٤٨- تعریف حمد، و بیان تفاوت آن با شکر
همچنان سخن درباره حمد ادامهدار است. نظر به این که پیشتر درباره فضیلت حمد و بیان ثواب آن و زمانهایی که گفتن حمد در آنها تعیین و مقرر شده، و بیان برخی از عبارتهای آن و دیگر کارهایی که مربوط به حمد است سخن گفتیم، حال دربارهی معنا و مفهوم حمد در لغت و شرع، و تفاوت آن با شکر و مدح سخن میگوییم.
حمد در لغت متضاد مذمت و نکوهش است، ابن فارس در معجم مقاییس اللغة میگوید: «حاء و میم و دال خود یک واژه بوده و یک ریشه است که بیانگر متضاد ذم و نکوهش است، گفته میشود: حمدتُ فلاناً أحمده: فلانی را ستودم و میستایم، محمود و محمد وقتی گفته میشود که خصلتهای پسندیده در کسی که مورد ستایش است بسیار باشد ... و به همین دلیل که گفتیم پیامبرمان، محمد جنامیده شده است» [٣٥٥].
و لیث میگوید: «أَحْمَدْتُ الرَّجُلَ»یعنی آن مرد را ستوده یافتم و به او دلخوش کردم و خرسند شدم، و هم چنین شخص دیگری گفته: گفته میشود: «أتینا فلاناً فأحمدناه وأذممناه»یعنی او را شخصی محمود و پسندیده یا مذموم و منفور دیدیم [٣٥٦].
این که خداوند میفرماید:
﴿وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ﴾[الصف: ٦].
«و به پیغمبری که بعد از من میآید و نام او احمد است مژده میدهم».
احمد در این آیه اشارهایست به این که پیامبر جدر اخلاق و کردارش ستوده و پسندیده است و چیزی که موجب ملامت و مذمت باشد در او وجود ندارد [٣٥٧].
همچنین این سخن خداوند که میفرماید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ﴾[الفتح: ٢٩].
«محمد فرستادهی الله است».
هر چند که لفظ محمد در اینجا از جهتی اسم عَلَم است برای او، ولی در آن اشارتی به توصیف صفات پیامبر جاست و مخصوص گرداندن او به معانی واژه محمّد یعنی ستوده شده، دیگران نیز بدین نام، نامیده میشوند که گاه بهرهای از صفتی که این اسم بدان دلالت دارد در آنها یافت میشود و گاه یافت نمیشود. اما پیامبر اکرم اسلام جهم از لحاظ اسم و هم از لحاظ خصلت و ویژگی، محمّد است.
حمد یعنی ثنا و ستایش خدا بر اساس فضیلت و بزرگی او، حمد اخص از مدح و عامتر از شکر است، مدح در مواردی است که با اختیار از طرف انسان انجام میگیرد، مثلاً انسان به خاطر بلندی قدّش و زیبایی چهرهاش مورد مدح قرار میگیرد همان طور که به خاطر بخشش مال و شجاعت و علمش مورد مدح قرار میگیرد حمد در قسمت دوم جای دارد یعنی نسبت به آثار علمی و معنوی است، نه موارد ظاهری، یعنی انسان به خاطر سخاوت و شجاعت و علم و چیزهایی شبیه اینها که با اختیار خود آنها را انجام میدهد ستوده میشود، و به خاطر زیبایی چهره و قد بلندی و آفرینش نیکو و چیزهایی شبیه اینها که اختیاری در آن ندارد ستوده نمیشود.
شکر هم در مقابل نعمت است پس هر شکری حَمْدی است و هر حَمْد و ثنائی شکر نیست و هر حَمْدی، مدح است و هر مدحی حمد و ثنا نیست [٣٥٨].
ابن قیم/میفرماید: «تفاوت میان حمد و مدح این است که گفته میشود: خبر دادن از صفات نیک دیگران، یا خبر دادنی است که عاری از محبت و ارادت به شخصی است که از او خبر میدهند یا این خبر همراه با محبت و ارادت نسبت به آن شخص است. اگر اولی باشد این مدح است و اگر دومی باشد این حمد است، لذا حمد خبر دادن از صفات نیک و پسندیده ممدوح به همراه محبت و تکریم و تجلیل از اوست» [٣٥٩].
از شیخ الاسلام ابن تیمیه/دربارهی حمد و شکر و این که حقیقت آن دو چیست؟ سؤال شد، و این که آیا این دو یک معنی و مفهوم دارند یا دو معنا دارند؟ و حمد دربارهی چه چیزی به کار میرود؟ و شکر در برابر چه چیزی؟ ایشان رحمه الله این گونه پاسخ دادند: «حمد در بردارندهی مدح و ستایش در برابر ستایش شده است آن هم با بیان شایستگیها و نیکیهایش، فرقی نمیکند که این خوبی شامل ستایشکننده شده باشد یا نشده باشد. اما شکر فقط در برابر احسانی است که مشکور (کسی که قابل ستایش و سزاوار تشکر است) به شاکر (شخصی که سپاسگزار بوده و تشکر میکند) مینماید، از این رو حمد اعم از شکر است، زیرا این حمد در برابر شایستگیها و نیکیهاست، خداوند به خاطر نامهای نیکو و صفات والایش [از یک سو] و به خاطر آنچه در دنیا و آخرت آفریده [از سوی دیگر] مورد حمد و ستایش قرار میگیرد. و به همین خاطر خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ﴾[الأنعام: ١].
«ستایش خداوندی راست که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و نور را پدید آورد».
و یا میفرماید:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ ﴾[سبأ: ١].
«ستایش خداوندی راست که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست. و ستایش در آخرت [نیز] او راست».
و یا میفرماید:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلًا أُوْلِيٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ يَزِيدُ فِي ٱلۡخَلۡقِ مَا يَشَآءُۚ﴾[فاطر: ١].
«ستایش خدای راست، پدیدآورندهی آسمانها و زمین، [کسی که] فرشتگان را پیامآورانِ دارای بالهای دوگانه و سهگانه و چهارگانه گرداند هر چه بخواهد در آفرینش میافزاید».
اما شکر فقط در برابر بخشش و دهش است، و از این بُعد أخص از حمد است، شکر با قلب و دست و زبان صورت میپذیرد هم چنان که گفته شده:
أفادتكم النَّعماءُ منی ثلاثة
یدی ولسانی والضمیر المحجّبا
من با سه چیز شکر نعمتهای شما را به جای آوردهام با دست و زبان و قلبم.
و به همین خاطر خداوند میفرماید:
﴿ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُكۡرٗاۚ﴾[سبأ: ١٣].
«[گفتیم:] ای آلِ داود، در عمل سپاسگزار باشید».
حمد فقط با قلب و زبان صورت میگیرد. از این رو شکر از جهت انواعش عامتر است، و حمد از جهت اسبابش عامتر است، در حدیث آمده که: «الحمدلله رأس شکر است، کسی که خدا را سپاس و ستایش ننماید او را شکر نکرده است» [٣٦٠].
و در صحیح به نقل از پیامبر جآمده که ایشان فرمودند: «خداوند حتماً از آن بنده که وقتی غذایی خورد، خدا را بر آن شکری گوید، یا وقتی که جرعهای آب مینوشد، خدا را بر آن سپاس میکند، راضی و خشنود میشود» [٣٦١].
و با این حدیث معلوم میشود که میان حمد و شکر عموم و خصوص من وجه [٣٦٢]وجود دارد. هر دو با هم در این که با زبان و در مقابل نعمت صورت میگیرند یکی هستند لذا میتوان آن را حمد یا شکر نامید ولی حمد هنگامی است که بنده با ذکر اسماء حسنی و صفات عظیم خدا او را ثنا میگوید، این مورد حمد نامیده میشود، و شکر نامیده نمیشود، و شکر هنگامی است که آدمی نعمت خداوند را در راه اطاعت و عبادت خداوند به کار میگیرد، این مورد شکر نامیده میشود و حمد نامیده نمیشود.
حمد خداوند همان ستایش و تعریف و تمجید خداوند است با نام بردن از صفات عظیم و نعمتها و لطفهای فراگیرش، به همراه عشق و محبت و تکریم و گرامیداشت او، و این امر تنها مختص خداوند سبحان است نه کسی دیگر، لذا همهی حمد و ستایش مختص الله پروردگار جهانیان است؛ «و برای این خداوند میفرماید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾با لام جنس که مفید استغراق است، همهی حمد از آن خداست یا از آن جهت که او مالک همهی چیزهاست و یا از آن جهت که استحقاق و شایستگیاش را دارد. پس اینکه خداوند خودش را ستایش کند به سبب شایستگی اوست و حمد بندگان برای او، یا ستایش آنان برای هم، ملک اوست.
وقتی کسی میگوید: اَلْحَمْدُ للهِ، سخنش متضمن خبری از تمام چیزهایی است که خداوند به خاطر آن ستوده میشود و آن حمد را با صیغهی جامع و فراگیر «الحمد لله»بیان داشته است که در بردارندهی تمام انواع حمدهایی است که به وقوع پیوسته یا مقدر بوده و در راهند، و این مستلزم اثبات همهی کمالاتی است که پروردگار در برابر آنها ستایش میشود. به همین خاطر درست و شایسته نیست که این واژه به این شکل جز برای کسی که مقام و مرتبهاش در این حد است به کار رود، و او کسی نیست جز خداوند حمید مجید» [٣٦٣].
هنگامی که گفته شود: همهی حمد و ستایش مختص خداوند است، این سخن دو مفهوم دارد.
نخست این که: خداوند به خاطر همه چیز قابل تحسین و ستایش است و این حمد همان چیزی است که رسولان و پیامبران و پیروانشان نیز با آن مورد ستایش قرار گرفتهاند لذا این هم جزو حمد و سپاس اوست، بلکه خداوند در وهلهی اول و بالذات ستودنی است و ستایشهایی را که بندگانش به دست آوردهاند به خاطر حمد و سپاس او بوده است، پس او چه در ابتدا و آغاز، و چه در انتها و سرانجام، و چه در ظاهر و باطن محمود و ستودنی است.
دوم این که: گفته شود: همهی حمد مختص توست. یعنی به صورت تمام و کمال، این مختص خداوند است و دیگری در آن شریک او نیست.
ابن قیم/پس از بیان این دو معنی میگوید: «و درست آن است که حمد با هر دو مفهوم جملگی مختص اوست، عمومِ حمد و به طور کامل مختص خداوند بوده و از ویژگیهای اوست، و او در هر حال و به خاطر همه چیز قابل تحسین و ستایش است آن هم به کاملترین و با عظمتترین شیوهی حمد و ستایش» [٣٦٤]سپاس و ستایش مختص الله پروردگار جهانیان است. ستایشی بسیار و پاک و با برکت آن چنان که پروردگارمان دوست دارد و بپسندد، و آن چنان که شایستهی ذات گرامی و شکوهِ والای اوست، با همهی ستایشها آنچه را که ما میدانیم و آنچه را که نمیدانیم.
[٣٥٥] معجم مقاییس اللغة (٢/١٠٠). [٣٥٦] بنگر به: تهذیب اللغة اثر أزهری (٤/٤٣٤). [٣٥٧] احمد در این آیه اشارهای است هم به نام پیامبر جو هم به فعل پیامبر جیعنی همان طوری که نامش «احمد» است همان طور هم در اخلاق و احوالاتش «احمد» یعنی شایستهتر و ستودهتر است، واژه أحمد که مخصوص پیامبر جاست و در این آیه که ذکر شد عیسی ÷به آمدن او بشارت میدهد، در واقع هشدار تنبیهی است بر این که از او و کسانی که قبل از او بودند ستودهتر و أحمد است. مفردات الفاظ قرآن، ترجمه: دکتر سیدغلامرضا خسروی حسینی، ج ١، ص ٥٤١، انتشارات مرتضوی، چاپ سوم زمستان ١٣٨٣. م. [٣٥٨] بنگر به: بصائر ذوی تمییز اثر فیروزآبادی (٢/٤٩٩). [٣٥٩] بدائع الفوائد (٢/٩٣). [٣٦٠] این حدیث را عبدالرزاق در المصنف (١٠/٤٢٤)، و بیهقی در آداب (ص: ٤٥٩) از طریق قتاده روایت کرده که عبدالله بن عمرو گفت: رسول الله جفرمودند، سپس حدیث را بیان کرد. بیهقی میگوید: این حدیث به صورت مرسل بیان شده است. [٣٦١] صحیح مسلم (شماره: ٢٧٣٤)(الفتاوی (١١/١٣٤، ١٣٣). [٣٦٢] اگر دو مفهوم کلی تنها در برخی از افراد مشترک باشند و نه در همهی موارد و در این صورت هر یک از آنها نسبت به هم از جهتی اعم و از جهتی اخص باشند نسبت آن دو را عموم و خصوص من وجه مینامند. در واقع دو مفهومی که نسبت عموم و خصوص من وجه دارند، دارای مصداق یا مصادیق مشترک و مصداق و مصادیق مختص خود هستند. برگرفته از: منطق (١)، تألیف: احد فرامرز قراملکی، انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ چهارم، دی ماه، ١٣٨٩ ص ٧٠-٦٩. م. [٣٦٣] بدائع الفوائد اثر ابن قیم (٢/٩٣، ٩٢). [٣٦٤] طریق الهجرتین (ص: ٢٠٦).