دعای توسّل
دعایی است کاملاً بیأصل و نسب که ارتباطی به پیشوایان دین ندارد. امّا شیخ عبّاس میگوید: علامهی مجلسی (ره) فرموده در بعضی از کتب معتبره(؟!) نقل کردهاند از «محمّد بن بابویه» که این دعا از ائمّه است ولی نه نام کتاب را معیّن نموده و نه راوی آن را و نه امامی که دعا از او نقل شده است! دعای مذکور در کتب مشهور شیعه که در أدعیه تألیف شده از قبیل «صحیفهی سجّادیّه» و شرح آن موسوم به «ریاض السّالکین» و کتاب «عُدّة الدّاعی» ابن فهد حلّی و «مفتاح الفلاح» شیخ بهائی نیامده است.
آری، این دعای توسّل از جعلیّات مذهبسازان بیپرواست و چنانکه صاحب مفاتیح الجنان اشاره کرده دعای معروف به دعای دوازده امام خواجه نصیر همین دعای توسّل است که ترکیب کردهاند با خطبهای که تقریر یکی از علماست و «کغعمی» خطبهی مذکور را در اواخر کتاب «مصباح» آورده و در «البلد الأمین» خلاصهای از دعای توسّل مفاتیح را در آخر دعای «فرج» قرار داده است. مخفی نماند که «خواجه نصیر» عالمی بود که نان به نرخ روز میخورد و مدّتی در خدمت اسماعیلیان هفت امامی بود! به هر حال خواجه و امثال او حقّ تشریع ندارند و خدا قول آنان را حجّت قرار نداده است.
متن دعا نیز معیوب است زیرا هیچ کس از ائمّه در دعایشان به خود متوسّل نشدهاند! مثلاً امام حسین÷هیچگاه نگفته است: «يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ يَا حُسَيْنَ بْنِ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الشَّهِيدُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ، يَا حُجَّةَ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنَا وَمَوْلَانَا، إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللهِ وَقَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللهِ =ای أبا عَبدِالله، ای حسین بن علیّ، ای شهید، ای پسر رسول خدا، ای حجّت خدا بر بندگانش، ای آقای ما، ای سرور ما، همانا ما روی آوردیم و شفاعت خواستیم و توسّل جستیم به تو، به سوی خدا و تو را پیش روی حاجات خود قراردادهایم ای آبرومند نزد خدا. برای ما نزد خدا شفاعت کن!» یعنی خود را نخوانده و خود را شفیع خود قرار نداده یا مثلاً نبیرهی خود را که هنوز جدّش ولادت نیافته بود شفیع خود قرار نداده! جعل اینگونه دعاها مضحک و دلیل فقدان عقل است.
شیخ عبّاس میگوید: بنا به روایتی دیگر پس از دعای فوق بگوید: «.... تَوَسَّلْتُ بِكُمْ إِلَى اللهِ... وَاسْتَنْقِذُونِي مِنْ ذُنُوبِي عِنْدَ اللهِ... الخ = به شما توسّل جُستم به سوی خدا...... مرا نزد خدا از گناهانم نجات دهید...!» از شیخ عبّاس میپرسیم: آیا قرآن نخواندهای که خدا با استفهام انکاری به رسول خود فرموده: ﴿أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي ٱلنَّارِ ١٩﴾[الزمر: ١٩] «(ای پیامبر) آیا تو کسی را که در آتش دوزخ است، نجات میبخشی»؟! و یا فرموده: ﴿وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾[آلعمران: ١٣٥]«و جُز خدا کیست که گناهان را بیامرزد؟» و آیا آیهی ۲۳ سورهی یاسین و آیاتی را که فرموده نجات از گناهان و عذاب گناهان به دست خداست نه غیر او، نخواندهای؟! پس وقتی رسول خدا نمیتواند بندگان را از عذاب خدا نجات دهد چگونه امامان میتوانند؟!
خدا فرموده مؤمنین اگر گناه کنند از خدا آمرزش میخواهند [آلعمران: ۱۳۵] و با انجام اعمال نیک سعی بر جبران گناه خویش میکنند[هود: ۱۱۴] و نفرموده که انبیاء و صالحین را که از دنیا رفتهاند واسطه قرار میدهند! حضرت علی÷نیز عرض میکند: «أَسْتَغْفِرُكَ لِذُنُوبِي الَّتِي لَا يَغْفِرُهَا غَيْرُك» «(پروردگارا) برای گناهانم که جُز تو کسی آنها را نمیآمرزد از تو آمرزش میطلبم» [۳۱۱]. و حضرت سجّاد÷نیز عرض میکند: «لَيْسَ لِحَاجَتِي مَطْلَبٌ سِوَاكَ، وَلَا لِذَنْبِي غَافِرٌ غَيْرُكَ» «(پروردگارا) حاجتم را جُز درگاهت جای درخواستی و گناهم را جُز تو آمرزندهای نیست» [۳۱۲].
دیگر آنکه رسول خدا و ائمّه را «وسیله» خوانده که ما بُطلان این قول را در صفحات گذشته بیان کردیم [۳۱۳]در اینجا تکرار نمیکنیم.
متأسّفانه مردم به شرک مبتلا شدهاند و غیرخدا را در دعاهایشان میخوانند و به این کار به شدّت عادت کردهاند و هرچه دلیل بیاوری از اینکار دست نمیدارند و حالشان بیشباهت نیست به کسانیکه قرآن با تهدید به آنها فرموده: ﴿إِذَا دُعِيَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ كَفَرۡتُمۡ وَإِن يُشۡرَكۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْۚ فَٱلۡحُكۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِيِّ ٱلۡكَبِيرِ ١٢﴾[غافر: ١٢] «چون خدا به تنهایی خوانده میشود، انکار کرده و کفر میورزید و چنانچه به شریکی قرین شود میگروید [بدانید] که داوری از آن خداوند والای بزرگ است» [۳۱۴].
عبادت و از آن جمله دعا باید طبق دستور خدا باشد، خدا کجا فرموده بندگانِ مقرَّب مرا بخوانید؟ خدا همه جا حاضر و ناظر و از ما فِی الضَّمیرِ بندگان کاملاً آگاه است و طبعاً با چنین خدایی نیازی به واسطه نیست. رسول خدا کجا فرموده هر که مشکلی دارد مرا یا نوادگانم را بخواند و واسطه قرار دهد؟!
از خوانندهی دعای توسّل میپرسیم: آیا قرآن نخواندهای که فرموده شفاعت به اختیار کسی نیست بلکه فقط به إذن و اختیار خداست. آیا نمیدانی که انبیاء و ائمّه برخلاف فرمان خدا کاری نمیکنند؟! پس اگر تو واقعاً خواهان شفاعتی باید خدا را بخوانی و خدا هر که را صلاح بداند شفیع تو قرار دهد نه مِن عِندي یکی از بزرگان دین را که از دنیا رفتهاند، انتخاب کنی و او را شفیع خود قرار دهی؟! [۳۱۵]آیا رسول اکرمصیا امامی که میخواهی از تو شفاعت کند، گناهان تو را میداند و از حال و خیال و سرائر و أفکار تو مطّلع است؟ پیامبر از اعمال پنهانی معاصرین خود با خبر نبود [۳۱۶]، قرآن نیز فرموده جُز خدا هیچ کس از حال بنده و گناهان او مطّلع نیست چنانکه فرموده: ﴿وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا﴾[الإسراء: ١٧] «و بس است که پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بیناست». پس چگونه توقّع داری امامی که نمیداند تو چه گناهانی مرتکب شدهای، به صِرف اینکه تملّق او را گفتهای بیاید و شفیع تو شود؟ آیا این دعاهای توسّل را پیغمبر خوانده است یا فقط کفعمی و مجلسی و أمثال ایشان خواندهاند؟!
شیخ عبّاس دعای توسّل دیگری نیز از «قبس المصباح» نقل کرده که مقدّمه آن را که دروغ از سراسر آن میبارد، نیاورده و امّا دعا و أکاذیب مربوط به آن در بحار الأنوار (ج۹۱، ص ۳۲ تا ۳۶) مسطور است. راوی دعای مذکور «حسن بن محمّد بن جمهور العمی» است. برای اطّلاع از حال او به کتاب «عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول» (ص ۳۲۲) مراجعه شود.
در صفحهی ۱۰۸ دعایی از «بلد الأمین» آورده که در کتاب مذکور نیز فاقد سند است. متن دعا، اشکالی ندارد و مشمول إذن عامّ اِلهی به دعا است.
حرز حضرت امام زمان زین العابدین: یکی از علمای خرافی به نام «سیّد بن طاووس» حرزی از حضرت سجّاد÷نقل کرده که یقیناً دروغ و آن حضرت از دروغ بیزار است. حضرت سجّاد مکرّراً در «صحیفهی سجّادیّه» گفته خدایا، حرز و پناهی برایم مگر ذات مقدّس تو نیست. مثلاً عرض میکند: «لايُجِير يا إلهي إلا رَبٌّ عَلى مَرْبُوبٍ..... إليكَ المَفَرُّ والمَهْرَبُ = معبود من جُز پروردگار کسی بنده را پناه نمیدهد..... فرار و گریز (از امورنا مطلوب فقط) به سوی توست» [۳۱۷].
یا عرض میکند: «وَاجْعَلْنِي..... مِنَ الْمُصْلِحِينَ بِسُؤَالِي إِيَّاكَ،...... الْمُعَوَّدِينَ بِالتَّعَوُّذِ بِكَ = (پروردگارا) به وسیلهی درخواستم از تو مرا در زمرهی اصلاح کنندگان (اعتقاد و اعمال) قرار ده.... و از جملهی کسانی قرار ده که به پناه بردن به تو خو گرفتهاند» [۳۱۸].
یا عرض میکند: «لَا يَشْرَكُكَ أَحَدٌ فِي رَجَائِي، وَلَا يَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَكَ فِي دُعَائِي...... فَتَعَالَيْتَ عَنِ الْأَشْبَاهِ وَالْأَضْدَادِ، وَتَكَبَّرْتَ عَنِ الْأَمْثَالِ وَالْأَنْدَادِ، فَسُبْحَانَكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت=(پروردگارا) کسی در امید داشتم با تو شریک نیست و در دعا و خواندنم کسی با تو همراه نمیباشد.... پس تو از شبیه و یا معارض داشتن والاتر و برتری و بزرگتری از آنکه همسان و همتا داشته باشی، پاک و منزّهی و جُز تو معبودی به حقّ نیست» [۳۱۹].
یا عرض میکند: «فَإِلَيْكَ أَفِرُّ، وَمِنْكَ أَخَافُ، وَبِكَ أَسْتَغِيثُ، وَإِيَّاكَ أَرْجُو، وَلَكَ أَدْعُو، وَإِلَيْكَ أَلْجَأ = پس فقط بهسوی تو میگریزیم و فقط از تو بیمناکم و فقط از تو میخواهم به فریادم رسی و فقط به تو امیدوارم و فقط تو را میخوانم (یا فقط به درگاه تو دعا میکنم) و فقط بهسوی تو پناه میبرم» [۳۲۰].
امّا سجّاد چنانکه در تاریخ مذکور است ادّعای امامت منصوصه نداشت (ر.ک. عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول، ص۶۸۵ باب ۱۲ وص۷۳۰ به بعد) امّا در این دعای فاقدالسّند حضرت سجّاد فقط درود خدا را برای همان دوازه امام خیالی خواسته و خودش را «زین العابدین» خوانده! میپرسیم: چرا پسر دیگرش جناب زید/را دعا نکرده است؟ چرا جناب نفس زکیّه/را دعا نکرده است؟ معلوم میشود راوی مجهولی که خواسته برای حضرت سجّاد مذهب بسازد این حرز را جعل کرده است و «سیّد بن طاووس» که شش قرن با حضرت زین العابدین÷فاصله داشته بدون اینکه راویان بین خود و آن حضرت را ذکر کند بیواسطه، این دعای مجعول را از حضرت سجّاد نقل کرده است! در این دعا حضرت سجّاد زیارت قائم آل محمّد را خواسته ولی دعای او مستجاب نشده است!
در صفحهی ۱۱۰ «سیّد طاووسِ» خرافی دعایی نقل کرده از حضرت باقر÷که متن آن عیبی ندارد ولی آن را کذّابی به نام ابوجمیله [۳۲۱] برای أحمقی به نام «علیّ بن الحکم» [۳۲۲]و او برای «ابن فضّالِ» واقفی مذهب نقل کرده و «محمّد بن حسن صفّار» که حدیث صحیح از غیرصحیح را تشخیص نمیداده در کتابش ثبت کرده است! [۳۲۳]
دعای سريع الإجابة: کفعمی بدون ذکر راوی دعایی را به حضرت کاظم÷نسبت داده که از متن دعا معلوم میشود جاعل آن بیسواد بوده است! در این دعا میگوید: «يا قُل هُوَ اللهُ أحَد!» حال اگر کسی از این جاعل بپرسد منادی و مخاطب در این جمله کیست؟ در جواب عاجز خواهد ماند. میپرسیم: چگونه آقای کفعمی یا صاحب مفاتیح متوجّه این خطای واضح نشدهاند؟! آیا این از کثرت علم و زهد ایشان بوده است؟!
در این دعا میگوید: «وَبِالاسمِ الَّذِي حَجَبتَهُ عَن خَلقِكَ فَلَم يَخرُج مِنكَ إلا إلَيكَ = و به نامیکه آن را از مخلوقات خود پوشیده داشتی و جُز بهسوی تو از تو خارج نمیشود؟!» آیا از حقّ تعالی چیزی خارج شده یا داخل میشود؟! حتّی اگر بگوییم مقصود چیز دیگری بوده و برای آن معنای دیگری ببافیم بیشبهه این تعبیر عاری از فصاحت و بلاغت است و قطعاً حضرت کاظم÷چنین سخنی نمیگوید. چرا کتب مذهبی ما باید دارای چنین مهملاتی باشد؟
در صفحهی ۱۱۱ دعایی نقل کرده با جملهی: «يا مَن تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ المكارِهِ»شروع میشود. و کفعمی فرموده: «سیّد بن طاووس» این دعا را برای ایمنی از سلطان و بلاء و ظهور اعداء و خوف فقر و تنگی سینه ذکر کرده است. میگوییم: قول «ابن طاووس» حجّت شرعی نیست. دعای مذکور، دعای هفتم صحیفهی سجّادیّه است و معلوم نیست که حضرت سجّاد÷این دعا را برای موارد مذکور میخوانده است.
در صفحهی ۱۱۲ دعایی از کفعمی نقل کرده که قبلاً دربارهی آن سخن گفتهایم. مراجعه شود. (ص ۴۸ کتاب حاضر).
در صحفهی ۱۱۳ سیّد علی خان شیرازی استعاثه نامهای خطاب به صاحب الزّمان آورده است که سند ندارد و به پیشوایان دین نمیرسد! بلکه میگویند فردی در خواب این دعا را شینده است! [۳۲۴]باید پرسید بنا به مدارک متقن شرعی، آیا صاحب الزّمان غائب وجود دارد؟ [۳۲۵]آیا رؤیا هم حجّت شرعی است؟ آیا غیرخدا هم غِياثُ المُستَغِيثِين میباشد؟! مدرک شما بر اینکه غیر از خدا هم میتواند به صورت نامقیّد فریادرس باشد، چیست؟
در این دعا صاحب الزّمان را حجّت قرار داده و گوید طول و عرض زمین را از کفر پاک میکند! در صورتیکه أوّلاً خدا فرموده «پس از رسولان إلهی کسی حجّت نیست» [النِّساء: ۱۶۵] شما به چه دلیل صاحب الزمان را حُجَّةُ الله میشمارید؟! ثانیاً: بنا به فرمودهی قرآن کفر و عداوت تا قیامت باقی خواهد بود، چنانکه خدا دربارهی نصاری و یهود فرموده:﴿فَأَغۡرَيۡنَا (وألقَینا) بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾[المائدة: ١٤ و ۶۴] «میان ایشان تا روز ستاخیز دشمنی و کینه افکندیم». طبق این آیات تا روز قیامت فِرَق و مذاهب باطله ازجمله یهود و نصاری موجود بوده و بینشان عداوت و کینه باقی خواهد بود و کفر و عداوت از طول و عرض زمین محو نخواهد شد.
خدا فرموده: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّ﴾[البقرة: ٢٥٦] «در دین هیچ اکراه و اجباری نیست به تحقیق که راه رشد و هدایت از ضلالت و گمراهی روشن و متمایز شده است». بنابراین خدا کسی را نمیفرستد تا ملّتهای جهان را به زور مسلمان کند. بلکه ملّتها باید بیدار شده و خود راه هدایت را بجویند. اصولاً جایز نیست که مردم را به اکراه و زور مسلمان کنیم و چنانکه قرآن قرموده رسول خداصمردم را دعوت میفرمود ولی کسی را به اسلام مجبور نمیکرد. پس وقتی پیامبر اکرمصبا دعوتش همه را مسلمان نکرد چگونه یکی از پیروانش میتواند؟!
در این دعا ائمّه را حجّتهای إلهی و معصوم خوانده است؟ دربارهی عصمت باید بدانیم که خدای تعالی به رسول خود میفرماید: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[محمد: ١٩]«و برای گناهت و [گناه] مردان و زنان مؤمن [از خدا] آمرزش خواه». آری، عقلاً و نقلاً تردید نیست که رسول خداصدر رساندن آیات و احکام شریعت از اشتباه و نسیان مصون بوده است ولی دلیل قرآنی نداریم که در سایر امور از خطا مصون بوده است بنابراین «عصمت مطلق» انبیاء، مدرک قرآنی ندارد امّا ازآن مهمتر ایناست که قیاس غیرانبیاء به انبیاء غلط است. به انبیاء از جمله رسول خداصوحی میشود و وحی به آمدن آنحضرت خاتمه یافته و پس از او به کسانی وحی نمیشود. بنابراین عصمتِ غیرانبیاء به هیچ وجه مِنَ الوجوه دلیل شرعی ندارد. (فتأمّل)
در این دعا آیهی پنجم سورهی قصص را که راجع به بنی اسرائیل و فرعون و هامان است دربارهی صاحب الزّمان قلمداد کرده است! آیا سیّد علیخان شیرازی یا دیگری حقّ دارد آیات قرآن را به دلخواه خود یا بنابه روایات ضعیف و بدون اعتنا به سیاق آیات، معنی کند؟!
در این دعا به صاحب الزّمان که نمیداند کجاست میگوید در حقّ من شفاعت کن که من تو را شفیع قرار داده و شفاعت تو را مقبول میدانم! بار دیگر میپرسیم: آیا شفاعت به إذن و اخیتار خداست یا به اراده و انتخاب فرد گناهکار است که هر کس را خواست شفیع قرار دهد؟! آیا واقعاً هر بندهای میتواند با تملّق و چاپلوسی و تمجید و تبجیل یکی از بزرگان را شفیع خود سازد؟ آیا نصب و تعیین شفیع با بندگان است و این انتخاب به ایشان واگذار شده؟ اگر چنین باشد مسیحیان میل دارند حضرت مسیح÷و حضرت مریم-علیها السلام- شفیعشان باشد و صوفیان میل دارند مثلاً عبدالقادر گیلانی از ایشان شفاعت کند و شیعیان میل دارند حضرت ابوالفضل عبّاس یا حضرت معصومه یا هر امام و امامزادهای به طور دسته جمعی یا تک تک از ایشان شفاعت کنند؟ آیا خدا مطیع نامبردگان است؟ آیا در کتابش فرموده که من اینها را شفیع شما قرار دادهام و خواستهی آنها را حتماً میپذیریم؟ آیا درنظام إلهی هرکس گناه و جنایتی کرد میتواند به دلخواه خود یک پیامبر یا بندهی صالح را که درگذشته، با تملّق و تمجید وادار به شفاعت کند و خدا هم وظیفه دارد بپذیرد؟!
خدا در قرآن فرموده: ﴿لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[الزمر: ٤٤]«تمامی شفاعت از آنِ خداست که فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اوست». در این آیه از تقدیم «لِّلَّهِ» بر «ٱلشَّفَٰعَةُ» و از کلمهی «جَمِيعٗا» معلوم میشود اختیار شفاعت فقط و فقط با خداست و به دیگری واگذار نشده و خدا میفرماید کسیکه مالک و فرمانروای آسمانها و زمین است زمام شفاعت را به دست دارد پس مردم مکلّفاند با اعمال حَسَنه، که خدا فرموده: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِۚ ذَٰلِكَ ذِكۡرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ ١١٤﴾[هود: ١١٤] «همانا [اعمال] نیکو، بدیها را از بین میبرد این تذکّری است برای یاد آوران». و با توبه و با دعا به درگاه خدا، رضای خداوند را کسب نمایند تا خدا خود عفو نماید یا شفیعی برای ایشان معیّن کند و مقصّری که قابل شفاعت باشد خدا خود تعیین میفرماید: خدا فرموده: ﴿مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦ﴾[يونس: ٣] «هیچ شفیعی نیست مگر پس از رخصت او». در سوره نجم آیهی ۲۶ نیز شفاعت منوط به إذن إلهی است. از این آیات مسلّم میشود که تعیین و نصب شفیع با خداست [۳۲۶].
[۳۱۱] الصَّحيفة العلويّة، من دعائه ÷في الاستجارة بالله، ص ۲۳۸. [۳۱۲] صحیفهی سجّادیّه، دعای دوازدهم. [۳۱۳] ر.ک. کتاب حاضر صفحهی ۲۱۹ تا ۲۴۸. [۳۱۴] ر.ک. کتاب حاضر صفحهی ۱۱۶ بند «ز». [۳۱۵] ر.ک زیارت و زیارتنامه، حاشیهی صفحهی ۲۳۱ به بعد و تابشی از قرآن ذیل آیهی ۲۵۴ سورهی بقره. [۳۱۶] ر.ک عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول، ۱۲۵ و ۱۲۹. [۳۱۷] صحیفهی سجّادیّه، دعای ۲۱. [۳۱۸] صحیفهی سجّادیّه، دعای ۲۵. [۳۱۹] صحیفهی سجّادیّه، دعای ۲۸. [۳۲۰] صحیفهی سجّادیهی، دعای ۵۲. [۳۲۱] برای شناخت او رجوع کنید به عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول ص۸۲۷ و۸۵۲ و زیارت و زیارتنامه ص ۸۶ شمارهی ۳۷. [۳۲۲] دربارهی او رجوع کنید به کتاب حاضر، ص۱۳، حاشیهی شمارهی ۴. [۳۲۳] ر.ک. بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۲۶۸. [۳۲۴] ر.ک. بحار الأنوار، ج۹۱، ص ۳۱ و ۳۲. [۳۲۵] ر.ک. عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول، ص ۷۰۹ تا ۷۲۸ و کتاب بررسی علمی در احادیث مهدی تألیف نگارنده است. [۳۲۶] ر.ک. کتاب حاضر، ص۸۵ بند «ب» و خصوصاً کتاب تابشی از قرآن، ذیل آیهی ۲۵۴ سورهی بقره و زیارت و زیارتنامه، ص ۲۳۱ و أحکام القرآن مسأله ۱۸۰۲ تا ۱۸۲۲. البتّه مخفی نماند تعدادی از مسائلی را که در احکام القرآن آوردهام، امروز مورد قبول اینجانب نیست و کتاب مذکور باید تصحیح و اصلاح گردد.