٣-٢-٤ کفارۀ نذر مبهم
عبدالله بن عباس[٥٥٨]، عبدالله بن مسعود[٥٥٩]، جابر بن عبدالله ش[٥٦٠]، مجاهد[٥٦١]، عکرمه[٥٦٢]، حماد بن ابی سلیمان[٥٦٣]، قتاده[٥٦٤]، حسن بصری[٥٦٥]، عطاء بن ابی رباح[٥٦٦]، سعید بن جبیر[٥٦٧]، ابراهیم نخعی[٥٦٨]، جابر بن زید[٥٦٩]، حکم بن عتبه[٥٧٠]، عائشه ل[٥٧١]، طاووس، قاسم بن محمد[٥٧٢]، شعبی[٥٧٣]، سالم، سفیان ثوری[٥٧٤]، امام مالک[٥٧٥] قولی از امام شافعی، جمهور شافعیه[٥٧٦]، امام بغوی و ابراهیم مروذی[٥٧٧]، امام ابوحنیفه[٥٧٨]، امام حسن شیبانی[٥٧٩]، ابوثور رحمهم الله[٥٨٠]، ظاهریه[٥٨١]، حنابله[٥٨٢]، زیدیه[٥٨٣] و قولی از اباضیه[٥٨٤] میگویند که نذر «لَم یُسَم» کفاره دارد و باید کفاره یمین داده شود. البته حنفیه تفصیل قائل شدهاند و گفتهاند که اگر ناذر نیتی نداشته باشد، باید کفاره یمین بدهد، اما اگر نیتی داشته باشد باید به نیتش عمل کند[٥٨٥].
عدهای دیگر هم گفتهاند که کفاره ظهار دارد که خارج از نقل و سماع میباشد[٥٨٦]. سعید بن مسیب / میگوید: اگر کسی نذر کرد و آن را نام نبرد بر وی نذری لازم میباشد[٥٨٧]. و این قول را هم به جمهور علما و بسیاری از آنان نسبت دادهاند[٥٨٨] که البته با نظراتی که گفتیم نسبت این قول به جمهور درست نمیباشد. و بعضی از شافعیه هم میگویند نذر مبهم منعقد نمیشود و کفاره هم ندارد[٥٨٩]، و این نص امام شافعی / میباشد[٥٩٠]. امام ابن شهاب رملی / میگوید: در نذر مبهم فرد بین انجامدادن یکی از قرب و یا کفاره یمین مخیر میباشد[٥٩١]. امامیه هم میگویند: اگر فردی نذر کرد که تقربی را انجام دهد، اما آن را معین نکند، منعقد نمیگردد و فرد مخیر است بین اینکه روزه بگیرد و یا اینکه صدقهای بدهد و یا دو رکعت نماز بخواند[٥٩٢] و دلیلشان این است که گفتهاند: اقل آنچه که از قرب به آن اسم نذر تعلق میگیرد دو رکعت نماز یا روزهی یک روز است[٥٩٣]. و این قولی دیگر در مذهب اباضیه میباشد[٥٩٤].
دلیل آنها که در نذر مبهم کفاره را واجب میدانند، حدیثی است که در سنن امام ترمذی / آمده است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنِيعٍ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ حَدَّثَنِي مُحَمَّدٌ، مَوْلَى المُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ حَدَّثَنِي كَعْبُ بْنُ عَلْقَمَةَ، عَنْ أَبِي الخَيْرِ، عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «كَفَّارَةُ النَّذْرِ إِذَا لَمْ يُسَمَّ كَفَّارَةُ يَمِينٍ».[٥٩٥]
ترجمه: «کفارۀ نذر مبهم، همان کفاره سوگند است».
اما در این حدیث لفظ «لم یسم» زیادهای منکر میباشد و متن حدیث بدون این زیاده صحیح است، چرا که سند حدیث اینگونه میباشد که:
ابوالخیر مرثد بن عبدالله یزنی آن را از عقبة بن عامر و او هم از رسول الله ج این روایت را نقل میکند.
و از ابوالخیر هم، عبدالرحمن بن شماسه، و کعب بن علقمه
و از عبدالرحمن ابن شماسه، عبدالله بن بشر[٥٩٦]
و از کعب بن علقمه افرادی مثل:
عبدالله بن لهیعه[٥٩٧]
و یحیی بن ایوب[٥٩٨]
و عمرو بن الحارث[٥٩٩]
یحیی بن ایوب[٦٠٠]
و مولی مغیرة بن شعبة، محمد بن یزید بن ابی زیاد[٦٠١] این حدیث را روایت کردهاند، اما تنها مولی مغیرة بن شعبة است که لفظ «لم یسم» را آورده است و در سایر روایات ثقات فقط متن «كَفَّارَةُ النَّذْرِ كَفَّارَةُ الْيَمِينِ» آمده است و چون خود محمد بن یزید، مولی مغیرة مجهول الحال میباشد[٦٠٢]، لذا زیادهای که در حدیث میآورد و یا مخالف سایر ثقات، حدیثی را نقل میکند، حکم منکر را پیدا میکند.
البته برای این حدیث دو شاهد واهی از عقبة و عائشه ب آمده است که از پیامبر ج نقل شده است:
حدثنا علي بن محمد حدثنا وكيع حدثنا إسماعيل بن رافع عن خالد بن يزيد عن عقبة بن عامر الجهني قالإ قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «مَنْ نَذَرَ نَذْرًا لَمْ يُسَمِّهِ فَكَفَّارَتُهُ كَفَّارَةُ يَمِينٌ».[٦٠٣]
ترجمه: «کسی که نذر مبهمی را کند برای کفارهاش کفاره یمین بدهد».
اما راوی حدیث عقبة بن عامر س، اسماعیل بن رافع بن عویمر انصاری میباشد که متروک میباشد و لذا قابل استناد نمیباشد[٦٠٤].
و راوی حدیث عائشه ل، غالب بن عبیدالله عقیلی میباشد که او نیز متروک میباشد[٦٠٥].
و به حدیث دیگری استناد کردهاند که امام ابوداود / روایت میکند:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُسَافِرٍ التِّنِّيسِيُّ، عَنِ ابْنِ أَبِي فُدَيْكٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي طَلْحَةُ بْنُ يَحْيَى الْأَنْصَارِيُّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ أَبِي هِنْدٍ، عَنْ بُكَيْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْأَشَجِّ، عَنْ كُرَيْبٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ نَذَرَ نَذْرًا لَمْ يُسَمِّهِ، فَكَفَّارَتُهُ كَفَّارَةُ يَمِينٍ».[٦٠٦]
ترجمه: «کسی که نذر مبهمی کند کفارهاش کفارۀ نذر است».
اما این حدیث غیر محفوظ و منکر میباشد و اصح و محفوظ این است که قول ابن عباس است و نه فرمودۀ پیامبر ج چرا که سند حدیث اینطور است که:
کریب آن را از ابن عباس و او هم از رسول الله ج نقل میکند. و از کریب، بکیر بن عبدالله اشج و اسماعیل بن ابی عویمر این حدیث را نقل کردهاند.
و از اسماعیل بن ابی عویمر، ابراهیم بن محمد بن یحیی این حدیث را نقل کرده است[٦٠٧]، اما اسماعیل بن ابی عویمر[٦٠٨] و ابراهیم بن ابی یحیی[٦٠٩] هردو متروکند، لذا مورد استناد نمیتوانند بشاند. و از بکیر بن عبدالله هم،
١) خارجة بن مصعب[٦١٠]
٢) عبدالله بن سعید بن ابی هند[٦١١]
٣) ثور بن زید یدلی[٦١٢]
٤) داود بن حصین قریشی[٦١٣]
٥) طلحة بن یحیی انصاری[٦١٤]
٦) موسی بن مسیرة[٦١٥] به نقل این حدیث پرداختهاند.
اما این طرق معلول و یا ضعیف میباشند، چرا که:
در طریق اول خارجة بن مصعب میباشد که متروک میباشد[٦١٦].
و اما طریق دوم که عبدالله بن سعید است، از او افرادی مانند:
١) وکیع بن جراح[٦١٧]
٢) ضحاک بن عثمان[٦١٨]
٣) عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح[٦١٩] روایت کردهاند، اما وکیع بن جراح این حدیث را وقف بر این عباس کرده، اما ابن جریح و ضحاک بن عثمان آن را رفع دادهاند. و در اینگونه مواقع قاعده این است که سخن فردِ حافظ و اوثق یا تعداد زیادتر حفاظ را برمیگزینیم. اما میبینیم که در یکی از طریق، ابن جریح است که او مدلس میباشد و عنعنه کرده است و عنعنه او از بدترین نوع تدلیس میباشد و امام دارقطنی / میگوید: تدلیس ابن جریح از قبیحترین انواع تدلیس است و جز از انسانهای مجروح مثل ابراهیم بن محمد بن یحیی و موسی بن عبیده تدلیس نمیکند[٦٢٠] و در مصنف عبدالرزاق[٦٢١] آمده است که این حدیث را از اسماعیل بن عویمر، ابراهیم بن محمد بن یحیی روایت میکند و ابراهیم بن محمد بن یحیی متروک[٦٢٢] میباشد.
و راوی ضحاک بن عثمان، طلحة بن یحیی انصاری است که او فرد صدوق و حسن الحدیثی میباشد که دارای غلطهایی نیز میباشد[٦٢٣]، لذا زیادهای که در حدیثِ ثقات میآورد و یا اینکه مخالف سایر ثقات، حدیثی را نقل میکند، حکم منکر را پیدا میکند، مخصوصاً که در اینجا مخالف امام حافظ وکیع بن الجراح حدیث را رفع داده است و لذا در این طریق اصح وقف آن میباشد.
اما راویِ طریق موسی بن میسرة و ثور بن زید و داود بن حصین، ابو اویس عبدالله بن عبدالله مدنی میباشد[٦٢٤] که او هم در حفظ همانند طلحة بن یحیی میباشد و تفرد مخالفِ ثقات از او مقبول نمیگردد، و چون مخالف وکیع رفع داده لذا مقبول نمیگردد و این سخن و فتوای ابن عباس ب میباشد و نه سخن پیامبر ج.
و همچنین میگویند که ابن عباس، عائشه و عدهای دیگر از صحابه ش به این قول فتوی دادهاند و مخالفی هم نداشته است لذا اجماع میباشد[٦٢٥].
اما اینکه میگویند: صحابه به این فتوی دادهاند و مخالفی هم نبوده، لذا حکم اجماع را دارد، پذیرفته نمیباشد، چرا که اول کسانی که مخالف اجماع سکوتی بودهاند خود صحابه بودهاند، مثال واضح برای این سخن در مورد حد کسی است که مشروب مینوشد، همه میدانیم که در زمان ابوبکر س حدّ آن، چهل ضربه بود و کسی هم مخالفتی نکرد و در زمان عمر س با نظر بعضی از صحابه و پیشنهاد علی س هشتاد ضربه شد و تا پایان خلافت عثمان س همین مقدار بود، اما در زمان خلافت علی دوباره همان چهل ضربه زمان ابوبکر س شد و در این چند دوره زمانی هیچ مخالفی دیده نمیشود، حال اگر اجماع سکوتی حجت داشت، چرا عمر س مخالف اجماع سکوتی زمان ابوبکر س عمل کرد و چرا علی س هم مخالف پیشنهاد خودش و اجماع سکوتی زمان عمر و عثمان شد؟ پس نمیتوان برای احکام شرعی بدینگونه دلایل استناد نمود.
ممکن است کسی بگوید: شاید در این زمانها مخالفی باشد اما به ما نرسیده است. ما هم در جواب میگوییم: از کجا میدانید که در مورد کفارۀ نذر مبهم اجماع سکوتی شده است؟ شاید نظر مخالفی باشد، ولی به ما نرسیده باشد؟ پس ما هم از آوردن دلیلی همانند دلیل آنها عاجز نمیباشیم.
مالکیه هم به حدیث «كَفَّارَةُ النَّذْرِ كَفَّارَةُ الْيَمِينِ» استناد کردهاند و آن را بر نذر مطلق مانند «عليّ نذرٌ» حمل کردهاند[٦٢٦] که البته مستند قوی هم ندارند. اما معقول این هست که نذر مبهم، کفاره نداشته باشد؛ چرا که وقتی فرد میگوید:
بر من چیزی برای خدا لازم باشد، و از طرفی گفتیم که نذر در واجبات هم منعقد میگردد، پس ما آن چیز مبهم را به یکی از واجباتی که دارد حمل میکنیم، مانند: ایمان، نماز، روزه، ... پس هیچگاه نذرش را ترک نمیکند و همواره به آن وفا میکند، در واقع حنثی روی نمیدهد که کفارهای لازم باشد و لذا با دلایلی که گفتیم، ما این قول را ترجیح میدهیم که نذر مبهم کفارهای ندارد و در واقع همواره یک انسان مسلمان به نذر مبهم خود وفا نموده است.
[٥٥٨]- صحیح، ابن ابي شیبة (ج ٣ ص ٤٧٢) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / بهوتی، کشاف القناع (ج ٦ ص ٢٧٤) / ابن مفلح، المبدع (ج ٩ ص ٣٢٤) / الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨١).
[٥٥٩]- ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨١).
[٥٦٠]- ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / بهوتی، کشاف القناع (ج ٦ ص ٢٧٤) / الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨١).
[٥٦١]- ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨١).
[٥٦٢]- حسن، ابن ابي شیبة (ج ٣ ص ٤٧٢) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨٢) / راوی آن در مصنف ابن ابي شیبة خصیف بن عبدالرحمن الجزری میباشد که در حدیث گاهی اشتباه میباشد [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج ٣ ص ١٤٣)] و احادیثش نزد ما در رتبه حسن قرار دارد.
[٥٦٣]- صحیح، ابن ابي شیبة (ج ٣ ص ٤٧٢).
[٥٦٤]- صحیح، عبدالرزاق (ج ٨ ص ٤٤٥) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢).
[٥٦٥]- صحیح، عبدالرزاق (ج ٨ ص ٤٤٦) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨٢).
[٥٦٦]- صحیح، عبدالرزاق (ج ٨ ص ٤٤٦) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨٢).
[٥٦٧]- ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨٢).
[٥٦٨]- صحیح، عبدالرزاق (ج ٨ ص ٤٤٦) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨١).
[٥٦٩]- صحیح، عبدالرزاق (ج ٨ ص ٤٤٦).
[٥٧٠]- صحیح، ابن ابي شیبة (ج ٣ ص ٤٧٢).
[٥٧١]- الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / بهوتی، کشاف القناع (ج ٦ ص ٢٧٤) / ابن مفلح، المبدع (ج ٩ ص ٣٢٤).
[٥٧٢]- الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨٢).
[٥٧٣]- الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨١).
[٥٧٤]- الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨٢).
[٥٧٥]- موطأ (ش: ١٠١٧) / قیروانی، النوادر و الزیادات (ج ٤ ص ٢٥-٢٦) / قرافی، الذخیرة (ج ٤ ص ٧٣) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / الآبي الأزهري، الثمر الداني (ص ٤٢٩) / ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨٢).
[٥٧٦]- الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨) / نووی، الجموع (ج ٨ ص ٤٦٠).
[٥٧٧]- نووی، الجموع (ج ٨ ص ٤٦٠).
[٥٧٨]- موطأ مالک به روایت حسن شیبانی (ج ٣ ص ١٤٠) / سرخسی، المبسوط (ج ٧ ص ٢٣) / مرغینانی، الهدایه (ج ٢ ص ٧٤) / کاسانی، بدائع الصنائع (ج ٣ ص ٧).
[٥٧٩]- موطأ مالک به روایت حسن شیانی (ج ٣ ص ١٤٠) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢).
[٥٨٠]- ابن منذر، الإشراف علی مذاهب العلماء (ج ٧ ص ١٨٢).
[٥٨١]- ابن حزم، المحلى (ج ٨ ص ٣).
[٥٨٢]- زیدان، المفصل (ج ٢ ص ٤٣٥) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / بهوتی، کشاف القناع عن متن الإقناع (ج ٦ ص ٢٧٤) / مرداوی، الإنصاف (ج ١١ ص ١١٩) / ابن مفلح، المبدع (ج ٩ ص ٣٢٤) / جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة (ج ٢ ص ١١٩).
[٥٨٣]- ابن المرتضی، البحر الزخار (ج ٥ ص ٤١٠).
[٥٨٤]- یوسف اطفیش، شرح النیل و شفاء العلیل (ج ٤ ص ٤٠٨).
[٥٨٥]- الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٩).
[٥٨٦]- ابن رشد، بدایة المجتهد (ج ١ ص ٣٤٢).
[٥٨٧]- صحیح، ابن ابي شیبة (ج ٣ ص ٤٧١).
[٥٨٨]- الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٧) / ابن رشد، بدایة المجتهد (ج ١ ص ٣٤٢).
[٥٨٩]- زیدان، المفصل (ج ٢ ص ٤٣٤) / الموسوعة الکویتیة (ج ٤٠ ص ١٥٨ و ١٦٠) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢).
[٥٩٠]- شافعی، الاُمِّ (ج ٣ ص ٢٢٦).
[٥٩١]- ابن شهاب رملی، نهایة المحتاج (ج ٨ ص ٢٢٠).
[٥٩٢]- حلّی، شرائع الإسلام في مسائل الحلال والحرام (ج ٣ ص ٧٢٨) / ابن بابویه، المقنع (ص ٤١١) / مفید، المقنعة (ص ٥٦٤) / نجفی، جواهر الکلام في شرح شرائع الإسلام (ج ٣٥ ص ٣٧٧).
[٥٩٣]- ابن رشد، بدایة المجتهد (ج ١ ص ٣٤٢).
[٥٩٤]- یوسف اطفیش، شرح النیل و شفاء العلیل (ج ٤ ص ٤٠٨).
[٥٩٥]- ترمذی (ش: ١٥٢٨).
[٥٩٦]- معجم الکبیر (ش: ٧٤٨).
[٥٩٧]- احمد ٠ش ١٧٣٢٠-١٧٣٤٠-١٧٣١٩-١٧٤٢٣) / معجم الکبیر (ش: ٧٤٦-٨٦٦-١٧٤٤-١٧٣١٩) / رویانی، المسند (ج ١ ص ١٩١) / ابویعلی (ش: ١٧٤٤).
[٥٩٨]- احمد ٠ش ١٧٣٢٥) / معجم الکبیر (ش: ٨٦٥) / رویانی، المسند (ج ١ ص ١٦٥).
[٥٩٩]- مسلم (ش: ٤٣٤٢) / بیهقی، سنن کبری (ش: ٢٠٥٤٤) / معجم الکبیر (ش: ٧٤٧) / نسایی (ش: ٣٨٣٢) / نسایی، سنن کبری (ش: ٤٧٧٣) / طحاوی، شرح معاني الآثار (ج ٣ ص ١٣٠) / ابوعوانه (ش: ٤٧٣١) / ابن عساکر، المعجم (ج ١ ص ٨٩).
[٦٠٠]- معجم الکبیر (ش: ٨٦٥) / احمد (ش: ١٧٣٢٥).
[٦٠١]- ترمذی (ش: ١٥٢٨) / ابوداود (ش: ٣٣٢٥) / احمد (ش: ١٧٣٠١) / رویانی، المسند (ج ١ ص ١٥٨) / معجم الکبیر (ش: ٧٤٩).
[٦٠٢]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج ٩ ص ٥٢٤).
[٦٠٣]- بیهقی، سنن کبری (ش: ٢٠٤٠٦) / ابن ماجه (ش: ٢١٢٧) / دارقطنی (ج ٤ ص ١٥٩).
[٦٠٤]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج ١ ص ٢٩٤).
[٦٠٥]- ذهبی، میزان الإعتدال (ج ٣ ص ٣٣) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج ٧ ص ١٠١) / ابوحاتم، الجرح و التعدیل (ج ٧ ص ٤٨).
[٦٠٦]- ابوداود (ش: ٣٣٢٤) / ابن ماجه (ش: ٢١٢٨) / بهیقی، سنن کبری (ش: ٢٠٤٠٧-٢٠٥٧٠) / معجم الکبیر (ش: ١٢١٦٩) / عبدالرزاق (ج ٨ ص ٤٤٠) / دارقطنی (ج ٤ ص ١٥٨-١٦٠).
[٦٠٧]- عبدالرزاق (ج ٨ ص ٤٤٠).
[٦٠٨]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج ١ ص ٢٩٤).
[٦٠٩]- ابن عدی، الکامل (ج ١ ص ٢١٧).
[٦١٠]- ابن ماجه (ش: ٢١٢٨).
[٦١١]- دارقطنی (ج ٤ ص ١٥٨-١٦٠) / بیهقی، سنن کبری (ش: ٢٠٤٠٧-٢٠٥٧٠) / ابن ابي شیبة (ج ٣ ص ٤٧٢).
[٦١٢]- معجم الکبیر (ش: ١٢١٦٩) / دارقطنی (ج ٤ ص ١٥٨-١٦٠).
[٦١٣]- معجم الکبیر (ش: ١٢١٦٩) / دارقطنی (ج ٤ ص ١٥٨-١٦٠).
[٦١٤]- ابوداود (ش: ٣٣٢٤) / دارقطنی (ج ٤ ص ١٥٨) / بیهقی، سنن کبری ٠ش ٢٠٤٠٧).
[٦١٥]- معجم الکبیر (ش: ١٢١٦٩) / دارقطنی (ج ٤ ص ١٥٨-١٦٠).
[٦١٦]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج ٣ ص ٧٧).
[٦١٧]- ابن ابي شیبة (ج ٣ ص ٤٧٢).
[٦١٨]- دارقطنی (ج ٤ ص ١٥٨-١٦٠) / بیهقی، سنن کبری (ش: ٢٠٤٠٧).
[٦١٩]- بیهقی، سنن کبری (ش: ٢٠٥٧٠).
[٦٢٠]- دارقطنی (سوالات حاکم (ش: ٢٦٥).
[٦٢١]- عبدالرزاق (ج ٨ ص ٤٤٠).
[٦٢٢]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج ١ ص ١٥٨).
[٦٢٣]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج ١ ص ٢٨).
[٦٢٤]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج ٥ ص ٢٨٠).
[٦٢٥]- زیدان، المفصل (ج ٢ ص ٤٣٥) / ابن قدامة، المغني (ج ١١ ص ٣٣٢) / بهوتی، کشاف القناع عن متن الإقناع (ج ٦ ص ٢٧٤) / ابن مفلح، المبدع (ج ٩ ص ٣٢٤).
[٦٢٦]- شوکانی، نیل الأوطار (ص ١٦٣٦).