احکام نذر در فقه اسلامی

فهرست کتاب

١-١-١ معنی لغوی نذر

١-١-١ معنی لغوی نذر

نذر در لغت به معنی الزام‌ کردن می‌باشد و مراد آن است که انسان چیزی را بر خود لازم می‌کند، و گفته می‌شود: «نذر على نفسه لله كذا، يَنْذِرُ، يَنْذُرُ، نذراً ونذوراً»[١]. و به «نُذور»[٢] و «نُذُر»[٣] جمع بسته می‌شود و این قول را از هم اخفش نقل کرده‌اند[٤].

و در مورد تلفظ آن، قاضی عیاض  / در کتاب مشارق الأنوار می‌گوید[٥] اینکه عرب می‌گویند: «إن القوم نذروا»، اگر ذال مکسور باشد به معنی «علموا» می‌باشد و پیامبر  ج را منذر می‌گویند؛ چرا که آنچه را باید از آن ترسید و برحذر بود که همان نذرات است و آنچه را باید به آن امید داشت که همان بشارت است را إعلان می‌کند؛ اما نذر به ضم نون و ذال هردو، جمع نذیر می‌باشد و به سکون ذال همان انذار داشتن است و این قول رسول  ج که می‌فرماید: «لَا نَذْرَ فِيْ مَعْصِيَةٍ»[٦] «در معصیت نذری نمی‌باشد»؛ به فتح نون و ضم آن گفته شده که عبارت است از عبادتی که انسان آن را بر خود واجب می‌نماید.

حافظ عراقی[٧] تلفظ نذر به فتح نون و اسکان ذال را صحیح می‌داند و این سخن قاضی عیاض که نذر را با ضم آن روایت کرده غریب می‌داند و می‌گوید: اگر اشتباه ناسخان کتاب قاضی نباشد، این قول غریبی است.

اما اصل نذر، انذار که به معنی ترساندن است می‌باشد و لذا اکثراً در تخویف و ترساندن به کار می‌رود،[٨] مثلاً وقتی می‌گویند: نذر بالشی نذراً یعنی: علّمه فخذره[٩].

راغب اصفهانی می‌گوید: انذار خبری است که در آن تخویف و ترس باشد، همانطور که تبشیر خبری است که در آن شادی و سرور می‌باشد[١٠].

ابن اثیر هم می‌گوید که اصل انذار اعلام می‌باشد و وقتی گفته می‌شود: «أنذرته إنذاراً اذا أعلمته» و اینکه «فأنا منذرٌ ونذيرٌ» یعنی معلمٌ و مخوفٌ و محذرٌ؛ و «نَذَرَ... فیه» یعنی هرگاه خطبه خواند چشم‌هایش سرخ شد و صدایش بالا رفت و خشمش زیاد گردید، گویی که ترساننده یک لشکر است، و منذر خبردهنده و آگاه‌کننده‌ایست که قوم را به چیزی که آنان را نابود می‌کند، شناسا می‌گرداند[١١].

امام شافعی  / در کتاب «جرح عمد»، آن مالی را که در جراحات از دیه واجب می‌باشد را نذر نامیده و گفته که لغت اهل حجاز همین است و اهل عراق در مقابل، به آن ارش می‌گویند[١٢].

و حجازی‌ها ارش را نذر می‌نامند و اهل عراق به آن ارش می‌گویند[١٣].

ابن اثیر و حافظ عراقی می‌گویند: در حدیث سعید بن مسیب آمده است که «أَنَّ عُمَرَ وَعُثْمَانَ قَضَيا فِي المِلْطاة بِنِصْفِ نَذْر المُوضِحَة» سعید ابن مسیب  / می‌گوید: عمر و عثمان  ب در مورد دیه سمحاق به نصف دیه موضحه حکم کردند[١٤].

و می‌خواهند از این طریق استنباط کنند در آن زمان، نذر به معنای ارش هم به کار رفته است؛ چرا که سعید بن مسیب به جای لفظ «ارش» لفظ «نذر» را به کار برده است؛ البته این روایت را با این متن نیافتم، بلکه در روایات آمده، لفظ «نذر» در آن نمی‌باشد و لفظ «عِقل»[١٥] یا لفظ «حریة»[١٦] و یا لفظ «دیة»[١٧] می‌باشد که هم معنی می‌باشند، و یا اینکه اصلاً این الفاظ در آن نمی‌باشد؛[١٨] لذا به این روایت نمی‌توان استناد نمود:

قال عبد الرزاق: قلت لمالك: إن الثوري أخبرنا عنك عن يزيد بن قسيط عن ابن المسيب «أَنَّ عُمَرَ وَعُثْمَانَ قَضَيا فِي المِلْطاة بِنِصْفِ نَذْر المُوضِحَة فَقَالَ: لِيْ قَدْ حدثته به».[١٩]

عبدالرزاق می‌گوید: به مالک گفتم که ثوری از تو از یزید بن قسیط از سعید بن مسیب خبر داد که «عمر و عثمان  ب در مورد دیه سمحاق به نصف دیه موضحه حکم کرده‌اند؟» مالک  / گفت: قبلاً این حدیث را نقل کرده‌ام (یعنی ثوری راست گفته است).

و سند این روایت صحیح و رجالش ثقه هستند، اما سعید بن المسیب از عمر  س سخنی جز نعی نعمان چیزی نشنیده است[٢٠]، لذا این روایت از عمر منقطع و ضعیف ولی از عثمان صحیح می‌باشد.

به نظر حافظ عراقی  / استعمال نذر در یمین هم ثابت شده است؛ زیرا بین آن دو اشتراک معنایی می‌باشد و اشتراک معنایی‌اش این است که فرد چیزی را که لازم نمی‌باشد بر خود لازم کند و این وجوب گاهی با نذر است و گاهی با یمین، و در اثری آمده که لفظ «نذر» در ارش هم به کار برده شده که سعید بن مسیب می‌گوید: «أَنَّ عُمَرَ وَعُثْمَانَ قَضَيا فِي المِلْطاة بِنِصْفِ نَذْر المُوضِحَة» عمر و عثمان  ب در مورد دیه سمحاق به نصف دیه موضحه حکم کردند؛ حال که ارش را نذر نامیده‌اند، پس نام گذاشتن یمین به نذر اولی است، چونکه مدلولش از ارش نزدیکتر است[٢١].

ابوعمرو غلام ثعلب می‌گوید: نذر در نزد عرب به معنی وعده‌دادن با شرط می‌باشد[٢٢] و عرفة هم این نظر را گفته است[٢٣]، اما امام ابن قدامة و ابن مفلح حنبلی نسبت این قول را به ابوعمرو درست نمی‌دانند و می‌گویند: عرب، چیزی که انسان آن را بر خود ملزم کرده است، نذر می‌نامند؛ اگرچه بدون هیچ شرطی باشد؛ و جعاله، وعده‌ای با شرط می‌باشد، اگرچه نذر نمی‌باشد[٢٤].

و در نزد ما هم این راجح می‌باشد، چرا که وقتی عرب جعاله را نذر نمی‌گویند، این خود نشان از این می‌دهد که نذر به معنی وعده با شرط نمی‌باشد و این قاعده‌ای که به صورت عموم گفته‌اند، در همینجا نقض می‌گردد.

عده‌ای هم مانند قاضی زکریا انصاری، امام تقی الدین الحصنی، امام ابن شهاب رملی، امام ماوردی، امام ابن حجر هیتمی، امام شربینی، امام رویانی و ... -رحمهم‌الله- گفته‌اند که نذر از نظر لغوی به معنی وعده‌دادن به خیر یا شر می‌باشد[٢٥].

و عنتره عبسی می‌گوید:

«الشاتمي عرضي ولم أشتمهما
والناذرين إذا لم القهما دمى»
[٢٦]

به ناموس و آبرویم توهین کردند ولی من به ناموس‌شان اهانت نکردم و در حالی که آن‌ها را ندیده‌ام، وعده کشتن مرا کرده‌اند.

و جمیل هم می‌گوید:

«فليت رجالاً فيكِ قد نذروا دمى
وهموا بقتلى يا بقين لقوني»
[٢٧]

چه مردانی که به خاطر تو وعده و قرار ریختن خونم را کرده‌اند و می‌خواهند مرا هرگاه که دیدند بکشند.

[١]- ابن منظور، لسان العرب (ج ٥ ص ٢٠٠) / زمخشری، أساس البلاغة (ج ٢ ص ٤٢٢) / زبیدی، تاج العروس (ج ١٤ ص ١٩٧) / ازهری، تهذیب اللغة (ج ١٤ ص ٣٠٢) ابوالقاسم طالقانی، المحیط في اللغة (ج ١٠ ص ٧١) / ابن فارس، مقاییس اللغة (ج ٥ ص ٣٣١) / خلیل ابن احمد، العین (ج ١٤ ص ١٨٠) / راغب، مفردات الفاظ القرآن (ص ٧٩٧).

[٢]- ابوالقاسم طالقانی، المحیط في اللغة (ج ١٠ ص ٧١) / فیومی، مصباح المنیر (ص ٣٠٨) / مؤلفین، المعجم الوسیط (ج ٢ ص ٩١٢) / زبیدی، تاج العروس (ج ١٤ ص ٢٠٣).

[٣]- زبیدی، تاج العروس (ج ١٤ ص ٢٠٣) / جوهری، الصحاح (ج ٢ ص ٨٢٥) / ابوالقاسم طالقانی، المحیط في اللغة (ج ١٠ ص ٧١-٧٢) / مؤلفین، المعجم الوسط (ج ٢ ص ٩١٢) ابن فارس، مقاییس اللغة (ج ٥ ص ٣٣١) / خلیل ابن احمد، العین (ج ١٤ ص ١٨٠).

[٤]- ابن المرتضی، البحر الزخار (ج ٥ ص ٤٠٩) / جوهری، الصحاح (ج ٢ ص ٨٢٥).

[٥]- قاضی عیاض، مشارق الأنوار (ج ٢ ص ٨).

[٦]- مسلم (ش: ٤٣٣٣) / ابوداود (ش: ٣٢٧٦-٣٢٩٠-٣٢٩٢-٣٢٩٤) / ابن ماجه (ش: ٢١٢٥-٢١٢٤) ترمذی (ش: ١٥٢٥-١٥٢٤) / نسایی (ش: ٣٧٩٢-٣٨١٢-٣٨٣٣-٣٨٣٤-٣٨٣٥-٣٨٣٦-٣٨٣٧-٣٨٣٨-٣٨٣٩-٣٨٤٠).

[٧]- حافظ عراقی، طرح التثریب (ج ٦ ص ٣٦).

[٨]- فیومی، مصباح المنیر (ص ٣٠٨) / جوهری، الصحاح (ج ٢ ص ٨٢٥) / زبیدی، تاج العروس (ج ١٤ ص ٢٠٠) / ازهری، تهذیب اللغة (ج ١٤ ص ٣٠٤) مؤلفین، المعجم الوسیط (ج ٢ ص ٩١٢) / صنعانی، سبل السّلام (ج ٥ ص ٣٤١) ابن فارس، مقاییس اللغة (ج ٥ ص ٣٣١).

[٩]- ابن فارس، مقاییس اللغة (ج ٥ ص ٣٣١) / زبیدی، تاج العروس (ج ١٤ ص ٢٠٠) / مؤلفین، المعجم الوسیط (ج ٢ ص ٩١٢) / مؤلفین، مصباح المنیر (ص ٣٠٨).

[١٠]- راغب، مفردات ألفاظ القرآن (ص ٧٩٨).

[١١]- ابن اثیر، النهایة في غریب الحدیث (ج ٥ ص ٣٩).

[١٢]- ابن منظور، لسان العرب (ج ٥ ص ٢٠٠) / زبیدی، تاج العروس (ج ١٤ ص ١٩٧)/ ازهری، تهذیب اللغة (ج ١٤ ص ٣٠٢).

[١٣]- ابن اثیر، النهایة (ج ٥٣٩) / حافظ عراقی، طرح التثریب (ج ٦ ص ٥٧) / زمخشری، أساس البلاغة (ج ٢ ص ٤٢٢).

[١٤]- ابن اثیر، النهایة في غریب الحدیث (ج ٥ ص ٣٩) / حافظ عراقی، طرح التثریب (ج ٦ ص ٥٦-٥٧).

[١٥]- ابن عدی، الکامل (ج ٧ ص ٢٥٨).

[١٦]- ابن ابي شیبة (ج ٦ ص ٢٨٢).

[١٧]- شافعی، المسند (ش: ١١٤٣ و ١١٤٨) / بیهقی، سنن کبری (ش: ١٦٦٣٢ و ١٦٦٣٦).

[١٨]- خطیب، تاریخ بغداد (ج ١١ ص ٢٢٣) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج ٦٥ ص ٢٦٥ و ٢٦٦) / احمد، العلل ومعرفة الرجال (ج ٢ ص ٢١٥).

[١٩]- عبدالرزاق (ج ٩ ص ٣١٣) / ابن ابي شیبة (ج ٦ ص ٢٨٢) / شافعی، المسند (ش: ١١٤٣ و ١١٤٨) / بیهقی، سنن کبری (ش: ١٦٦٣٢ و ١٦٦٣٦) ابن عدی، الکامل (ج ٧ ص ٢٥٨) / خطیب، تاریخ بغداد (ج ١١ ص ٢٢٣) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج ٦٥ ص ٢٦٥ و ٢٦٦) / احمد، العلل ومعرفة الرجال (ج ٢ ص ٢١٥).

[٢٠]- ابن حزم، المحلى (ج ٥ ص ١٢٦) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج ٤ ص ٨٧).

[٢١]- حافظ عراقی، طرح التثریب (ج ٦ ص ٥٦-٥٧).

[٢٢]- ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٤٣) / ماوردی، الحاوي الکبیر (ج ١٥ ص ٤٦٧).

[٢٣]- قرافی، الذخیرة (ج ٤ ص ٧١).

[٢٤]- ابن مفلح، المبدع شرح المقنع (ج ٩ ص ٣٢٢) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٤٣).

[٢٥]- انصاری، أسنی المطالب (ج ١ ص ٥٧٤) / تقي الدین الحصني، کفایة الأخیار (ص ٦٥١) / ابن شهاب رملی، نهایة المحتاج (ج ٨ ص ٢١٨) / ماوردی، الحاوي الکبیر (ج ١٥ ص ٤٦٣) / حافظ عراقی، طرح التثریب (ج ٦ ص ٣٦) / صنعانی، سبل السّلام (ج ٤ ص ٣٦٣) / ابن حجر، تحفة المحتاج (ج ١٠ ص ٦٧) / شربینی، الإقناع (ج ٢ ص ٦٠٧) / رویانی، بحر المذهب (ج ١١ ص ٦٩).

[٢٦]- ماوردی، الحاوي الکبیر (ج ١٥ ص ٤٦٣) / قرافی، الذخیرة (ج ٤ ص ٧١).

[٢٧]- قرافی، الذخیرة (ج ٤ ص ٧١).