۱۸ تذکّری دربارهی مطالب و تعابیر صوفیانه
نظر به اینکه در این دعا و تعدادی از دعاهای رائج درمیان مردم ما، از جمله دعای «کمیل» و مناجات خمس عشره و....، تعابیر صوفیانه دیده میشود لازم است در اینجا مطالبی را به خوانندگان یاد آور شویم:
یکی از مسائلیکه باید خداوند سبحان را از آن منزّه و مبرّی دانست وصال خلق است به ذات أقدس إلهی. ولی صوفیّه به نام فَناء فی الله و بَقاء بِالله که صِرف إدّعا و خودخواهی ایشان است و بیآنکه دلیلی از قرآن و احادیث معتبر ارائه کنند، میگویند وصل به حق و واصل شدن عارف به خالق متعال ممکن است! این ادّعای گزاف از یادگارهای قبل از اسلام در آیین «بودا» و بعضی از نصاری و همچنین عدّهای از مشرکین یونان است. چنانکه در «نفحات الأنس» جامی (ص ۱۰۲) آمده: بودا به طور کلّی غایت استکمال نفس را همان اتّصال به «نیروانا» که مقام «فنا» ست میداند. صوفیّه گویند چون کسی ریاضت کشید و به حقیقت واصل شد شریعت از او ساقط گردد! چنانکه ملای رومی در جلد پنجم مثنوی گوید: «لَو ظَهَرَتِ الحقائقُ بَطَلَتِ الشّرائعُ»«اگر حقائق [بر کسی] آشکار شود شرایع باطل میشود». و گوید چون به خدا واصل شدی دیگر رسول و قرآن لازم نداری. منصور حلاج بنابه نقل «تحفة الأخیار» میرزا طاهر قمی(ص ۱۱۶) میگوید: «إنّ المرء قائِمٌ عَلى بِساط الشّريعة ما لم يَصِل إلی مَقام التّوحيد فإذا وَصَلَ إليه سَقَطَت مِن عَينِهِ الشَّريعة»«انسان تا زمانی بر بساط شریعت است که به توحید نرسیده و چون به توحید واصل شود شریعت از چشمش میافتد!» شیخ عطّار گفته است: خدا را یافتم دیدم حقیقـت برون رفتم من از عین شریعت صوفیّه گویند چون کسی به حقّ واصل شد نمازی لازم ندارد و کسی که واصل شد، تکالیف از او برخاست! ولی انبیاء-علیهم السلام- چنین ادّعایی نداشتند. چنانکه حضرت عیسی÷میفرمود: ﴿وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا ٣١﴾[مريم: ٣١] «(خداوند) مرا تا زمانی که زندهام به نماز و زکات سفارش فرموده است». قرآن کریم دربارهی آنحضرت فرموده: ﴿لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَۚ وَمَن يَسۡتَنكِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيَسۡتَكۡبِرۡ فَسَيَحۡشُرُهُمۡ إِلَيۡهِ جَمِيعٗا ١٧٢﴾[النساء: ١٧٢]«هرگز مسیح از اینکه بندهی خدا باشد اِبا نمیورزد و فرشتگان مقرّب نیز [اِبا ندارند] و هر که از پرستش او اِبا ورزد و خود را بزرگ شمارد پس خدا همگی ایشان را به سوی خویش گرد آورد». آیا حضرت روح الله÷واصل نبود؟ و یا ملائکهی مقّرب که همواره به تسبیح و تقدیس حقّ مشغولاند، [البقرة:۳۰] واصل نیستند؟!
انبیاء-علیهم السلام- با آنکه مقرّبترین بندگان خدا بودند اما تا آخر عمر، خود را به عبادت و بندگی پروردگار موظّف میدانستند و پیامبر اکرمصعبادت بسیار میکرد و تا پایان عمر پر برکتش از عبادت و انجام احکام شرع دست برنداشت.
خدا در کتب آسمانی برای خود وصل و فصل قائل نشده و بندگان را به وصول به خود دعوت نفرموده خدا همه جا حاضر و ناظر است و دور نیست تا به او واصل شوند. جسم و جوهر نیست که قابل اتّصال و انفصال باشد و هر چیزی که قابل وصل باشد محدود است و حقّ تعالی محدود نیست. به علاوه عقول و افکار به کنه ذات خدا پی نبرند چگونه به او واصل گردند؟! خدایی که فرموده: ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ ١٦﴾[ق: ١٦]«ما به او از رگ گردن نزدیکتریم». و فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ﴾[الحديد: ٤]«هر جا که باشید او با شماست». دیگر وصل و فصل معنی ندارد. علی÷فرموده: «لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ ولا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ، الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ ولا نَعْتٌ مَوْجُودٌ»«همّتهای بلند و افکار ژرف، ذاتش را در نیابند همان [خدایی] که صفاتش را حدّی نیست و (کمالش) را وصف نتوان کرد». (نهج البلاغه، خطبهی ۱) آری، ملاقات و مواجهه با رحمت یا عذاب خدا ممکن است ولی این غیر از وصل شدن به حقّ است. بشری که به دستگاه محیّر العقول جسم و روح خویش کاملاً پی نبرده و به کوچکترین مخلوق خدا و حقیقت آن دست نیافته چگونه میخواهد به خالق جهان واصل شود. این ادّعا از جهالت و بیفکری و بیشرمی است. هرکه خطبهی ۱۸۶ نهج البلاغه را بخواند درمییابد که مسألهی وصل و فصل از حقّ، باطل است. در دعاهای معتبر مأثور از پیامبرصنیز تعبیر وصل و فصل یا فراق و وصال و عشق و معشوقیّت نیامده است، زیرا در عشق تغییر حال است و تغییر در ذات إلهی راه ندارد. ثانیاً: عشق شدّت میل نفس است و او را میل نفسانی نیست. ثالثاً: در عشق باید معشوق قابل تصوّر باشد و او منزّه است از اینکه تصوّر شود. رابعاً: انبیاء به عشق خدا دعوت نکردند و در قرآن کلمهی عشق وعشّاق و یا أیُّهَا العُشّاق و یا أیّها العاشقون و... نیامده و خدا بندگان را به عشق خویش ترغیب نفرموده است، خامساً: صفات و أسماء إلهی توقیفی و موقوف به ورود از شرع است و در شرع و در تعابیر قرآنی کلمهی وصال و فراق و عاشق و معشوق و... وارد نشده است و اگر أخباری در کتب متأخّرین دیده میشود جعل صوفیان و قلندران است.
پس ادّعای شعرا و صوفیّه که مدّعی عشق به خدا شدهاند با کتاب آسمانی سازگار نیست و بیادبی و جسارت و خودبزرگ بینی است و خدا منزّه از وصل و فصل و معشوقیّت است و کسانیکه مدّعی واصل بودن به خدای متعال شدهاند، باید توبه کنند.
***
دعای کمیل: دوّمین دعای فصل ششم باب اوّل «مفاتیح» دعای «کمیل» است. مؤلّف پیش از نقل دعا قول مجلسی را آورده که این دعا بهترین دعاها است و دعایی است که حضرت علی÷از خضر موهوم گرفته و به کمیل یاد داده است! باید گفت شما که علی را غیر از رسول اکرمصاز همهی انبیاء بالاتر میدانید پس چگونه کسی که أعلم و أفضل از خضر است از او دعا تعلیم میگیرد؟ به اضافه اینکه وجود خضر در زمان حضرت امیر÷دروغ است. خدا خطاب به رسول خداصفرموده ﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ ٣٤﴾[الأنبياء: ٣٤]«ما برای بشری قبل از تو ماندن در دنیا و جاودانگی قرار ندادیم (و همه مردهاند) پس اگر تو بمیری، ایشان میمانند و جاودانهاند؟»
در این دعا «خضر» بر محمّد و آل محمّد و ائمّه درود میفرستد! اگر مقصود خضری است که تا زمان رسول خداصو آل او زنده بوده، در این صورت چنانکه گفتیم وی موجودی افسانهای و موهوم است و اگر منظور مأمور تعلیم حضرت موسی (الکهف، آیهی ۶۵ به بعد) است در این صورت معلوم نیست که وی بر پیامبری که اجدادش ولادت نیافته بودند، درود فرستاده باشد. نکتهی دیگر آنکه در این دعا میگوید: «فَتَجاوَزْتُ بِما جَرى عَلَيَّ مِنْ ذلِكَ بَعْضَ (مِنْ نَقْضٍ)، وَخالَفْتُ بَعْضَ أوامِرِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَليَّ في جَميعِ ذلِكَ وَلا حُجَّةَ لي فيما جَرى عَلَيَّ فيهِ قَضاؤُكَ». «خدایا، به واسطهی جریان (قضا و قدر تو) بر من، از برخی از حدود تو در گذشتم و با بعضی از اوامرت مخالفت کردم پس تمام این أحوال حمد تو بر من است و در آنچه دربارهی من قضاوت و حکم فرمودهای هیچ حجّتی ندارم!» بنابه نسخهی حاضر میگوید خدایا، از حدودت تجاوز و با اوامرت مخالفت کردم پس در تمام این احوال حمد تو بر من است! به عوض آنکه بگوید در تمام این احوال خطا کردم و دلیل و عذر مقبولی ندارم و از کردهام پشیمانم، گفته است تو را حمد میکنم یا به عبارت سادهتر میگوید اَلحَمدُ لِلّه که عصیان کردم! گمان نمیکنم هیچ انسان فهمیدهای چنین سخن بگوید تا چه رسد به خضر یا علی÷.
خدا رحمت کند «فرهاد میرزا» فرزند فتحعلی شاه را که گفته کلمهی «اَلحَمد» در اینجا اشتباه است بلکه صحیح آن «الحُجَّة» بوده، وقت انتقال خطّ کوفی به خط نسخ، اشتباه شده زیرا کلمهی «حمد» و «حُجّة» در خطّ کوفی مشابه یکدیگرند. [۱۰۳]از جملهی بعدی و مقایسهی آن با جملهی مورد نظر میتوان فهمید که توجیه «فرهاد میرزا» مقبول است. در واقع عرض میکند: خدایا، تو بر کارهای نا بجایی که کردهام و در حکم عَلَیهِ من، دلیل و حجّت داری (به حرف جرّ «عَلی» توجّه شود) و من هیچ دلیل و حجّتی به نفع خود و برای تبرئهی خود ندارم ( به حرف جرّ «لام» در کلمهی «لِی» توجّه شود).
در این دعا مانند شعرا و صوفیّه خطاب به خدا تعبیر فراق را به کار برده و گفته: «فكيف أصبِرُ عَلى فِراقك»«چگونه فراق تو را تحمّل کنم؟» در حالیکه انبیاء و کسانی که معارف خود را از وحی میگیرند چنین جسارتی نکرده و تعبیر وصال و فراق را به کار نبردهاند.
دعای عشرات: یکی از دعاهای مجعول همین دعای عشرات است. سند آن بسیار معیوب است. [۱۰۴]یکی از رُوات این دعا «حسن بن فضّال» واقفی است [۱۰۵]و راوی دیگر «حسن بن الجَهم» است [۱۰۶]که دعا را از فرد مجهولی راویت کرده علاوه براین معلوم نیست که فرد مجهول آن را از «حسن بن محبوب» [۱۰۷]نقل کرده یا فرد دیگری! (این هم شد سند؟!) متن حدیث نیز واضحترین دلیل بر مجعولیّت آن است زیرا میگوید این دعا را أئمّه پنهان کرده و به غیرخودشان و یا شیعیان تعلیم نمیدادند! به علاوه اینکه برای این دعا ثوابهای عجیب و غریب قائل شده و مدّعی است خوانندهی دعا شهید میمیرد و هر روز یک میلیون حسنه و یک میلیون درجه برایش نوشته شده و یک میلیون سیّئه از او محو میشود و عرش و کرسی برایش استغفار میکنند و.... هکذا.
اینک متن دعا را ببینیم: در این دعا مانند دعای بیسند روز جمعه (ص ۲۶ که منقول است از ملحقات صحیفه و یا فصل ۱۷ مصباح کفعمی) با اینکه گفته است: «كَفَى بِكَ شَهِيْداً» «خدایا، شاهد بودن تو کافی است». ولی به این قول خود پایبند نمانده و میگوید: «وَأُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَأَنْبِيَاءَكَ وَرُسُلَكَ وَحَمَلَةَ عَرْشِكَ وَسُكَّانَ سَمَاوَاتِكَ وَأَرْضِكَ وَجَمِيعَ خَلْقِك»«فرشتگانت را پیامبران و فرستادگانت را و حاملین عرشت را و ساکین آسمانها و زمینت را و همهی مخلوقین تو را شاهد میگیرم!» آیا ممکن است امام حیوانات را شاهد خود بگیرد؟ یا کسانی را که سالها قبل از وی از دنیا رفتهاند شاهد خود قرار دهد؟ قطعاً امام چنین نمیگوید. آیا جمیع مخلوقین و ساکنین زمین و آسمان و انبیاء و رسل اقرار او را میشنوند تا گواه او باشند؟ اگر نامبردگان را مانند خدا سمیع و بصیر میداند این جملات ناصحیح و شرکآمیز است و مسلمان چنین عقیدهای ندارد. سپس مذهب خود را در دعا وارد کرده و در واقع مقصود اصلی از جعل این دعا همین بوده که به بهانهی دعا، مذهب خود را به گردن ائمّه اهل بیت بیندازد و آنها را «حُجّة الله» قلمداد کند، گرچه آن بزرگواران راضی نباشند و این قول را بدعت بدانند! چنانکه علی÷فرموده: «تَمَّتْ بِنَبِيِّنا مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ»«با پیامبر ما محمدصحجّت خدا پایان پذیرفت». (نهج البلاغه، خطبهی ۹۱) بنابراین أئمهی حُجّة الله نیستند و کسی جز انبیاء، برگزیدهی از جانب خدا نیست.
دعای سمات: چهارمین دعای فصل ششم «دعای سمات» است که آن را دعای «شَبّور» گویند که به معنای «بوق» است! و چه بسا از بافتههای یهود باشد. شیخ عبّاس ادّعا کرده که علما آن را به سندهای معتبر(!) نقل کردهاند! اما خودش این سندهای معتبر(!) را ذکر نکرده! برای اینکه بدانیم تا چه اندازه در این ادّعا صادق یا صائب است سند این دعا را چنانکه «مجلسی» آورده است [۱۰۸]به اطّلاع خوانندگان میرسانیم یکی از رُوات این دعا «احمد بن محمّد بن عیّاش الجوهری»۱۹است که به قول علمای رجال ضعیف و مرویاتش بیاعتبار است و مختل العقل یا مختل الدّین بوده وی همان است که دعای پنجم رجبیّه را نقل کرده که دعایی خرافی و قبیح است» [۱۰۹]. «ابن عیّاش» این دعا را از «عبدالعزیز بن أحمد بن محمد الحسنی» گرفته که مهمل است. او روایت کرده از «محمد بن علی بن الحسن بن یحیی الرّاشدی» که او نیز مهمل است. یعنی این دعا را ضعیفی از مهملی از مهملی نقل کرده است! این دعا را دو کذّاب دیگر به نام «محمد بن سنان» [۱۱۰]و «مفضّل بن عمر الجعفی» [۱۱۱]نیز نقل کردهاند. حال خواننده بداند که مطالب دینی که در مفاتیح آمده میراث چه کسانی است!
در حاشیهی «مصباح» کفعمی از قول حضرت باقر÷دربارهی این دعا آمده است که اگر حاجتی دارید این دعا را به درگاه إلهی بخوانید و آن را برای سفها و زنان و کودکان آشکار نکنید! حاشا که حضرت باقر العلوم÷چنین سخنی بگوید؟!
این دعا دارای کلمات و تعابیر مبهم و مشکل است در حالیکه دعاهای مأثور از پیامبر فاقد غموض و تعقید است. سازندهی دعا پس از این دعا میگوید: «اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الدُّعَاءِ وَبِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ الَّتِي لَا يَعْلَمُ تَفْسِيرَهَا وَلَا تَأْوِيلَهَا وَلَا بَاطِنَهَا وَلَا ظَاهِرَهَا غَيْرُكَ».«خدایا، تو را به حقّ این دعاء و به حق این اسمائی که هیچ کسی غیر از تو تفسیر و تأویل و باطن و ظاهر آن را نمیداند، قسم میدهم!»
لازم است بگوییم: این قول مخالف احادیث کلینی است که در کافی ذکر شده، از قبیل آنکه امام کسی نیست که اگر از او سؤالی بپرسند بگوید نمیدانم (باب ۹۲ حدیث ۱) و «لاَيَخْفَى عَلَيهِمُ الشَّيْءُ»«چیزی از ایشان نهان نیست» و نظایر اینها. معلوم میشود جاعل دعا کلماتی به هم بافته و برای منصرف کردن خواننده از اینکه به دنبال فهمیدن مقصود از جملات دعا باشد جملات فوق را در آخر دعا آورده است! در حالیکه باید پرسید دعایی که خواننده معنای آن را نمیفهمد چرا باید بخواند؟ خواندن چنین دعایی لغو و باطل است. اصولاً دعاییکه به قول شما امام و پیغمبر حتّی ظاهر آن را نمیدانند چه فایدهای دارد؟ عجیب است با اینکه در دعای مذکور آمده است هیچ کس جُز خدا معنای دعا را نمیداند، مجلسی کوشیده است آن را شرح و توضیح دهد!
۲۰ باید گفت: عدهای مردم دروغگو یا خرافی برای ما دعایی بافتهاند و کسانی با القابی از قبیل أعلم العلماء و خِرّیت علم حدیث و.... میخواهند آن را توضیح دهند و هر خرافهای را به نوعی توجیه و تصویب کنند!
[۱۰۳] مفاتیح الجنان، ص ۶۰۱. [۱۰۴] ر.ک. بحار الأنوار، ج۹۲ ص ۴۰۸ به بعد. [۱۰۵] وی در «عرض اخبار اصول...» صفحهی ۱۱۸ معرّفی شده است. [۱۰۶] وی در «عرض اخبار اصول...» صفحهی ۱۶۹ معرّفی شده است. [۱۰۷] برای آشنایی با او رجوع کنید به «عرض اخبار اصول....» ص ۳۲۵. [۱۰۸] بحار الأنوار، ج۸۷، ص ۹۶ به بعد. [۱۰۹] ر.ک. همین کتاب، ص ۲۴۸. [۱۱۰] وی در کتاب «عرض أخبار أصول...» صفحهی ۳۰۸ معرّفی شده است. [۱۱۱] وی در کتاب «عرض أخبار اصول...» صفحهی ۱۶۸ معرّفی شده است.