر او واجب میشود پس پاداش این نعمت چه میشود؟ پاداش آن این است که بگوید الحمدلله، حال نعمت دیگری پیش میاید، و بدین گونه نعمتهای خداوند پایان نمیپذیرند» [٣٤٦].
به همین خاطر امام شافعی/ درخصوص ستایش خداوند میگوید: «سپاس و ستایش خداوندی را که شکر نعمتی از نعمتهایش ادا نمیشود مگر به واسطهی نعمت جدیدی از سوی خدا (گفتن الحمدلله) که آدمی باید شکر آن را نیز به جای آورد» [٣٤٧]یعنی وقتی که بنده شکر خدای را به جای میآورد این خود نعمت جدیدی است که شکر دیگری را میطلبد.
ابن أبی دنیا میگوید: محمود ورّاق این شعر را برای من زمزمه کرد:
إذا كان شكری نعمة الله نعمة
عليَّ له فی مثلها یجبُ الشكرُ
وقتی که شکرگزاریم خود نعمتی از سوی خدا بر من است که خود آن نیز مستلزم شکر گزاریست.
فكیف وقوع الشكر الاّ بفضله
وإن طالت الأیامُ واتَّصَلَ العُمْرُ
پس اگر چه روزگار به طول بینجامد و عمر نیز به دارازا کشد هر شکری که از سوی من صورت پذیرد قطعاً از لطف و فضل اوست.
إذا مسَّ بالسَّراء عَمّ سرورها
وإذا مسَّ بالضرَّاء أعقبها الأجْرُ
آنگاه که خوشیها به من میرسند سرور و شادی سراسر وجودم را فرامیگیرند [و من غرق سپاس میشوم] و آنگاه که به بلایا و ناخوشیها دچار میگردم [شاکرم] و به دنبال آن اجر و پاداش پیاپی خواهد آمد.
وما منهما إلاّ فیه منة
تضیق بها الأوهام والبرُّ والبحرُ
و هر دوی اینها به طور قطع فضل و منّتی از سوی اوست که خرد و اندیشه و خشکی و دریا (و همهی هستی) در برابر این همه نعمت ناتوان و درمانده است
[٣٤٨].
شاعر دیگری در همین معنا چنین میسراید:
لو كلُّ جارحة منّی لها لغة
تثنی علیك بما او لیت من حسن
اگر هر عضوی از اعضای بدنم زبانی داشتند و با آن ثناگوی نیکیهای تو بودند که بر من جاری داشتهای
لكان مازاد شكری اذ شكرتُ به
إلیك أبلغَ فی الإحسان والمنن
به طور قطع شکرگزاری من هیچگاه به احسان و منتی که تو بر من نهادهای هیچ چیز نمیافزود و من نمیتوانستم کمترین شکر تو را به جای آورم
[٣٤٩].
پروردگارا! سپاس و ستایش مختص توست و تمامی نعمتها از فضل و احسان توست. خداوندا به خاطر اسلام، و به خاطر ایمان، و به خاطر قرآن، و به خاطر خانواده و مال و تندرستیای که به ما ارزانی داشتهای تو را حمد و ستایش میگوییم. خدایا به خاطر همهی نعمتهایی که در گذشته و حال، یا به صورت آشکار و پنهان، یا به صورت عمومی و خصوصی به ما اعطا کردهای تو را حمد و ستایش مینماییم. سپاس و ستایش فراوان به خاطر همهی اینها مختص توست، پروردگارا حمد و ستایش از آن توست به حدّی که تو راضی شوی، و حمد و ستایش از آن توست ای پروردگار ما آنگاه که خشنود گردی.
[٣٤١] صحیح مسلم (شماره: ٤٧٧). [٣٤٢] الفتاوی (١٤/٣١٢). [٣٤٣] سنن ابن ماجه (شماره: ٣٨٠٥)، و علامه آلبانی در السلسلة الضعیفه (٥/٢٤) آن را حسن دانسته است. [٣٤٤] جامع العلوم و الحکم (٢/٨٣، ٨٢). [٣٤٥] عدةالصابرین (ص: ١٦٩). [٣٤٦] الشکر (ص: ١٧) [٣٤٧] ابن کثیر در تفسیرش (٢/٥٤٠) این مطلب را آورده است. [٣٤٨] الشکر (ص: ٤٤). [٣٤٩] این ابیات را ابن کثیر در تفسیرش نقل کرده است (٢/٥٤٠).