تضاد مفاتیح الجنان با قرآن

فهرست کتاب

دعای ندبه

دعای ندبه

۸۳بدان‌که رسول‌خداصفرموده: «مَا مِنْ شَيْءٍ [لَيْسَ شَيْءٌ] أَكْرَمَ عَلَى الله تَعَالَى مِنَ الدُّعاءِ»«هیچ چیز برای خدا از دعا گرامی‌تر نیست» [۵۶۰]. امّا درعین حال نباید غافل شویم (یا تغافل کنیم) از این‌که از ائمّه منقول است که «خُذُوا مَا رَوَوْا وذَرُوا مَا رَأَوْا» «آن‌چه را که [مسنداً از ما] نقل و روایت کرده‌اند بگیرید و آن‌چه را [بنا به رأی شخصی] اظهار کرده‌اند رها کنید»، لذا مسلمان باید در اخذ مطالب شرعی جدّیّت و دقّت بسیار مبذول دارد و متسامح نباشد و هر چیزی را بدون تأمّل و توجّه به مدارک آن نپذیرد و خصوصاً توجّه داشته باشد که مطالب مذکور موافق کتاب خدا باشد. در حالی‌که ما می‌بینیم در کتب أدعیه، بسیاری از علما و نویسندگان، دعایی که فلان عالِم یا فلان زاهد در جایی خوانده و پسندیده، در تألیفات خود آورده‌اند و با آن چنان رفتار کرده‌اند که همانند است با دعایی که دارای سند درست بوده و مطالب آن موافق قرآن کریم است! حال آن‌که چنین نبوده و عالِم منظور، آن دعا را مناسب دیده و در واقع تحت عنوان عمل به عمومیّت إذن شرع به دعا، مضامین آن را خود ساخته و آن را مسجّع نموده و خواسته به خیال خود اظهار ارادتی کرده باشد و از حُسن اتّفاق به پیغمبر یا امامی هم نسبت نداده است ولی محدّثین ساده لوح بعدی چنان رفتار کرده‌اند که گویی مطلب مذکور بی‌واسطه یا با واسطه از امامی نقل شده است! و دیگر دقّت نکرده‌اند که ذکر نشدن راوی یا رُوات و عدم انتساب به امام، خود دلیل واضح است که ناقل اوّل، آن را به امام منسوب نمی‌دانسته است.

به هرحال بسیاری از دعاها و زیارتنامه‌ها و إذن دخول‌ها که در کتب ذکر شده و ما تحقیق کرده‌ایم چنین است که یا سند آن به پیغمبر و امام نمی‌رسد و از مُنشآت سایرین است و مأثور و مروی از امام نیست مانند بسیاری از مطالبی که در مفاتیح و کتب مشابه آمده است، تعدادی از دعاها نیز سند‌شان غیرقابل اعتماد و مخدوش است. یکی از مشهورترین این دعاها و رایج‌ترینشان دعای ندبه است. این دعا ماجرایی داردکه برای ثبت درتاریخ، آن را در این‌جا می‌نگارم تا آیندگان از آن بی‌خبر نباشد و هوشیار شوند و إلا از مردم زمانه‌ی خود مأیوس‌ام.

سال‌ها قبل یکی از دوستان نگارنده به نام حجّت الإسلام «علی أحمد موسوی» تقریر این‌جانب درباره‌ی «دعای ندبه» را تحریر کرد و به نام «بررسی دعای ندبه» در ۲۴ صفحه با قطع جیبی منتشر ساخت که موجب هیاهوی آخوندهای خرافه‌فروش گردید! وی در صفحه‌ی شش جزوه‌ی مذکور متعهّد شد که: «حال اگر کسی قول ما را نمی‌پذیرد برود تحقیق و تجسّس کند و اگر مدرکی آورد، نشان دهد، ما ده هزار تومان به او حقّ الزّحمه می‌دهیم و اگر مدرکی ندید به بدگویی و هو و جنجال و افتراء نپردازد». امّا آخوندها طبق معمول بدون این‌که سندی درست و متقن برای آن ارائه کنند، به مخالفت پرداختند لذا این‌جانب شخصاً درباره‌ی این دعا مطالبی را تقریرکردم البتّه بسیار مایل بودم که قول نگارنده در مجلّه‌ی «مکتب اسلام» چاپ شود تا خوانندگان آن از این مطالب بی‌خبر نباشند ولی چون می‌دانستم که مسؤولین خرافی و متعصّب مجلّه‌ی مذکور، قول این‌جانب را چاپ نمی‌کنند لذا آن‌را درمجله‌ی «رنگین کمان» چاپ و منتشر کردم. مطالب این‌جانب در هشت صفحه‌ی قطع جیبی نیز به عنوان ضمیمه‌ی مجلّه منتشر گردید [۵۶۱]. در آن‌جا گفتم: «رسول خداصفرموده: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ في أُمَّتِي فَعَلَى الْعَالِمُ أن یُظْهِرَ عِلمَهُ، وَإلّا فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعِينَ». یعنی: «چون بدعت‌ها درمیان امّت من پیدا شد بر عالم است که علم خود را برای از بین بردن آن ظاهر کند وگرنه خدا و فرشتگان و همه‌ی مردم او را لعنت می‌کنند».

عدّه‌ای از ترس کسادی بازار و کم‌شدن مرید در مقابل بدعت‌ها و خرافات ساکت‌اند و عده‌ی دیگر برای آن‌که خود را به مرجعیّت برسانند و طرف توجّه ملّت شوند بدعت‌ها را امضاء و تصویب می‌کنند ولی باید دانست بدعت موقعی آشکار می‌شود و طرفدار پیدا می‌کند که قرآن کنار رود و طرفدار او کم و بی‌اعتبار شود تا جایی‌که یک دعا و یا یک فتوی و یا خبر مجعول را بر قرآن ترجیح می‌دهند! در این روزها سر وصدایی بلند شده راجع به دعای ندبه و صحّت و بطلان آن؟ تعجّب و تأسّف ما این است که چگونه طرفداران این دعا قرآن را کَأن لَم یَکُن پنداشته و آن را از اعتبار انداخته و توجّهی ندارند! جملات بسیاری در این دعا به چشم می‌خورد که قبول آن‌ها موجب بی‌اعتباری قرآن است. ما به بیان بعضی از آن جملات پرداخته و فقط برای خشنودی خدا پرده از آن بر می‌داریم».

هم‌چنین در جزوه‌ی مذکور گفتیم که: این‌جانب چون «مکتب اسلام» را خواندم تعجّب بسیار کردم زیرا از نویسندگان فاضل آن توقّع نداشتم که یک جا بنویسند دعای ندبه منبع إلهام بخشی است برای مبارزات اجتماعی و بر ضدّ ظلم، در صورتی‌که دعای ندبه منبع إلهام بخشی است برای قبول ظلم و ستم و برای سکوت تا این‌که امام زمان بیاید و خودش اصلاح کند زیرا دعای ندبه می‌گوید: «أينَ المُعَدّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ، أينَ المُنتَظَرُ لِإقامَةِ الأمتِ وَالعِوَجِ، أينَ المُرْتَجى لِإِزالَةِ الجَورِ وَالعُدوانِ....؟»یعنی کجا است آن‌که مهیّا شده برای قطع دنباله‌ی ستمگران، کجاست آن‌که بیاید و کجی‌ها را راست کند، کجاست آن که به او امیدواریم دفع جور و ستم کند؟! معنی این جملات این است که ملّت باید منتظر او باشد و دست از پا خطا نکند گویا ملّت مکلّف نیست جُز برای ندبه و زاری و ننه من غریبم کردن، تا به همین چیزها دل خود را خوش و حرارت خود را خاموش و ستمگران‌هم بر خر مراد سوار باشند تا امام بیاید! استعمار چقدر خرسند است که ده‌ها هزار نفر به ندبه و زاری مشغول باشند و به کار او کاری نداشته باشند! شما اگر از هریک از خوانندگان دعای ندبه بپرسی آقا در مقابل این همه کفر و جور و ستم چه باید کرد؟ در جواب می‌گوید: امام زمان باید بیاید خودش اصلاح کند!

آیا سزاوار نبود «مکتب اسلام» مطلب به این روشنی را بیان کند و لااقلّ ضدّ آن را نگوید و به خوانندگان خود بگوید که فعلاً دولت و ملّت باید برای اصلاح بکوشند ومتّحد شوند نه این‌که تنبلی را شعار و ندبه و زاری را مدار کار خود قرار دهند.

شخص نادانی از «مکتب اسلام» در شماره‌ی ۶ سال ۱۳ سؤالی کرده راجع به دعای ندبه و گوید امام همه جا حاضر و ناظر است و این ما هستیم که او را تشخیص نمی‌دهیم! این مجلّه جواب این جملات شرک‌آمیز را نداده که صفتِ لامکانی و حضور درهمه جا مخصوص خدای تعالی است که جسم و جوهر و محدود نیست و این شرک به خداست که امام را متصف به صفات خدایی بدانی.... مدرک حضور امام در همه جا، چه می‌باشد؟ کدام دلیل عقلی و شرعی این شرک را تصویب کرده است؟! [۵۶۲]

سزاوار بود «مکتب اسلام» او را ارشاد کند نه این‌که آن‌جا سکوت کند فقط برای تثبیت دعای ندبه قلم‌فرسایی کند! آیا نفی شرک بهتر است یا اثبات یک دعا که طرفداران، آن را مستحبّ می‌دانند؟! تعجّب است که این دعا بیشتر از توحید طرفدار دارد!.... خدای تعالی در صد آیه از قرآن فرموده: غیر مرا نخوانید و غیرمرا قاضی الحاجات ندانید، آیا خواندن امام و رسول مدرکی دارد؟ آیا دعای ندبه خواندنِ غیرخدا نیست؟ آیا پرهیز از شرک لازم نیست؟ آنان که مسیح یا بودا را می‌خوانند چرا مشرک می‌دانید؟

با این حال آقای رشاد زنجانی نشریّه داده و تمام آیاتی‌که می‌گوید غیرخدا را نخوانید به میل خود تفسیر به رأی کرده و می‌گوید مقصود از خواندن غیرخدا به عنوان پرستش است نه به عنوان واسطه! [۵۶۳]او خیال کرده بین خالق و مخلوق دوری و بُعدی و بلکه واسطه‌ای می‌باشد و یا خدا بی‌خبر از دعای بندگان و یا کر است و یا غیرخدا را مهربانتر از خدا می‌داند! ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ[غافر: ٦٠]را تفسیر کرده به «اُدعُوا مُقَرَّب درگاهم!» و تازه خود به دیگران اعتراض دارد که چرا قرآن را تفسیر به رأی کرده‌اند. قواعد عرف عرب تفسیر کرده، مردود می‌دانید ولی خودتان بر خلاف قواعد مرتکب تفسیرهای به رأی شده‌اید و شرک را به جای توحید آورده‌اید!

۸۴اینان خیال می‌کنند که فتوای بی‌مدرک و یا کتاب دعای فلان مقدّس قدیمی اهل غلّو برای تثبیت بدعت‌ها مدرک و دلیل می‌شود! در دعای ندبه جسارت کرده به خدا می‌گوید: «وَقُلْتَ: مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَكُمۡ»یعنی «خدایا، تو گفتی: اجری که سؤال کردم به سود شماست». درصورتی‌که خدا از کسی سؤال أجر نکرده بلکه به رسول خود فرموده تو چنین بگو: ﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖو متوجّه نشده که این آیه‌ی قرآن کلمه‌ی «قُلْ» دارد و نباید قرآن را کم و زیاد کند! خواننده‌ی عزیز رجوع کن به سوره‌ی سبا آیه‌ی ۴۷، تا حقیقت را دریابی.

مختصر اینکه نویسنده‌ی فاضل متدیّن نباید طبق میل عوام چیز بنویسد و مانند سایر مجلاتِ روز، عرضه را طبق تقاضا بیاورد! «مکتب اسلام» در شماره‌ی ۷ همین سال برای تصحیح سند دعای ندبه قول چند نفر آخوند قدیمی اهل غلوّ را که اهل رجال ایشان را به تقدّس شناخته‌اند، ذکر کرده ما نمی‌دانیم چگونه مقدّسین نهروان مردود هستند امّا مقدّسین اهل غلوّ مقبول هستند! البتّه قول هیچ کدام سند و مدرک نمی‌شود و قول اینان حجّت نیست. ولی «مکتب اسلام» در این‌جا چند اشتباه کرده است: یکی این‌که می‌گوید «بزوفری» سازنده‌ی دعای ندبه، ثقه و استاد شیخ مفید و در زمان غیبت صغری بوده و شاید [۵۶۴]این دعا را از امام گرفته! ما از غفلت این فضلا تعجّب داریم، أولاً: «بزوفری» که ثقه و استاد شیخ مفید است نامش «حسین بن علیّ بن سفیان» است ولی مؤلّف دعای ندبه نامش «محمد بن حسین» و مجهول الحال است. ثانیاً: هیچ کدام نه پدر و نه فرزند در غیبت صغری نبوده‌اند. ثالثاً: ایشان از وُکلای ناحیه‌ی مقدسه نبوده‌اند تا این دعا را از امام بگیرند [۵۶۵].

الحمدلله پس از این همه گفتگوهای طرفین، ثابت و محقَّق شد که دعای ندبه سند و مدرکی نداشته و مردی پیدا نشد که ده هزار تومان جائزه‌ی حلال را از نویسنده‌ی «بررسی دعای ندبه» یعنی حضرت حجّت‌الإسلام والمسلمین سیّدمجاهد آقای حاج سیّد«علی ‌احمد موسوی» ـ دامت فیوضاته ـ دریافت کند! به هر حال ما بیداری و توفیق همه را خواستاریم، والسّلام».

لازم است بدانیم حتّی «حسین بن علیّ بن سفیان البزوفری» که از او تعریف و تمجید کرده‌اند راوی همان روایتی است که می‌خواسته دوازده مهدی برای مردم بتراشد! برای اطّلاع از حدیث مذکور ضرور است مراجعه کنید به کتاب شریف «شاهراه اتّحاد»، بررسی حدیث نهم تا بدانید که این جنابِ «حسین بزوفری» از چه کسانی أخذ حدیث می‌کرده است!

مخفی نماند که دکتر علی شریعتی (ره) نیز درباره‌ی دعای‌ ندبه مطالبی نوشت که حاج شیخ «محمّد تقی شیخ شوشتری» به مطالب او پاسخ داد. ما برای اطّلاع خوانندگان محترم نوشته‌ی آن مرحوم و سپس قسمت‌هایی از جواب علاّمه‌ی شوشتری را نیز در این‌جا، می‌آوریم [۵۶۶]. امید است که مورد تأمّل خواننده‌ی گرامی قرار گیرد.

«در دعای ندبه به این مسأله اشاره شده که می‌پرسد: (نمی‌دانم کدام سرزمین تو را در بر گرفته است؟ قرارگاهت کجاست؟ در کوه رَضوی یا ذِی طُوی....؟). و من نمی‌دانم این دعا که امروز آن را در بسیاری از محافل مذهبی خطاب به امام زمان ما می‌خوانند ـ و در سال‌های اخیر سخت رواج یافته و گروه‌های خاصّی برای این کار تشکیل شده است ـ چرا سراغ حضرت مهدی را در ذِی‌طُوی و کوه رَضوی می‌گیرند که جایگاه «محمّد حنفیّه»، امام زمان فرقه‌ی کیسانیّه است که معتقدند در این کوه از انظار مخفی شده و از آن‌جا ظهور خواهد نمود و پیروانش با ندبه و زاری در پای این کوه و یا از دور، رو به این کوه دعا می‌کردند که خارج شود و قیام نماید. گذشته از این‌که سرنوشت حضرت مهدی، نه در زندگی و نه در غیبت صغری و نه در غیبت کبری و نه پس از ظهور، هیچ رابطه‌ای با این کوه ندارد. اساساً غیبت او بدین صورت نیست که در جای مخصوصی پناه گرفته باشد بلکه همه جا حاضر و ناظر است و این ما هستیم که او را تشخیص نمی‌دهیم».

قبل از ذکر بقیّه‌ی مطالب مرحوم شریعتی لازم است توجّه شما را به این نکته جلب کنیم که برخلاف مسؤولین «مکتب اسلام» که درمورد حضور همه جایی امام، سکوت کردند علاّمه‌ی شوشتری در جوابیّه‌اش نوشت: «حضرت مهدی÷ چون انسان است هم مستقرّی دارد و هم سیری و هرکدام در وقتی جداگانه وگرنه کسی‌که همیشه در همه جا بوده و مکان نداشته باشد، ذات مقدّس حضرت أحدیّت ـ جَلَّ وَ عَلاـ است». (فَتَأمَّل جِدّاً فَلا تَتَجَاهَلْ). اینک ادامه‌ی نامه‌ی مرحوم شریعتی:

«بنابراین سؤال از این‌که «تو در کدام جایگاه مخفی به سر می‌بری؟» ظاهراً با نوع غیبت حضرت مهدیِ موعود شیعه‌ی امامی سازگار نیست. مطالعه‌ی دقیق متن دعای ندبه که از ائمّه‌ی ما به تصریح و ترتیب نام نـمی‌‌برد و پس از حضرت أمیر÷ـ که به تفصیل از مناقب و فضائل وی سخن می‌گوید ـ ناگهان و بی‌واسطه به امام غائب خطاب می‌کند؛ باز این سؤال را بیشتر در ذهن طرح می‌کند.

به هر حال من این مطلب را فقط به عنوان یک سؤال علمی مطرح می‌کنم نه یک قضاوت قطعی؛ به این امید که به جای دشنام و اتهام، پاسخ معقول منطقی بشنوم و این ابهام در ذهنم رفع شود و اگر کسی که در این مورد مطالعه دارد این مسأله را روشن کند، منّتی بر من نهاده است».

۸۵علامه‌ی شوشتری درباره‌ی سند این دعا خطاب به مرحوم شریعتی نوشت: «و امّا در مورد سند دعای ندبه، کتاب «بحار» از کتاب مزار علیّ بن طاوس نقل می‌کند که: «ذَکَرَ بَعضُ أصحابِنا قالَ مُحمَّدُ بنُ عليّ بن قرّة: نَقَلتُ مِن کِتابِ محمّد بن الحسين بن سفيان البزوفري(رض) وَذَکر أنّهُ الدّعاء لصاحب الزّمان÷ ويُستَحَبُّ أن يُدعى بِهِ فِي الأعيادِ الأربَعَةِ وَهُوَ: اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِينَ وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسلِيماً، اَللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ عَلى ما جَرَى بِهِ قَضاؤُكَ في أولِيائِكَ.....»و دعا را تا آخر نقل می‌کند و بعد از آن می‌گوید: «قالَ مُحَمَّد بن المَشهَدیّ فِي المَزارِ الکَبِيرِ: قالَ محمّد بنُ عليّ بن قُرّة: نَقَلتُ مِن كِتابِ أبيجعفر محمّدبن الحسين بن سفيان البزوفريّ إلى آخِرِهِ مثل سيّد»و ظاهراً مفهوم این فقره از خبر مذکور «وَذَکَرَ أنَّهُ الدُّعاءُ لِصاحِبِ الزّمانِ÷»این است که «بزوفری» آن را از امام الزّمان روایت کرده که بنابراین دعای ندبه انشای خود آن‌حضرت است [۵۶۷]مثل دعای افتتاح [۵۶۸]و نیز احتمال می‌رود که دعای ندبه انشای «بزوفری» باشد زیرا ممکن است مفهوم فقره‌ی مذکور این باشد که دعای ندبه باید برای آن‌حضرت یعنی برای فرج و گشایش و ظهور وی خوانده شود، به هرحال اصل سند همین است که در «بحار» گفته شده است و امّا آن‌که در «زادالمعاد» گفته شده: «دعای ندبه به سند معتبر از حضرت صادق÷منقول است که این دعا را در چهار عید بخوانند یعنی روز جمعه، عید فطر، عید قربان، عید غدیر» ظاهراً مؤلف، مراجعه به مدارک نکرده بلکه از خارج نقل کرده و اشتباه نموده است، چه اگر از حضرت صادق÷روایت شده بود، در «بحار» که موضوعش ذکر اسانید ومستندات است، نقل می‌شد». خواننده‌ی محترم این قول علاّمه‌ی شوشتری را مقایسه کن با آن‌چه در کتاب حاضر (حاشیه‌ی صفحه‌ی ۴۷۳) به نقل از صفحه‌ی ۴ جزوه‌ی «بررسی دعای ندبه» آورده‌ایم.

دیگر آن‌که علامه‌ی شوشتری نوشته است: «آری در نصوص معتبره [۵۶۹](؟!) که از طرف أئمه‌ی أطهار (ع) واصل شده، آمده است که جایگاه حضرت مهدی هم در دوران غیبت صغری و هم در دوران غیبت کبری کوه رَضوی است!» و سپس روایتی از «محمّد بن حسن صفّار» نقل کرده که در أخذ حدیث بسیار متساهل بود و نیز حدیثی از کتاب «الغیبه» ابو‌عبدالله نعمانی آورده که وی نیز هرچه به دستش می‌رسید، در کتابش جمع کرده و اخبار کتابش قابل اعتماد نیست و پرواضح است که صِرف نقل این‌گونه افراد، موجب اعتبار حدیث نمی‌شود، چنان‌که یکی از رُوات حدیثی که علامه‌ی شوشتری از غیبت نعمانی آورده، منصور بن یونس است که در رجال کشّی (ص ۳۹۸) تضعیف شده است.

بنابراین علاّمه‌ شوشتری صرف نظر از ادّعا، «نصوص معتبره‌ای» عرضه نکرده است در حالی‌که لازم بود که ایشان حدّاقل یک نمونه از آن «نصوص معتبره» را ارائه می‌فرمود.

ثانیاً: این ادّعا که محلّ اختفای مهدی در غیبت صغری، کوه رضوی می‌باشد بر خلاف آن ادّعاست که مهدی به منظور عدم دسترسی دشمنان به او و خلاصی از شرّ ایشان، غیبت کرده است! اگر جایگاه او در غیبت صغری معلوم باشد که دشمنان به او دسترسی می‌یافتند.

ثالثاً: چنان‌که در کتاب شریف «شاهراه اتّحاد» (ص ۲۳۷ تا ۲۶۵) اثبات گردیده «نصوص معتبره»(؟!) که امروزه در کتاب‌ها درباره‌ی ائمّه‌ی اثنی عشر می‌بینیم، بعداً جعل گردیده و بر خلاف ادّعا، به هیچ وجه معتبر نیستند.

درحالی‌که در زمان هریک از ائمّه، امام بعدی برای مردم معلوم نبود چگونه ممکن است که ائمّه از جمله امام باقر و صادق-علیها السلام- هم درباره‌ی غیبت و هم درباره‌ی دفعات غیبت و هم درباره‌ی مکان‌های اختفای امام دوازدهم و..... «نصوص معتبره»(؟!) به مردم عرضه کرده باشند؟!

استاد «محمد باقر بهبودی» نوشته است: «این‌که [علمای ما درباره‌ی کسی] می‌گویند: «فلانی کیسانیّ است» و معتقد بود محمّد بن علی فرزند حنفیّه، امام چهارم است و همانا او وفات نیافته بلکه در کوه رضوی غیبت کرده و در آینده خروج خواهد کرد و پس از این‌که زمین از ظلم و جور پرشد آن را از عدالت و دادگری سرشار خواهد ساخت!.... [و یا می‌گویند:] «فلانی ناووسیّ است» و معتقد بود جعفر بن محمّد همان مهدی است که در آینده قیام نموده و زمین را از عدل و داد پر می‌کند..... [و یا می‌گویند:] «فلانی واقفیّ است» و معتقد بود موسی بن جعفر وفات نیافته بلکه در کوه رضوی غایب گردیده و در آینده خروج خواهد نمود و زمین را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت! قدمای اصحاب ما [شیعیان] در غیبت صغری و پس از آن این‌گونه اعتقادات را موجب طعن راوی دانسته و بنابه روش معهودشان درباره‌ی ضعفاء، به آن‌چه که فقط از معتقدین به این فِرَق، روایت شده بود عمل نمی‌کردند امّا متأخّرین [از علمای ما] احادیث ایشان را در ابواب فقه می‌آورند و اگر روایت موافق رأیشان باشد درباره‌ی طعن و جرح راوی سکوت کرده [و چیزی نمی‌گویند] و هرگاه روایت مخالف رأیشان باشد بنا به روشی‌که [شیخ الطاّئفه] ابو‌جعفر طوسی در کتابش «تهذیب الأخبار» (یا تهذیب الأحام) ابداع کرده احادیث آن‌ها را مورد طعن و جرح قرار می‌دهند!

همانا ترتیب امامت ائمّه‌ی اثنی عَشَر به عنوان اشخاص معیّن و معلوم و مشّخص ـ چنان‌که امروز ما آن‌ها را می‌شناسیم ـ از آغاز محقّق [و آشکار] نبود بلکه دوره به دوره و زمانی پس از زمان دیگر، تحقّق یافت..... و بدین سبب است که می‌بینیم خواصّ [اصحاب أئمّه] کسانی را نزد امامِ حاضر اعزام کرده و از او درخواست می‌کردند که قائم به امر امامتِ پس از خود را معرّفی کند و آنان نیز پاسخ آن‌ها را جُز در صورت تنگی وقت و در صورت ایمن بودن از شرّ دشمنان نمی‌دادند..... بدین سبب نصوص کم بود و أخبار بر آنان پوشیده و نادیده می‌ماند و شبهات و شکوک ظلمانی در سینه‌هایشان راه می‌یافت و هر امامی ‌که از ائمّه‌ی عترت طاهره در می‌گذشت شیعیان با این‌که درمیانشان فقها و متکلّمین بزرگ و حفّاظ حدیث و امنای دین وجود داشتند، [امّا با این حال] در امام قائم پس از او (= امامِ متوفّی) اختلاف کرده و نمی‌دانستند امامت که را بپذیرند و به چه مرجعی مراجعه کنند! در حالی‌که اگر این نصوصِ فراوان که برای ما روایت می‌شود، در زمان غیبت صغری و یا اندکی قبل از آن، در دسترسشان می‌بود کارشان به این تفرقه‌ی فاضح و اظهار اقوال باطل نمی‌انجامید.... و چندین سال برای اساطین و بزرگان مذهب تردید و حیرت رخ نمی‌داد و نیازی نمی‌دیدند که برای زدودنِ سرگردانی و حیرت و اثبات مسأله‌ی غیبت، بدین کثرت [که می‌بینیم] به تألیف کتب شتاب و اهتمام ورزند» [۵۷۰].

بنابراین علاّمه‌ی شوشتری دلیلی بر ادّعای خود نیاورده و چه بسا که دقیقاً بر خلاف ادّعای ایشان، جاعلین احادیث و أدعیه، برای رقابت با فِرَق متنازع و از میدان به در کردن ایشان، کوه رَضوی و ذِی‌طُوی را از فرقه‌ی کیسانیّه یا وافقیّه‌ی یا..... که به لحاظ زمانی متقدّم بر مدّعیان غیبتِ پسر حضرت عسکری بوده‌اند، گرفته باشند و نه بالعکس.

عقلاً نیز موجّه نیست که دعای ندبه منسوب به یکی از ائمّه باشد زیرا امام اوّل تا یازدهم همگی عاقل و کامل بودند و می‌دانستند که امام دوازهم به دنیا نیامده و غائب نشده و کسی‌که به دنیا نیامده چگونه در این دعا به او می‌گویند: «لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى بَلْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَى أَ بِرَضْوَى أَمْ غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوًى‏...... بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا..... =ای کاش می‌دانستم محلّ نزول تو کجاست و یا کدام زمین و یا خاک تو را دربرگرفته آیا [برکوه] رَضوی هستی یا غیراز آن، یا [بر کوه] ذُی‌طُوی قرار داری..... به جان خودم سوگند تو غائبی هستی که ازمیان ما بیرون نیستی.....».

آیا درست است که امام صادق یا امام جواد یا..... به نواده‌ی خود که به دنیا نیامده و غائب نشده، بگوید تو کجایی من می‌خواهم تو را ببینم که در کدام کوه منزل گزیده‌ای؟! آیا ائمّه نمی‌دانستند که او به دنیا نیامده و هنوز کوه نشین نشده؟! شاید می‌گویند امام دوازدهم خود این دعا را برای خودش خوانده و از فراق خود ندبه و ناله می‌کند! آیا ممکن است امام جای خودش را نداند و بگوید کاش می‌دانستم تو (یعنی خودم ) کجایی و کدام زمین تو را (یعنی خودم را) در بر گرفته است؟! آیا کسانی که این دعا را به امام نسبت می‌دهند، حیا نمی‌کنند؟!

اشکال دیگر ما به علاّمه‌ی شوشتری این است که ایشان اصلاً مضامین معیوب این دعا را به روی خود نیاورده است! در حالی‌که لازم بود برای بیداری مردم، عیوب این دعا را بیان کند. جای تعجّب بسیار است که به جای تبیین عیوب این دعا، در خاتمه‌ی نامه‌ی خود نوشته است: «البتّه چه بهتر که کارهای خوب [۵۷۱]زیاد شوند و شاید به امید گشایش و فرج به این دعا متوسل می‌شوند، چون خداوند فرموده: ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ[غافر: ٦٠]می‌گوییم خداوند فرموده: مرا بخوانید، تا شما را اجابت کنم» و نفرموده مخلوقات و مقرَّبینِ مرا بخوانید، در حالی‌که مردم دعای پر از عیب ندبه و نظایر آن را در همه جا و همه وقت می‌خوانند و امامی را که به قول شما «هم مستقرّی دارد و هم سیری و هر کدام در وقتی جداگانه.....الخ» در همه جا حاضر و ناظر و شنوای دعای خود می‌دانند! بنابراین خواندنِ دعا‌هایی از قبیل دعای ندبه هیچ ارتباطی به خواندن خدا ندارد و البتّه این موضوعی نیست که بر علامه‌ی شوشتری پوشیده باشد! (فتأمّل).

متأسّفانه امّت اسلامی امروز از سنّت رسول خداصفاصله گرفته و به بدعت‌ها آلوده شده و مردم کار‌هایی را به نام دین خدا انجام می‌دهند که در صدر اسلام نبوده و رسول خداصانجام نداده است که یکی از این بدعت‌ها خواندن دعای ندبه است. حال اگر کسی بخواهد این مطلب را به مردم بفهماند دکّاندارانی که سال‌ها به نام دین این کارها را انجام داده‌اند و به جاه و مال رسیده‌اند، مانع می‌شوند و به فرد خیرخواهی که بخواهد مردم را آگاه ساخته و از بدعت برهاند، هزاران تهمت و افتراء می‌زنند و چنان هیاهو می‌کنند که دیگر کسی به سخن او توجّه نکند و از وی کناره بگیرند. البتّه مردم نیز مقصّراند که حاضر نیستند در مسائل دینی تأمّل و تفکّر کنند و شاید فهمیدن مطالب دینی را وظیفه‌ی خود نمی‌دانند! و این صفت مردم موجب رواج بدعت‌ها شده است. البته مروّجین بدعت نیز بدعت‌های خود را به دین خدا و رسول و امام نسبت می‌دهند و مردم نیز درباره‌ی صحّت و سُقم این نسبت‌ها دقّت نمی‌کنند. وضع امروز ما کاملاً مطابق حدیثی است که حضرت عسکری÷فرموده که: «سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى النَّاسِ... السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَالْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّةٌ،... كُلُّ جَاهِلٍ عِنْدَهُمْ خَبِيرٌ... لَا يُمَيِّزُونَ بَيْنَ الْمُخْلِصِ وَالْمُرْتَابِ لَا يَعْرِفُونَ الضَّأْنَ مِنَ الذِّئَابِ عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ [۵۷۲]وَ التَّصَوُّفِ..... إلخ»«به زودی زمانی برمردم بیاید که سُنّت و روش اسلام درمیان ایشان بدعت [پنداشته] شود و بدعت درمیان ایشان سُنّت [محسوب] می‌شود هر جاهلی نزد ایشان آگاه و خبیر است! مخلص [خیر خواه] را از شکّاک تمیز نمی‌دهند و میش را از گرگ‌ها باز نمی‌شناسند! علمای ایشان بدترین خلق خدا بر روی زمین هستند زیرا به فلسفه و عرفان‌بافی مایل هستند.....». (سفینة البحار، ج۲، ص۵۷) در این احوال است که آشنایان به قرآن و مسائل اسلام باید برای بیداری مسلمین با رنج و زحمت و مرارت بکوشند تا مسؤولیّت إلهی را از گردن خویش بردارند و به أجر جزیل پروردگار نائل شوند.

به هر حال یکی از کارهای بی‌مدرکی که به نام دین انجام می‌شود خواندن دعای ندبه است که بسیاری از عبارات و جملات آن بر خلاف کتاب خدا و عقل و تاریخ است و ما به زبان ساده پاره‌ای از آن‌ها را به عنوان نمونه و به منظور ادای وظیفه، ذکر می‌کنیم:

۱- خطایی‌که درباره‌ی آیه‌ی ۴۷ سوره‌ی «سبا» مرتکب شده است. [۵۷۳]

۲- می‌گوید: «يَابنَ النَّبَأِ العَظيم»«ای پسر نبأ عظیم» معلوم می‌شود تحت تأثیر اخبار مجعوله که گفته‌اند مقصود از «نَبَأِ عظیم» حضرت علی÷است می‌خواهد بگوید امام زمان فرزند علی÷است که همان نبأ عظیم است! در حالی‌که سوره‌ی صاد (آیات ۶۷ و ۶۸) و هم سوره‌ی نبأ هر دو در مکّه نازل شده‌اند و در آن زمان کسی درباره‌ی پسر عموی پیغمبر با آن‌حضرت اختلاف نداشت تا خدا آیه نازل کند بلکه مکّیان درباره‌ی قیامت با پیامبر اختلاف داشتند. درباره‌ی «نبأ عظیم» در کتاب حاضر به قدر لازم گفته‌ایم، مراجعه شود. (ص ۴۰).

۳- می‌گوید: «جَعَلتَ أجرَ مُحَمَّدٍ - صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ- مَوَدَّتَهُم في كِتابِكَ فَقُلتَ: ﴿قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ»«(پروردگارا) پاداش محمّد ـ درود تو بر او و خاندانش باد ـ را در کتابت، دوستی ایشان (= آل البیت) قرار دادی و فرمودی: بگو من مزد [رسالت] از شما نمی‌‌خواهم مگر دوستی در امر خویشاوندی را!»

بافنده‌ی دعای ندبه مانند سایر خرافیّین مدّعی است که دوستی با اهل بیت رسول خداصمزد رسالت اوست و این ادّعا با قرآن و عقل و تاریخ مخالف است [۵۷۴]. ما درباره‌ی این آیه‌ی شریفه در کتاب «عرض أخبار أصول با قرآن و عقول» (ص ۶۷۵ تا ۶۷۹ و ۸۲۲) به قدر لازم سخن گفته‌ایم و در این‌جا تکرار نمی‌کنیم فقط در این‌جا یادآور می‌شویم چنان‌که در آیات ۲۱ و ۲۲ و ۲۴ سوره‌ی مکّی شوری ملاحظه می‌شود، خطاب آیات فوق به مشرکین مکّه است که پیغمبر را قبول نداشتند تا این‌که أجر رسالت او (یعنی به قول شما دوستی اهل بیت) را بپذیرند بنابراین پیامبر از مردمی که او را قبول ندارند و با او مخالفت و مبارزه می‌کردند چگونه أجر رسالتش (به قول شما دوستی اهل بیتش) را می‌خواهد؟! أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟ ثانیاً: در مکّه هنوز امام حسن و امام حسین-علیهما السلام- ولادت نیافته بودند تا پیامبر به مشرکین بگوید مزد رسالتم دوست داشتن آن‌هاست! ثالثاً: اگر لفظ «اَلْقُرْبى»را به معنای مورد پسند شما بگیریم معنای آن بسیار وسیع‌تر از «اهل بیتِ» ادّعایی شما خواهد بود. به چه دلیل شما آن را به معنای «أهل بیت» و اهل بیت را هم به معنای مورد پسند خودتان محدود می‌کنید؟!

با توجّه به اشکالات متعدّدِ نظر شما، کسانی‌که از تاریخ و سیره‌ی پیامبرصاطّلاع کافی دارند به خوبی می‌دانند که پیامبر اکرمصعلاوه بر عُلقه‌ی قبیله‌ای و عشیره‌ای با بسیاری از اهل مکّه رابطه‌ی خویشاوندی داشت لذا خدا به آن‌حضرت می‌فرماید به اهل مکّه بگو من در برابر رنج‌ها و زحماتی که برای دعوت شما به دین و آیین إلهی و توحید پروردگار می‌کشم هیچ مزدی نمی‌طلبم ولی توقّع دارم أصل دوستی و عدم دشمنی به سبب قرابت و خویشاوندی را که ربطی به اختلاف ما ندارد و مورد قبول شما نیز هست، رعایت کنید و با من درست و غیرخصمانه رفتار کنید زیرا دشمنی و توطئه عَلَیهِ من، بر خلاف مقتضای قرابت و خویشاوندی است.

حال ملاحظه کنید کسی‌که «ذِي‌القُربی» و «ذَوِي القُربی» را از «فِي القُربی» تمییز نداده، از خود دعایی بافته و با آیات قرآن بازی کرده است! و بی‌پروا به خدا نسبت داده که خداوندا تو اجر رسالت پیامبر را دوستی خویشاوندان او قرار داده‌ای! و در واقع از شیطان پیروی کرده و کار حرامی مرتکب شده و غافل بوده که قرآن فرموده: ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ... وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٣[الأعراف: ٣٣]«همانا پروردگارم حرام فرموده..... که بر خدا آنچه را که نمی‌دانید، بگویید». و فرموده: ﴿لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٌ ١٦٨ إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم... وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ١٦٩[البقرة: ١٦٨، ١٦٩] «گام‌های شیطان را پیروی مکنید که دشمن آشکار شماست و همانا شما را فرمان می‌دهد..... که بر خدا آن‌چه را که نمی‌دانید بگویید».

۴- می‌‌گوید: «يَابْنَ مَنْ ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى. فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ دُنُوّاً وَاقْتِرَاباً مِنَ الْعَلِيِّ الْأَعْلَى»«ای فرزند کسی‌که [در شب معراج] به قدر دو کمان یا کمتر نزدیک شد و نزدیک‌تر آمد در نزدیکی و قرب به خداوند والای أعلی!» واضح است که این جملات اشاره است به قرآن کریم که فرموده: ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤ عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ ٥ ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ ٦ وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٧ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ٨ فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ ٩ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ ١٠[النجم: ٤-١٠]«این [قرآن] جزُ وحی نیست که بدو فرستاده می‌شود که آن را سروش بس نیرومند به او آموخته است. سروش نیرومند [مسلّط] ایستاد در حالی‌که در افق برین بود آن‌گاه نزدیک شد و نزدیک‌تر آمد [تا بدان‌جا که فاصله‌اش به قدرِ] دو کمان یا نزدیک‌تر بود، آن‌گاه به بنده‌ی او [بنده‌ی خدا] وحی کرد آن‌چه را که وحی کرد».

در این آیات شریفه، خدا اوصاف جبرئیل امین را بیان فرموده که چگونه بر رسول خدا حضرت محمّدصآشکار و به او نزدیک شده و آیات إلهی را به او وحی نموده است. امّا بافنده‌ی دعا خیال کرده آیات فوق اوصاف پیامبرصاست لذا امام زمان را فرزند رسول خداصکه به خیال او چنین اوصافی داشته قرار داده است و لذا خطابِ «ای فرزند کسی‌که نزدیک شد و نزدیک‌تر شد» را به او گفته است! پس از آن از خود چیزی افزوده که موجب کفر است زیرا گفته: «دُنُوّاً وَاقْتِرَاباً مِنَ الْعَلِيِّ الْأَعْلَى»که در این جمله می‌خواهد بگوید جدّ امام به خدای والای أعلی نزدیک شد! در حالی‌که «دُنُوّ»قرب مکانی است و به همین سبب در قرآن از مقیاس کمان برای بیان فاصله استفاده شده، بنابراین جاعل دعای ندبه برای خدای متعال مکان قائل شده است! به هرحال بافندگان وقتی قافیه جور شود، هرچه بخواهند می‌گویند! نَعوذُ بِاللهِ مِنَ الضَّلالَة.

۵- در مورد آیه‌ی تطهیر [الأحزاب: ۳۳] و درباره‌ی «وسیله» که در این دعا ذکر گردیده نیز رجوع کنید به عرض أخبار أصول بر قرآن و عقول (۶۵۴ تا ۶۶۳) و کتاب حاضر (صفحه‌ی ۲۲۰ به بعد).

۶- می‌گوید: «فَکانُوا هُمُ السَّبِيلَ إلَيكَ»«ایشان (= ائمه) راه به سوی تو بوده‌اند». و یا می‌گوید: «يَابنَ الصِّراطِ المُستَقِيمِ»«ای پسر صراط مستقیم». و یا می‌گوید: «يَابنَ السُّبُلِ الواضِحَةِ»و یا می‌گوید: «أينَ السَّبِيلُ بَعدَ السَّبِيلِ؟!»ما درباره‌ی این موضوع به قدر لازم در همین کتاب سخن گفته‌ایم (ص ۴۳۹) لذا در این‌جا به ذکر این نکته اکتفا می‌کنیم که قرآن کریم پس از بیان حرام بودن شرک و کشتن فرزندان از بیم فقر و قتل نفس و زشت‌کاری‌های نهان و آشکار و..... [الأنعام:۱۵۱ و ۱۵۲] یعنی دعوت به ترک محرَّمات و عمل به واجبات، می‌فرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣[الأنعام: ١٥٣]«و همانا این است راه راست من، پس آن را پیروی کنید و دگر راه‌ها را پیروی مکنید که شما را از راه او جدا و پراکنده می‌سازد، این‌هاست که [خدا] شما را بدان سفارش فرموده، باشد که پارسایی کنید». و دینِ بدون تحریف و خالصِ ابراهیمی را صراط مستقیم شمرده [الأنعام:۱۶۱] و به رسول خود فرموده: ﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢ صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلۡأُمُورُ ٥٣[الشورى: ٥٢، ٥٣]«و همانا تو هرآینه به راهی راست رَه می‌نمایی، راه خداوندی که از آنِ اوست هر آن‌چه درآسمان‌ها و هر آن‌چه در زمین است، آگاه باشید که همه‌ی امور به سوی خدا باز می‌گردد».

بنابراین قرآن پیامبر را سالک صراط و راه مستقیم دانسته نه خودِ راه! بدیهی است که پیغمبر و حضرات ائمّه سالک سبیل الله و صراط مستقیم بودند، نه خودِ سبیل. امّا چه می‌توان کرد که بافنده‌ی دعا هرچه خواسته و هوای نفس او حُکم کرده، آورده است و علمای ما نیز ساکت‌اند!

۷- بافنده‌ی دعا می‌خواهد بگوید حضرت علی÷ریسمان محکم خداست لذا او را «حَبل اللهِ المَتين»خوانده در حالی‌که خدا که در قرآن فرموده: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ[آل‌عمران: ١٠٣]«همگی به ریسمان إلهی چنگ زنید و پراکنده نشوید». طبعاً خودِ آن‌حضرت نیز باید به این آیه عمل کند و هر عاقل منصفی می‌فهمد که آیه نمی‌گوید حضرت علی به خودش مُعتَصِم شده و پراکنده نشود و یا پیغمبر به حضرت علی÷معتصم شود! مضافاً بر این‌که تکلیف باید برای همه مقدور باشد امّا در زمان ما علی÷نیست و بسیاری از أقوال که به او نسبت داده‌اند گفته‌ی آن‌حضرت نیست و ما به حضرتش دسترسی نداریم که بدانیم کدام یک از این أقوال واقعاً گفته‌ی اوست، بنابراین توانایی آن‌که به او چنگ زنیم، نداریم ولی خدا به چیزی تکلیف فرموده که همیشه در دسترس باشد و آن قرآن است که باید به آن چنگ زد و باید حتّی أقوال منسوب به علی و اولادش-علیهم السلام- را نیز با آن سنجید.

چنان‌که در زیارت و زیارتنامه (ص ۲۷۳) گفته‌ایم حضرت علی÷خود نیز قرآن را حَبلُ الله شمرده نه خودش را و فرموده:«إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِمِثْلِ الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللهِ الْمَتِينُ وَسَبَبُهُ الْأَمِينُ» «همانا خداوند سبحان به أحدی هم‌چون این قرآن عطا نفرموده، همانا آن حَبل مَتین پروردگار و سبب [هدایت] امن‌آور اوست». (نهج البلاغه، خطبه‌ی ۱۷۶) پس معلوم می‌شود خود علی÷هم باید به این حبل چنگ بزند نه آن‌که خودش حبل باشد، چنان‌که خدا فرموده: ﴿وَٱلَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ ١٧٠[الأعراف: ١٧٠]«و کسانی‌که به کتاب [خدا] چنگ زده و نماز برپا داشته‌اند همانا ماپاداش اصلاح‌گران را تباه نسازیم». و قطعاً ائمّه بیش از دیگران به کتاب خدا و حبل الله چنگ می‌زنند نه آن‌که خود حبل الله باشند. بنابراین بافنده‌ی دعا بر خلاف قرآن بر خلاف قول امام بافته‌ است!

۸- می‌گوید: «يَا ابْنَ مَنْ هُوَ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَى اللهِ عَلِيٌّ حَكيمٌ»«ای پسر آنکه در أمّ الکتاب (أصل کتاب = لوح محفوظ) نزد خدا علیّ و حکیم است!» و صفت «عَلِیّ» را به معنای اسمی یعنی عَلِیّ بن أَبی‌طالب÷گرفته و امام زمان را فرزند او خوانده است! آری، جاعلین دعا در عوض این‌که دیگران داروهای مفید و هواپیما و ناوهای عظیم و..... می‌سازند از «علیِّ» وصفی، «علیِ» اسمی می‌سازند!

لازم است خواننده‌ی محترم بداند که خدا در قرآن کریم فرموده: ﴿حمٓ ١ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ ٢ إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٣ وَإِنَّهُۥ فِيٓ أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ لَدَيۡنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ٤[الزخرف: ١، ٤] «حـــم، به این کتاب مبین و روشن سوگند که ما آن را قرآنی به زبان عربی قرار دادیم باشدکه بیندیشید [و در آن تأمّل کنید] و همانا این [کتاب] در أصل کتاب (= لوح محفوظ) نزد ما والا و با حکمت و استوار است».

چنان‌که ملاحظه می‌کنید آیات فوق که در سوره‌ی مکّیِ زخرف آمده، راجع به قرآن است و دو لفظ «عَلِيٌّ حَكِيمٌ» صفت قرآن‌ است نه این‌که اسم باشند و ربطی به حضرت علی÷ندارند و اصولاً در مکّه مسأله‌ی ولایت و خلافت علی÷به هیچ وجه مطرح نبود و مشرکین مکّه قرآن را قبول نداشتند و اگر بخواهیم «علیّ» را در این آیات اسم محسوب کنیم آیات قرآن را بی‌تناسب و ارتباط با یکدیگر شمرده‌ایم و بلاغت قرآن را نادیده گرفته‌ایم. (فَتَأمَّل).

۹- می‌گوید: «وَسَأَلَكَ لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ فَأَجَبْتَهُ وَجَعَلْتَ ذَلِكَ عَلِيّاً»«و از تو درخواست نمود که در اُمَم آخر دارای لسان صدق باشد و تو اجابت فرمودی و آن را علی قرار دادی». چنان‌که در مجله‌ی «رنگین کمان» گفته‌ام: «یک نفر آخوند خرافی نشریّه صادر کرده و می‌گوید مقصود از آیه‌ی ۸۴ سوره‌ی شعراء که حضرت ابراهیم عرض کرده: ﴿وَٱجۡعَل لِّي لِسَانَ صِدۡقٖ فِي ٱلۡأٓخِرِينَعلیّ بن أبی‌طالب است! چرا؟ برای اخبار مجعوله‌ی غُلاة و برای حفظ دعای ندبه! ما به چنین آخوندی کاری نداریم ولی از نویسندگان «مکتب اسلام» که دارای دانش و فضل‌اند توقّع داریم که به عوض بیان حقایق، تعصّبات باطله و خرافات را تأیید ننمایند و قرآن را بیش از هر چیز مراعات کنند. «مکتب اسلام» می‌نویسد مقصود از «عَلِيًّا» در قصّه حضرت ابراهیم «وَجَعَلْتَ ذلِكَ عَلِيّاً»که در دعای ندبه آمده، علی وصفی است که به معنای «عالی و کامل» باشد. خیلی خوب، قبول، ولی با آن کسی‌که عدّه‌ای از عوام او را حجّت الإسلام می‌دانند و آمده بر ضدّ نظریّه‌ی «مکتب اسلام» نشریّه صادر کرده، چه باید کرد؟ این آقا می‌گوید طبق تفسیر ائمّه و تمام علمای شیعه مقصود از «عَلِيًّا» در این‌جا علیِ اسمی یعنی علیّ بن أبی‌طالب÷است! آیا جلوی این حجّت الإسلام و این تفاسیر را چه کسی باید بگیرد؟ آیا مروّجین اسلام چرا ضدّ و نقیض یکدیگر می‌گویند؟ آیا «مکتب اسلام» این تفاسیر را ندیده و اگر دیده چرا نادیده گرفته کسانی را که قرآن را از اعتبار ساقط کرده‌اند؟..... الخ».

۱۰- می‌گوید: «وَأَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَمَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِك»«(پروردگارا) و علم آنچه بوده (= گذشته) و آن‌چه خواهد بود (= آینده) تا زمان انقضای خلقت را به او(پیامبر) به ودیعت داری!» در حالی‌که این قول بر ضدّ قرآن است که فرموده پیامبر زمان قیامت را نمی‌داند و نمی‌داند فردا چه خواهد شد و یا در کدام سرزمین وفات می‌یابد و نمی‌داند در قیامت او و سایرین چه می‌کنند. [الأعراف:۱۸۷، لقمان:۳۴، الأحقاف:۹]. اگر رسول خداصهمه چیز را می‌دانست، در مسائلی که به او رجوع می‌شد فوراً جواب می‌داده و احتیاجی به این‌که منتظر وحی شود، نبود. چنان‌که درباره‌ی سؤالاتی که در سوره‌ی کهف آمده تا چندین روز که وحی نازل نشد، آن‌حضرت ندانست که چه جواب بگوید. پس این ادّعا با حقائق تاریخ و سیره‌ی پیغمبر نیز مخالف است.

مخفی نماند که این ادّعای باطل مطابق است با احادیث باب ۱۰۶ «کافی» کلینی و هم‌چنین جمله‌ای که می‌گوید: «أَيْنَ بَابُ اللهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتَى؟»«کجاست آن درِ خدا که از آن وارد شوند؟» مطابق است با باب ۷۰ «کافی» و جمله‌ای که می‌گوید: «أَيْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذِي إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيَاء؟» «کجاست آن وجه خدا (= امام منتظر) که دوستان به سوی او روکنند؟» مشابه است با باب ۴۶ «کافی» (باب النَّوادر) و لازم است که خواننده‌ی محترم باب ۱۰۶ و ۷۰ و ۴۶ و صفحه‌ی ۲۴۷ و ۳۲۲ کتاب «عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول» را مطالعه کند تا صحّت و سقم این جملات برایش معلوم شود.

البته، جمله‌ی سوم «أَيْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذِي إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيَاء؟»مشابه خرافات صوفیّه هم هست که می‌گویند هر که خدا را عبادت می‌کند باید به وجه و صورت پیر و مرشد خود توجّه کند و طلعت او را در نظر آورد! چنان‌که «صفی علی‌شاه» همین مطلب را در کتاب به اصطلاح تفسیرش(؟!) در تفسیر آیه‌ی: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ سوره‌ی مبارکه‌ی «حمد» گوید:
این عبودیّت ز عشق است و نیاز
طاعت بی‌عشق، مکر است و مجاز
عشق هـم ناید به دل بــی‌علّتی
علّت آن باشــد کـــه بینی طلعتی
طلعتِ حقّ أحمد است و حیدر است
یا ولیّی کاین دو تن را مَظهَر است
و در شعر دیگر گوید:

بر زبان رانم چو لفظِ «اِهْدِنا»
باشدم دل پیشِ پیرِ رهنمـــا!

و این عین شرک و انحراف است، در حالی‌که قرآن فرموده: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ١١٥[البقرة: ١١٥]«و مشرق و مغرب از آنِ خداوند است پس به هر سو که روی آورید پس همان‌جا خدا هست همانا خداوند فراگیر و داناست». و به فردی از مخلوقات اختصاص ندارد، خدایی که فرموده: ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ٤[الحديد: ٤] «هرجا که باشید او با شماست و خدا بدان‌چه می‌کنید بیناست». نیاز به وسیله و واسطه و مظهر و... ندارد. رسول خداصنیز هرگز نفرموده من مظهرِ خدایم بلکه همواره می‌فرمود من بنده و فرستاده‌ی خدایم.

۱۱- می‌گوید: «أَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاء»«کجاست آن سبب پیوسته‌ی میان زمین و آسمان؟!» اگر منظور از سبب همان «وسیله» است که ما درباره‌ی «وسیله» در کتاب حاضر به قدر لازم سخن گفته‌ایم (ص ۲۲۰ به بعد) امّا اگر می‌گوید: امام سبب اتصّال زمین و آسمان است برخلاف قرآن گفته که می‌فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَا[الأنبياء: ٣٠]«آیا کافران نظر نکردند که آسمان‌ها و زمین پیوسته و به هم بسته بودند، آن‌گاه آن‌ها را برگشادیم و جدا ساختیم». سپس می‌فرماید زمین را با کوه‌ها آرام قرار بخشیدیم و آسمان را چون سقفی محفوظ قرار دادیم.

گویا بافنده‌ی دعا نذر کرده، هرچه قرآن فرموده، خلاف آن را بگوید!

۱۲- می‌گوید: «قَدَّمْتَهُ عَلَی أَنْبِيَائِكَ»«او را بر پیغمبرانت مقدّم داشتی!» که این جمله به وضوح برخلاف قرآن و عقل و تاریخ است. قرآن فرموده محمّد آخرین پیامبر است [الأحزاب:۴۰] و به پیامبر فرموده که به هدایت انبیاء پیش از خود اقتداء کن [الأنعام:۹۰] و فرموده: [نام] او را در نزد خویش در تورات و انجیل (که قبل از قرآن نازل شده‌اند) نوشته می‌یابند [الأعراف: ۱۵۷]. بنابراین، باید آن انبیاء، قبل از رسول خداصباشند تا نام پیامبر را در کتب خویش بیابند و پیامبر نیز به هدایت ایشان اقتداء کند. و فرموده: ای ‌پیامبر، اگر تو را تکذیب و استهزاء می‌کنند، با انبیاء پیشین نیز چنین می‌کرده‌اند [آل‌عمران:۱۸۴ و الأنعام:۱۰] و آیات بسیار دیگر.

اگر کسی بگوید: «تقدیم» در این جمله به معنای تفضیل و برتری و شرافت است؟ جواب این است که توجیه شما درست نیست زیرا تفضیل و برتری را قبلاً در جمله‌‌ای آورده و گفته است: «فَكَانَ كَمَا انْتَجَبْتَهُ سَيِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيْتَهُ وَأَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَيْتَهُ وَأَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَه»«او چنانکه وی را انتخاب کرده بودی سرور همه‌ی کسانی بود که آفریده‌ای و زبده‌ی کسانی بود که به رسالت برگزیدی و برترین کسی که او را برگزیدی و گرامی‌ترین کسی‌که مورد اعتماد قرار دادی».

۱۳- می‌گوید:«أينَ المُضْطَرُّ الَّذي يُجابُ إذا دَعا»«کجاست آن مضطریّ که چون دعا کند اجابت می‌شود!» باید پرسید: امام زمان چرا مضطرّ شده است؟ و اگر مُستَجابُ الدَّعوه است چرا برای رفع اضطرار خود دعا نمی‌کند؟!

مهم‌تر این‌که خدا به کسی قول نداده که هروقت دعا کند دعایش را محقّق سازد، خدای متعال تابع بندگانش نیست و دعای انبیاء را اجابت نفرموده است. آیا امام از انبیاء بالاتر است. خداوند خواست حضرت نوح÷را که نجات پسرش را می‌خواست، نپذیرفت [هود: ۴۶] و درخواست حضرت ابراهیم÷درباره‌ی قوم حضرت لوط÷را نپذیرفت [هود:۷۶] و درباره‌ی منافقین به رسول خود فرموده اگر برای آن‌ها طلب مغفرت کنی، مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد. [التوبة:۸۰].

۱۴- جالب است که می‌‌گوید: «عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إلی سَمَائِكَ»«(پروردگارا) روح او (=پیامبر) را به آسمانت عروج دادی». و این قول با رأی علمای شیعه که معراج را جسمانی می‌دانند، موافق نیست!

۱۵- «ثُمَّ أودَعَهُ عِلْمَهُ وَحِکْمَتَهُ» «آنگاه رسول خداصعلم و حکمت خویش را به او [= علی] سپرد و نزد او به ودیعت و أمانت نهاد!» در حالی‌که قرآن بر خلاف این می‌فرماید: ﴿فَقُلۡ ءَاذَنتُكُمۡ عَلَىٰ سَوَآءٖ[الأنبياء: ١٠٩] «(ای پیامبر) بگو: من همه‌ی شما را یکسان هشدار داده و آگاه کردم». و فرموده: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٢٨[سبأ: ٢٨] ] «و ما تو را نوید بخش و هُشدار دهنده جُز برای همه‌ی مردم نفرستاده‌ایم ولی بیشتر مردم نمی‌دانند». و فرموده: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا[الأعراف: ١٥٨]«(ای پیامبر) بگو: ای مردم، من فرستاده‌ی خدا به سوی همه‌ی شمایم». و فرموده: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤[النساء: ١٧٤]«ای مردم، شما را دلیل و حجّتی از جانب پروردگارتان آمده است و نوری آشکار به سوی شما فرستادیم». که منظور قرآن کریم است که جامع علم و حکمت است و اصول دین را برای عموم بیان فرموده و سنّت رسول خداصنیز از مردم پنهان نبوده نه مانند مرشدان و أقطاب صوفیّه که زیرخرقه مسائل مسلک و فرقه‌ی خویش را برای برخی از دست پروردگان خود بیان می‌کنند!

۱۶- می‌گوید: «وَأنتَ غَداً عَلَی الحَوضِ خَلِيفَتِيْ»«و فردا تو بر حوض [کوثر] جانشین منی!» باید گفت: أوّلاً: این جمله در دنیای ما مقامی را ثابت نمی‌کند در حالی‌که پر‌واضح است که بافنده‌ی دعا می‌خواسته با این جمله خلافت منصوصه‌ی دنیوی برای آن‌حضرت اثبات کند، ثانیاً: متوجّه نبوده که روز قیامت رسول خداصنمی‌میرد و یا غیبت نمی‌کند تا خلیفه بخواهد!

۱۷- می‌گوید: «صَلِّ..... عَلَی مَنِ اصْطَفَيتَ مِنْ آبَائِهِ» «(پروردگارا) بر نیاکان او (=امام زمان) که ایشان را برگزیده‌ای، درود فرست!» می‌دانیم که خدا کسانی را به نحوی برگزیده [۵۷۵]، در کتابش معرّفی نموده و فرموده: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٣٣[آل‌عمران: ٣٣]«همانا خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید». و یا درباره‌ی جناب طالوت فرموده: ﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِيُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَكُمۡ طَالُوتَ مَلِكٗاۚ …قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَيۡكُمۡ[البقرة: ٢٤٧]«و پیامبرشان بدیشان گفت: همانا خداوند طالوت را به پادشاهیِ شما برانگیخته..... گفت: همانا خداوند او را بر شما برگزیده است». و یا فرموده: ﴿يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ وَطَهَّرَكِ وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٢[آل‌عمران: ٤٢]«ای مریم، خداوند تو را برگزیده و پاک گردانیده و بر زنان جهانیان برگزیده است». امّا نفرموده: «إنَّ اللهَ اصْطَفَی آلَ مُحَمّدٍ»(فتأمّل) ملاحظه کنید خدای متعال در کتابش، برگزیدگان خود را که قبل از پیامبر اکرمصبوده‌اند، به صراحت معرّفی فرموده (از قبیل آیه‌ی ۱۴۴ سوره‌ی اعراف و سوره‌ی ص آیه‌ی ۴۵ و ۴۸) پس چگونه کسانی را که سعادت آینده‌ی امّت پیامبر خاتمش به شناخت آن‌ها منوط است، در کتاب خود معرّفی نفرموده است؟! (فَتَأمَّل دُونَ العَصَبِيّة).

آری، می‌دانیم که برای ما اخباری می‌آورند که آل‌محمّدصمصطفای إلهی هستند ولی درباره‌ی صحّت و سُقم این اخبار، لازم است رجوع کنید به کتاب حاضر (ص ۳۹۶).

۱۸- می‌گوید: «أينَ بَقِيَّةُ الله» «بقیة الله کجاست؟!» در شهرهای ما تابلوهای بسیار زیادی برای اظهار ارادت به امام زمان با قیمت گزاف چاپ و آیه‌ی ۸۶ سوره‌ی هود را بر آن می‌نویسند و دانسته یا نادانسته با قرآن بازی می‌کنند!

سوره‌ی هود مکّی است و خدا در این سوره‌ی مبارکه پس از بیان ماجرای حضرت نوح (آیه‌ی ۲۵تا۴۸) و حضرت هود (آیه‌ی ۵۰ تا۶۰) و حضرت صالح (آیه‌ی ۶۱ تا۶۸) و حضرت ابراهیم و حضرت لوط (آیه‌ی ۶۹ تا۸۳)، به بیان ماجرای حضرت شُعَیب پرداخته و می‌فرماید: ﴿وَيَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ ٨٥ بَقِيَّتُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ ٨٦[هود: ٨٥، ٨٦]«(شعیب گفت) ای قوم من، پیمانه و ترازو را به دادگری، تمام دهید (از حقّ مردم کم مگذارید) و از مردم کالایشان را کم مدهید و در این سر زمین کار فسادگرانه مکنید؛ اگر ایمان دارید [بدانید] که باقی گذاشته‌ی خدای [از کسب حلال] برایتان نیکوتر است و من بر شما نگهبان نیستم».

اوّلاً: در زمان حضرت شُعَیب، امام زمانی نبوده تا شعیب درباره‌ی او سخن بگوید. ثانیاً: در زمان رسول خداصدر مکّه نیز بحثی از امامت و غیبت و امام زمان نبوده تا پیامبر اکرم از او بگوید و اصلاً آیه مربوط به هیچ امامی نیست!

بافنده‌ی دعای ندبه خرافات دیگران را در این دعا جمع کرده است بدون آن‌که مطالب خود را با قرآن بسنجد و موافقت آن را با قرآن معلوم کند. در حالی‌که طبق دستور رسول خدا صحّتِ هر حدیثی را با سنجیدن با قرآن باید معلوم نمود.

۱۹- می‌گوید: «يَابنَ الحُجَجِ الْبَالِغَاتِ»«ای فرزند حجّت‌های بالغه‌ی إلهی!» در حالی‌که بنابه فرموده‌ی قرآن پس از انبیاء هیچ کس حجّت نیست چنان‌که می‌فرماید: ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٦٥[النساء: ١٦٥]«پیامبرانی نویدبخش و بیم‌رسان [فرستادیم] تا پس از [اعزام] پیامبران مردم را بر خدا حجّتی نباشد که خداوند پیروزمند و حکیم است». حضرت صادق نیز در حدیث ۲۲ کتاب العقل و الجهل «کافی» ـ که از نظر علمای ما بهترین کتاب حدیث است! ـ حجّت خدا بر بندگان را دوحجّت دانسته، حجّت باطنی‌که «عقل» باشد وحجّت ظاهری که «انبیاء» باشند و غیر از این دو، حجّتی بیان نفرموده است. این حدیث موافق قرآن است و ما آن را بر قول بافنده‌ی دعای ندبه که حجّتی غیر از دو حجّت فوق تراشیده، ترجیح می‌دهیم.

۲۰- می‌گوید: «وَلَولَا أَنْتَ يَا عَلِيُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي» «(پیامبر فرمود) ای علی، اگر تو نبودی، مؤمنین پس از من شناخته نمی‌شدند!» در حالی‌که مطّلعین از سیره‌ی علی÷می‌دانند که آن‌حضرت حتّی دشمنانش را که با او جنگیدند، کافر و غیرمؤمن ندانست [۵۷۶]. بنابراین آن‌حضرت قولاً و فعلاً مخالفین خود را خارج از ایمان و کافر و مرتدّ نشمرد پس چگونه مؤمنین از غیرمؤمنین به وسیله‌ی آن‌حضرت شناخته می‌شدند؟!

۲۱- الف) می‌گوید: «يَا ابْنَ طَهَ وَالْمُحْكَمَات»«ای پسر طاء، هاء و آیاتِ محکم!» باید گفت: فرزند دو حرف از حروف مقطّعه بودن و یا فرزند «محکمات» بودن معنی ندارد و بافنده نفهمیده چه بافته است فقط می‌خواسته خواننده را مرعوب سازد! آیا آیات «محکمات» فرزند دارند و «مُتشابهات» فرزند ندارند؟! شاید مقصود و هدف بافنده عبارت‌سازی و قافیه‌پردازی بوده است.

ب) می‌گوید: «يَا ابْنَ يس وَالذَّارِيَاتِ»«ای فرزند یاء، سین و بادهای وزنده(دمنده)!» یعنی چه، چه فرق است میان (ط، ه، ی، س) با («ح» یا «م» یا «ص» یا «ر» یا «ع») [۵۷۷]آیا گروه اوّل فرزند دارند و گروه دوّم اجاقشان کور است! أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟دیگر این‌که آیا امام را فرزند بادِ وزنده دانستن، توهین به امام نیست؟

ج) می‌گوید: «يَا ابْنَ الطُّورِ وَالْعَادِيَات»«ای فرزند (کوه) طور و اسبان دونده!» باید پرسید: این عبارت نیز مانند جمله‌ی قبلی احترام است یا اهانت؟!

اگر کسی بگوید همان طورکه حضرت سجّاد÷در مجلس یزید فرمود: «أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَمِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَالصَّفَا»«من فرزند مکّه و مِنی و فرزند زمزم و کوه صفایم». و خود را فرزند «مکّه» خوانده، همان طور هم اگر امام زمان فرزند «طور» باشد اشکال ندارد! باید بدانیم چنین کسی قطعاً قصد فریب عوام را دارد و إلاّ پرواضح است که چون اجداد حضرت سجّاد÷زاده‌ی مکّه بودند و یا خود مدّتی ساکن بوده می‌توان گفت او فرزند مکّه و مِنی است چنان‌که ساکن کاشان را بچّه‌ی کاشان و اهل قم را بچّه‌ی قم می‌گویند. ولی امام زمان نه خودش در کوه طور زاده و بزرگ شده و نه پدران بزرگوارش! گیرم که با این توجیهات بارده در این مورد عوام را فریفتید با «فرزند اسبان دونده» چه می‌کنید؟! آیا فرزند اسبان دونده بودن امتیازی برای انسان محسوب می‌شود؟! أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟

د) می‌گوید: «يَا ابْنَ الآيَاتِ وَالبَيِّنَاتِ»«ای فرزند آیات و بیّنات!» باید گفت: اگر مقصود آیات قرآن است که نیازی به توضیح ندارد آیات قرآن والد کسی نیست. دیگر آن‌که گفته است: «يَابنَ المُعجِزاتِ المَوجودَة»«ای فرزند معجزات موجوده!» می‌پرسیم: معجزات موجوده کجاست؟ غیر از قرآن کریم که از انبیاء معجزه‌ای موجود نمانده و آن هم یک معجزه است که شما درهمین دعا ذکر کرده‌ای و گفته‌ای: «ای پسر آیات و بیّنات». بنابراین، این جمله زائد است و جمله‌ی اخیر نیز معنای مفیدی ندارد زیرا آیات و بیّنات فرزند ندارد.

۲۲- می‌گوید: «أينَ الطّالِبُ بَدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاء»«کجاست آن‌که برای کشته شده‌ی در کربلاء خونخواهی کند؟». و یا می‌گوید: «أَيْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِيَاء وَأَبْنَاءِ الْأَنْبِيَاء»«کجاست آنکه [برای ظلم و ستمی که بر] انبیاء و فرزندان انبیاء رفته دادخواهی کند؟!» آیا بافنده‌ی دعا فکر نکرده که امام منتظر از که خونخواهی کند؟ قاتلین امام حسین÷و یا کسانی که به انبیاء ستم کرده‌اند که در زمان او زنده نیستند.

برای توجیه همین خرافات است که که مجبور شده‌اند، خرافه‌ای تحت عنوان «رجعت» [۵۷۸]جعل کنند و در میان شیعیان رواج دهند! در حالی‌که طبق فرموده‌ی قرآن روزقیامت روز محاسبه و اجرای عدالت در مورد انبیاء و غیرانبیاء است نه دنیا.

۲۳- می‌گوید: «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَبْكِيَكَ وَيَخذُلَكَ الوَرَى»«سخت است که بر تو بگریم و دیگران تو را خوار واگذارند!» این‌که می‌گوید: «دیگران تو را خوار واگذارند یا یاری نکنند» یعنی چه؟ مگر می‌توان امامی را که دیده نمی‌شود و معلوم نیست کجاست، یاری کرد که مردم را سرزنش کنیم چرا او را یاری نمی‌کنند؟! اگر منظورش این است که برایت گریه نمی‌کنند، چنان‌که در همین دعا گفته است: «هَل مِنْ مُعِينٍ فَأُطِيلَ مَعَهُ العَويلَ وَالبُكَاءَ»آیا یاوری هست که [به کمک او ] ناله و گریه را طولانی کنم؟!» و یا گفته است: «هَل قَذِيَتْ عَينٌ فَساعَدَتْها عَيْنِيْ عَلَى القَذَى»«آیا چشمی هست که اشک بریزد تا چشم من هم [در اشک ریختن] با او مساعدت کند؟!» در این صورت باید بداند که اصولاً گریه کردن خصوصاً اگر ارادی باشد، فایده ندارد و اسلام دین گریه و زاری نیست مگر بنا به مذهب روضه‌خوانان که البتّه بسیار پرفائده است! امّا اسلام از مسلمین گریه نخواسته و فرموده: ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ٥٨[يونس: ٥٨] «بگو: پس باید به فضل خداوند و رحمت او شاد باشند». بلکه به کفّار و منافقین فرموده برای نفاق و بدبختی خود گریه کنند:﴿فَلۡيَضۡحَكُواْ قَلِيلٗا وَلۡيَبۡكُواْ كَثِيرٗا جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٨٢[التوبة: ٨٢]«پس باید به کیفر آن‌چه می‌کردند اندکی بخندند و باید بسیار بگریند».

دین اسلام دین گریه و زاری و جامه دریدن و زنجیرکوبیدن نیست بلکه دین رشادت و شجاعت و مقاومت است چنان‌که قیام امام حسین÷نمونه‌ی بارز آن است. (فتأمّل) حضرت علی÷به خلفای قبل از خود نفرمود چرا در سالروز وفات پیامبرصمراسم روضه و عزاداری برپا و مساجد را سیاهپوش نمی‌کنید و دسته‌جات سینه‌زنی و طبل‌کوبی به راه نمی‌اندازید؟ و در زمان خلافت خود نیز برای شهدای بدر و أحد و سایر غزوات مراسم مرثیه‌خوانی و یا برای وفات پیغمبر و حضرت زهرا، روضه‌خوانی و سینه‌زنی و زنجیرزنی و گریه و زاری اقامه نکرد.

۲۴- می‌گوید: «يَا ابْنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ يَا ابْنَ البَراهينِ الواضِحاتِ الباهِراتِ»«ای فرزند دلایل آشکار ای فرزند براهین واضح و روشن!» این جمله به وضوح تمام، دروغ و برخلاف تاریخ است، زیرا اگر چنین بود پس از وفات هر امامی این همه اختلافات که در تاریخ مضبوط است، ایجاد نمی‌شد و پس از هر امامی پیروان او دچار حیرت و اختلاف نظر نمی‌شدند [۵۷۹]. (فَلا تَتَجَاهَلْ) این دلایل ظاهر و براهین واضح بعداً جعل شده‌اند!

۲۵- می‌گوید: «خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَمَلاذاً»«(پروردگارا) تو او (= امام زمان) را برای نگاهداری و پناه ما آفریدی!» این جمله مخالف قرآن است. واقعاً که اهل خرافات سر گردان و حیران‌اند زیرا از یک طرف ادّعا می‌کنند خلقت جهان و جهانیان برای وجود امام است و از طرف دیگر این‌جا می‌گوید امام برای حفظ و نگهبانی ما خلق شده‌اند. در حالی‌که قرآن به رسول خود فرموده: ﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠[النساء: ٨٠]«پس ما تو را نگاهبان ایشان قرار ندادیم». هم‌چنین درباره‌ی خلقت زمین و آسمان و جهان می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ٢١ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٢[البقرة: ٢١، ٢٢]«ای مردم، پروردگارتان که شما و کسانی را که پیش از شما بودند آفریده، عبادت کنید باشد که پارسایی کنید. همان پروردگاری‌که زمین و آسمان را برای شما گسترده و آسمان را بنایی برافراشته قرار داد و از آسمان آبی فرو فرستاد و با آن برای روزی شما میوه‌ها برون آورد پس برای خدا انبازی قرار ندهید در حالی‌که خود می‌دانید [که خدا انبازی ندارد]» که معلوم می‌شود خلقت عالم برای همه‌ی مردم است نه برای اشخاص مخصوصی، چنان‌که می‌فرماید: ﴿وَٱلۡأَرۡضَ وَضَعَهَا لِلۡأَنَامِ ١٠[الرّحمن:۱۰] «و [خداوند] زمین را برای آدمیان قرار داد».

علاوه براین قرآن فرموده:﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَدۡعُواْ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٠ قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١ قُلۡ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا ٢٢[الجن: ٢٠، ٢٢]«(ای پیامبر) بگو: من فقط پروردگارم را می‌خوانم و احدی را [در خواندنم] با او شریک نمی‌سازم، بگو: من برای شما اختیار زیان رساندن و یا هدایت کردن ندارم، بگو: هرگز احدی مرا در برابر خدا پناه ندهد و هرگز جُز او پناه‌گاهی نیابم». بنابراین، مسلمانی‌که پیرو رسول خداصباشد، هیچ‌گاه بنده‌ی خدا را ملاذ و پناهگاه خود نمی‌شمارد! (فتأمّل جدّاً)

۲۶- می‌گوید: «وَاجْعَلْ صَلاتَنَا بِهِ مَقْبُولَةً وَذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً»«به واسطه‌ی او (= امام زمان) نماز ما را قبول فرما و به واسطه‌ی او گناهانمان را بیامرز!» این جمله نیز با تعالیم قرآن سازگار نیست که فرموده: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ ٢٧[المائ‍دة: ٢٧]«خداوند [أعمال نیک را] فقط از پرهیزگاران می‌پذیرد». بنابراین، خدا اعمال را اعمّ از نماز و روزه و... را از متّقین قبول می‌کند و إلاّ حتّی اگر معاصر پیامبر باشد و دائم آن‌حضرت را مدح و ثنا بگوید ولی بر اساس تعالیم آن‌حضرت تقوی را رعایت نکند، سودی به حالش نخواهد داشت. گناهان نیز به وسیله‌ی توبه به پیشگاه خدا و عزم صادقانه بر ترکِ آن بخشوده می‌شود نه از طریق تعریف و تمجید کردن از پیغمبر و امام.

اشکالات دعای ندبه بیش از این‌هاست که ما به همین مقدار اکتفاء می‌کنیم ولی باید پرسید: چرا دعایی‌که این قدر اشکال و ایراد علمی و ناسازگاری با قرآن کریم دارد، اصرار دارند که هر هفته خوانده شود و مردم را به خواندن آن تشویق و ترغیب می‌کنند و برای خواندنش مجالس پرجمعیّت تشکیل می‌شود؟ برای این‌که بنا به گفته‌ی حضرت عسکری÷ [۵۸۰]در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که بدعت‌ها، سُنّت شمرده می‌شوند و علما نیز برای جلب نظر عوام، با بدعت‌ها مخالفت نکرده و سکوت کرده‌اند بلکه اگر کسی بخواهد یکی از بدعت‌ها را برای عوام بیان کند، همین علمای اعلام و آیات عظام(؟!) به عوض آن‌که با او همراهی کنند با او مقابله کرده و عوام را عَلَیهِ او تحریک می‌کنند و هزاران تهمت به او می‌زنند و شبه دلایل عوام پسندانه می‌آورند مثلاً می‌گویند این همه علماء نفهمیده‌اند فقط این یک نفر فهمیده؟! در حالی‌که این قول صحیح نیست و بدعت‌ها را غالباً عوام ایجاد نکرده‌اند بلکه افراد با اطّلاع و ملقّب به دانشمند و..... رواج داده‌اند و به عنوان دین به مردم عرضه کرده‌اند. این همه فرقه‌های مختلف و اعمالی‌که مورد قبول فلان فرقه و به همان طریقت و مورد مخالفت فرقه‌ی مقابل است توسّط اهل علم به وجود آمده، نه توسط عوام. مذاهب باطله و مسلک‌های فاسده از طریق علمای ایشان به وجود آمده است نه عوام بی‌اطّلاع. مضافاً بر این‌که بسیاری از علما فهمیده‌اند ولی متأسّفانه سکوت می‌کنند شما چرا به جای این ادّعاها، دلایل ما را با دلیل و مدرک جواب نمی‌دهید. اگر با دلیل ایرادات ما را ردّ کنید دیگر نیازی نخواهد بود که بگویید چه طور علمای دیگر نفهمیده‌اند و فلانی فهمیده است؟!

حال چرا علما حقایق را نمی‌گویند و مردم را در بی‌خبری نگاه داشته‌اند؟ یک دلیل آن تعصّب و رقابت‌هایی است که میان علمای فِرَقِ مختلف وجود دارد و علاقه‌ی شدید به آداب و عادات آباء و اجدادی و جاه طلبی و نظایر این‌هاست، علّت دیگر که مجلسی اوّل نیز بدان اعتراف کرده این است که «أکثر طباع مائل‌اند به غُلُوّ» [۵۸۱]امّا باید توجّه داشت که قرآن به لسان عربیِّ مُبین برای همه آمده است و اختصاص به علما و معمّمین ندارد و اگر علما حقائق را بیان نکردند از عوام رفع تکلیف نمی‌شود به اضافه‌ی این‌که خدا قرآن را حجّت قرار داده ولی قول و فعل علما را حجّت قرار نداده است مضافاً بر این‌که حتّی اگر علما به علم خود عمل کنند خدا ثواب علم و عمل ایشان را به حساب عوام نمی‌گذارد، هرکس باید خود مجاهده کند تا بفهمد و عمل کند و برای فهمیدن باید دلیل طلب کند و اطّلاع از مهمّات و اصول دین و مواردی که مورد تأکید بسیار شرع است، تقلیدی نیست و اگر تقلید در این موارد جائز باشد، جهّال تمام مذاهب باید مسؤول نباشند زیرا تماماً مقلّد علمای مذهب خود می‌باشند. امید است دانشمندانی که از خدا می‌ترسند و به روز قیامت یقین دارند با ما هم‌ندا شده و ملّت ما را بیدار ساخته و از شرک و خرافات برهانند.

پس از دعای ندبه، به عنوان امر دوّم چنین نوشته است: زیارتی است که هر روز بعد از نماز صبح مولای ما صاحب الزّمان÷به آن زیارت کرده می‌شود و آن زیارت این است: «اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاَيَ صَاحِبَ الزَّمانِ..... الخ»یعنی: پروردگارا، صلوات و تحیّات را به مولای من صاحب الزّمان برسان!

خواننده‌ی عزیز، ملاحظه کن اینان از یک طرف می‌گویند امام همه جا حاضر و ناظر است و می‌شنود و او را بی‌قید و شرط می‌خوانند و «يا صاحِبَ الزَّمان»می‌گویند و پس از نمازها می‌ایستند به ایشان «اَلسَّلامُ عَلَيكَ»می‌گویند و اعتقاد دارند امام از احوال آن‌ها بی‌خبر نیست و از طرف دیگر معتقدند امام حاضر و ناظر نیست لذا می‌گویند خدایا، سلام ما را به او برسان! قربان شوم خدا را یک بام و دو هوا را! در دعای عهد که پس از زیارت فوق آمده و سند آن معلوم نیست، می‌خواهد با امامِ ناپیدای نادیده بیعت کند و می‌گوید اگر قبل از ظهور امام مُردم «فَأَخْرِجْنِيْ مِنْ قَبْرِيْ مُؤْتَزِراً كَفَنِي شَاهِراً سَيْفِي مُجَرِّداً قَناتي»«پس مرا از قبرم برون آر در حالی‌که کفن پوشیده شمشیرم را کشیده‌ام و نیزه‌ام را آماده به دست گرفته‌ام!» جالب است که نمی‌داند زمانی که امام ظهور کند دیگر شمشیر و نیزه هیچ مصرفی ندارد و به کار نمی‌آید امّا مهم‌تر این‌که تصوّر می‌کند خدا إذن بازگشت به دنیای فانی را می‌دهد و نمی‌داندکه خدا در جواب کسی‌که می‌خواهد به دنیای ما بازگردد می‌فرماید: ﴿كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٠٠[المؤمنون: ١٠٠]«نه چنین است، همانا این سخنی است که او گوینده‌ی آن است در حالی‌که در برابرشان برزخ و حائلی است تا روزی که برانگیخته شوند». یعنی تا نفخ صور مرده زنده نخواهد شد.

هم‌چنین می‌گوید: «اَللّهُمَّ وَسُرَّنَبِيَّكَ مُحَمَّداًصبِرُؤْيَتِهِ»«پروردگارا، پیامبرت محمّدصرا به دیدن او خوشحال گردان!» معلوم می‌شودکه جاعلین این زیارات و أدعیه تملّق و چاپلوسی و مدّاحی بلکه ذکر مطالب و تعارفات واهی و بی‌حقیقت را دوست دارند و إلا آیا جاعل جاهل نمی‌داند که در زمان امام مورد انتظارش قرن‌هاست که رسول خداصبه دیار باقی رحلت فرموده و به جهان فانی اعتنایی ندارد تا از ظهور امام خوشحال شود و آیا نمی‌داند که خدا در قرآن به پیامبرش فرموده: ﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠ ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عِندَ رَبِّكُمۡ تَخۡتَصِمُونَ ٣١[الزمر: ٣٠، ٣١] «همانا تو می‌میری و همانا ایشان نیز می‌میرند سپس همانا شما روز رستاخیز در پیشگاه پروردگارتان نزاع و مجادله می‌کنید». این‌گونه دعاها و ادّعاها نشانه‌ی کثرت خرافات و بدعت‌ها و علاقه به اقوال و افعال باطله است. خصوصاً که وجود این امام منتظر که فرزند نداشته‌ی حضرت عسکری÷است. نه مدرکی از قرآن و نه از سنّت رسولصدارد!

سپس به عنوان امر چهارم دعایی آورده که ناقل آن «یونس بن عبدالرّحمان» است که مورد طعن علمای قم بوده است! جالب این که راوی مذکور دعایی نقل کرده که در آن به خدا می‌گوید: رسول خداصو پدران او (= امام منتظر) را حفظ فرما و آن قدر شعور نداشته که اجداد امام زمان یعنی پیامبر و سایر ائمّه از دنیا رفته‌اند و محتاج این دعا نیستند و خواسته‌ی او لغو است! این نمونه‌ای است از فهم و شعور این جاعلین که اباطیل خود را به بزرگان دین نسبت می‌دهند!

مؤلّف مفاتیح فصلی را به «زیارات جامعه» اختصاص داده و پنج زیارت ذکر کرده که مهم‌ترین و معروف‌ترین آن‌ها دوّمین زیارت و موسوم به زیارت جامعه‌ی کبیره است. زیارات جامعه به زیاراتی می‌گویند که اختصاص به پیغمبر یا امام خاصّی ندارد و به قول خودشان «هر امامی را به آن می‌توان زیارت نمود». (مفاتیح، ص ۵۴۳).

ما در طول عمر خود کوشیده‌ایم به عوام بفهمانیم که خواندن نامقیّدِ غیرخدا، عبادت است و عبادت غیرخدا جایز نیست و این مسأله‌ی را در کتاب حاضر نیز بارها و بارها تکرار کرده‌ایم امّا لازم می‌دانیم که قبل از پرداختن به «زیارت جامعه‌ی کبیره» بازهم مختصری بر این مسأله‌ی مهم تأکید کنیم تا شاید عوام بیدار شده و به بطلان این زیارت‌نامه‌ها که در هزاران مکان و در همه آن خوانده می‌شود پی ببرند:

باید دانست که برای غیر خدا ـ چه پیامبر باشد چه امام ـ ممکن نیست که درآنِ واحد در دو مکان و ممکن نیست در آنِ واحد چندین صوت و صدا را به صورت مستقلّ بشنود و یا جهات مختلف را در آنِ واحد ببیند و قِس عَلی هذا، زیرا جسم و روح او محدود و مقیّد است. چنان‌که خداوند در آیه‌ی ۴۹ سوره‌ی قَمَر فرموده: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩«ما هر چیز را به اندازه آفریدیم». پس هر مخلوقی حتّی پیغمبر دارای حدود و اندازه‌ی محدودی است و فقط خدا وجودش نامحدود است. هر محدودی به صورت نامحدود نمی‌تواند در مکان‌ها حاضر باشد بلکه در هر زمانی یک مکان بیش ندارد. شنوایی هر مخلوقی نیز محدود و مقیّد است یعنی باید اوّلاً آلت شنوایی داشته باشد. ثانیاً: قوّه‌ی شنوایی او نیز محدود و مقیّد به سلامت و فاصله‌ی محدود است و نمی‌تواند به صورت نامقیّد و نامحدود و نامشروط هر صدایی را و یا چند صدا را به صورت مستقلّ از هم و در آنِ واحد بشنود. حال اگر کسی این مطلب واضح عقلی را نمی‌خواهد بفهمد ما از کسانی‌که او مدّعی حبّ ایشان است و خود را پیرو آنان معرّفی می‌کند، مطالبی ارائه می‌کنیم [۵۸۲]. حضرت علی÷می‌فرماید: جزُ خدا کسی نمی‌تواند هم همراهِ مسافر باشد و هم همراهِ خانواده‌ی او که در شهر مانده‌اند. (نهج البلاغه، خطبه‌ی ۴۶) و یا دربند ۹۹ دعای جوشن کبیر آمده است که ای خدایی‌که شنیدنی او را از شنیدن دیگر مشغول نمی‌کند و ای کسی که گفتاری او را از گفتار دیگر غافل نمی‌گرداند و ای‌کسی‌که سؤال و خواسته‌ای او را از سؤال دیگر باز نمی‌دارد و به غلط نمی‌اندازد. این مطلب در بسیاری از دعاها آمده است. بنابراین غیرخدا به واسطه‌ی شنیدنِ صوتی، از صوت دیگر در همان آن، غافل شود و با توجّه به شخصی یا موضوعی از شخص دیگر باز می‌ماند. علاوه براین، همه‌ی اصوات را بلااستثناء نمی‌شنود و فقط میزان و امواج مشخّص و محدودی از اصوات را می‌شنود. حضرت علی÷فرموده: «کُلُّ سَمِيعٍ غَيرَهُ يَصَمُّ عَن لَطيفِ الأصْوَاتِ وَيُصِمُّهُ کَبيرُها وَيَذْهَبُ عَنهُ ما بَعُدَ مِنْهَا.... الخ»«هر شنوایی جُز خدا از درک آواهای ضعیف ناشنواست و صداهای شدید و قوی او را کر می‌کند و [آوازهای] دور را در نمی‌یابد (و از دست می‌دهد)..... الخ» (نهج البلاغه، خطبه‌ی ۶۵ [۵۸۳]) چنان‌که حضرت موسی÷که از پیامبران أُولُوا العَزم إلهی بوده است و از غیر انبیاء مقامش والاتر است چون صدای انفجار کوه را شنید افتاد و بیهوش گردید ﴿وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا[الأعراف:۱۴۳] «و موسی مدهوش افتاد». زیرا شنوایی او نامحدود و نامقیّد نبود. و حضرت مریم-علیها السلام- که نصاری او را در همه وقت و همه حال به صورت نامقیّد می‌خوانند فرشته‌ی انسان نمای إلهی را نشناخت [مریم:۱۸] و حضرت زکریّا که پیغمبر خدا بود نمی‌دانست که رزق حضرت مریم از کجا آمده است [آل‌عمران: ۳۷] زیرا آنان علم نامحدود نداشتند.

بنابراین، پیغمبر و امام چه در زمان حیات دنیوی و چه پس از انتقال به جهان باقی؛ در همه جا بلکه در دو جا نیست که صدای همه را بشنود و به تمام کسانی که به او «اَلسَّلامُ عَلَيكَ»می‌گویند، گوش دهد و هم‌زمان به آن‌ها توجّه کند، چنان‌که در زمان حیات دنیویِ خود نیز چنین نبوده و اگر دو نفر در یک زمان با او تکلّم می‌کردند، فقط سخن یکی از ایشان را متوجّه می‌شد و سخن دوّمی از دست می‌رفت و اکنون که هم آلت شنواییِ صداهای دنیوی را از دست داده و هم از جهان فانی به جهانی دیگر (جهان باقی) رفته‌ است، طبعاً صدای ما را نمی‌شنود و به این جهان توجّه ندارد.

این مطالب را هر عاقل مؤمنی که قرآن را بی‌تعصّب بخواند، می‌فهمد مگر آن‌که متعصّبی خرافه‌فروش باشد و یا به عادات و آداب اجدادی عشق و اعتیاد شدید داشته باشد. با این مقدّمه معلوم است که زیارت جامعه چه کبیره، چه صغیره و همه‌ی زیارات و ادعیه‌ی مشابه از جانب شارع نیست بلکه مردم خرافی آن‌ها را ساخته و میان مردم رواج داده‌اند.

زیارت جامعه که با تعریف و تمجید و غُلُوّ و چاپلوسی آغاز شده با سیره‌ی متواضعانه‌ی أئمه، مناسبت ندارد. آیا ممکن است امام علیّ النّقیّ الهادی÷که در منزلش «روی ریگ و سنگ ریزه نشسته به ذکر خدا و راز و نیاز با ذات پروردگار مشغول» [۵۸۴]می‌شد و اسوه‌ی تقوی و تواضع بود به مردم گفته باشد چند صفحه در جلوی قبر ما سخنان غُلُوّآمیز و دور از حقیقت و تملّق بگو. آیا چنین کسی یک امام موحّد زاهد است یا یک قلدر جاه طلب؟!

امام ما، متواضع و فروتن است و توجّه مردم را دائماً به‌خدا جلب می‌کند. متکبّر و خودپسند نیست که چندین صفحه ازخود تعریف و تمجیدکند و از مردم بخواهدکه به صفات عُلیا ـ بلکه به صفات مخصوصه‌ی خدا ـ او را بخوانند تا او خشنود شود! (فتأمّل) در این زیارت به تقلید از دعاهای جعلی دیگر ائمّه را «صَفْوَة المُرْسَلِينَ»«برگزیدگان پیامبران» نامیده که معلوم نیست کدام پیغمبر و بنا به کدام دلیل و مدرک این بزرگواران را به امامت برگزیده است!

در این زیارت درباره‌ی ائمّه می‌گوید: «عِبَادِهِ المُکْرَمِينَ الَّذِينَ لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ»و آن‌ها را مصداق آیه‌ی ۲۷ سوره‌ی انبیاء دانسته است در حالی‌که این آیه راجع به ملائکه است نه آدمیان، چنان‌که آیات قبل و بعد آیه‌ی مذکور نیز بر همین معنی دلالت دارد و حضرت علی÷نیز آیه‌ی مذکور را درباره‌ی ملائکه دانسته است (نهج البلاغه، خطبه‌ی ۹۱). در این زیارت می‌گوید: «بِکُمْ فَتَحَ اللهُ وَبِکُمْ يَختِمُ (اللهُ) وَبِكُمْ يُنَزِّلُ الغَيْثَ.....»«به وسیله‌ی شما خداوند گشود یا آغاز کرد و به وسیله‌ی شما پایان داد و به وسیله‌ی شما باران را فرو فرستاد....». درباره‌ی این غُلُوّها مفید است که رجوع شود به کتاب «عرض اخباراصول بر قرآن و عقول» (باب ۳۳، حدیث سوّم، ص ۲۸۸ تا ۲۹۰).

زیارت جامعه‌ی کبیره اشکالات زیادی دارد که چون سند و متن آن در کتاب زیارت و زیارت‌نامه (ص ۹۷ تا۱۰۱ و ۳۵۰ تا ۳۵۶) مورد بررسی قرار گرفته، در این‌جا تکرار نمی‌کنیم و خواننده‌ی محترم را به کتاب مذکور ارجاع می‌دهیم. درباره‌ی سوّمین زیارت جامعه نیز قبلاً سخن گفته‌ایم (ص ۳۶۶) و تکرار نمی‌کنیم.

در مقام دوّم (ص۵۵۴ و ۵۵۵ مفاتیح) دعا‌هایی آورده که نه با قرآن سازگار است و نه با عقل زیرا می‌گوید: «يا وَلِيَّ الله إنَّ بَيْني وَبَينَ اللهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ ذُنُوباً لايَأْتِيْ عَلَيْهَا إلّا رِضَاكَ»«ای ولیّ خدا همانا میان من و خداوند ـ عَزَّوَجَلَّ ـ گناهانی است که بر نمی‌دارد آن‌ها را مگر رضا و خشنودی تو!» باید به خواننده‌ی این دعا گفت: ای نادان بی‌خبر از قرآن، به جای آن‌که بر سر قبر امام چاپلوسی و دروغگویی کنی، برو توبه کن، خدا در قرآن گنهکاران را به توبه امر فرموده، خدا در کجای کتابش گفته که بندگان صالح من می‌توانند شما را از مسؤولیّت گناهانتان نجات دهند؟! مکالمه با أموات بر سر قبرشان و در خواست از آن‌ها بدعت است و امام اگر از این کار تو با خبر می‌شد از تو بیزار بود. امامی‌که به سرای باقی شتافته از گفته‌های تو خبر ندارد و اگر در دنیای فانی بود و سخنان تو را می‌شنید مکلّف نبود که به موهومات تو گوش فرا دهد. چرا در آمرزش‌خواهی به غیرخدای مهربان و أرحَمُ الرّاحِمِین رجوع می‌کنی؟! مقام عبادت که مانند کارهای دنیا نیست که محتاج واسطه و پارتی باشد! با خدایی‌که همه جا حاضر و بر همه چیز ناظر است نیازی به واسطه و میانجی نیست.

مقام سّوم از فصل زیارات جامعه، مربوط است به «صلوات بر حُجَجِ طاهره-علیهم السلام- » که منقول است از «ابوالمفضّل الشّیبانی» که علمای رجال او را تضعیف کرده‌اند و استاد «محمّدباقر بهبودی» او را با شماره‌ی ۱۲۱ در کتاب «معرفة الحدیث» (ص۲۰۹ تا ۲۱۲) کاملاً معرّفی کرده است. این راوی بی‌اعتبار نقل کرده از «أبومحمّد عبدالله بن محمّد عابد» که مهمل و مجهول است! حال خواننده خود درباره‌ی اعتبار مرویّات این فصل قضاوت کند.

[۵۶۰] مستدرک الوسائل(چاپ سنگی)، ج۱، ص۳۶۱ و التّاج الجامع للأصول، ج۵، ص ۱۰۹. [۵۶۱] مسؤول مجلّه در صفحه‌ی دوّم جزوه‌ی مذکور نوشته است: «این روزها در بین جامعه‌ی مسلمانان شیعه‌ی ایران صحبت از دعای ندبه است. حجّت الإسلام موسوی از وعّاظ مشهد در جزوه‌ای که انتشار داده‌اند خواندن دعای ندبه را بی‌مدرک و برخلاف موازین دین اسلام دانسته‌اند، در جراید اسلامی «ندای حقّ» و «مکتب اسلام» به نویسنده‌ی جزوه حمله کرده‌اند و جبهه‌ای در برابرکسانی‌که طرفدار دعای ندبه نیستند تشکیل داده‌اند. عدّه‌ی زیادی از خوانندگان مجلّه از ما خواسته‌اند نظرخود را ابراز داریم و بنویسیم حقّ با کدام طرف است، چون اکثر خوانندگان مجلّه نوشته‌های طرفین را خوانده‌اند از نقل‌قول‌ها و نوشته‌ها صرف نظر می‌کنیم و به عنوان «بحث آزاد» نظر حضرت آیت الله علامه‌ی برقعی که از نظر ادای تکلیف شرعی برای از بین بردن بدعت، به خصوص بدعتی که قرآن را نفی می‌کند، مرقوم فرموده‌اند و به دفتر مجلّه فرستاده‌اند درج می‌نماییم. نظر ما این است آن‌چه حقّ و حقیقت است آشکار می‌شود و تردید نمی‌تواند برای همیشه مردم را تحت سیطره‌ی خود نگاه دارد». [۵۶۲] ادّعای حضور امام در همه جا از دعای ندبه نیز استفاده نمی‌شود بلکه بعضی از جملات دعا مخالف این ادّعاست، چنان‌که خواننده‌ی دعا خطاب به امامی که انتظار ظهورش را دارد می‌گوید: «مَتی تَرانا وَنَراكَ= کی شود که تو ما را ببینی و ما تو را ببینیم». طبق این جمله پس از ظهور است که امام می‌تواند پیروان خود را ببیند نه در حال غیبت. پس چگونه می‌توان گفت او در همه جا حاضر و ناظر است؟! [۵۶۳] ما در صفحات گذشته‌ی کتاب حاضر درباره‌ی «واسطه» و «وسیله» و..... به قدر کفایت سخن گفته‌ایم، مراجعه شود. [۵۶۴] باید توجّه داشت که با «اگر» و «شاید» و «ممکن است» و «احتمال می‌رود» و..... نمی‌توان موضوعی را اثبات کرد. (فَلا تَتَغَافَلْ). [۵۶۵] در صفحه‌ی ۴ جزوه‌ی «بررسی دعای ندبه» چنین آمده است: «..... ابن طاوس این دعا را از امام و رسول نقل نکرده بلکه از بعضی از شیعیان مجهول الحال نقل کرده و عبارت کتاب او این است که می‌نویسد: «ذَكَرَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا قَالَ: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي قُرَّةَ: نَقَلْتُ مِنْ كِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سُفْيَانَ الْبَزَوْفَرِيِّ «دُعَاء النُّدْبَة» وَذَكَرَ أَنَّهُ الدُّعَاءُ لِصَاحِبِ الزَّمَانِ». در این عبارتِ ابن طاوس چند چیز روشن است: اوّل این‌که سیّد معلوم نکرده بعضی آن اصحاب که از او نقل کرده کیست و نام او چیست؟ دوّم این‌که محمّد بن حسین بن سفیان را صاحب کتب رجال مجهول الحال دانسته‌اند. سوّم این‌که محمّد بن حسین بن سفیان در قرن چهارم بوده و زمان ائمّه نبوده تا از امام أخذ کرده باشد و معلوم نیست از کجا و از که این دعا را گرفته است، نه از امام اسمی برده و نه از غیر امام! خود مرحوم شیخ عبّاس در کتاب «هدیة الأحبابِ» خود (ص ۱۰۶) می‌نویسد: این محمّد بن حسین سفیان دعای ندبه را در کتاب خود آورده است. چهارم این‌که گوید: این دعا برای صاحب الزّمان است= أَنَّهُ الدُّعَاءُ لِصَاحِبِ الزَّمَانِ. خیلی خوب، ولی بیان نکرده به چه مدرک؟ پس معلوم شد که ابن طاوس چنانکه بحار (جلد ۲۲، ص ۲۶۲) از او نقل کرده مدرک صحیحی نشان نداده به عنوان تسامح در ادلّه‌ی سُنَن ممکن است این دعا را آورده باشد و دیگران نیز به او اقتدا کرده و اعتماد نموده‌اند درحالی‌که تسامح در ادلّه‌ی سُنَن در این‌جا مورد ندارد و تسامح در سُنَن در جایی است که به سند ضعیفی به معصوم برسد ولی چون از سُنَن و مستحبّات است مسامحه می‌کنند و ضعف آن را نادیده می‌گیرند [مخفی نماند چنان‌که در کتاب حاضر ملاحظه شد اینجانب با این قاعده موافق نیستم] امّا این‌جا اصلاً سند ضعیفی ‌هم برای آن ذکر نشده، پس جای تسامح نیست..... الخ». [۵۶۶] ما این مطالب را از مجلّه‌ی «کیهان فرهنگی» سال دوّم، فروردین ۱۳۶۴، شماره‌ی اوّل صفحه‌ی ۲۰ و ۲۱ نقل می‌کنیم. [۵۶۷] چنانکه گفته‌ایم با «احتمال می‌رود» و «شاید» و «ممکن است» و.... موضوعی اثبات نمی‌شود. خصوصاً که متن دعای بسیار معیوب است و قطعاً امام دعای معیوب به أمّت تعلیم نمی‌دهد. [۵۶۸] برای اطّلاع از کم و کیف دعای افتتاح ضرور است که مراجعه کنید به کتاب حاضر صفحه‌ی ۳۱۴ به بعد. [۵۶۹] درباره‌ی «نصوص معتبره‌ی» مربوط به مهدی ضروری است که مراجعه شود به تحریر دوّم عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول، ص ۷۰۹ تا ۷۲۸ و ص ۷۴۵ تا ۷۵۰ و ۹۰۱ تا ۹۱۵ و نیز کتاب نگارنده موسوم به «تحقیق علمی در احادیث مهدی». [۵۷۰] «وأمّا قَولُهُم «فُلانٌ کَيسانیٌّ» کان يعتقد بأنّ محمّد بن علي بن الحنفيّة هوالإمام الرّابع وأنّه لم يَمُت بل غاب في جبل رضوی وسيخرج ويملأ الأرض قِسطاً وعَدلاً بعد ما مُلِئَت ظلماً وجوراً....... «فلانٌ ناووسیٌّ» کان يعتقد بِأنَّ جعفربن محمد هوالمهديّ وسَيُبعَثُ ويَملأ الارضَ قسطاً وعدلاً..... «فُلان واقفیّ» کان يعتقد بأنّ موسی بن جعفر لم يَمُت بل غاب في جبل رضويّ وسَيَخرُجُ ويملأ الأرض قسطاً وعدلاً. فَقَد کانَتِ القُدَماءُ مِن أصحابنا في عهد الغيبة الصّغری وبعدها، يَعُدّونَ هذه المعتقدات طعناً ولا يَعمَلُونَ بما تَفَرَّدَ أحَدٌ مِن هؤلاءِ الفِرَق مَشياً علی سيرتِهِم المعهودة في أصحاب الضَّعف والمتأخّرون مِنهم يوردون أحاديثهم في أبواب الفقه فإذا کانت موافقة لِرأيهم يسکُتُونَ عن الطَّعنِ فيهم وإذا كانَت مخالفة لِرأيهم يردّون أحاديثهم بالطَّعن فيهم مَشياً عَلَى الخُطَّةِ التي أبدَعَها أبوجعفر الطّوسي في كتابه «تهذيب الأخبار»..... فَإنَّ سياق الإمامة في الأئمة الاثنی عَشَـر بِأعيانِهم وأشخاصهم ـ علی ما نعرفهم اليوم ـ لمَ يکن متحقّقاً من أول الأمر وإنَّما تَحَقّقَ دوراً فَدوراً وعَهداً فَعهداً..... ولِذلِكَ نری الخواصّ منهم کانوا يَفِدون إلی الإمام الحاضر ويَلتَمِسونَ مِنهُ أن يُعَرِّفَهُم الإمام القائِم مِن بَعدِهِ فَلا يُجِيبُهُم إلا عِندَ ضيق المجال والأمن مِنَ الأعداء..... ولذلِكَ قَلَّتِ النّصوصُ وَعَمِيَتِ الأنباءُ عَلَيهِم وَدَخَلَتِ الشّبهاتُ المُظلِمَةُ في صدورهم. كُلّما مَضَی إمامٌ مِن أئمّة العترة الطّاهرة، اختلفت الشّيعة في الإمام القائم مِن بَعدِهِ لايَدرُونَ بِمَن يَأتَمُّونَ وَإلی ماذا يَرجِعُونَ ؟ مَعَ أنَّ فيهم کبار الفُقَهاءِ والمتکلّمينَ وحفّاظ الحديث واُمَناء الدّين ولَو کانَت عندهم وفي مُتَناوَلِهِم هذِهِ النّصوص الکثيرة الّتی نُرَوّاها مِن عَهد الغيبة الصّغری وقبلِه بِقليلٍ لَما آلَ‌ بِهِمُ الأمر إلی هذه التّفرقة الفاضحة والقول بالأهواء الباطلة..... ولَماوَقَعَتِ الحيرة لِأساطين المذهب وأرکان الحديث سنوات عديدة وکانوا في غنی أن يَتَسَرَّعُوا إلی تأليف الکتب لِإثبات الغيبة وکشف الحيرة عَن قُلوب الأمّة بِهذِهِ الکثرة))(معرفة الحديث، شيخ محمّدباقرالبهبودي، مرکز انتشارات علمی وفرهنگی، ص ۹۰ تا ۹۴ و ۱۰۹). [۵۷۱] البتّه پر واضح است که اشاعه‌ی دعاهای جعلی با مضامین نادرست و برخلاف توحید قرآنی، به هیچ وجه جزو «کارهای خوب» محسوب نمی‌شود.(فَلا تتَجَاهَلْ). [۵۷۲] مخفی نماند که باید بین تبعیّت از عقل سلیم و مکاتب خرافی و متعدّد فلسفی که میان اقوام مختلف دنیا رواج دارد، تفاوت قائل شویم. (فَلا تَتَجَاهَلْ) [۵۷۳] ر.ک. کتاب حاضر، ص ۴۶۹. [۵۷۴] مخفی نماند ما مودّت خویشاوندان مؤمن رسول خداصرا لازم می‌دانیم ولی نه به سبب آیه‌ی ۲۳ سوره‌ی شوری بلکه به دلیل آیات و روایات دیگر، چنان‌که خدا فرموده: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ[التوبة: ٧١] «مردان و زنان مؤمن دوست و دوستدار یک‌دیگرند». و آیات بسیار دیگر و البتّه اهل بیت و خویشاوندان مؤمن پیغمبر، افراد کامل مؤمنین می‌باشند که مودّت و محبّت ایشان بر هر مسلمانی لازم است ولی این موضوع ارتباطی به بحث ما درباره‌ی سوره‌ی مکیّ شوری ندارد و در موضوع حُبِّ آلِ رسول باید به آیات دیگر مراجعه شود. [۵۷۵] اعمّ از این‌که به رسالت برگزیده باشد مانند انبیاء یا به مقام معنوی خاصّ مانند حضرت مریم-علیها السلام- . [۵۷۶] ر.ک. کتاب حاضر، ص ۴۴۲. [۵۷۷] اگر ادّعا شود که مقصود از (یـس و طه) رسول خداصمی‌باشد، باید توجّه داشت که در همین دعا به وضوح گفته: «أَينَ ابْنُ النَّبِيّ المُصْطَفى»«کجاست پسر پیامبر برگزیده» و دیگر نیازی به این جملات پر اِعوِجاج نیست. [۵۷۸] درباره‌ی افسانه‌ی «رجعت» مطالعه‌ی کتاب مرحوم عبدالوهّاب فرید تنکابنی مفید است که متأسّفانه‌ حکومت زمان ما اجازه‌ی تجدید چاپ آن را نمی‌دهد! [۵۷۹] ضروری است که شاهره اتّحاد، ص ۲۷۲ به بعد و کتاب حاضر، ص ۳۹۵ به بعد، مطالعه شود. [۵۸۰] قول آن‌حضرت را در کتاب حاضر، صفحه‌ی ۴۷۷ آورده‌ایم. [۵۸۱] مفاتیح الجنان، زیارت دوّم از زیارات جامعه، ص ۵۴۵. [۵۸۲] کتاب حاضر، ص ۴۲۹. [۵۸۳] کتاب حاضر، ص ۴۲۹. [۵۸۴] داستان راستان، مرتضی مطهّری، ص ۷۷ به نقل از بحار الأنوار.