باب سوّم
باب سوّم مفاتیح در زیارات است و مقدّمهی این باب در آداب سفر است و مؤلف چند روزی را برای سفر نحس شمرده است! در حالیکه اگر سفر معصیت نباشد و سفر مباح و یا برای کسب علم یا کسب روزی حلال باشد، هر روزی که سفر را آغاز کند، اشکالی ندارد. کافی است که با نام و یاد خدا شروع کند و صدقه بدهد و از باب إذن عامّ شرع به دعا؛ خواندن دو دعایی که در صفحهی ۳۰۷ نقل کرده بلااشکال و مناسب است. امّا قصّهای که دربارهی انگشتر فیروزه و شیری که زبان عربی را میفهمیده(؟!) آورده ساختهی افراد خرافی است و ربطی به اسلام و مسلمانی ندارد. درصفحهی ۳۱۰ حدیث بسیاری خوبی از رسولاکرمصآورده که بسیار مفید و آموزنده است.
مؤلّف مفاتیح میگوید: «فصل اوّل درآداب زیارت است!» بدان که زیارت قبور چنانکه درمیان ما شایع و رایج است در اسلام تشریع نشده و هرچه در این مورد نوشتهاند از مجعولات مذاهب منحرف و اهل خرافات است و إلاّ ـ چنانکه بر کسی پوشیده نیست ـ رسول خداصرا در خانهی خودش و در اطاق عائشه دفن کردند و عائشه تا زمانیکه زنده بود در آنجا سکونت داشت و در این مدّت چهل یا سی و چند ساله ـ و در واقع تا سال ۹۱ هجری [۵۰۰]ـ هیچ یک از اصحاب پیامبر نیامدند به درِ حجرهی عائشه که ما میخواهیم مرقد رسول خدا را زیارت کنیم و یا به آنحضرت سلام بگوییم و یا او را وسیله و واسطه قرار دهیم! این خود دلیلی است بَیِّن براینکه زیارت در اسلام تشریع نشده و مسلمین صدر اسلام و اصحاب پیامبر و تابعین چیزی به نام «زیارت قبور بزرگان دین و واسطه قرار دادن ایشان» در شریعت اسلام نمیشناختهاند و این رسم بعدها وارد اسلام شده است!
از وقتیکه مسلمین با اقوام و پیروان ادیان دیگر اختلاط یافتند و همچنین سلاطین و حکومتهای جائر که پول ناحقّ از مردم میگرفتند مسألهی بزرگداشت و تقدیس قبور و ساختن گنبدهای زرّین و ضریحهای سیمین درمیان مسلمین رواج یافت و حُکّام جور برای کسب وجاهت درمیان مردم، به ساختن مقبرههای باشکوه برای بزرگان و پیشوایان دین اقدام کردند و فکر مردم را از عمل به قرآن و احکام اسلام و مجاهدت برای وحدت مسلمین منصرف ساخته و توجّه آنها را به قبرپرستی و زیارت قبور و عزاداری و...... جلب کردند.
ما اگر بخواهیم احادیث بسیاری را که در مذمّت قبرپرستی و شَدِّ رحال برای زیارت قبور، وارد شده در اینجا بیاوریم، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. دربارهی موضوع «زیارت قبور» در کتاب «زیارت و ریارتنامه» به اندازهی لازم توضیح داده شده و باید به کتاب مذکور مراجعه شود. ما در اینجا فقط به ذکر دو حدیث از کتاب کهن و معتبر «عبدالرّزّاق صنعانی» که از قدمای شیعه بوده است، اکتفاء میکنیم:
۱- «نَهى رَسولُ اللهِ ص عَن تَجْصيصِ القُبورِ وَتَکْليلِها وَالکِتابَةِ عَلَيها»«رسول خداصازگچکاری قبور و از زینت آن و از نوشتن برآن نهی فرمود». (المُصَنَّف، ج۳، ص۵۰۷).
۲- رسول خداصفرمود: «اَللّهمَّ لاتَجعَلْ قَبْري وَثَناً يُصَلَّى إلَيهِ فَإنَّهُ اشتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلى قَومٍ اتَّخَذوا قُبُورَ أنبِيائِهِم مَساجِدَ». «خدایا، قبر مرا بت قرار مده که به سوی آن نماز گزارده شود زیرا غضب خدا شدّت گرفت بر قومی که قبور پیامبرانشان را مسجد [و عبادتگاه] گرفتند» (المصنّف، ج۱، ص۴۰۶).
صاحب مفاتیح از صفحهی ۳۱۱ به بعد به زیارت وآداب زیارت پرداخته و ۲۸ ادب برای زیارت برشمرده است در حالیکه برای رفتن به خانهی خدا و مسجد این همه آداب ذکر نمیکنند! اینان از غُلُوّی که نسبت به بزرگان دارند، مناسک و آداب زیارت مینویسند! آیا این آداب و سُنَن را رسول خداصتعلیم فرموده است؟ آیا برای رفتن بر سر قبور انبیاء و صالحین، رسول خداصآدابی بیان فرمود؟! لا وَاللهِ.
مثلاً در کتب ما در زیارت حضرت رسولصنوشتهاند که چون خواستی در غیر مدینه آنحضرت را زیارت کنی، پیش روی خود شبیه آن قبر را بساز و آن را زیارت کن! [۵۰۱]در صورتیکه این کار عقلانی نیست. آیا به واسطهی ساختن یک مقبرهی دروغین، روح رسولخداصنزد ما حاضر میشود؟! أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟! تعجّب است که در اکثر زیارات اوراق بسیاری را به مدّاحی و ثناخوانی غلوّآمیز نسبت به ائمّه-علیهم السلام- اختصاص دادهاند! آیا ائمهی خودشان دستور دادهاند که برای ما طومارها از مدحهای غلوّ آمیز بخوانید و یا در مقابل قبر ما مدّتها مدّاحی و تمجید فراوان به جای آورید تا ما از شما خشنود شویم؟! پس چرا امیرالمؤمنین÷چون دید کسی نسبت به او مدّاحی میکند وی را نهی نموده و فرمود: «فَلا تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، لإخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ وإِلَيْكُمْ مِنَ البَقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا.... فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ ولا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلا أَنْ يَكْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي؛ فَإِنَّمَا أَنَا وأَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيْرُهُ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لا نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وأَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلالَةِ بِالْهُدَى وأَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى»«مرا با ثناخوانی زیبا مستایید برای اینکه باید خود را مهیّا سازم تا نسبت به خدای سبحان وشما حقوقی را که باقی مانده و از أدای آنها فارغ نشدهام [به جای آورم].... من خود را بالاتر از اینکه اشتباه کنم، نمیدانم و درکار خویش از خطا ایمن نیستم مگر اینکه خداوند که از من نسبت به من مالکتر است مرا کفایت فرماید، همانا من و شما مملوک و بندهی پروردگاری میباشیم که جُز او پروردگاری نیست او مالک و صاحب اختیار است نسبت به ما و آنچنان اختیاری دارد که ما دربارهی خود نداریم. خداوندیکه ما را از آنچه بودیم به سوی شایستگی برون آورد و گمراهی ما را به هدایت تبدیل فرمود و پس از نابینایی و کوردلی به ما بینش و بصیرت بخشید». (نهج البلاغه، خطبهی ۲۱۶). حضرت امیر÷همان کسی است که چون مردم مدائن برای تعظیم و تکریم او در مسیرش حاضر گردیده و از اسبها پیاده شدند و برایش همچون امرای سابق کرنش کردند ایشان را نهی فرمود و راضی نشد که در برابرش کرنش کنند. حال چنین بزرگواری آیا راضی است که در زیارتنامه برایش صفات غُلُوّآمیز ذکر کنند و عتبه و بارگاهش را ببوسند و برایش مدّاحی کنند؟ لا وَالله. به نظر ما حضرتش از جاعلین و خوانندگان چنین زیارتنامههایی بیزار است. جای تعجّب است صد یک آنچه برای ائمّه جعل کردهاند، برای رسول خدا صنگفتهاند.
از عجایب آنکه در حاشیهی صفحهی ۳۱۲ آمده است که زائر شایسته است متمثّل شود به این اشعار:
ها عَبدُكَ واقِفٌ ذَليلٌ بِالبابِ يَمُدُّ كَفَّ سـائلٍ!
يا أكرَمَ مَن رَجاهُ راجٍ عَن بابِكَ لايُرَدُّ سـائِلٌ!
[۵۰۲]
و هم بگوید:
شاها چه تو را ســـگی ببــایـد
هستم سگکی زِ حـبس جَـسته
افکن نظری براین سگ خویش
گر من بُوَم آن سگِ تو شاید
بر شـاخ گُلِ هــــــوات بسته
سـنگم مزن و مـرانم از پیش
درحالیکه خود را بندهی غیر خدا شمردن شرک است. آیا اینان پیرو علی÷نبودهاند که فرموده است: «لاتَکُنْ عَبْدَ غَيرِكَ وَقَد جَعَلَكَ اللهُ حُرّاً»«بندهی دیگری مباش در حالیکه خداوند تو را آزاد آفریده است». (نهج البلاغه، نامهی ۳۱). این سخنان همه چاپلوسی و تملّق است در حالیکه امام داعی إلَی الحَقّ بوده و متملّق پرور و چاپلوس پسند نبوده و از مدّاحی و تملّق بیزار است. امامیکه از مدّاحی و ثنا گوییِ خود نهی فرموده قطعاً از اینکه مردم خود را سگ بخوانند بیزار است. مگر امام سگ باز است که مردم خود را سگ او بخوانند؟! زمانیکه امام به حیات دنیوی زنده بود، از تملّق بیزار بود و اکنون که حیات دنیوی نداشته و به سرای باقی شتافته، از دنیا و سگهای متملّق خبر ندارد
[۵۰۳].
صاحب مفاتیح (ص ۳۱۳) نوشته: «دهم بوسیدن عتبه و آستانهی مبارکه است». گوییم: چنین دستوری دلالت بر غرور و نخوت گوینده دارد و أئمّهی بزرگوار خودپسند و متکبّر و از خدا بیخبر نبودهاند. و یا مینویسد: سوّم غسل برای زیارت هر امامی و خواندن دعاهای وارده! میپرسیم: آیا رسول خداصفرموده بود که هرگاه کسی میخواهد آنحضرت را ملاقات و زیارت نماید باید غسل کند و دعاهای وارده را بخواند و عتبه و آستان خانهی آنحضرت را ببوسد؟! اگر در زمان حیات پیغمبر و امام چنین دستوری نبوده، چگونه برای قبر ایشان چنین دستوری آمده است؟! ۷۶ ثانیاً: قبور پیغمبر و ائمّه تا سالها پس از وفاتشان فاقد حرم و ضریح و عتبه و..... بوده چنین أوامری از جانب ایشان صادر نگردیده بلکه بعداً جعل شده است. (فَلا تَتَجَاهَلْ).
در کتب دعا و زیارت نوشتهاند که چون به زیارت رسول خداصبروی منبر او را ببوس و نزد ستون حنّانه چنین و چنان کن و چشم خویش را به ستون بمال، گویا این نویسندگان خبر ندارند که صدها سال است منبر رسول خداصازبین رفته و ستون حنّانه خراب شده و تغییرات بسیاری در مسجدالرّسول به وجود آمده امّا اینها میپندارند در و دیوار و ستون مسجد همان است که در زمان رسول اکرمصبوده است!
در کتب دعا و زیارات مطالب و جملاتی است برخلاف تواریخ معتبر که از بافتههای جاعلین جاهل است مثلاً در آداب زیارت امام حسین÷در همین مفاتیح (ص ۴۱۶ و ۴۱۷) از قول امام صادق÷آمده است که زائر چون بخواهد داخل حرم مقدّس شود، از دری که جانب مشرق است وارد شود! در صورتیکه در آن دوران، قبر حضرت سیّدالشّهداء÷ساختمانی نداشته تا درِ شرقی یا غربی داشته باشد! گویا خرافیّین به یاد نداشتهاند ـ چنانکه در مفاتیح نیز آمده (ص ۴۲۳)ـ که امام صادق÷فرموده: «هرکه به سوی قبر پسرش [یعنی فرزند امام حسین] نظر میکند در پایین پای او افتاده در بیابانی که خویشی و دوستی نزد او نیست». و یا در صفحهی ۳۵۵ مفاتیح از قول صفوان [۵۰۴]آمده است که او به زیارت قبر أمیرالمؤمنین÷رفته و رسیده به جاییکه تلّ خاکی بوده و در آن ناحیه جستجوکرده تا أثری از یک قبر یافته است! معلوم میشود که تا آن زمان حرمی وجود نداشته تا ائمّه آدابی برای آن ذکر کنند و تمام آداب زیارت حرم بعد از ائمّه جعل شده مانند إذن دخولها که تماماً مجعول است و یا در صفحهی ۳۴۲ روایتی از قول «محمّد بن علی شیبانی» آورده که او در سال دویست و شصت و اندی به همراه پدر و عمویش شبانه و پنهانی به زیارت قبر أمیرالمؤمنین÷رفتهاند و دیدهاند که دور قبر مطهّر آنحضرت «سنگهای سیاه گذاشته شده و بنایی ندارد» که این خبر نیز دلالت دارد لااقلّ تا زمان مذکور قبر امام بنایی نداشته و فاقد صحن و حرم و گنبد و ضریح و... بوده و بعداً چنانکه گفته شد توّسط سلاطین جبّار و قدرتمندان عوامفریب ساخته شده است.
امّا متأسّفانه مؤلّف مفاتیح مینویسد: یکی از آداب، بوسیدن عتبهی حرم است و یا در بند بیستم آداب زیارت حرم امام حسین مینویسد زائر خود را به ضریح بچسباند و ببوسد! در صورتی که این ضریحها را چنانکه در کتاب زیارت و زیارتنامه بیان گردید أمرای جبّار و عوامفریب از پولهای حرام و یا شبههناک و پس از زمان ائمّه ساختهاند و کار آنها ربطی به دین ندارد.
مؤلّف مفاتیح در آداب زیارت (ص ۳۱۵) مینویسد: «بیست و پنجم انفاق کردن به قدر میسور بر خادمان آستانهی شریفه!» حالآنکه، این گفتهی ضدّ فرمودهی امام است. اصولاً اگر کسی برای کعبه نذر کند چون کعبه محتاج نیست باید آنچه نذر کرده به حاجیانی بدهد که زاد و توشهی ایشان تمام و یا سرقت شده و یا مال خود را گم کردهاند و یا اصلاً فقیر بودهاند. در وسائل الشّیعه (ج۹ باب ۲۲ از احکام طواف) چندین روایت مذکور است که رسول خداصو حضرات صادقَین-علیهما السلام- فرمودهاند هرکس وصیّت و یا نذری برای کعبه نمود باید به مسجدالحرام برود و زُوّار کعبه را ندا کند: هرکس نیازی دارد بیاید و دریافت کند. و به دربان و خُدّام و حُجّاب کعبه و مسجد الحرام نپردازد. حکمت این حکم آن است که عدّهای مفتخور عاطل و بیکار به عنوان خُدّام و حُجاب زیاد نشوند و این کار وسیلهی کسب در آمد زیاد نباشد و مردم به کارهای مفیدتر بپردازند و افراد بیش از حدّ لزوم، به کار خدمت و نظافت مسجد روی نیاورند و اگر به این کار میپردازند بیشتر قصد قربت داشته باشند نه قصد کسب در آمد. (فتأمّل).
لازم است خوانندهی محترم توجّه داشته باشد که اداره کنندگان و خُدّامِ ضرایح و زیارتگاهها و وابستگان آنها از برپاکردن زیارتگاه بسیار منتفع میشوند و روی آوردن عوام ناآشنا با قرآن به این مکانها، باعث ساختن خانه و مغازه و مسافرخانه پیرامون این مکانها شده و خرید زمینهای آنجا برای قبر، موجب ترقّی بسیار قسمت زمینهای آن نواحی گردیده و علاوه بر این اموالیکه به عنوان نذر و صدقه و وقف متوجّه این مکانها میشود منافع هنگفتی به جیب عدّهای خاصّ سرازیر میکند و این منافع افراد عوامفریب را به ترویج زیارت قبور تحریک میکند! (فتأمّل جِدّاً).
متأسّفانه این مشکل به مردم ما اختصاص ندارد و در سرزمینهای دیگر نیز دیده میشود، چنانکه نویسندهی مشهور مصری «مصطفی لطفی المنفلوطی» در کتاب «نظرات» گفته، عدهّای عوامفریب مشابه همین توصیهها را در باب زیارت قبر «عبدالقادر گیلانی» بین عوام رواج دادهاند! در کتاب «نظرات» آمده است که «زائر قبر عبدالقادر گیلانی باید وضویی شاداب بگیرد و خاشعانه و با حضور قلب دو رکعت نماز بخواند سپس به آن مرقد شریف روی آورد و پس از سلام بر صاحب بزرگوار آن ضریح بگوید: ای صاحب ثقلین(؟!) مرا با برآوردن حاجتم وگشایش مشکلم و رفع اندوهم یاری کن و مددنما. ای محیی الدّین عبدالقادر، مرا یاری کن، ای ولیّ عبدالقادر، مرا یاری کن، ای سلطان عبدالقادر، مرا یاری کن، ای شاه عبدالقادر، مرا یاری کن، ای خواجه عبدالقادر، مرا یاری کن!
مردم به خُدّام ضریح او پول فراوان میدهند و در أیّام تولّد یا وفات او خرجهای فراوان میکنند!». (فتأمّل)
متأسّفانه مردم نمیدانند که جاعلین زیارتنامهها با قرآن ناآشنا بودهاند و غالباً به قرآن نسبتهایی نادرست دادهاند و میپندارند که این زیارتنامهها اعتبار شرعی دارند! مثلاً ـ چنانکه در مفاتیح (ص ۳۲۱) آمده ـ در زیارت رسول خدا صگفته میشود: «اَللّهُمَّ إنَّكَ قُلتَ لِنَبِيِّكَ:﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا﴾ وَإنِّی أتَیتُكَ مُسْتَغْفِراً.... الخ= پروردگارا، همانا تو به رسول خود فرمودی: اگرآنان (= منافقین) هنگامیکه به خویش ستم کردند(و حکمیّت دیگری را بر داوری پیامبر ترجیح دادند) نزد تو آمده و از خداوند آمرزش خواسته و پیامبر [نیز] برایشان [از خدا] آمرزش میخواست هرآینه خداوند را توبه پذیر و مهربان یافته بودند [النِّساء: ۶۴] و همانا من [ای پیامبر] آمرزش خواهانه به نزد تو آمدهام..... الخ» [۵۰۵].
ملاحظه فرمایید چگونه این زیارتنامهسازان از آیهی قرآن نتیجهی باطل گرفتهاند! در حالیکه آشنایان به قرآن میدانند که آیهی مذکور راجع است به منافقینیکه در تنازع خویش به قضاوت و حکمیّت و پذیرش حکم رسول خداصراضی نشدند و داوری یک یهودی را بر قضاوت آنحضرت ترجیح دادند که این اهانت بزرگی به رسول خداصو آیین آنحضرت و دلیل کفر ایشان بود، چنانکه در آیهی بعد میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ..﴾[النساء: ٦٥]«نه، به پروردگارت سوگند که ایشان ایمان ندارند تا اینکه تو را در آنچه میانشان [مایهی] مشاجره و اختلاف بود، داور نموده و آنگاه در دلهای خویش [نیز] از آنچه داوری کردهای تنگی و ناخرسندی نیابند». با رجوع به قرآن کریم به وضوح معلوم میشود از آیهی ۵۹ تا ۶۵ سورهی شریفهی نساء سخن از تنازع میان مسلمین است و اینکه مؤمن باید به حکم خدا و رسول گردن نهاده و از صمیم قلب آن را بپذیرد وعدم پذیرش حکم خدا و ترجیح حکم دیگری بر حکم خدا و رسول دلیل بیایمانی است و منافقین را ذکر میکند که مرتکب چنین گناهی شدند [۵۰۶].
بنابراین، آیهی ۶۴ سورهی نساء بلاتردید راجع است به منافقین که رسول خداصرا آزرده بودند و وظیفهی ایشان و هر که پیامبر را آزرده بود، این است که در حیات دنیوی رسولخداصاز آن حضرت عذر خواهی نموده و حلالیّت طلب کنند و همچنین بخواهند که حضرتش از خداوند متعال نیز برای آنها آمرزش بخواهد و آیه ربطی به سایر مؤمنین ندارد. مگر سایر مؤمنین تماماً منافقاند و پیامبر را آزردهاند؟! آیا مؤمنین همگی به حکمیّت غیرشرعی روی آوردهاند که بروند از صاحب شریعت عذر خواهی کنند؟!
اصولاً خدا نفرموده در هر جای دنیا هرکه گناهی کرد برود نزد رسول خداصو نفرموده گنهکاران بعد از صد سال یا هزار سال که از رحلت رسول خداصگذشته، بروند نزد رسولخداصکه در دسترس نیست! اگر به منافقین توصیه شده که نزد پیامبر بروند، منظور آیه ملاقات با آن حضرت و حضور در محضر شریف آن بزرگوار و طلب پوزش از فاصلهای متعارف است زیرا آیه صریحاً فرموده: «جَآءُوكَ»«نزد تو میآمدند». و نفرموده با فاصلهی چند کوچه و خیابان با حضرتش سخن میگفتند! بنابراین آیهی منظور، مربوط است به زمان حیات دنیوی پیامبرصو ربطی به پس از رحلت حضرتش ندارد امّا امروز مردم نزد آنحضرت نمیروند بلکه نزد مرقد آنحضرت میروند و مرقد غیر از شخص است. أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟
آیا شما دربارهی آیات: ﴿وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ ١٠﴾[عبس: ٨، ١٠]«و اما کسیکه نزد تو آمده و[در طلب حقّ] میکوشد در حالیکه[از خدا] بیمناک است پس تو از او [به دیگری] میپردازی؟!» [۵۰۷]معتقد هستید که امروز هم اگر کسی بر سر قبر پیامبر حاضر شود پیامبر به وی توجّه نکرده و از او به دیگری میپردازد؟! تردید نیست که هر عاقل منصفی این آیه را مربوط به زمان پیامبر دانسته و آن را شامل موارد دیگر نمیداند. بنابراین چرا آیهی ۶۴ سورهی نساء را که در شأن نزولش اختلافی میان مسلمین نیست بیدلیل به همهی زمانها تعمیم میدهید؟!
به هر حال تکلیف کسی که حاجتی دارد و یا میخواهد توبه کند این نیست که سر قبر پیامبر یا امام برود. امّا ببینید که زیارتسازان چگونه از آیهی شریفهی قرآن، نتیجهی باطلی گرفتهاند؟! آری، کشیشان نصاری میگویند هرکس گناهی کرده باید برود نزد کشیش و برایش اعتراف کند تا خدا از او بگذرد. به نظر ما بعید نیست افرادی از یهود و نصاری و مجوس بعد از اظهار مسلمانی، عقاید خود را به شکل حدیث یا زیارتنامه میان مسلمین نشر داده باشند ولی قرآن کریم ـ بر خلاف قول نصاری ـ فرموده خدا به همه از رگ گردن نزدیکتر است و هر کس باید بدون واسطه به او روی آورد و مستقیماً او را بخواند، چنانکه میفرماید: ﴿فَٱسۡتَقِيمُوٓاْ إِلَيۡهِ وَٱسۡتَغۡفِرُوهُ﴾[فصلت: ٦] «مستقیماً به سوی او روی آورید و از او آمرزش بخواهید».
صاحب مفاتیح میگوید زائر در وقت زیارت پشت به قبله و رو به قبر منوّر بایستد! معلوم میشود که غُلاة قبر را بر قبله ترجیح میدهند! وی روایتی از «علیّ بن بقطین» آورده که او در بقیع مدینه سوار شتری شده که شبانه او را با طیّ الأرض به کوفه به در خانهی ابراهیم جمّال رسانده و همان شب باز گردانیده است! در حالیکه پیامبر اکرمصهنگام هجرت از مکّه به مدینه با طیّ الأرض به مدینه نرسید و چند روز در راه بود، چگونه علیّ بن یقطین با طیّ الأرض به کوفه میرود و برمیگردد؟! مخفی نماند که این قصّه از کتاب «عیون المعجزات» نقل شده که مملوّ از روایات جعلی و فاقد سند صحیح است.
۷۷مؤلّف مفاتیح به عنوان ادب نهم میگوید: (صاحب مزار) «میبیند ایستادن او (= زائر) را و میشنود کلام او را و جواب میدهد سلام او را....الخ» درصورتیکه این ادّعا مخالف قرآن است که فرموده: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾[النمل:۸۰ وروم:۵۲] «همانا تو به مردگان نمیشنوانی». وفرموده: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ ٢٢﴾[فاطر: ٢٢] «تو به آنان که در قبر [خفتهاند] نمیشنوانی». و مخالف قول امیرالمؤمنین÷است که فرموده درگذشتگان کسی را که برسر گورشان آید نمیشناسند وجواب او را نمیدهند «لايُجِيبُونَ مَنْ دَعاهُمْ»(نهج البلاغه، خطبهی ۲۳۰) [۵۰۸].
امّا عجیبتر از همه این است که مؤلّف مفاتیح به خواننده توصیه میکند «ترک خواندن زیارتهای مخترعه» را که بعض بیخردان از عوام آنها را با بعضی از زیارات تلفیق کرده و نادان را به آن مشغول ساختهاند! آیا مگر خودش چیزی جُز آداب و زیارتنامههای مجعول، در کتابش آورده است؟ ما نادرستی بسیاری از زیارتنامههایی را که او در اینجا گردآورده در کتاب «زیارت و زیاتنامه» بیان کردهایم. (مراجعه شود).
شیخ عبّاس به عنوان ادب ۲۶ مینویسد: «انفاق و احسان بر فقراء مجاورین..... بلد امام÷...که همواره عَلَمِ تنظیم شعائر الله را برپا نموده... الخ». بایدگفت: ای مرد خرافیِ بیخبر، کارها و شعائری که در اطراف قبور بزرگان، بدعت نهادهاند شعائر الله نیست بلکه شعائرالنّاس و شعائرالخرافیّون و المُبدعین و شعائر دکانداران مذهبی است و پیغمبر و امام از این کارها بیزارند.
[۵۰۰] ر.ک. حاشیۀ صفحهی ۲۰۳ کتاب حاضر. [۵۰۱] ر.ک. کتاب حاضر، ص ۳۴. [۵۰۲] هــــان، بندهی تو ذلیــــل بر درگاهـــت ایستـــاده و دست خــــویش را به گــــدایی دراز کرده است! ای گرامیترین کسیکه امیدواری بهاو امید میبرد خواهنده از درگاهت [نا امید] باز گردانده نمیشود! [۵۰۳] روزی در تا کسی مردی از نویسنده پرسید: آیا امام زمان سگپرور است و از سگبازی یا تملّق و چاپلوسی خوشش میآید؟ گفتم: چطور؟ گفت: من در مسجد گوهرشاد مشهد بودم و دیدم شیخ «احمد کافی» (که روضهخوانی مشهور و عوامفریب بود و درآمد خوبی از این کار کسب میکرد و اوائل انقلاب ایران خود و خانودهاش در تصادف اتومبیل کشته شدند) در حضور دهها نفر از معمّمین و علماء بر منبر رفته و پس از روضهخوانی و گریه و زاری گفت: ای مردم، همه سرها را بر زمین بگذارید و یک پای خود را نیز بر زمین گذاشته و پای دیگر را بلند کنید و همگی بگویید: ای امام زمان، ما همه سگِ توایم عو عو عو عو. در این حال همه یا بیشترین حاضرین چنان کردند که گفته بود و گفتند: ما سگِ توایم عو عو عو عو و این جمله را چند بار تکرار کردند! نگارنده بسیار ناراحت شدم که در این فرصت کوتاه جواب سائلی را که از دیدن این ماجرای بسیار بدبین شده بود چه بگویم تا به اصل اسلام و قرآن کریم بدبین و بدگمان نشود و نتوانستم جواب مفیدی بدهم فقط اکتفا کردم به اینکه بگویم: نباید حساب همهی معمّمین را یک سان بدانیم و خودمان نیز باید در قرآن تأمّل و تدّبر کنیم. در اینجا از دانشمندان مسؤول و خیرخواه میخواهم که برای آشنایی مردم با اسلام حقیقی از بذل کوشش دریغ نکنند و خود نیز کتاب حاضر و سایر تألیفاتم را به همین منظور نوشتهام، امید است که مفید افتد. ﴿وَمَا ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِيزٖ ٢٠﴾. [۵۰۴] چنانکه در زیارت و زیارتنامه (ص ۲۶۶ و ۲۶۷) نیز گفتهایم از قول همین صفوان آوردهاند که چون به دیوار نجف رسیدی چنین بگو و چون گنبد را دیدی چنان بگو.....! [۵۰۵] این زیارتنامه را «حسین بن سعید» و «ابن ابیعمیر» و «معاویة بن عمّار» نقل کردهاند که هر سه را در تحریر دوّم عرض اخبار اصول (ص ۳۰۲ و ۱۸۵ و ۱۷۵) معرّفی کردهایم (ر.ک. بحار الأنوار، ج۹۷، ص ۱۵۰ و ۱۵۱). [۵۰۶] دربارهی آیهی سورهی نساء به توضیحاتی که در صفحهی ۲۲۷ کتاب حاضر آوردهایم مراجعه شود. [۵۰۷] لازم است دربارهی آیات فوق رجوع شود به تفسیر تابشی از قرآن. [۵۰۸] ر.ک زیارت و یارتنامه، ص ۱۹۹ و ۲۰۰.