معرّفی شیخ عبّاس قمّی و کتابش
اینکه بپردازیم به کتاب «مفاتیح الجنان» و معرّفی مؤلّف آن:
بدان که مرحوم حاج شیخ عبّاس قمّی عالمی بود متتبّع و بسیار زاهد و مقدّس ولی ساده و زود باور که به نظر ما با کتاب خدا انس وافی نداشت و قوّهی اجتهاد نیز دارا نبود و برخلاف اوامر قرآن که با تأکید فراوان مردم را به تفکّر و تعقّل دعوت فرموده، در استفاده از نعمت عقل کاهل بود!
وی در مقدّمهی کتابش نوشته است: «بعضی از اخوان مؤمنین از این داعی درخواست نمودند که کتاب مِفتاح الجنان را که بین مردم متداول شده مطالعه نمایم و آنچه از ادعیهی آن کتاب که سند دارد ذکر نمایم و آنچه را که سندش به نظرم نرسیده ذکر ننمایم.... پس احقر خواهش ایشان را اجابت نموده و این کتاب را به همان ترتیب جمع آورده و نامیدم آن را به مَفاتیح الجنان... الخ» [۱۹]. و نیز پس از ذکر «زیارت وارث» نوشته است: «.... شیخ ما [۲۰]در کتاب «لؤلؤ و مرجان» فرموده این کلمات که متضمّن چند دروغ واضح است علاوه بر جسارت ارتکاب بر بدعت و جسارت افزودن بر فرمودهی امام÷چنان شایع و متعارف شده که البتّه چند هزار مرتبه در شب و روز در حضور مرقد منوّر أبیعبدالله الحسین÷و محضر ملائکهی مقرّبین و مطاف انبیاء و مرسلین-علیهم السلام- به آواز بلند خوانده میشود و احدی بر ایشان ایراد نمیکند و از گفتن این دروغ و ارتکاب این معصیت نهی نمینماید و کمکم این کلمات در مجموعههایی که در زیارت و ادعیهی احمقان از عوام جمع میکنند و گاهی اسمی برای آن میگذارند، جمع شده و به چاپ رسیده، و منتشر گشته و از مجموعهی این احمق به مجموعهی آن احمق نقل گردیده و کار به جایی رسیده که بر بعضی طلبه مشتبه شده است! روزی طلبهای را دیدم که آن دروغهای قبیحه را برای شهداء میخواند، دست برکتفش گذاشتم، ملتفت من شد گفتم: از اهل علم قبیح نیست چنین اکاذیب در چنین محضری؟ گفت: مگر مروی نیست؟ گفتم: نه، گفت: در کتابی دیدم، گفتم: درکدام کتاب؟ گفت: مِفتاح الجنان، ساکت شدم، چه کسی که در بی اطّلاعی کارش به اینجا رسد که جمعکردهی بعضی عوام را کتاب شمرَد و مستند قرار دهد، قابل سخن گفتن نیست!... به حال خود گذاشتن عوام در امثال این امور جزئیّه و بدعتهای مختصره مثل غُسل أویس قرن و آش «ابوالدّرداء» تابع و مخلص حقیقی معاویه و روزهی صمت که در روز سخن نگویند و غیرآن که أحدی در مقام نهی بر نیامده سبب تجرّی شده که در هر ماه و سال پیغمبر و امام تازه پیدا میشود و دسته دسته از دین خدا بیرون میروند. (انتهی کلامه رفع مقامه).
این فقیر گوید خوب تأمّل کن در فرمایش این عالم جلیل که مطّلع است بر مذاق شرع مقدّس، چگونه این مطلب همّی عظیم و عقدهای بزرگ در دل او گردیده چون میداند مفاسد این کار را، برخلاف آنان که از علوم اهل بیت-علیهم السلام- محروم و بیبهره ماندند و بدانستن ضَغثی از اصطلاحات و الفاظ اکتفا کردند که امثال این مطالب را چیزی ندانند بلکه تصحیح و تصویب نموده و عمل بر وفق آن نمایند لاجرم کار به جایی رسد که کتاب «مصباح المتهجّد» [شیخ طوسی] و «إقبال [الأعمال]» و «مهج الدّعوات» و «جمال الأسبوع» و «مصباح الزائر»[سیّد بن طاووس] و «بلد الأمین» و «جُنّة الواقیه» [کفعمی] و «مفتاح الفلاح» [شیخ بهائی] و «مقباس[المصابیح]» و «ربیع الأسابیع» و «تحفة[الزّائر]» و «زاد المعاد[مجلسی]» و امثال این کتب متروک و مهجور شود [۲۱]و این مجموعههای احمقانه شایع شود که در دعای «مُجیر» که از دعاهای معتبرهی مرویّه است در هشتاد موضع آن کلمهی «بِعَفْوِكَ»زیاد کنند و کسی انکار نکند و در دعای «جوشن» که مشتمل بر صد فصل است، برای هر فصلی یک خاصیّتی وضع کنند... دعایی بیربط و در کمال برودت جعل نمایند و نام او را دعاء حبّی گذارند و از کنگرهی عرش آنرا نازل نمایند و چندان فضیلت برای او وضع نمایند که انسان را متحیّر و سراسیمه نماید از جمله آنکه ـ العیاذ بالله ـ جبرئیل به حضرت رسولصاز جانب حقّ ـ سبحانه و تعالی ـ گفته باشد که هر بندهای که این دعا را با خود دارد او را عذاب نکنم اگر چه مستوجب جهنم باشد و عمر خود را به معصیت گذرانده باشد و مرا در هیچ وقت سجده نکرده باشد من آن بنده را ثواب هفتاد هزار پیغمبر بدهم و ثواب هفتاد هزار زاهد و ثواب هفتاد هزار شهید بدهم و ثواب هفتاد هزاز نمازگزار بدهم و ثواب هتاد هزار برهنه که پوشانیده باشد، بدهم و ثواب هفتاد هزار گرسنه که سیر کرده باشد، بدهم و ثواب به عدد ریگهای بیابانها بدهم و ثواب هفتاد هزار بقعهی زمین بدهم و ثواب مهر نبوّت رسالت پناه بدهم و ثواب عیسی روح الله و ابراهیم خلیل الله بدهم و ثواب اسماعیل ذبیح الله و موسی کلیم الله و یعقوب نبیّ الله و آدم صفی الله و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و فرشتگان بدهم یا محمد هر که این دعای بزرگوار حُبّی را بخواند یا با خود دارد بیامرزم و او را شرم دارم که عذاب کنم...الخ. و شایسته است که انسان از شنیدن اینها عوض خنده گریه کند! کتب ادعیه شیعه که به مرتبهی متقن و محکم بوده.... کارش به جایی رسیده که منحصر به کتاب «مِفتاح» شده که فی الجمله وضعش را شنیدی و این کتاب مرجع عوام و خواصّ و عرب و عجم گردیده و این نیست جُز بیاعتنایی اهل علم به حدیث و اخبار و رجوع نکردن به کتب علما و فقهای اهل بیت اطهار و نهی ننمودن از امثال این بدع و اضافات و دسّ وضّاعین و تحریف جاهلین و جلو نگرفتن از نااهلان و از تصرّفات بیخردان تا کار به جایی رسیده که دعاها موافق سلیقهها تلفیق شده و زیارتها و مفجعهها و صلواتها اختراع شده و مجموعههای بسیار از دعاهای دسّ شده چاپ شده و بچه «مِفتاح»ها متولّد گشته و کم کم سرایت کرده به سایر کتب رسیده و شایع و رواج گشته مثلاً کتاب «منتهی الآمال» این احقر را تازه طبع کردند بعض از کُتّاب آن به سلیقهی خود در آن تصرّفاتی نموده.... غرض من از ذکر این مطلب در اینجا دو چیز بود یکی آنکه.... چیزهایی که ما از روی جهل و نادانی در دعاها یا زیارات داخل میکنیم یا به سلیقهی ناقص خود بعض تصرّفات مینماییم و آن را کمال فرض مینماییم بدانیم که همان چیزها پیش اهلش سبب نقصان و بیاعتباری آن دعا یا زیارت خواهد بود... دیگر غرضم آن بود که معلوم شود هرگاه نسخهای که مؤلّفش زنده و حاضر و نگهبان او باشد این طور کنند با او، دیگر با سایر نُسَخ چه خواهند کرد؟ و به کتابهای چاپی دیگر چه اعتماد است؟... این احقر با اینکه میدانستم مذاق مردم این زمان و عدم اهتمام ایشان را در امثال این امور، برای اتمام حجّت، سعی و کوشش بسیار کردم که دعاها و زیارت منقوله در این کتاب حتّی الامکان از نسخههای أصل نقل شود و برنُسَخِ متعدّده عرضه شود و به قدری که از عهده برآیم تصحیح آن نمایم تا عامل به آن از روی اطمینان عمل نماید إن شاءالله به شرط آنکه کاتبین و ناسخین تصرّف در آن ننمایند...شیخ کلینی ـ رضی الله عنه ـ از «عبدالرّحیم قصیر» نقل کرده که خدمت حضرت صادق÷رسید و عرض کرد فدایت شوم من از پیش خود دعائی اختراع کردهام حضرت فرمود بگذار مرا از اختراع خود، یعنی آن را کنار گذار و برای من نقل مکن و نگذاشت که آن دعای جمعکردهی خود را نقل کند... الخ» [۲۲].
[۱۹] مفاتیح الجنان، مقدّمهی مولّف، ص ۱۲ – همچنین در خاتمهی «دعاهای روزهای ماه رمضان» (ص ۲۴۵) نیز اشاره کرده که چون روایتی را معتبر نمیدانسته متعرّض ذکر آن نشده است. لابدّ آنچه را که ذکر کرده معتبر میدانسته، امّا با مطالعهی کتاب حاضر اثبات میشود که علی رغم تعریف و تمجیدهایی که از او شده وی روایت معتبر را از غیر معتبر تمییز نمی داد! در این کتاب خواهیم دید که روایات دارای سندی که ذکر کرده غالباً معتبر نیست تا چه رسد به اخبار بیسند. [۲۰] مقصود او «حاج میرزا حسین نوری» است. [۲۱] چنانکه در کتاب حاضر خواهید دید شیخ عباس بسیاری از مطالب کتابش را از کتب فوق نقل کرده و اغلب آنها نیز تفاوت چندانی با کتابی که مورد حمله و انتقادش قرار گرفته، ندارند و مشحوناند از مطالب خرافی و ضدّ عقل و قرآن و البتّه اگر چنین نبودند مورد توجّه فرد خرافی کمعقلی چون شیخ عبّاس واقع نمیشدند. [۲۲] مفاتیح الجنان، «بیان آنچه زیاد شده به زیارت وارث» ص ۴۳۲ به بعد شیخ عباس یک بار دیگر روایت «عبدالرّحیم قصیر» را در فصل «آداب زیارت» صفحهی ۳۱۴ آورده است و در آنجا نیز از «خواندن زیارتهای مخترعه» که مأثور نیست نهی کرده است.