تضاد مفاتیح الجنان با قرآن

فهرست کتاب

تذکّر مهمّ درباره‌ی «توحید عبادت»

تذکّر مهمّ درباره‌ی «توحید عبادت»

بدان که مهم‌ترین مسأله در اسلام بی‌شبهه مسأله‌ی شرک و توحید است که شقاوت و سعادت ابدی ما بندگان، به آن بستگی نام دارد. خدای متعال فرموده: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨[النساء: ٤٨]«همانا خداوند این‌که به او شرک آورده شود. نمی‌آمرزد و آنچه کمتر و فروتر از آن باشد. برای هرکه بخواهد، می‌آمرزد و هرکه به او شرک آورد، دروغی [به خدا بسته] و گناهی بزرگ مرتکب شده است». و حتّی خطاب به پیامبر اکرمصفرموده: ﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥ بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ٦٦[الزمر: ٦٥، ٦٦] «و هر آینه که به کسانی‌که پیش از تو بوده‌اند وحی شد که اگر شرک آوری هر آینه بی‌گمان کار [نیکت] تباه و نابود گردد و البتّه قطعاً از زیانکاران باشی بلکه فقط(۱) خدای را عبادت کن و از سپاسگزاران باش». و نیز درباره‌ی مردم فرمود: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦[يوسف: ١٠٥] [۱۱۹]. «و بیشتر اینان به خدا ایمان نمی‌آورند مگر این‌که [در حال ایمان به شرک آلوده] و مشرک‌اند».

لذا باید با اهتمام و توجّه بسیار، ایمان خود را حتّی المقدور از شائبه‌ی شرک حفظ کنیم [۱۲۰]و ضروری است که در این راه خود را از قید مأنوسات محیط و رسوم و آداب و عادات آباء و اجداد که دلیل محکم شرعی ندارند، رها سازیم و در این موضوع بسیار مهمّ، سخن بی‌دلیل و مدرک را از هیچ کس حتّی از معمّمین نپذپریم و فریب روایات نامعتبر را نخوریم. (فتأمّل جدّا).

چون معمّمین را در این‌جا ذکر کردم لازم است برای اتمام حجّت این آیه‌ی قرآن را نیز بیاورم که به مسلمین هشدار داده و خطاب به مؤمنین فرموده: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡأَحۡبَارِ وَٱلرُّهۡبَانِ لَيَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ[التوبة: ٣٤]«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! همانا بسیاری از علمای دینی و زهد پیشگان هر آینه مال‌های مردم را به ناروا می‌خورند [و آنان را] از راه خدا باز می‌دارند» [۱۲۱].

از جمله مشکلات و انحرافات دینی که گریبان‌گیر مردم ماست و ما را به ورطه‌ی شرک می‌کشاند مسأله‌ی توسّل و طلب شفاعت است که علمای ما نیز در این موضوع به جای راهنمایی مردم و نهی ایشان از این‌گونه انحرافات بزرگ، آنان را تشویق می‌کنند و تنور خرافات را گرم نگه ‌می‌دارند و نان خود را می‌پزند!

اگر کسی بی‌تعصب و پیشداوری در قرآن کریم تدبّر و تأمّل کند، خواهد دید که قسمت مهمّی از آیات قرآن ردّ است بر شرک در عبادت، کتاب خدا در مسأله‌ی «توحید» بیش از هر چیز بر توحید عبادت تأکید شدیدکرده است [۱۲۲]. در سطور آینده برای بیداری خوانندگان عزیز مطالبی را در چند بند درباره‌ی «توحید عبادت» می‌آوریم:

أ) خدا فرموده:﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ٦٠[غافر: ٦٠]«پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، براستی آنان که از عبادت من تکبر ورزند، به زودی سرا فکنده و خوار به دوزخ در آیند».

طبرسی در «مجمع البیان» می‌گوید: «این آیه دلالت دارد بر اهمّیت و عظمت دعا نزد خدای متعال وفضیلت انقطاع به سوی خدا» [۱۲۳]. بنابراین، دعا عبادت است [۱۲۴]و کسی که به درگاه خدا دعا نکند وتکبّر ورزد مستحق دخول دوزخ است وچون مسلمان بنا به آیه‌ی ﴿وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠[الكهف: ١١٠]«و باید در عبادت پروردگارش أحدی را انباز و شریک نسازد» لذا جایز نیست که غیر خدا را مخاطب دعای خویش قرار دهد. (فتأمّل جدّاً)

خدا در آیه‌ی ۶۰ سوره‌ی غافر فرموده مرا بخوانید و نفرموده‌ أنبیاء و أولیاءِ مرا بخوانید و جمله‌ای «شبه شرطیّه» (= جواب طلب) آورده که تحقّق مفاد جمله‌ی تالی، مشروط و منوط است به تحقّق جمله‌ی مقدّم، یعنی شرط استجابت دعا خواندن خدا است [۱۲۵]. بنابراین کسی که غیرخدا را بخواند به مفاد جمله‌ی مقدّم عمل نکرده است و طبعاً مفاد جمله‌ی تالی محقّق نمی‌شود و چنانچه هم خدا و هم غیرخدا را بخواند بر خلاف صریح آیه‌ی ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨... قُلۡ إِنَّمَآ أَدۡعُواْ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٠[الجن: ١٨، ٢٠]«با خدا أحدی را نخوانید..... (ای پیامبر) بگو: فقط پروردگارم را می‌خوانم و [در خواندنم] احدی را انباز و شرک او نمی‌سازم» عمل کرده است!

۲۲أمیرالمؤمنین÷درباره‌ی قرآن کریم فرموده: «يَنطِقُ بعضُه بِبعض ويَشهَدُ بعضه على بعض»«بخشی از آن از بخش دیگر سخن گفته و بخشی از آن گواه بخش دیگر است» [۱۲۶]. با توجّه به این ارشاد بسیار گرانقدر علی÷و با مقایسه‌ی آیات قرآن با یکدیگر، به وضوح می‌توان دریافت که از نظر قرآن «دعا» از بارزترین مصادیق عبادت است. علاوه بر آیه‌ی ۶۰ سوره‌ی غافر که در سطور بالا آوردیم و در آن دعا عبادت شمرده شده، قرآن در موارد بسیاری «دعا» را در موضع «عبادت» به کار برده و «دعا» برای غیر خدا را شرک شمرده است فی المثل اگر در جایی فرموده:﴿وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَخۡلُقُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ ٢٠[النحل: ٢٠]«و کسانی را که غیر از خدا می‌خوانند چیزی نمی‌آفرینند و خود آفریده می‌شوند» در جای دیگر می‌فرماید: ﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ ١٩١[الأعراف: ١٩١]«آیا چیزهایی را (با خدا) شریک می‌شمارند که چیزی را نمی‌آفرینند و خود آفریده می‌شوند؟» ونیز می‌فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا يَخۡلُقُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ...[الفرقان: ٣]«و به جُز خدا، معبودانی گرفتند که چیزی نیافرینند و خود آفریده می‌شوند».

اگر در جایی فرموده: ﴿قُلۡ أَنَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا[الأنعام: ٧١]«بگو آیا جز خدا چیزی را بخوانیم که ما را نه سودی بخشد و نه زیان رساند؟!» و یا فرموده: ﴿يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُۥ وَمَا لَا يَنفَعُهُۥۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِيدُ ١٢[الحج: ١٢]«جزُ خدا چیزی را می‌خواند که نه زیانش رساند و نه سودی بخشد این همان گمراهی دور است». و یا فرموده: ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٦[يونس: ١٠٦]«(ای پیامبر) جُز خدا آنچه که تو را سود نبخشد و زیان نرساند، مخوان که اگر چنین کنی، در این صورت همانا از ستمکارانی». در جایی دیگر می‌فرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ[يونس: ١٨]«جُز خدا، چیزی را عبادت می‌کنند که نه زیانشان رساند و نه سودی بخشد». و یا می‌فرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمۡ وَلَا يَضُرُّهُمۡ[الفرقان: ٥٥] «جُز خدا چیزی را عبادت می‌کنند که نه ایشان را سود بخشد و نه زیان رساند».

اگر درجایی فرموده: ﴿ٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ[الأعراف ۲۹ وغافر: ٦٥] «درحالی‌که دین را برای او خالص کرده‌اید، او را بخوانید». یا فرموده:﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ[غافر: ١٤] «پس خدا را در حالی‌که دین را برای او خالص کرده‌اید، بخوانید». در جای دیگر می‌فرماید: ﴿فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ ٢[الزمر: ٢]«خدا را در حالی‌که دین را برای او خالص کرده‌ای عبادت کن». ﴿قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ ١١[الزمر: ١١] «(ای‌پیامبر) بگو همانا من فرمان یافته‌ام که خداوند را در حالی‌که دین را برای او خالص ساخته‌ام، عبادت کنم». ﴿قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِينِي ١٤[الزمر: ١٤] «(ای پیامبر) بگو فقط خدا را عبادت می‌کنم در حالیکه دینم را برای او خالص ساخته‌ام». و فرموده: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ[البينة: ٥] «و فرمان نیافته‌اند جُز آنکه خدای را عبادت کنند در حالی‌که دین را برای او خالص ساخته‌اند».

اگر در جایی فرموده: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨[الجن: ١٨] «پس با خدا احدی مخوانید». در جای دیگر فرموده: ﴿أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ[يوسف: ٤٠] «فرمان داده که جُز او را عبادت مکنید».

اگر فرموده: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَدۡعُواْ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٠[الجن: ٢٠] «(ای پیامبر) بگو فقط پروردگارم را می‌خوانم و [در خواندم] أحدی را با او شریک نمی‌سازم» در جای دیگر فرموده: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا[النساء: ٣٦] «و خدا را عبادت کنید و چیزی را با او شریک مشمارید». و فرموده: ﴿يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡ‍ٔٗا[النور: ٥٥] «مرا عبادت می‌کنند و چیزی را با من شریک نمی‌شمارند».

اگر فرموده: ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ ١٣[فاطر: ١٣] «و کسانی را که به جُز او می‌خوانید مالک پوست هسته‌ی خرمایی نیستند(تا چه رسد به خرما)». در جای دیگر فرموده: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَمۡلِكُ لَهُمۡ رِزۡقٗا[النحل: ٧٣] «و جُز خدا چیزهایی را عبادت می‌کنند که مالک و صاحب اختیار روزی ایشان نیستند». و فرموده: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ لَكُمۡ رِزۡقٗا[العنكبوت: ١٧] «همانا کسانی را که جُز خدا عبادت می‌کنید مالک و صاحب اختیار روزی شما نیستند».

بنابراین مسلمان باید فقط خدا را بخواند [۱۲۷]و لا غیره [۱۲۸]. جای تأسّف و تعجّب بسیار است که مردم زمان ما به بهانه‌ها و توجیهات مختلف غیرخدا را می‌خوانند(۱) و به غیر خدا متوسّل می‌شوند! آخوندها نیز ساکت‌اند بلکه مردم را تشویق می‌کنند!

ب) خداوند فرمود: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا ٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا ٥٧[الإسراء: ٥٦، ٥٧] «(ای پیامبر) بگو کسانی را که غیرخدا [معبود و پاسخ دهنده] پنداشته‌اید، بخوانید پس [بدانید که] مالک و عهده دار بر طرف کردن ضرر از شما نیستند، کسانی را که می‌خوانند هر که از ایشان که مقرّب‌تراند خود به سوی پروردگارشان وسیله می‌جویند و به رحمت او امید وارند و از عذاب او بیمناک‌اند براستی که عذاب پروردگارت حذرکردنی است».

در آیات فوق خدا مذمّت کرده از کسانی‌که غیر خدا یعنی بزگان و مقرّبین الهی را می‌خوانند که از ایشان ضروری را دفع نمایند یا آن را تغییر دهند [۱۲۹]. خدا فرموده آنان دافع ضرر یا تغییردهنده‌ی احوال و اوضاع شما نیستند و این کار بر عهده‌ی آنان نیست. آن بزرگان خود به دنبال وسیله‌اند [۱۳۰]تا رحمت خدا را جلب کنند و یا از عذاب نجات یابند و پرواضح است چنین کسانی که امید به رحمت پروردگار داشته و از عذاب او بیمناک بوده‌اند به هیچ‌وجه موجود بی‌جان از قبیل بت و تمثال نبوده بلکه افراد والامقام و مقرّب بوده‌اند. امّا خدا فرموده چنین افرادی قابل خواندن نیستند امّا متأسفانه مردم متوجّه نیستند و به بهانه‌های گوناگون بلکه با لجاجت و تعصّب، بزرگان دین را که هزار سال است از دنیا رفته و به عالم دیگر منتقل شده‌اند، می‌خوانند و آنان را «باب الحوائج» می‌دانند! البتّه افراد متعصّب می‌گویند چون انبیاء و ائمّه از مقرّبین إلهی می‌باشند پس خواندنشان جایز است! امّا چنان‌که در آیات ۵۶ و ۵۷ سوره‌ی إسراء ملاحظه شد خدا کسانی را که به او تقرّب دارند، هیچ‌کاره خوانده و فرموده دفع ضرر و تغییر احوال شما دراختیار آن‌ها نیست بلکه آنان خود جویای ـ نه این‌که وسیله‌ای را بخوانند (فتأمّل)ـ وسیله‌ای هستند که سبب جلب رحمت حقّ باشد و ایشان را از عذاب إلهی دور سازد زیرا از عذاب خدا بیمناک‌اند.

دکاّنداران مذهبی در برابر این آیات واضح جواب خدا را چه می‌دهند؟ آیا از قیامت بیم ندارند؟! به نظر ما علّت این‌که با وجود این آیات واضح و صریح قرآن هنوز چنین اعمال شرک‌آمیزی از میان مسلمین نرفته، تعصّب و لجاجت علما و توجیهات عوام‌فریب ایشان و تمّسک به روایات جعلی و ضعیف است.

ج) خدا فرموده: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُكُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٩٤... وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَكُمۡ وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ ١٩٧[الأعراف: ١٩٤، ١٩٧]«همانا کسانی را که غیراز خدا می‌خوانید بندگانی مانند شمایند پس بخوانیدشان، اگر راستگوی‌اید باید که شما را پاسخ دهند [در حالیکه چنین نیست]... و کسانی که غیر از خدا می‌خوانید نتوانند شما را یاری کنند و نه خود را یاری می‌کنند». و فرموده: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ ثُمَّ رَزَقَكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡۖ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفۡعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيۡءٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٤٠[الروم: ٤٠] «خداست که شما را آفرید آنگاه شما را روزی داد سپس شما را می‌میراند سپس شما را (روز رستاخیز) زنده می‌سازد. آیا هیچ یک از شریکان شما هست که چیزی از این کارها بکند؟ خدا منزّه و برتر است از آنچه شریک او می‌شمارند». و فرموده:﴿أَفَمَن يَخۡلُقُ كَمَن لَّا يَخۡلُقُۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ١٧... وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَخۡلُقُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ ٢٠ أَمۡوَٰتٌ غَيۡرُ أَحۡيَآءٖۖ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ ٢١... وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَمۡلِكُ لَهُمۡ رِزۡقٗا مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ ٧٣ فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٧٤[النحل: ١٧، ۲۰، ٢١ ، ۷۳، ۷۴] «پس آیا کسی که می‌آفریند چونان کسی است که [چیزی] نمی‌آفریند آیا متذّکر نمی‌شوند... و کسانی را که غیر از خدا می‌خوانند چیزی نمی‌آفرینند و خود آفریده می‌شوند. مردگان‌اند زنده نیستند و نمی‌دانند چه هنگام بر انگیخته می‌شوند... عبادت می‌کنند غیر از خدا آنچه را که در آسمانها و زمین مالک رزق و روزی ایشان نیست و توانایی [این کار را] ندارند. پس برای خدا مثلها مزنید که خدا می‌داند و شما نمی‌دانید».

و فرموده: ﴿وَلَهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَنۡ عِندَهُۥ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَلَا يَسۡتَحۡسِرُونَ ١٩ يُسَبِّحُونَ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لَا يَفۡتُرُونَ ٢٠ أَمِ ٱتَّخَذُوٓاْ ءَالِهَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ هُمۡ يُنشِرُونَ ٢١... أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡۖ هَٰذَا ذِكۡرُ مَن مَّعِيَ وَذِكۡرُ مَن قَبۡلِيۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡحَقَّۖ فَهُم مُّعۡرِضُونَ ٢٤ وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبياء: ١٩-۲۱، ۲۴- ٢٥]«و از آن اوست هر که آسمان‌ها و زمین است و آنان (= فرشتگان) که نزد اویند [۱۳۱]از عبادت او سرکشی ندارند و خسته و مانده نمی‌شوند و شب و روز (خدای) را به پاکی ستوده و سست نمی‌شوند. آیا (مردم) معبودانی از زمین گرفته‌اند که آنان زنده می‌کنند [و حیات می‌بخشند]؟!... آیا غیر از خدا معبودانی گرفته‌اند؟! بگو: برهان خویش را بیاورید. این است ذکر کسانی که با من‌اند و ذکر کسانی‌که پیش از من بوده‌اند، بلکه بیشتر اینان حقّ را نمی‌دانند و زین سبب رویگردان‌اند و پیش از تو هیچ فرستاده‌ای نفرستادیم مگر این‌که به او وحی می‌کردیم که جُز من معبودی [حق] نیست پس تنها مرا عبادت کنید».

در این آیات خداوند فرموده همه‌ی کسانی که در زمین و آسمان وجود دارند ـ أعمّ از ملائکه و انبیاء و سایر مقرّبین ـ مالک و صاحب اختیارشان خداست و آن‌ها نیز همگی شبانه روز او را عبادت می‌کنند پس اگر شما راست می‌گویید و دوستدار و پیرو ایشان‌اید باید مانند آن‌ها خدا را عبادت کنید نه آن‌ها را، خدا را معبود بگیرید نه آن‌ها را. به قول «تفسیر نمونه» آیه‌ی ۲۱ سوره‌ی انبیاء در حقیقت اشاره به این است که معبود باید خالق باشد، مخصوصاً خالق حیات و زندگی که روشن‌ترین چهره‌های خلقت است. مؤلّف «المیزان» نیز ذیل آیه‌ی ۲۱ سوره‌ی انبیاء می‌گوید: در قرآن که ذکر نازل بر من و برای بشر معاصر من است و در کتب آسمانی قبل که ذکر مردم گذشته بود آنچه درباره‌ی عبادت آمده، همه‌ی آن‌ها عبادت را منحصر برای خدا و الوهیّت را شایسته‌ی او به تنهایی دانسته‌اند.

علاوه بر این فرموده شما که برای غیرخدا اعمال عبادی به جای می‌آورید اگر کارتان را درست می‌دانید برای این کار خود برهانی بیاورید که خدا و شریعت إلهی. اجازه‌ی چنین کاری داده‌اند زیرا شریعتِ این پیامبر و پیامبران سابقین چنین کاری را جُز برای خالق مجاز نشمرده‌اند بلکه ما به همه‌ی أنبیاء بلااستثناء وحی می‌کردیم که هیچ معبودی جز خدا حقّ نیست، لذا باید فقط خدا عبادت شود و لاغیر و نباید اعمال عبادی را که یهود و نصاری و یا حتّی خرافیّین مسلمان نسبت به بزرگان دین بجا می‌آورند، به حساب دین خدا بگذاریم.

د) ﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ شُرَكَآءَهُمۡ قَالُواْ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ شُرَكَآؤُنَا ٱلَّذِينَ كُنَّا نَدۡعُواْ مِن دُونِكَۖ فَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلَ إِنَّكُمۡ لَكَٰذِبُونَ ٨٦ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَى ٱللَّهِ يَوۡمَئِذٍ ٱلسَّلَمَۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ ٨٧[النحل: ٨٦، ٨٧]«و چون کسانی که شرک ورزیدند، شریکان خویش را ببینند، گویند پروردگارا، اینان‌اند شریکان ما که غیر از تو می‌خواندیم پس آنان [سخنشان را ردّکرده] و جواب گویند: همانا شما دروغگویان‌اید در آن روز [به حقیقت] تسلیم شوند و آنچه افترا می‌بستند [از نظرشان] گم شود».

﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ مَكَانَكُمۡ أَنتُمۡ وَشُرَكَآؤُكُمۡۚ فَزَيَّلۡنَا بَيۡنَهُمۡۖ وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم مَّا كُنتُمۡ إِيَّانَا تَعۡبُدُونَ ٢٨ فَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ إِن كُنَّا عَنۡ عِبَادَتِكُمۡ لَغَٰفِلِينَ ٢٩ هُنَالِكَ تَبۡلُواْ كُلُّ نَفۡسٖ مَّآ أَسۡلَفَتۡۚ وَرُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ ٣٠[يونس: ٢٨-٣٠]«و روزی که همه‌ی ایشان را گرد آوریم آن‌گاه کسانی را که شرک ورزیدند گوییم: شما و شریکانتان بر جای خویش باشید پس میانشان جدایی و فاصله می‌نهیم و شریکان ایشان گویند: [در حقیقت] شما ما را عبادت نمی‌کردید [بلکه به اوهام خود دل‌گرم بودید] همانا خدا میان ما و شما شهادت را بسنده است که ما همانا از عبادت شما بی‌خبر بودیم. آن‌جاست که هر کسی [درستی و نا درستی و سود و زیان] آن‌چه از پیش فرستاده بیازماید و به سوی خدایی که به حقّ مولی و سرور ایشان است باز گردانیده شوند و آنچه افتراء می‌بستند [از نظر شان] گُم شود».

۲۳آیات فوق دلالت دارد که روز قیامت عابد و معبود و داعی و مَدعُوّ و مشرک و شرکائی که قائل بودند همه احضار می‌شوند و در محکمه‌ی إلهی معبود به عابد و مَدعُوّ به داعی خود می‌گوید تو مرا عبادت نمی‌کردی زیرا من چنان‌که می‌پنداشتی نبودم بلکه تو معبودی غیر واقعی و خیالی داشتی زیرا عابد و معبود هردو مخلوق خدا و در احتیاج به خداوند همسان‌اند ولی عابد تصّور می‌کرده که معبودش صفات خدایی دارد و در واقع معبودی را عبادت کرده که واقعیّت نداشته است. لذا روز ستاخیز مَدعُوّ و معبود به داعی خود می‌گوید اشتباه کردی، آن معبود خیالیِ تو من نبودم و آن صفات پنداری تو را نداشتم. بنابراین کسانی که امام یا امام‌زاده را می‌خوانند و برای او نذر و طواف و کرنش تمام می‌کنند به خیال این‌که امام حاضر و ناظر و قاضی الحاجات است، یک موجود خیالی ساخته‌اند. امام (یا سایر معبودها) نیز روز قیامت به ایشان می‌گویند آنچه می‌پنداشتید ما نبودیم از ایشان تبرّی می‌جویند و خدا را شاهد می‌گیرند که ما از عبادت شما نسبت به خود خبر نداشتیم.

اگر کسی بگوید منظور آیه بُت‌های بی‌شعور هستند. می‌گوییم: أوّلاً در آیه لفظ «اصنام» نیامده. ثانیاً چگونه بت‌هایی که در دنیا فاقد حسّ و شعور بودند، در قیامت سخن می‌گویند؟ بلکه أوّلاً معبودِ مشرکین منحصر به بت نبوده، ثالثاً «بُت» را نیز مستقلاً کرنش و تعظیم نمی‌کرده‌اند بلکه «بُت» تمثال و یادآورِ بزرگان و صالحین و ملائکه بوده است و در قیامت آن‌بزرگان خود سخن می‌گویند نه چوب‌ها و سنگ‌هایی که به یاد آنان ساخته شده بود. چنانکه خدا نیز فرموده:﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِي هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِيلَ ١٧ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِن مَّتَّعۡتَهُمۡ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ نَسُواْ ٱلذِّكۡرَ وَكَانُواْ قَوۡمَۢا بُورٗا ١٨ فَقَدۡ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسۡتَطِيعُونَ صَرۡفٗا وَلَا نَصۡرٗاۚ وَمَن يَظۡلِم مِّنكُمۡ نُذِقۡهُ عَذَابٗا كَبِيرٗا ١٩ وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَيَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشُونَ فِي ٱلۡأَسۡوَاقِۗ وَجَعَلۡنَا بَعۡضَكُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَۗ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرٗا ٢٠[الفرقان: ١٧- ٢٠]«و روزی که ایشان و آنچه جُز خدا عبادت می‌کنند، محشور سازد. آنگاه [خدا به معبودان] فرماید: آیا شما این بندگانم را گمراه کردید یا خود راه را گُم کردند؟ گویند: تو والا و منزّهی [که حقیقت را ندانی] ما را نسزد که جُز تو اولیائی [برای خویشتن] بگیریم لیکن آنان و نیاکانشان را بهره‌ها و نعمت‌ها دادی تا یاد و پیام [و کتاب و شرایع] تو را از یاد بردند و گروهی تیره بخت و هلاک گردیدند. [خدا به شرک آوران فرماید] براستی آنان شما را دروغگو شمرده و تکذیب کردند پس نمی‌توانید که [عذاب از خویش] بگردانید و [یا یکدیگر را] یاری کنید و هر که از شما ستم کند و شرک ورزد [۱۳۲]او را عذابی بزرگ می‌چشانیم. و پیش از تو پیامرانی نفرستادیم مگر آن‌که ایشان نیز [بسان دیگران] طعام خورده و در بازارها راه می‌رفتند و برخی از شما را وسیله‌ی آزمودن برخی دیگر قرار دادیم که آیا شکیبایی می‌ورزید؟ و پروردگار تو بیناست».

از جمله آیاتی‌که به آن تمسّک می‌شود تا عوام بپندارند که نواهی قرآن در خواندن غیر خدا، مختصّ به بُت‌هاست، آیه‌ی ۹۸ سوره‌ی انبیاء است. به یاد دارم در یکی از جلسات تفسیر قرآن که در منزلم منعقد می‌شد آخوند جوانی حاضر شد که نمی‌دانم برای برهم زدن جلسه آمده بود یا قصد تحقیق داشت. وی درمیانه‌ی جلسه برخاست با صدای بلند و در مخالفت با من، گفت: استناد تو به آیاتی که در نهی از خواندن غیرخدا می‌خوانی و انبیاء و أئمه را نیز مشمول آن‌ها می‌دانی، درست نیست زیرا آیات خطاب به مشرکین مکّه است که بت پرست بودند. تو به چه دلیل غیربُت را مشمول آیه می‌دانی؟ قرآن فرموده: ﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ ٩٨[الأنبياء: ٩٨]آیا تو معتقدی حضرت عیسی و مریم و ائمّه و صالحین نیز وارد جهنّم می‌شوند و خدا آن‌ها را عذاب می‌کند؟!

به او گفتم: عجیب است که مانند مشرکین با ما مخالفت می‌کنی زیرا یکی از مشرکین همین اشکال را به پیامبر اکرم کرده است! [۱۳۳]

ثانیاً: قرآن فقط یک آیه ندارد و مورد استناد ما نیز فقط این آیه نیست بلکه آیات متعدّد قرآن و حقایق تاریخی مؤیِّد قول ماست که نهی از خواندن غیرخدا شامل غیر بُت نیزمی‌شود.

ثالثاً: چرا آیه‌ی بعد را نخواندی که در قرآن لفظ «هَٰٓؤُلَآءِ»و فعل جمع مذکّر «وَرَدُوهَا»استعمال شده که مخصوص عقلاست.

رابعاً: دو آیه‌ی بعد از این آیه (آیه‌ی ۱۰۱) ایراد تو را مرتفع ساخته است. مگر تفاسیر شیعه را درباره‌ی این آیات نخوانده‌ای؟!

متأسّفانه جلسه‌ی آن روز به عصبانیّت و هیاهو میان دوستان آخوند مذکور و دوستان ما منجر شد و نتیجه‌ای مفید نداشت امّا مناسب است که در این‌جا آیه‌ی منظور را بیاوریم و پیرامون آن توضیحاتی بنگاریم:

﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ ٩٨ لَوۡ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَكُلّٞ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٩٩... إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ ١٠١[الأنبياء: ٩٨- ۹۹ و١٠١]«همانا شما و آنچه جُز خدا عبادت می‌کنید هیمه‌ی دوزخ‌اید و شما واردشوندگان آن‌اید. اگر اینها [که عبادت می‌کردید] معبودانی [به حقّ] می‌بودند به دوزخ وارد نمی‌شدند، همگی در آن جاودان‌اند.... همانا کسانی که پیش از این از سوی ما [وعده‌ی] نیکو به آنان داده شده، ایشان از آن [دوزخ] دوراند».

اغلب مفسرین از جمله شیخ طوسی و شیخ طبرسی ذیل آیه‌ی ۱۰۱ سوره‌ی «انبیاء» گفته‌اند که منظور از جمله‌ی ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ[الأنبياء: ١٠١]«کسانی‌که پیش از این از سوی ما [وعده‌ی] نیکو داده شده» حضرت عیسی و عزیر و مریم و فرشتگانی هستند که بر خلاف میلشان مورد عبادت واقع شده‌اند و با این آیه از مفاد آیه‌ی ۹۸ استثناء شده‌اند.

شیخ طوسی فرموده مراد از﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ[الأنبياء: ٩٨]«آنچه جز خدا عبادت می‌کنید» شیاطینی هستند که مردم را به عبادت غیرخدا دعوت کردند و ایشان نیز اطاعت کردند و گویی آن‌ها را عبادت کرده‌اند، چنانکه در آیه‌ی ﴿يَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّيۡطَٰنَ[مريم: ٤٤]«ای پدر شیطان را عبادت مکن» مقصود آن است که شیطان را اطاعت مکن [۱۳۴].

علاّمه‌ی طباطبائی در «المیزان» گفته است با این‌که خدای تعالی غالباً در کلام خود از بُت‌ها به ذوی العقول تعبیر نموده [و حتی در آیه‌ی ۹۹ همین سوره لفظ جمع مذکّر که مخصوص عقلاست بکار رفته است] و فرموده: ﴿مَّا وَرَدُوهَا[الأنبياء: ٩٩]امّا در این آیه به جای «مَن تَعبُدون» فرموده«ما تَعبُدون» و مراد از آن، چنانکه بعضی گفته‌اند، بت‌ها و تماثیلی است که آن‌ها را می‌پرستیدند نه معبودین از انبیاء و صلحاء ملائکه. و جمله‌ی بعدی که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ ١٠١[الأنبياء: ١٠١] این قول را تأیید می‌کند و ظاهراً آیات مذکور از خطابات روز رستاخیز به کفّار است که در آن موقع حکم شود که تا ابد داخل آتش شوند نه این‌که خطابی دنیایی باشد و آینده‌ی کفّار را بیان کند. وی در تفسیر آیه‌ی ۲۳ و ۲۴ سوره‌ی «صافّات» پس از آن‌که آیات مذکور را نظیر و مشابه آیه‌ی ۹۸ سوره‌ی انبیاء می‌شمارد، می‌نویسد: ممکن است مراد از لفظ «ما» أعمّ از معبودین با شعور و بی‌شعور باشد و در نتیجه افرادی از قبیل فراعنه و نمرود و... را شامل شود ولی در این صورت نیز شامل ملائکه و حضرت مسیح÷و.... نمی‌شود چون با آیه‌ی ۱۰۱ سوره‌ی «انبیاء» این دو طائفه استثناء شده‌اند.

در «تفسیر نمونه» ذیل آیه‌ی ۱۰۱ سوره‌ی «انبیاء» آمده است: بعضی احتمال داده‌‌اند که اشاره به معبودانی همچون حضرت مسیح÷و مریم است که بدونِ خواستِ آن‌ها به وسیله‌ی گروهی عبادت شدند و از آن‌جا که آیات سابق می‌گفت: شما و خدایانتان وارد دوزخ می‌شوید (الأنبیاء:۹۸) و این تعبیر ممکن بود شامل امثال حضرت مسیح÷نیز بشود، قرآن بلافاصله این جمله را به صورت یک استثناء بیان می‌کند که این گروه هرگز وارد دوزخ نخواهند شد، بعضی از مفسّران شأن نزولی در مورد این آیه ذکر کرده‌اند که نشان می‌دهد بعضی همین سؤال را از پیامبر اسلامصکردند و آیه در پاسخ آن‌ها نازل گردید.

شأن نزولی را که «تفسیر نمونه» به آن اشاره کرده از تفسیر «گازر» می‌آوریم که نوشته است: «سبب نزول آن بوَد این آیت را که روزی رسولصدر مسجد الحرام شد، دید صنادید قریش را که در حطیم سیصد وشصت بُت نهاده بودند و آن را سجده می‌کردند. رسولصنزدیک ایشان بنشست و با ایشان مناظره کرد. نَضر بن الحارث با رسولصدر سخن آمد. رسولصوی را مُفحَم کرد [۱۳۵]و حجّت بر ایشان لازم شد. رسولصبر ایشان خواند:﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ ٩٨[الأنبياء: ٩٨]ایشان دلتنگ شدند از آن‌جا برخاستند. عبدالله بن الزِّبَعری را دیدند. گفتند: امروز محمّد ما را چنین و چنین گفت و ما از آن دلتنگ شدیم. گفت: اگر من حضور می‌داشتم او را خجل می‌کردم و با حجّت بر او غالب می‌شدم، نزد او رفتند و رسولصرا حاضر کردند. او گفت: یا محمد، تو می‌گویی: ﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ...؟ گفت: آری. گفت: این بر توست. گفت: چرا؟ گفت: برای آنکه عُزیر در این میان باشد که معبودِ جهودان است و عیسی که معبود ترسایان است و فرشتگان که معبود بنی ملیح‌اند از عرب. رسولصگفت: معبودان ایشان شیاطین‌اند که ایشان را دعوت کرده‌اند به آن [۱۳۶]، و آن معبودان به آن رضا ندارند [۱۳۷]. خدای تعالی این آیت فرستاد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ[الأنبياء: ١٠١] [۱۳۸].

مفسرین درباره‌ی لفظ «ما» در این قبیل آیات توضیح داده‌اند که در آیاتی نظیر ﴿وَٱلسَّمَآءِ وَمَا بَنَىٰهَا ٥[الشمس: ٥] «سوگند به آسمان و هر آنچه که آن را برپا داشت». و «ما» در سوره‌ی «کافرون» به معنای «شئ» است و لفظ «شئ» اگر مفید عموم باشد بازهم ۲۴ایراد أمثال «ابن زبعری» و غرض ورزانی نظیر وی وارد نیست زیرا آیات مورد نظر (آیه‌ی ۱۷ سوره‌ی فرقان و ۹۸ سوره‌ی انبیاء و آیه‌ی ۲۳ و ۲۴ سوره‌ی صافات و....) با دلائل عقلی و نقلی مستقلّ ـ درباره‌ی ملائکه و انبیاء و صالحینی که بر خلاف میلشان مورد عبادت واقع شده‌اند و خدا به آن‌ها وعده‌ی نیکو داده است ـ تخصیص خورده‌اند. بنابراین ایراد کسانی مانند «ابن زبعری» وجهی ندارد. امّا اگر با نظر به شأن نزول آیه گفته شود چگونه ممکن است پیامبرصبفرماید منظور آیه «شیاطین» است در حالیکه «شیاطین» در زمره‌ی عُقَلایند و لفظ «ما»عُقَلا را شامل نمی‌شود؟ می‌گوییم: با توجّه به این‌که اصنام و بُت‌ها و تماثیل به سبب انتساب به انبیاء و صالحین و ملائکه و.... در نظر مشرکین از تقدّس و حرمت بی‌بهره نبوده‌اند [۱۳۹]لذا کلمه‌ی «ما»برای اشاره به آن‌ها مناسب‌تر است امّا باید توجه داشته باشیم که در ادامه‌ی کلام لفظ «هَٰٓؤُلَآءِ»و فعل جمع «وَرَدُوهَا» استعمال شده که این الفاظ با شیاطین و شیطان صفتانی از قبیل فرعون و نمرود مناسب‌تر است و به همین سبب نیز در «مجمع البیان» کلمه‌ی «هَٰٓؤُلَآءِ»در آیه‌ی ۹۹ سوره‌ی انبیاء به اصنام و شیاطین تفسیر شده است [۱۴۰].

با توجّه به مطالب فوق اینک به توضیح آیه‌ی مورد نظر و نظایر آن می‌پردازیم:

اگر بدون تعصّب و پیش‌داوری در قرآن تأمّل و تدبّر شود خواهیم دید که این موضوع به قدر کفایت در کتاب خدا توضیح داده شده است. و جایی برای این‌گونه مغالطات نیست و خرافیّین با این اشکالات جُز فریب عوام ـ و شاید فریب خود ـ مقصودی ندارند.

پرواضح است که یکی از مهم‌ترین و شایع‌ترین عوامل تفرّق در ادیان و انحراف در دین خدا، شخصیّت‌پرستی است که گاه مستقیماً درباره‌ی شخص یا اشخاص معیّن صورت می‌پذیرد و یا به صورت تعظیم و تقدیس مقابر یا مظاهر و تماثیل ایشان یا اشیاء مربوط به آنان صورت می‌گیرد. امّا می‌دانیم ـ چنان‌که در سطور فوق از همین بند ملاحظه شد ـ روز قیامت عابد و معبود و داعی و مَدعُوّ ـ غیر از خدا ـ در قیامت احضار می‌شودند. امّا معبود و مَدعُوّ بر دو قسم‌اند:

اوّل: آنان که بدون رضایشان و بی‌آن‌که بدانند، معبود واقع شده‌اند و در قیامت پس از اطلاع از این موضوع با عابدین و داعیان خود مخالفت نموده و آن‌ها را تکذیب می‌کنند (یونس: ۲۸تا ۳۰، النّحل:۸۶ و ۸۷، الفرقان: ۱۷ تا ۱۹).

دوّم: گمراهانی که مطاع و از ائمّه‌ی ضلالت و از کُبَراء و بزرگان بوده و با سرسپردگی مردم به خود مخالف نبوده‌اند. اینان به گمراهی خود اقرار می‌کنند [۱۴۱][الصّافّات:۳۲] و با پیروان و مقلّدین خود عذاب می‌شوند. [الأعراف:۳۸ و۳۹، القصص:۶۲تا۶۴، الأحزاب:۶۷، الصافات:۲۲ تا۳۴].

البتّه مظاهر و تماثیل هر دو دسته نیز به عنوان هیمه‌ی دوزخ به کار می‌رود و مقصود از انداختن بت‌ها وتماثیلِ فاقد حسّ و شعور در جهنّم، چنان‌که مفسّرین ـ از جمله طبرسی در مجمع البیان و مؤلّفین تفسیر نمونه ـ گفته‌اند، تشدید حسرت و اندوه مشرکین و توبیخ ایشان است تا ببینند در آتشی که از بُت‌هایشان زبانه می‌کشد، می‌سوزند.

۲۵هـ ) ﴿...وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ ١٤... قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ شُرَكَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡكٞ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ كِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَيِّنَتٖ مِّنۡهُۚ بَلۡ إِن يَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا ٤٠[فاطر: ١٣، ١٤ ، ۴۰] «و کسانی را که جز او می‌خوانید مالک پوست هسته‌ی خرمایی نیستند. اگر بخوانیدشان دُعا و خواندن شما را نمی‌شنوند و اگر [به فرض] بشنوند پاسختان ندهند و روز ستاخیز شرک شما را ردّ و انکار کنند و هیچ کس تو را چون [خدای] آگاه [از حقایق امور] خبر ندهد...... بگو آیا دیده‌اید شریکانتان را که جُز خدا می‌خوانید نشانم دهید که از زمین چه چیز آفریده‌اید؟ آیاآنان در [کار] آسمان‌ها همکاری و مشارکت داشته‌اند؟! یا به ایشان کتابی داده‌ایم که آنان برهانی از آن کتاب دارند؟ بلکه ستمگران یکدیگر را جُز فریب و عده نمی‌دهند».

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡكٞ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِۖ ٱئۡتُونِي بِكِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ هَٰذَآ أَوۡ أَثَٰرَةٖ مِّنۡ عِلۡمٍ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٤ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ ٥ وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ ٦[الأحقاف: ٤-٦] «بگو: مرا خبر دهید [آیا دیده‌اید یا اندیشیده‌اید] که آنچه جُز خدا می‌خوانید، نشانم دهید که از [موجودات] زمین چه آفریده‌اند یا در [آفرینش] آسمان‌ها مشارکت و همکاری داشته‌اند؟! اگر راست می‌گویید [دلیلی یا ادّعایی از] کتابی که پیش از این [قرآن نازل شده] برایم بیاورید یا اثری علمی [که دلیل مدّعای شما باشد]. و کیست گمراه‌تر از آنکه غیر خدا را می‌خواند که تا روز رستاخیز او را پاسخ ندهد و از دعا و خواندن ایشان غافل‌اند و چون [در روز رستاخیز] مردم بر انگیخته شوند و گردآیند، آنان [که خوانده ‌می‌شدند] دشمنان ایشان گردند و عبادت ایشان را [نپذیرند و] انکار کنند». خدا خود تصریح فرموده: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ ٢٢[سبأ: ٢٢]«(ای پیامبر) بگو: کسانی را که جُز خدا [قابل خواندن] پنداشته‌اید، بخوانید [آنان] همسنگ ذرّه‌ای در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند و در آن دو هیچ مشارکتی [با خدا] ندارند و خدای را از ایشان هیچ پشتیبان و مددکاری نیست».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن يَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن يَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَيۡ‍ٔٗا لَّا يَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ ٧٣[الحج: ٧٣] «ای مردم، گوش فرا دهید که مثالی زده شده، همانا کسانی را که غیر از خدا می‌خوانید هرگز [حتّی] مگسی را نیافرینند گرچه همگی بر این کار [به همکاری] گرد آیند و اگر مگس چیزی را از ایشان برباید، [به سبب ناتوانی] از او باز نستانند، طالب و مطلوب [هر دو] نا توان‌اند».

خواننده‌ی گرامی، در آیات فوق تأمّل و تدبّر کن. در این آیات چنان‌که ظاهر است مقصود از ﴿مِن دُونِ ٱللَّهِغیر خدا (یا پایین‌تر از خدا) است و معلوم می‌شود هرکس یا هرچیز که از وحی راجع به آن دلیلی متقن در دست نیست نباید مورد عبادت قرار گیرد، چه پیغمبر باشد، چه امام، چه ولیّ مقرَّب، چه.... زیرا آن‌ها هم مصداق غیر خدا و هم مصداق ﴿عِبَادٌ أَمۡثَالُكُمۡ[الأعراف: ١٩٤]می‌باشند [۱۴۲]. بنا به آیات فوق نباید فریب کسانی را بخوریم که می‌گویند انبیاء و ائمّه و صلحاء بر اثر طاعت و عبادت فراوان، پس از مرگ نیز با دنیا ارتباط دارند و دارای «کرامت» می‌باشند و چنین و چنان‌اند و خلاصه این‌که از خوانندگان خود بی‌خبر نیستند!

۲۶باید در جواب آن‌ها بگوییم اولاً ادّعای شما دلیل و مدرک قرآنی ندارد. ثانیاً: شما در قیامت جواب خدا را چگونه می‌دهید که فرموده غیر از خدا را مخوانید و فرموده غیر از خدا هر که را می‌خوانید مخلوق است و خالقِ هیچ موجودی نیست یعنی هرکه خود مخلوق است و خالق نبوده و خلق و روزی دادن و میراندن و زنده کردنِ بندگان به دست او نیست نباید خواند، هم‌چنین فرموده کسانی را که می‌خوانید اموات‌اند و زنده نیستند و از زمان قیامت و برانگیخته شدن خود آگاه نیستند. بنابراین هرکه مرگ او را در می‌یابد و از زمان قیامت آگاه نیست، نباید خواند. آیا انبیاء و اولیاء که شما شب و روز و از دور و نزدیک می‌خوانید مرگ آن‌ها را از این دنیا نبرده و از زمان قیامت آگاه‌اند؟!

و) قرآن نیز فرموده: ﴿رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا ١٤ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ لَّوۡلَا يَأۡتُونَ عَلَيۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَيِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا ١٥[الكهف: ١٤، ١٥]«پروردگار و صاحب اختیار ما پروردگار آسمان‌ها و زمین است و هرگز جُز او معبودی را نمی‌خوانیم که [اگر غیر او را قابلِ خواندن بدانیم] در این صورت هر آینه سخنی نا‌صواب گفته‌ایم. اینان قوم ما هستند که جُز خدا معبودانی گرفته‌اند چرا بر [حقانیّت] آن‌ها دلیل و برهانی روشن نمی‌آورند؟ پس کیست ستمکار‌تر از آن‌که بر خدا دروغی را افتراء بسته است؟!». ملاحظه می‌کنید که قرآن می‌فرماید برای عبادت هر موجودی باید دلیل و برهان روشن داشته باشیم و بی‌دلیل متقن نمی‌توان برای هیچ موجودی اعمال عبادی به جای آورد. و نیز فرموده: ﴿ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٣٩ مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٤٠[يوسف: ٣٩، ٤٠] «آیا ارباب جدا جدا بهتراند یا خداوند یگانه‌ی مقتدر؟ شما [در واقع] جُز او [که حقّ است] عبادت نمی‌کنید مگر نام‌هایی که خود و نیاکانتان آنان را نام‌گذاری کرده‌اید و خداوند هیچ دلیلی بر [حقّانیّت] آن‌ها نازل نفرموده حُکم و فرمانروایی جُز از آن خدا نیست. فرمان داده که جز او را عبادت نکنید این است دین پا برجا و استوار لیکن بیشتر مردم نمی‌دانند».

در این آیات تصریح شده که خواندن غیر خدا ـ البتّه خواندنی که مستلزم فرض صفات إلهی برای مدعوّ باشد [۱۴۳]ـ باید متّکی به دلیلی از شرع باشد. خدا دلیلی بر جواز این کار نفرستاده است و چون خدا فرمان داده که جُز او عبادت نشود و چنین خواندنی ـ چنان‌که گذشت (بند الف) ـ عبادت است لذا باید جدّاً از این کار پرهیز شود [۱۴۴]. در آیات فوق حضرت یوسف÷فرموده معبودها و ملجأها و باب الحوائج‌های شما همگی مخلوق‌اند ودر نتیجه شایسته‌ی عبادت نیستند امّا شما آن‌ها را چونان إله و معبود، می‌خوانید و عبادت می‌کنید. پدرانتان و شما ـ به تقلید از پدران ـ این عناوین را برای آن‌ها قائل شده‌اید و إلّا دلیلی از کتاب خدا ندارید. خدای مهربان نمی‌پسندد که بنده‌اش در مقابل مخلوقی ـ هر چند که بسیار والامقام باشد ـ کرنش کند و خضوع تمام به جای آورد. (فتأمّل جدّاً).

قرآن در آیات فوق مذمّت فرموده از کسانی که بنابه گمان و بدون دلیل متقَن، غیرخدا را عبادت می‌کنند و بیان فرموده که خواندنِ غیرخدا، نیز عبادت است [۱۴۵]و همان حُکم را دارد و خواندن و مدد خواستن از غیر خدا ـ البتّه خواندنی که مستلزم فرض صفات إلهی برای مدعوّ باشد ـ چنان است که غیرخدا را دارای صفات إلهی بدانیم!

مسأله‌ی مهمّ دیگر آن است که غالباً آخوندها عوام را فریب می‌دهند و چنانکه گفته شد سعی می‌کنند آیات فوق را به «بُت» منحصر سازند امّا چنان‌که گفتیم مقصود از «دونِ الله» عُقَلا و بزرگان و مقرّبانی است که مردم به آنان ارادت و توجّه دارند زیرا از آن‌ها در آیات بسیاری، با «مَن» موصوله وضمایر جمع که مختصّ عُقَلاست [۱۴۶]ـ نه چوپ و سنگ و فلزّ و... ـ یاد شده زیرا پرواضح است که مشرکین که بُت را می‌خواندند در واقع آن را تمثال و مظهر و یاد آور یکی از بزرگان و اولیاء و مقرّبین و صالحین یا ملائکه یا.... می‌دانستند و در حقیقت آن‌ها را می‌خواندند نه خود چوپ و سنگ را بالإستقلال. بنابه تصریح قرآن، کسانی که مشرکین می‌خواندند خداشناس و خداپرست و خواهان تقّرب به حقِّ متعال بوده‌اند و خود وسیله‌ای می‌جستند که آن‌ها را به خدا نزدیک‌تر سازد. [الإسراء:۵۷]. طبعاً چنین کسانی افراد صالح و نیکوکار بوده‌اند نه چوب و سنگ و فلزّ. بُت نیز به عنوان آلی و مرآتی مورد توجهّ بود و تقدس و حرمت آن نیز ناشی از تقدّس و احترامی بوده که برای آن بزرگان قائل بودند و در واقع توجّه و عنایت حقیقی مشرکین به خود آن بزرگان بوده است هم‌چنان‌که بوداییان یا هندوها مجسّمه‌ها و تماثیل «بودا» یا «کریشنا» را از آن رو که شبیه و یاد آور آن‌هاست و به نوعی منتسب به ایشان است تکریم و تعظیم می‌کنند نه چوب یا سنگی را که مجسّمه از آن ساخته شده و إلاّ دلیلی نداشت که بُت پرستان متحمّل زحمت فراوان شده و به سنگ و چوب شکل خاصّی بدهند ـ مثلاً شکل بودا یا شکل وُدّ و سُواع و... ـ بلکه صِرف چوب و سنگ را اکرام و تعظیم می‌کردند [۱۴۷].

مطّلعین از تاریخ عربستان می‌دانند که «لات» و «عُزّی» و «مَناة» مجسّمه و تمثال فرشتگان بوده‌اند (النّجم:۱۹تا۲۸) و یا چنانکه «هشام بن محمد کلبی» در کتاب «الأصنام» و «صدوق» در «علل الشرائع» (ص۳) و «طبرسی» در «مجمع البیان» وسایر علمای تفسیر ذیل آیه‌ی ۲۳ سوره‌ی «نوح» آورده‌اند، بت‌هایی که وَدّ و سُواع و یَغوث و.... نامیده می‌شدند در واقع به نام اولیاء و افراد صالحی بودند که پس از مرگشان، ابتدا مریدانشان در عبادت خدا، از سیره و روش آن‌ها پیروی می‌کردند لیکن به تدریج و با مرور زمان و فاصله گرفتن از زمانه‌ی انبیاء، مردم در عبادتِ خود، به ایشان نیز توجّه کردند و سپس به وسوسه‌ی شیطان و هوای نفس، صورت و تمثال ایشان را به بهانه‌ی این‌که یادآور آن‌ها و مجاهدات آنان و موجب تحریض و تشویق مردم به عبادت خواهد شد، ساختند [۱۴۸]. مردم نیز به دیدار آن‌ها می‌آمدند و آن‌ها را تعظیم و تکریم کرده و دور آن‌ها می‌گشتند و یا قبر افراد مذکور را مورد توجّه و تکریم قرار می‌دادند و بدین‌ترتیب از توحید و روش انبیاء إلهی فاصله گرفتند.

یکی از مدافعین متعصّب خرافات اعتراف کرده است که: امروز محقّقان بزرگ اسلامی با بررسی بسیاری از آیات و احادیث و متون تاریخی ثابت کرده‌اند که شرک بسیاری از بُت پرستان (اگر نگوییم همگی) شرک در عبادت بود نه شرک در ذات. یعنی آنان قبول داشتند که خدا (= الله) ذات یکتای است که آفریدگار و روزی دهنده‌ای جُز او نیست ولی أصنام و بُتان را موجودات مقرّب درگاه إلهی می‌دانستند که اگر رضایت آنان را جلب کنند، رضایت خدا نیز بر اثر شفاعت آنان جلب می‌شود و مضمون آیاتی از قرآن که در آن محیط نازل شده است نیز بر این حقیقت گواهی می‌دهند.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٦١ ٱللَّهُ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٦٢[العنكبوت: ٦١، ٦٢]«و اگر از آنان بپرسی کیست که آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام گردانیده است، البتّه هر آینه گویند: خدا، پس چگونه [از حقّ] باز گردانیده ‌می‌شوند؟! خداست که روزی را برای هریک از بندگانش که بخواهد فراخ می‌سازد و یا تنگ می‌گیرد، همانا خدا بر هر چیز تواناست».

این دوآیه و آیات دیگر حاکی است که عرب عصر رسالت خالقی جُز خدا و رازقی جُز او نمی‌دانست و با اعتقاد به چنین خدای یکتا سیصد و شصت بُت را می‌پرستید و در مقابل آن خضوع می‌نمود و راه جمع این عقیده با آن عمل جُز این نیست که شرک آنان شرک در عبادت بود نه شرک در ذات و ربوبیّت..... به عبارت دیگر «الله» و «إله» در نزد آنان متفاوت بود و لفظ «الله» عَلَم و نام خدای یکتا بود ولی لفظ «إله» مفهوم کلّی داشت و به معنی معبود بود و در اطراف کعبه سیصد و شصت معبود دیده می‌شد و همگی به عقیده‌ی آنان «إله» بودند نه «الله» و لذا پیامبر دستور داد که بگویند معبودی جُز خدا نیست (لاإله إلَّا الله) و جُز او کسی را نپرستید و با مراجعه به آیه‌های ۲۵ سوره‌ی لقمان و ۳۸ سوره‌ی زُمَر و ۸۷ سوره‌ی زخرف حقیقت مسأله روشن‌تر می‌گردد [۱۴۹]. بنابراین وجود لفظ «الله» درمیان ملّت عرب گواه بر یگانه پرستی آنان نیست... از بررسی و مطالعه‌ی عقاید بُت‌پرستی آن دوران این نتایج به دست می‌آید:

۱- مردم عربستان به خدا و مبدأ اعتقاد داشتند و کلمه‌ی «الله» در بین آنان بسیار رایج بود و غالباً بُت‌ها را مظاهری قابل تقدیس و درخور پرستش می‌پنداشتند و آن‌ها را «إله=معبود» می‌دانستند نه آفریدگار هستی [۱۵۰]ولی منکر رسالت پیامبران ومعاد بودند و لذا پیامبر اسلامصبرای اثبات صانع نیاز چندانی نداشت و مبارزه‌ی اسلام بیشتر به خاطر اثبات یگانگی معبود و نفی بُت‌هایی بود که آن‌ها را به گونه‌های مختلفی شریک خدا می‌دانستند! آیات متعدّدی از قرآن روشن‌گر این معنی است که مردم آن زمان نوعاً خدا را قبول داشتند مانند: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ[الزمر: ٣٨]«و اگر از ایشان بپرسی کیست که آسمان‌ها و زمین را آفریده است البتّه هر آینه گویند: خدا».

۲۷آنان در توجّه به بُت‌پرستیِ خود مطالب گوناگونی می‌گفتند، از جمله:

الف) ما شایستگی آن را نداریم که خدا را با آن عظمت مستقیماً و بدون واسطه عبادت کنیم و این بُت‌ها می‌توانند واسطه‌ی بین ما و خدا باشند. [۱۵۱] قرآن مجید از زبان این گروه می‌فرماید: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ[الزمر: ٣] «ما آن‌ها را عبادت نمی‌کنیم مگر این‌که ما را به خدا نزدیک سازند». ﴿هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ[يونس: ١٨] «اینان شفیعان ما نزد خدای‌اند»..... الخ [۱۵۲]. ۲۸

به همین سبب است که می‌بینیم آیه‌ی ۲۳ سوره‌ی نوح درباره‌ی آن‌ها نفرموده: «أصنامَکم = بُتهایتان» بلکه فرموده: «ءَالِهَتَكُمۡ= معبودهایتان». زیرا در واقع خود افراد مذکور مورد توجّه بوده‌اند و بت‌ها به عنوان آلة و مرآة مورد توجّه قرار می‌گرفتند و إلا بدیهی است که خود چوب سنگ مستقلاًّ مورد توجّه نبوده است [۱۵۳]. علاوه بر این، قرآن از عنوان «دون الله = غیرخدا» استفاده کرده که لفظی عامّ است و همه ـ أعمّ از جماد و غیر جماد و ذی شعور و غیرذی‌شعورـ را شامل می‌شود [۱۵۴].

در آیات فوق خدا برای تشریح و تبیین مقصود مثال زده و فرموده اگر تمام مخلوقین جمع شوند و بخواهند به کمک یک‌دیگر مگسی خلق کنند، نمی‌توانند. پس شما چگونه چنین عاجزانی را می‌خوانید و از آنان یاری می‌خواهید؟! پُرواضح است که مقصود از دون الله فقط بُتِ سنگی و چوبی نیست زیرا چنان‌که ملاحظه شد با لفظ «اَلَّذِينَ» و ضمایر جمع از آن‌ها یاد کرده که به عُقَلاء اطلاق می‌شود. به اضافه این‌که به اجماع مسلمین همه‌ی انبیاء و مقرّبین نیز نمی‌توانند مگسی بیافرینند و مشارکتی در آفرینش مخلوقات ندارند و حتّی مشرکین نیز این موضوع را قبول داشتند. پس به حکم این آیات نباید ایشان را خواند و کسانی‌که در رفع بلیّات و دفع اَضرار غیر خدا را می‌خوانند از توحید منحرف شده‌اند و «موحّد» نیستند.

در آیات سوره‌ی نحل (۱۷ و ۲۰ و ۲۱ و ۷۳و ۷۴) خدا فرموده غیرخالق را با خالق مساوی ندانید. در طلب حوائج و دعاها، توجّه به غیرخالق درست نیست. خالق است که آشکار و پنهانِ شما را می‌داند لذا امید داشتن به غیرخالق که از باطن انسان خبر ندارد و نمی‌داند که راست و که دروغ می‌گوید، موجّه نیست. آیه‌ی ۲۰ و ۲۱ سوره‌ی نحل دلالت دارد که غیرخالق را که خود می‌میرد و نمی‌داند کی زنده‌خواهد شد، نباید خواند و تمام انبیاء و اولیاء چنین بوده‌اند [۱۵۵]. بنابراین، خواندن ایشان خلاف توحید است. آیه‌ی ۷۳ هر معبودی غیراز خدا را شامل می‌شود چه جاندار باشد یا جماد. این آیه عُقَلا را نیز شامل می‌شود به دلیل «لَا يَسۡتَطِيعُونَ» که برای غیرعُقَلا استعمال نمی‌شود. پس بنا به صریح قرآن که پیامبرصفرموده: ﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١[الجن: ٢١] «بگو: همانا من برای شما اختیار [و توان] زیان[رساندن] و هدایت را ندارم». و ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ[الأعراف: ١٨٨]«بگو: من مالک هیچ سود و زیانی برای خویش نیستم مگر آنچه خدا خواهد». حتّی پیامبرصچه قبل از رحلت یا پس از رحلت نباید خوانده ‌شود. البتّه خواندنی که مستلزم فرض صفات فوق بشری برای آن‌حضرت باشد.

آیه‌ی ۷۴ سوره‌ی نحل دلالت دارد که نباید از جانب خود، خداوند متعال را به خلق او تشبیه کنیم و برای او مثال بیاوریم زیرا خدا یگانه‌ی بی‌مثیل است، پس کسی که ـ مانند مشرکین صدر اسلام ـ خدا را به شاه تشبیه می‌کند و برای این‌که انبیاء و اولیاء را درکار خدا دخالت دهد، می‌گوید دست ما بندگانِ رو سیاهِ گنه‌کار به خدا نمی‌رسد چنان‌که به شاه یا رئیسِ کشور نمی‌رسد پس به نزد عزیزان و مقرَّبین او می‌رویم و آنان را که نزد او عزّت و تقرّب دارند واسطه و شفیع می‌کنیم تا خواسته‌ی ما را از شاه بخواهند و به همین قیاس در قضاء حوائج و غفران گناه و امثال آن، مقرّبان درگاه خدا را شفیع می‌سازیم تا آن‌ها خواسته‌ی ما و یا آمرزش ما را از خدا طلب کنند [۱۵۶]تمثیلش ناروا و باطل و دلیل خدا نشناسی است. به دو دلیل:

اوّل آن‌که خدا فرموده: ﴿فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٧٤[النحل: ٧٤] «پس برای خداوند مثالها[ی خودساخته] نزنید که خدا می‌داند و شما نمی‌دانید». زیرا خدای‌متعال درمواردی‌که لازم‌بوده، خود مثالهای‌ مناسب آورده ولی این‌تمثیل‌را نیاورده است و شما از نزد خود و بدون دلیل و بیّنه‌ی شرعی و بر خلاف نهی قرآن چنین تمثیلی آورده‌اید!

دوّم آنکه تشبیه و مثال شما نیز کاملاً بی‌تناسب است زیرا خداوند متعال از جهات گوناگون با شاه یا رئیس کشور تفاوت دارد:

- شاه و کارگزارانش از یک نوع‌اند امّا خدا از نوع شفیعان نیست.

- شاه از دل رعیّت خبر ندارد و صادق را از کاذب نمی‌شناسد ولی خدا می‌شناسد و «عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ» است.

- شاه همیشه و همه جا با رعایای خود نیست و از آن‌ها فاصله دارد امّا خدا لحظه‌ای از بندگان دور و بی‌خبر نیست و از رگ گردن به آن‌ها نزدیک‌تر است. علاوه بر این اگر سلطانی به رعیّت خود بگوید هر وقت حاجتی داری به خود من مراجعه کن و من همیشه نزد تو هستم. آیا سزاوار است که رعیّت اعتنا نکند و بگوید من باید به وزیر یا دربان تو مراجعه کنم؟ البتّه خیر.

- شاه محتاجِ وزیر و کارگزار است و بدون آن‌ها نمی‌تواند سلطنت کند امّا خدا عاری از احتیاج است.

- ممکن است که شاه مهربان‌تر و عذرپذیرتر از وزیر و کارگزار نباشد امّا خدا چنین نیست بلکه ﴿أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ[الأعراف: ١٥١]است و از همه‌ی مخلوقات خود مهربان‌تر و عذرپذیرتر است.

- شاه در یک آن نمی‌تواند چند کار را باهم انجام دهد و یا چند صدا را باهم و دریک زمان بشنود وبه چند نفر دریک زمان جواب دهد. امّا خدا چنین نیست به قول أمیرالمؤمنین÷: «وَإنَّهُ لَبِکُلِّ مَکانٍ.... وَمَعَ کُلِّ إنسٍ وَجانٍّ». (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۹۵) و«لايَشغَلُهُ شأنٌ وَلا يُغَيِّرُهُ زَمانٌ وَلا يَحوِيهِ مَكانٌ»«کاری او را مشغول نمی‌دارد [تا از کاری دیگر باز ماند و مرور] زمان او را دگرگون نسازد و مکانی او را در خود نگیرد». (نهج البلاغه، خطبه‌ی ۱۷۸) [۱۵۷].

علاوه بر این، اگر شما معتقدید که پیغمبر و امام برای خدا هم‌چون کارگزار یا وزیراند برای شاه، پس چرا در «دعای مشلول» که در «مفاتیح الجنان» مذکور است می‌خوانید: «يا مَنْ..... لَمْ يَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَلا كانَ مَعَهُ وَزيرٌ، وَلاَ اتَّخَذَ مَعَهُ مُشيراً، وَلاَ احْتاجَ إلى ظَهير». «ای‌ خدایی که همسری برایش نیست و با او وزیری نبوده و مشاوری نگرفته و نیازمند کارگزار و پیشتیبان نیست». و چرا در بند ۷۹ «دعای جوشن کبیر» می‌خوانید: «يا مَنْ لا شَريكَ لَهُ وَلا وَزيرَ»«ای خدایی که شریک و وزیر ندارد!»

متأسّفانه مردم ما صفات منحصر به خدا را، برای غیرخدا قائل‌اند! فِی المَثَل کسانی‌که در حرم امام یا امامزاده‌ای مشغول طواف هستند [۱۵۸]همه باهم وی را مخاطب قرار می‌دهند و کسی، دیگری را منع نمی‌کندکه تو سخن نگو بگذار من با امام (یا با روح امام) سخن بگویم، سپس تو سخنت را بگو و یا صبر نمی‌کند که دیگری کلامش با امام تمام شود سپس سخن بگوید بلکه همه باهم امام را مخاطب قرار می‌دهند! و این یعنی قائل شدن صفت خدا «لا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»برای غیر خدا!

مردم ما در همه جا چه درکنار قبر یا در خانه یا درخیابان، روز یا شب یا نیمه‌شب، در سفر یا در حضر و کلاً در هر وضعیتّی که باشند، امام یا ولیّ مقرّب را می‌خوانند و معتقدند وی ندایشان را می‌شنود و برایشان وساطت و شفاعت می‌کند! [۱۵۹]و این بی‌تردید یعنی قائل شدن صفت خدای متعال برای غیر خدا!

مردم ما خطاب به امام یا امام‌زداه می‌گویند فرزندم را شفا بده یا فلان مشکلم را مرتفع ساز و قِس عَلی هذا. گویی خدا این امور را به ایشان سپرده است! در حالی‌که خدا در هیچ امری از جمله استجابت خواسته‌ی بندگان، شریک و همکاری برای خود نگرفته است و فرموده: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ[الزمر: ٣]«آگاه باشید که دین خالص [و بدون شائبه‌ی شرک] فقط برای خداست [و مورد پذیرش اوست] و آنان که غیر از خدا اولیاء و سرپرستانی برای خود گرفته‌اند [به این عنوان که] ما ایشان را عبادت نمی‌کنیم مگر برای این‌که ما را به لحاظ منزلت به خدا نزدیک سازند همانا خدا میان ایشان در آن‌چه اختلاف دارند، داوری خواهد کرد».

قرآن فرموده: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ١٨[يونس: ١٨]«و جُز خدا چیزهایی ‌را عبادت می‌کنندکه ایشان را نه زیان و نه سودی رسانند و می‌گویند: [۱۶۰]اینان شفیعان ما نزد خدا هستند بگو: آیا خدا را به چیزی خبر می‌دهید که [خود] در آسمان‌ها و زمین نمی‌داند [و نمی‌شناسد] (یعنی در واقع وجود ندارد تا خدا ازآن باخبر باشد) خدا منزّه و اولاتر است از آنچه شریک او می‌شمارند».

اسم اشاره‌ی «هَٰٓؤُلَآءِ» و ضمیر «هُمۡ» در «نَعۡبُدُهُمۡ» و ضمیر واو در «يُقَرِّبُونَآ» برمی‌گردد به اولیایی که مَدعُوّ و معبود و مرجع مردم و از عُقلاء بوده‌اند. عقلای مذکور، اولیاء و صالحین یا ملائکه و.... بوده‌اند که مشرکین در حوائج و دعاهای خود به آنان توجّه داشتند و آن‌ها را به عنوان این‌که ایشان را به خدا نزدیک کنند، می‌خواندند و می‌گفتند ما قابل نیستیم و یا شرم‌ساریم از این‌که با خدا سخن بگوییم لذا این‌ها را تعظیم و کرنش می‌کنیم تا نزد خدا به نفع ما شفاعت کنند. مانند مردم زمان ما که معتقد هستند هر کس قبور انبیاء و اولیاء را تعظیم و تکریم نماید ایشان نزد خدا برایش شفاعت می‌کنند و می‌گویند ما آنان را عبادت نمی‌کنیم لیکن چون روسیاه‌ هستیم و لائق نیستیم که مستقیماً به سوی خدا برویم و با او مناجات کنیم و یا چیزی بخواهیم لذا پیامبر و ائمه‌ی را میان خود و خدا واسطه و شفیع قرار می‌دهیم! [۱۶۱]

خدا برای این‌که تمام این خرافات و بهانه‌ها را باطل سازد فرموده خدا از چنین چیزهایی در آسمان‌ها و زمین خبر ندارد و چیزی که خدا نداند و از آن آگاه نباشد یعنی وجود نداشته تا علم إلهی بدان تعلّق گیرد، لذا می‌پرسد آیا شما می‌خواهید خدا را از چیزی خبر دهید که نمی‌داند؟! اگر چنین وسائط و شفیعانی وجود می‌داشتند قطعاً خدا بندگانش را بی‌خبر نمی‌گذاشت و در کتابش آن‌ها را معرّفی می‌فرمود. (فتأمّل جدّاً ).

علاوه بر این خدا فرموده: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ[البقرة: ١٨٦] «و چون بندگانم درباره‌ی من از تو پرسش کنند، همانا من نزدیکم و خواندن و دعای خواننده را پاسخ می‌دهم هرگاه که مرا بخواند». خدا بر خلاف پادشاه ـ و سایر مخلوقات ـ که همیشه به یکایک مردم نزدیک نیستند، در همه حال از رگ گردن به بندگان نزدیک‌تر است. بنابراین واسطه قرار دادن کسی که از خدا به ما نزدیک‌تر نیست، توجیهی ندارد. هیچ یک از مخلوقات حتّی انبیاء و اولیاء نیز از رگ گردن به ما نزدیک‌تر و از ما فِی الضّمیرِ ما آگاه نیستند. از این رو خدا فرموده مرا بخوانید و نفرموده بندگان مقرّبِ مرا بخوانید زیرا برای خواندن کسی که هم از سایرین به ما نزدیک‌تر و هم از درون ما آگاه و هم از دیگران مهربان‌تر است به هیچ وجه نیازی به واسطه و شفیع نیست. (فتأمّل).

از این رو خداوند برای اتمام حجّت به بندگان با صراحت تمام فرموده: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ[لقمان: ٣٠] «این [اوصاف] [۱۶۲]از آن روست که خداوند است که حقّ است و همانا آن‌چه غیر از او می‌خوانند باطل است».

۲۹از سوی دیگر خدا به پیامبر فرموده: ﴿فَإِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ[الروم: ٥٢] «همانا تو مردگان را نشنوانی». و فرموده: ﴿وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَحۡيَآءُ وَلَا ٱلۡأَمۡوَٰتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ ٢٢ إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ ٢٣[فاطر: ٢٢، ٢٣]«و زندگان و مردگان یکسان نیستند همانا خدا هرکه را خواهد بشنواند و تو (ای پیامبر) به آنان که در قبراند شنواننده نیستی تو جُز هشدار دهنده نیستی».

بنابه آیات ۲۲ و ۲۳ فاطر مرده و زنده یکسان نیستند گرچه از انبیاء و صلحاء و اولیاء و مقرّبین باشند زیرا ایشان نیز پس از رحلت، حیات اخروی دارند امّا حیات دنیوی ندارند، اصولاً هر مستمعی ـ جُز خداـ چه انبیاء و صالحین و غیر ایشان، با عضوی می‌بیند یا می‌شنود و چون رحلت کرد رابطه‌اش با دنیا قطع می‌شود [۱۶۳]. بنابراین آن دسته از مسلمین که به خیالات واهی و خرافات موروثی، مغرور شده و بر سر قبر انبیاء و أولیاء و امام‌زادگان زاری کرده و ایشان را می‌خوانند و با آن‌ها سخن گفته و از آن‌ها إذن دخول می‌طلبند و خطاب به آن‌ها زیارتنامه می‌خوانند و حوائج و رفع مشکلات خود را از آن‌ها می‌خواهند و می‌پندارند که آن‌ها می‌شنوند، بر خلاف این تعالیم قرآن عمل می‌کنند. (فتأمّل جدّاً)

آیه‌ی ۵۲ سوره‌ی روم با حرف تأکید و بدون استثناء و لفظ «مَوتَی = مردگان» جمع و در سیاق نفی آمده و مفید عموم است و می‌رساند که مردگان بلا استثناء مرئیّات را نمی‌بینند و مسموعات را نمی‌شنوند و حتّی رسول خداصبا آن مقام والا و عالی نمی‌تواند به مردگان بشنواند پس چگونه زید و عمرو می‌توانند؟! جایی که عقاب پر بریزد از پشّه‌ی لاغری چه خیزد؟! کسی که سر قبر انبیاء و ائمه‌ی و بزرگان دین می‌رود و می‌گوید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا..... أَشْهَدُ أَنَّكَ تَسْمَعُ كَلَامِي وَتَرُدُّ جَوَابِي وَتَرَى مَقَامِي= سلام بر تو ای... شهادت می‌دهم که سخنم را می‌شنوی و پاسخم را می‌دهی و ایستادنم را [در بارگاهت] می‌بینی!» چنین کسی برخلاف عقل و بر خلاف قرآن شهادت داده و باید بداند که در شریعت اسلام، شهادت دادن به چیزی که بدان علم صحیح ندارد و خود نشنیده و ندیده، حرام و گناه است. (فتأمّل)

بعضی از مدافعین خرافات می‌گویند مقصود از «مَوتَی = مردگان» آیه‌ی ۸۰ سوره‌ی نمل و ۵۲ سوره‌ی روم، مرده دلان و کفّار کوردل‌اند که خدا ایشان را به مرده تشبیه فرموده و مقصود از آیه این است که پیامبر، کلام خدا را به کفّار نمی‌شنواند. می‌گوییم این گفته‌ی شما، کلام ما را بهتر اثبات می‌کند زیرا خدا کفّار و معاندین را به مردگان حقیقی و اموات تشبیه فرموده و در این تشبیه، «وَجهِ شَبَه» نشنیدن سخن است و چنان‌که می‌دانید «وجه شبه» باید در «مُشَبَّهُ بِه» أقوی از «مُشَبَّه» باشد بنابراین باید نشنیدن أموات مسلّم و یقینی باشد تا خدا کفّار و معاندین را به آن‌ها تشبیه فرماید، به اضافه‌ی این‌که خدا در قرآن تصریح فرموده که پیامبر، مقبورین را نمی‌شنواند. (فاطر/۲۲)

۳۰ز) خدا خطاب به عدّه‌ای از اهل دوزخ فرموده: ﴿ذَٰلِكُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِيَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ كَفَرۡتُمۡ وَإِن يُشۡرَكۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْۚ فَٱلۡحُكۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِيِّ ٱلۡكَبِيرِ ١٢[غافر: ١٢]«این بدان سبب است که چون خدا به تنهایی خوانده می‌شود انکار کرده و کفر می‌ورزید و چنانچه به شریکی قرین شود می‌گروید [بدانید] که داوری از آن خداوند والای بزرگ است». اگر کسی به مردم بگوید غیرخدا را حتّی به عنوان طلب وساطت و شفاعت نخوانید، مخالفت کرده و سخنش را نمی‌پذیرند! در حالی‌که باید بدانند خدا چنین حالتی را نشان بی‌ایمانی به آخرت دانسته و فرموده: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٤٤ وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ ٤٥ قُلِ ٱللَّهُمَّ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ عَٰلِمَ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ أَنتَ تَحۡكُمُ بَيۡنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ٤٦[الزمر: ٤٣، ٤٦]«آیا جُز خدا شفیعانی [برای خود] گرفته‌اند، بگو: آیا و اگرچه آنان صاحب اختیار چیزی نباشند و چیزی درنیابند [شما آن‌ها را بدون اعلام خدا، شفیع می‌گیرید؟!]. بگو: همه‌ی شفاعت از آنِ خداست، فرمانروایی آسمانها و زمین خاصِّ اوست سپس به سوی او بازگردانیده می‌شوید. چون خدا به تنهایی یاد شود دل‌های آنان‌که به آخرت ایمان نمی‌آورند، منزجر شود و چون کسانی غیراز او [نیز] یاد شوند، آن‌گاه است که شادمان می‌شوند. بگو: بار إلها، ای پدید آورنده‌ی آسمان‌ها و زمین، ای دانای‌ نهان و آشکار، تو میان بندگانت درباره‌ی آن‌چه در آن اختلاف می‌کردند داوری می‌کنی».

چنان‌که ملاحظه می‌شود بنابه آیات فوق سبب عذاب و بدبختی اهل جهنّم این بوده که در دنیا چون کسی فقط خدا را می‌خواند ایشان مکروه داشتند امّا اگر هم خدا را می‌‌خواند و هم یکی از بزرگان را، می‌پذیرفتند و تصدیق می‌کردند! چنان‌که زمان ما در مجالس و محافلی که به عنوان عبادتِ خدا برپا می‌کنند همواره غیر خدا را صدا می‌زنند مثلاً یا محمّد، یا ابوالفضل، یا حسین، یا صاحب الزّمان می‌گویند و آن را عبادت خدا پنداشته و بدان مغرور و خرسند می‌باشند! در حالی‌که خدا فرموده: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥ[الزمر: ٣٦]«آیا خداوند بنده‌اش را کافی نیست». این آیه با استفهام انکاری و توبیخی آمده که در مقام اثبات کافی بودن خالق، از جمله‌ی خبریّه قطعی‌تر و دلالتش قوی‌تر است [۱۶۴].

نکته‌ی مهمّی که نباید مورد غفلت قرار گیرد آن است که قرآن (الزُّمَر:۴۵) حالت مذکور را دلیل بی‌ایمانی به آخرت دانسته است. نظریه این‌که آخوندها غالباً همین مطلب را بهانه‌ی این ادّعا قرار می‌دهند که شیعیان که به آخرت ایمان دارند مشمول و منظور این آیه نیستند و آیه منحصر است به مشرکین که به آخرت ایمان نداشتند! ضرور است که أکیداً توجّه خواننده را به این نکته جلب کنم که در آیه‌ی شریفه لفظ «مِّن دُونِهِۦ= غیر از او». (یعنی «مِّن دُونِ ٱللَّهِ= غیر خدا») استعمال شده لذا چنان‌چه کسی که ادّعای مسلمانی دارد مانند کسانی باشد که در آیه ذکر گردیده، از نظر قرآن به آخرت آن‌چنان‌که مورد قبول خدا باشد، ایمان نیاورده است. شما را به خدا آیا بسیاری از مردم ما حالتی مشابه آنچه که در آیه آمده است، ندارند؟!

آخرت مردم خرافی پر از واسطه و شفیع است ولی در آخرتی که قرآن بیان فرموده اولاً شفیع به انتخاب ما نیست بلکه به إذن إلهی بوده و اصولاً شفاعت أمری محدود و استثنائی است. ثانیاً از طریق مدح و تملّقِ بزرگان دین و سینه زدن و زنجیر زدن یا انجام اعمال عبادی برای غیر خدا به دست نمی‌آید. (فتأمّل).

به یاد دارم که درباره‌ی این آیه به آخوندی متعصّب گفتم: از دو حال خارج نیست یا عقیده‌ی من درباره‌ی توحید عبادت درست است و خواندنِ غیرخدا جایز نیست و نباید انبیاء و أئمّه را خواند و یا عقیده‌ام درست نیست. شما اگر واقعاً مؤمن به آخرت و از محاسبه‌ی روز جزاء خائف باشی لاأقلّ یک در صد احتمال بده با وجود این همه نهی و مذمّت از خواندن غیرخدا که در قرآن آمده است در قیامت مورد مؤاخذه قرار گیری که چرا ائمّه را می‌خواندی، مگر آن‌ها غیرخدا نبودند؟ علی÷یا ابوالفضل کی گفتند ما را نیز بخوانید که تو علاوه بر خدا، آن‌ها را نیز می‌خواندی؟! علی÷در کجای دعاهایش غیرخدا را خواند یا در دعایش روح پیامبر را واسطه کرد که تو به تبعیّت از او چنین می‌کردی؟! خدا کجا فرموده که اعمال عبادی خود از قبیل دعا و نذر و طواف را با یک واسطه‌ی آبرومند به من عرضه کنید؟ یا اگر از من چیزی می‌خواهید آن را با وساطت یک واسطه‌ی مقرّب از من بخواهید؟ قرآن کجا فرموده که اولاد یا پیروان پیامبری پس از رحلت او نیز وی را به کمک طلبیده‌اند یا از او خواسته‌اند که برایشان از خدا طلب مغفرت کند؟!

اما اگر عقیده‌ی من درست نباشد و خواندن غیرخدا ممنوع و حرام نباشد آیا می‌توانی نیم‌ درصد احتمال دهی که در آخرت مورد مؤاخذه قرار گیری که چرا در دنیا فقط خداوندِ کافی (الزُّمَر:۳۶) را می‌خواندی و فقط خدا را حاضر و سمیع فِی کُلِّ مکان می‌دانستی و چرا واسطه‌ها و شفیعان دیگر را نمی‌خواندی؟!

طبعاً کسی که واقعاً به آخرت مؤمن باشد، احتیاط می‌کند و غیرخدا را نمی‌خواند زیرا احتمال خطر و ضرر خواندن غیر خدا ـ از جمله انبیاء و ائمّه ـ از خطر نخواندن آن‌ها، بیشتر و قوی‌تر است. درست است که خدا درباره‌ی مشرکین فرموده: ﴿وَإِذَا ذَكَرۡتَ رَبَّكَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا ٤٦[الإسراء: ٤٦]«و چون در قرآن تنها پروردگار را یاد کنی با بیزاری پشت کرده و می‌رمند» لیکن لازم است کسانی که ادّعای مسلمانی دارند از این آیات عبرت گیرند و آیه را منحصر به مشرکینِ عصرِ پیامبر ندانند و سعی کنند مشابه آن‌ها نباشند! (فتأمّل) فرق سخن من با سخن شما آن است که می‌گویم در حوائج و طلب آمرزش و.... فقط و تنها خدا را بخوانید امّا شما مخالفت کرده و می‌گویید علاوه بر خدا، غیرخدا را نیز بخوانید در حالی‌که خدا در قرآن بارها فرموده: «ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ= خدا را بخوانید». و هیچگاه نفرموده: «فَادعُوا النَّبِيَّ أو الإمامَ = پیامبر یا امام را بخوانید». و درباره‌ی بندگان صالح فرموده: ﴿يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ[السجدة: ١٦]«پروردگارشان را می‌خوانند». و نفرموده: «يَدعُونَ نَبِيَّهُم أو إمامَهُم =پیامبر یا امامشان را می‌خوانند». بلکه فرموده: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨[الجن: ١٨]«با خدا احدی را مخوانید».

***

امید است آیاتی از قرآن کریم که در سطور بالا آوردیم سبب تنبّه خوانندگان محترم شود و درباره‌ی آن‌ها تأمّل و تدبّر نمایند و نعمت عظمای توحید خصوصاً توحید عبادت را به سادگی از کف ندهند و این‌جانب را نیز از دعای خیر فراموش نکنند.

این بخش را با حدیثی از امیر المؤمنین÷خاتمه می‌دهیم که شیخ عبّاس قمی نقل کرده است، هرچند به نظر ما شیخ عباس به مفاد این حدیث عمل نمی‌کرد امّا امیدواریم که حدیث مذکور موجب تنبّه خوانندگان گردد:

«مَا لي أرَى النّاسَ إذا قُرِّبَ إِلَيْهِمْ الطّعامُ لَيْلاً تَكَلَّفوا إِنَارَةَ المَصَابِيْحَ لِيُبْصِرُوا مَا يُدْخِلُونَ بُطونَهُمْ وَلا يَهْتَمُّونَ بِغذاءِ النَّفْسِ أَنْ يُنِيْرُوا مَصَابِيْحَ أَلْبَابِهِمْ بِالْعِلْمِ لِيَسْلَمُوا مِنْ لَواحِقِ الجَهَالَةِ والذُّنُوبِ في اعْتِقَادَاتِهِمْ وَأَعْمَالِهِمْ». یعنی: برای چیست که می‌بینم مردم را هنگامی که در شب طعام نزد ایشان حاضر می‌شود به مشقّت و رنج روشن می‌کنند چراغ را تا آن‌که ببینند چیست که داخل در شکم خود می‌کنند و لکن اهتمام نمی‌کنند در غذای نفس (یعنی مطالبی که در سینه جای می‌دهند و اعتقاد به آن می‌نمایند) به آن‌که روشن کنند چراغ عقول خود را به علم تا سالم بمانند از آن‌چه به آن‌ها ملحق می‌شود از ضرر جهالت و گناهان در اعتقادات و اعمال خود [۱۶۵].

***

[۱۱۹] درباره‌ی سه آیه‌ی فوق رجوع کنید به تفسیر تابشی از قرآن تالیف نگارنده. [۱۲۰] رسول خداصفرموده: « الإشراكُ في النّاس أخفی مِن دبيب النّمل عَلَى المسح الأسود في اللَّيلة المظلمة»«شرک ورزیدن مردم از جنبش مورچه بر گلیم سیاه (یا سنگ سخت) در شبی تاریک نهان‌تر و پوشیده‌تر است». لذا مؤمن باید با توجّه کامل ایمان خود را از شرک حفظ نماید. [۱۲۱] به نظر نگارنده ترجمه‌ای که در متن آورده‌ایم نزدیک‌ترین ترجمه به هدف و مقصود آیه‌ی شریفه است زیرا «حَبر» «مفردِ أحبار» به معنای مطلق دانشمند خصوصاً دانشمند دینی است. چنانکه به ابن عباس، «حبر الأمَّه» گفته می‌شود. البته به معنای أسقف و پاپ مسیحیان و رئیس کاهنان یهود و روحانیون یهودی نیز استعمال می‌شود امّا باید توجه داشت که معنای آن منحصر به علمای دینی یهود نیست. «راهِب» (مفردِ رُهبان) به معنای فرد زهدپیشه و زاهد مآب است که به نحوی آشکار به عبادت و رعایت احکام شرع می‌پردازد و توجّه چندانی به دنیا و امور دنیوی در او مشاهده نمی‌شود و غالباً در دیر یا صومعه یا زاویه‌ای به عبادت می‌پردازد. البتّه به پارسای ترسایان نیز اطلاق می‌شود. امّا چون می‌دانم خرافیّون و بهانه جویان در این ترجمه مناقشه و هیاهو می‌کنند لذا ترجمه‌ی مأنوس قرآن را نیز می‌آورم و آیه را بنابه ترجمه‌ی مذکور، توضیح می‌دهم: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همانا بسیاری از علمای دینی یهود و راهبان هر آینه مالهای مردم را به نا روا می‌خورند و [آنان را] از راه خدا باز می‌دارند». باید توجّه داشت که نمی‌توان این آیه را به مذمّت علما و زهّاد یهود و نصاری منحصر دانست زیرا مخاطب آن مسلمین‌اند و با ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْآغاز شده است و می‌خواهد مؤمنین را متوجّه سازد که نباید مسائل اعتقادی و امور شریعت را به صِرف این‌که عالِم یا زاهدی گفته است، قبول کنند بلکه باید از آن‌ها برای اقوالشان، دلیل شرعی طلب کنند و إلّا صرف مطّلع ساختن مسلمین از این‌که علمای یهود و پارسایان نصاری مردم را از راه خدا باز می‌دارند و اموال مردم را به ناروا می‌خورند مسأله‌ای است که ارتباط چندانی با مسلمین ندارد زیرا آنها اموال مسلمین را نمی‌خوردند علاوه بر این قید ﴿كَثِيرٗالزومی نداشت زیرا یهود و نصاری ـ نه فقط کثیری از ایشان ـ بلکه همگی با اسلام موافق نبودند و مردم را از گرویدن به اسلام باز می‌داشتند. (فتأمّل) در واقع آیه می‌خواهد به مسلمین هشدار دهد تا به وضعی مشابه یهود ونصاری مبتلا نشوند که اقوال را به سبب آنکه به عالم یا زاهدی منتسب بود، می‌پذیرفتند زیرا چیزی که برای یهود و نصاری بد باشد برای مسلمین نیز بد است و مسلمان سخن را تا زمانی که مستند و متّکی به دلیل و مدرک شرعی نباشد حتّی اگر عالم یا زاهدی گفته باشد، نباید بپذیرد. مقصود از این‌که «هر آینه مالهای مردم را به ناروا می‌خورند» نه آن است که مال مردم را به جبر و زور می‌گرفتند بلکه با بهانه‌های شرعی و به عنوان حکمی از احکام دین مال مردم را می‌خوردند چنا‌ن‌که زمان ما نیز بسیاری از علما و مقدّس نمایان به نام دین، نان می‌خورند و به عنوان وجوه شرعیّه از مردم پول می‌گیرند و سهم امام و خمس از غیرغنائم جنگی را که اصلاً در اسلام تشریع نشده، از فروع دین قلمداد کرده و زکات که بارها و بارها در قرآن بر آن تأکید گردیده مواردش محصور و محدود شده و چندان مورد توجّه نیست! زیرا زکات به تصریح قرآن باید به مصرف فقرا و مساکین و مصالح عمومی مسلمین برسد و اختصاص به علما و مقدّس نمایان ندارد. مسلمین نیز به صرف این‌که فلان عالم چنین گفته تحقیق نمی‌کنند و قول معمّمین را می‌پذیرند. اگر کسی درباره‌ی جمله‌ی «[مردم را] از راه خدا باز می‌دارند» بپرسد چگونه بسیاری از علما و زُهّاد مردم را از راه خدا باز می‌دارند؟ توجّه او را به این نکته جلب می‌کنم که پر واضح است که اینگونه افراد علناً و به صراحت نمی‌گویند به راه خدا نروید زیرا ظاهری موافق دین و شریعت دارند و خود را مبلّغ و مروّج دین معرّفی کرده‌اند لیکن عملاً دین واقعی را متروک نهاده چیزهایی را به نام دین ترویج و تبلیغ می‌کنند که از دین نیست مثلاً دین اسلام را که دین تحقیق و دلیل خواهی است به صورت دینی که می‌گوید مردم باید از علما تقلید کنند، جلوه می‌دهند و در عوض جهاد در راه خدا، گریه و زاری و سینه‌زنی و زنجیرزنی و شعر خوانی و مدّاحی را به مردم آموخته‌اند. در کنار مسجد، حسینیّه و مهدیّه و فاطمیّه و.... تأسیس شده و علما ساکت‌اند، به جای توحید و توجّه به خدای یگانه، توجّه به انبیاء و بزرگان دین و خواندن دعاهای شرک‌آمیز ندبه و توسّل به مردم یاد داده‌اند! و مردم را به تملّق و چاپلوسی و مدح اولیاء خدا که از دار فانی به سرای باقی رفته‌اند، تشویق می‌کنند! متأسّفانه مردم گمان می‌کنند هرکه عمّامه به سر و القاب پر طمطراق از قبیل ثقة الاسلام یا مرجع عالیقدر یا آیة الله العظمی و.... دارد، هر چه بگوید موافق قرآن است، دیگر آن‌که می‌پندارند آخوندها خادم دلسوز دین و مروّج حقایق اسلام‌اند امّا واقعیّت غیراز این است. این‌جانب سالیان متمادی از عمرم را در حوزه‌های علمّیه‌ی قم و نجف و مشهد و درمیان آخوندها به تحصیل و تدریس گذر‌انده‌ام و بانقاط ضعف و قوّت آنها از نزدیک آشنایم. امّا در این‌جا قول روحانیانی را می‌آورم که پس از انقلاب از آنها تعریف و تمجید بسیار می‌کنند. امید است که این مطالب موجب تنبّه خوانندگان گردد، وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ. قول اوّل را از صاحب تفسیر «المیزان» می‌آورم که ذیل آیات ۱۵ تا ۱۹ سوره‌ی مائده تصریح کرده که: «إِنّكَ إن تَبَصَّرتَ في أمر هذِهِ العلوم وَجَدتَ أنَّها نُظِّمَت تنظيماً لا حاجةَ لها إلى القرآن أصلاً حتّى أنّه يُمكِنُ لِمُتَعَلِّمٍ أن يَتَعلّمَها جميعاً: الصَّرفَ والنَّحو والبيان واللُّغة والحديثَ والرِّجال والدّرایة والفقهَ والأصولَ فيأتي آخِرَها ثُمّ يَتَضَلّعُ بِها ثُمَّ يَجتَهِدُ وَيَتَمَهَّرُ فيها وَهُوَ لَـمْ يَقرَأْ القُرآنَ ولَـمْ يَمَسَّ مُصحَفاً قَطّ.... الخ = همانا اگر در أحوال این علوم (= علوم دینی) بنگری ملاحظه می‌کنی که علوم مذکور چنان تنظیم شده‌اند که هیچ به قرآن احتیاج ندارند و متعلّم می‌تواند همه‌ی این علوم از صرف و نحو و بیان و لغت و حدیث و رجال و درایه و فقه و اصول را فرا گیرد و به آخرین مراحل برسد و در آنها اجتهاد کند بی‌آنکه قرآن بخواند یا به قرآن دست بزند....!». «مرتضی مطهّری» نیز درباره‌ی متروک و مهجور بودن قرآن، نوشته است: «اگر کسی علمش علم قرآن باشد یعنی در قرآن زیاد تدبّر کرده باشد، تفسیر قرآن را کاملاً بداند، این آدم چقدر در میان ما احترام دارد؟ هیچ. امّا اگر کسی کفایه‌ی آخوند ملاّ کاظم خراسانی را بداند، یک شخص محترم و باشخصیّت شمرده می‌شود! پس قرآن در میان خود ما مهجور است و در نتیجه‌ی همین اعراض از قرآن است که به این بدبختی و نکبت گرفتار شده‌ایم.... یکی از فضلای خودمان... می‌گفت: خدمت آیت الله خویی ـ سلمّه الله تعالی ـ رسیدم به ایشان گفتم: چرا شما درس تفسیری که سابقاً داشتید ترک کردید؟... ایشان گفتند: موانع و مشکلاتی در درس تفسیر هست... به ایشان گفتم: علامه‌ی طباطبایی در قم که به این کار ادامه دادند و بیشتر وقت خودشان را صرف این کار کردند، چطور شد؟ ایشان گفتند: آقای طباطبایی تضحیه کرده‌اند. یعنی آقای طبا‌طبایی خودشان را قربانی کردند، از نظر شخصّیت اجتماعی ساقط شدند و راست گفتند! عجیب است که در حسّاس‌ترین نقاط دینی ما اگر کسی عمر خود را صرف قرآن بکند، به هزار سختی و مشکل دچار می‌شود، از نان، از زندگی، از شخصیّت، از احترام، از همه چیز می‌افتد، امّا اگر عمر خود را صرف کتاب‌هایی از قبیل کفایه بکند، صاحب همه چیز می‌شود. در نتیجه هزارها نفر پیدا می‌شوند که کفایه را چهار لا بلد هستند، یعنی خودش را بلد‌ هستند، ردّ کفایه را هم بلد هستند، ردِّ ردِّ او را هم بلد هستند، ردِّ ردِّ ردِّ او راهم بلد هستند امّا دو نفر پیدا نمی‌شود که قرآن را به درستی بداند! از هر کسی درباره‌ی یک آیه‌ی قرآن سؤال شود، می‌گوید باید به تفاسیر مراجعه شود... الخ» (ده گفتار، مقاله‌ی رهبری نسل جوان). قول دوّم را از «فدائیان اسلام» که پیروان مرحوم سیّد «مجتبی میر لوحی» (نوّاب صفوی) بوده‌اند، می‌آورم که این‌جانب در ایّام جوانی به آن‌ها بسیار نزدیک بودم. آن‌ها در کتاب «راهنمای حقایق» خطاب به آخوندهای با اسم و رسم که در چشم عوام، بزرگ می‌نمایند، چنین گفته‌اند: «تو برای ریاست خود آن‌قدر که کوشیدی به خدا برای حفظ اسلام یک هزارم آن در تمام عمرت کوشش نکردی. به خدا آنگاه که احساس کوچکترین خطری برای عنوان و مقام دنیای خود کنی. مهیّای هر اقدامی و تکفیر و تفسیقی می‌باشی، گرچه به بنیاد مقدّس اسلام لطماتی وارد آید، امّا اگر در پیش چشمت محصول مصائب انبیاء و محمد و آل محمدصو محصول خون مقدّس حضرت سید الشهدا÷جگرگوشه‌ی پیغمبر را آتش زنند، تا جایی که برای شخصیّت خود احساس خطر نکنی باکت نیست»! (طالبین برای تفصیل بیشتر به کتاب مذکور مراجعه کنند). مرتضی مطهّری نیز درباره‌ی نحوه‌ی زندگی تعدادی از آخوندها نوشته است: «روحانیّین شیعه.... ناگزیر هستند سلیقه و عقیده‌ی عوام را رعایت کنند و حُسن ظنّ آنها را حفظ نمایند. غالب مفاسدی که در روحانیّت شیعه هست از همین جاست... بلکه منتهای تأسّف است که مردم جلو چشم خود ببینند که اولاد و احفاد و حواشی برخی از مراجع تقلید بزرگ، آنقدر از هرج و مرج و بی‌نظمی‌های بود‌جه‌ی روحانیّت اختلاس می‌کنند که سال‌های متمادی در کمال اسراف خرج می‌کنند و تمام نمی‌شود....الخ». ﴿فَٱعۡتَبِرُواْ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ(طالبین برای تفصیل بیشتر به کتاب «ده گفتار»، مقاله‌ی «مشکل اساسی در سازمان روحانیّت» مراجعه کنند). [۱۲۲] در این مورد مفید است که به تفسیر تابشی از قرآن مراجعه شود. [۱۲۳] وفي الآية دلالةٌ عَلی عِظَمِ قدر الدّعاء عند الله تعالی وعلی فضل الانقطاع إليه. [۱۲۴] در احادیث وارد شده: «اَلدُّعاءُ مُخُّ العبادة» «طبرسی در «مجمع البیان» ذیل آیه ۶۰ سوره‌ی «غافر» روایاتی نقل کرده که ما در اینجا می‌آوریم، پیامبرصفرموده: «الدُّعاءُ هُوَ العِبَادَةُ»«دعا همان عبادت است». امام باقر÷فرموده: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الدُّعَاءُ = بهترین عبادت دعاست». امام صادق ÷دربارۀ دعا فرموده: «هِيَ الْعِبَادَةُ الْكُبْرَى»دعا عبادت بزرگتر است». [۱۲۵] تعجّب است از آخوندها که هرگاه حدیث یا روایتی به نفع دکاّنشان نباشد از آن چندان یاد نمی‌کنند! از جمله‌ی کمتر دیده‌ام که هنگام تفسیر آیه‌ی ۶۰ سوره‌ی غافر از امام سجاد÷یاد کنند که در بند ۱۵ دعای ۴۵ صحیفه‌ی سجّادیّه‌ی عرض می‌کند: «وَقُلتَ: ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ فَسَمَّيتَ دُعاءَكَ عبادةً وتركه استكباراً... = (پروردگارا) و فرمودی: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم براستی آنان که از عبادت من تکبّر ورزند بزودی سرافکنده و خوار به دوزخ در آیند پس دعا (و درخوا‌ست از) خودت را «عبادت» و ترک این کار را کبر و سرکشی نامیدی....». (همچنینن رجوع کنید به وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۰۸۳ و ۱۰۸۴) و یا در بند ۱۳ دعای ۴۶ صحیفه‌ی سجّادیّه عرض می‌کند: «خاب الوافِدون عَلى غيركَ وخَسِرَ المتعرِّضون إلا لكَ وضاع المُلِمّون إلا بِك...».«(پروردگارا) آنان که به سوی غیر تو آمدند نومید گشتند و آنان که جز به سوی تو روی آوردند زیان کردند و آنان که به درگاه غیرتو فرود آمدند، تباه شدند....». [۱۲۶] نهج البلاغه، خطبه‌ی ۱۳۳. [۱۲۷] منظور خواندنی است که مستلزم فرض صفات إلهی برای مَدعُوّ باشد. [۱۲۸] چنانکه در «مفاتیح الجنان» (در فضلیت و اعمال ماه مبارک رمضان، دعای ابو جمزه‌ی ثمالی) آمده، حضرت سجاد÷عرض می‌کرد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الّذي لا أدعُو غيرَهُ وَ لَو دَعَوتُ غيرَهُ لمَ يَستَجِب لي دُعائي= سپاس و ستایش خدایی راست که جُز او را نمی‌خوانم که اگر غیر او را می‌خواندم دعایم را اجابت نمی‌کرد». و چنان‌که در «صحیفه‌ی سجّاد‌یّه‌ی» منقول است، عرض می‌کرد «لا يَشرَكُكَ أحَدٌ في رجائي وَلايَتَّفِقُ أحَدٌ مَعَكَ دُعائي= در رجاء و امیدم کسی با تو شرکت ندارد و در دعا و خواندنم کسی با تو همراهی ندارد». (صحیفه‌ی سجادیه‌ی، دعاؤهُ متفزِّعاً إلی الله) و نیز عرض می‌کرد: «لاأدعو سِواكَ ولاأرجو غيرك= جُز تو را نمی‌خوانم و به کسی جز تو أمید ندارم». (دعاؤه في التّضرع). و از علی÷منقول است که «رَبِّي الواحد الأحد لا أُشرِك به شَيئاً ولا أدعو معه إلهًا آخر»«پروردگارم یکتای یگانه است که چیزی را با او شریک نمی‌شمارم و با او معبود دیگری را نمی‌خوانم». (صحیفۀ علویه، دعاؤه في اليوم الرّابع والعشرين من الشّهر). امام صادق÷نیز فرموده است: «لا يَكُونُ العبدُ مُشرِكاً حتّی يُصَلِّيَ لِغير الله أو يَذبَحَ لِغير الله أو يَدعُوَ لِغَير الله عزوجل= بنده‌ی خدا مشرک نگردد تا برای غیرخدا نماز گزارد یا حیوانی را برای غیرخدا ذبح کند یا غیر خدای ـ عزّوجلّ ـ را (در دعا) بخواند». (خصال صدوق، حدیث ۳۴۱). [۱۲۹] در حاشیه‌ی همین مفاتیح الجنان (که موسوم است به «الباقیات الصّالحات» در قسمت «ادعیه‌ی عافیت» به نقل از «عدّة الدّاعی») از قول حضرت صادق÷آمده است که عرض می‌کرد: «اَللّهمّ إِنَّكَ عَيَّرتَ أَقْوَاماً في كِتَابِكَ فقُلتَ:﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦[الإسراء: ٥٦] فيا مَن لايَملِكُ كشفَ ضُرّي ولا تَحويلَهُ عَنّي أحَدٌ غَيرُه..... إلخ= پروردگارا، همانا تو در کتابت بر اقوامی عیب شمردی [که غیر خدا را می‌خوانند] و فرمودی: "ای پیامبر، بگو کسانی را که غیر خدا [معبود و پاسخ دهنده] پنداشته‌اید بخوانید پس [بدانید که] مالک و عهده دار بر کنار ساختن زیان وگزند از شما و دگرگون ساختن آن نیستند» پس ای آنکه أحدی جُز او مالک و عهده دار بر کنار ساختن گزند و زیان از من یا دگرگون ساختن آن نیست،... الخ» همچنین دربند ۹۰ دعای جوشن کبیر می‌خوانید: «يا مَن لايَصرِفُ السّوءَ إلا هُو». [۱۳۰] درباره‌ی «وسیله» رجوع کنید به کتاب حاضر، صفحه‌ی ۲۱۹ به بعد. [۱۳۱] در تفسیر «مجمع البیان» آمده است که منظور از «عِندَهُۥ= نزد او» در این آیه (دارای تقرّب و منزلت بودن) است. [۱۳۲] خداوند در قرآن [لقمان: ۱۳] شرک را ظلم عظیم شمرده و پرواضح است ظلمی که عذاب کبیر در پی داشته باشد همان شرک است. (فتأمّل) [۱۳۳] برای اطلاع از اشکال «ابن زِبَعری» که از مشرکین بود به صفحه‌ی ۹۷ کتاب حاضر مراجعه کنید. [۱۳۴] التبیان، چاپ سنگی، ج۲، ص۲۹۵. [۱۳۵] مُفحَم کرد = زبانش را با استدلال قوی بست. پاسخی دندان شکن داد. [۱۳۶] چنانکه آیه‌ی ۴۱ سوره‌ی «سبا» نیز گویای همین حقیقت است. [۱۳۷] آیه‌ی ۱۸ سوره‌ی «فرقان» به همین موضوع اشاره دارد. [۱۳۸] جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ابوالمحاسن الحسین بن الحسن الجرجانی، به کوشش میر جلال الدّین حسینی أرموی. [۱۳۹] رجوع کنید به حاشیه‌ی صفحه ۹۷. [۱۴۰] به عنوان نمونه رجوع کنید به تفسیر «مقتنیات الدُّرر» سیّد علی الحائری الطّهرانی، دار الکتب الاسلامیّه (طهران)، ج۷، ص۱۹۸ و ۱۹۹. [۱۴۱] پر واضح است که کسانی از قبیل عُزَیر و عیسی و مریم و.... که معبود واقع شده‌اند خود را در قیامت گمراه نمی‌دانند بلکه با عابدین و داعیان خود مخالفت می‌کنند. و نیز ر.ک به حدیثی که در صفحه‌ی ۲۷۱ کتاب حاضر آورده‌ایم. [۱۴۲] خصوصاً که از دنیا رفته‌اند و گوشی که اصوات این عالم را بشنوند ندارند و لذا خواندنشان لغو است. [۱۴۳] شیخ حُرّ عاملی روایتی آورده که امام فرموده: «... مَا جَاءَكُمْ عَنَّا مِمَّا لَا يَجُوزُ أَنْ تَكُونَ فِي الْمَخْلُوقِينَ فَاجْحَدُوهُ وَلَا تَرُدُّوهُ إِلَيْنَا = آنچه از قول ما برای شما آمد که جایز نیست در مخلوق باشد پس آن را انکار کنید و به سوی ما بر نگردانید (و از ما ندانید)» (إثبات الهداة، ج۷، ص۴۶۸). [۱۴۴] درباره‌ی عبادت بودنِ «خواندن و دعا» رجوع کنید به کتاب حاضر صفحه‌ی ۷۲ به بعد. [۱۴۵] درباره‌ی این موضوع در صفحات آینده به قدر کفایت سخن گفته‌ایم. [۱۴۶] علاّمه سیّد محمد حسین طبا‌طبایی ذیل آیه‌ی ۹۸ سوره‌ی انبیاء تصریح کرده که خدای متعال در أغلب سخنانش از بتُ‌ها با الفاظی که مختصّ ذَوِی العُقول است یاد فرموده است. (المیزان، ج۱۴، ص۳۲۷). [۱۴۷] چنان‌که در زمان ما نیز عوام صِرف طلا یا نقره یا آلومینیوم را مقدّس و متبرّک و محترم نمی‌دانند امّا پس از این‌که ضریح امام یا امامزاده‌ای از آن ساخته شد، به سبب انتساب به امام یا امامزاده، آن را متبرّک و مقدّس شمرده و آنها را بوسیده و پیشانی بر آن می‌گذارند و به آن دست کشیده و به سر و صورت خود می‌کشند! علما نیز مخالفتی نمی‌کنند! (فَتَأمّل) [۱۴۸] از عائشه مروی است که دو تن از همسران پیامبر اکرمصبرای آن‌حضرت از کنیسه‌ای سخن گفتند که در حبشه دیده بودند و دیوارهای آن منقوش به تصاویری بود. رسول خداصفرمود: «همانا درمیان آنان هرگاه مرد نیکوکاری می‌مرد بر گورش سجده‌گاه [یا عبادتگاهی] می‌ساختند و آن‌ صورت‌ها را در آن ترسیم می‌کردند. آنان روز ستاخیز نزد خدا بدترین مردم محسوب می‌شوند». (صحیح مسلم، ج۱، کتاب المساجد ومواضع الصلاة، باب ۳، حدیث ۱۶ و ۱۷ و ۱۸) و نیز از پیامبر اکرم روایت شده که فرمود: «قَاتَلَ اللهُ الْيَهُودَ والنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ = خداوند یهود و نصاری را بکشد که مقبره‌ی پیامبران خود را به عنوان مسجد و عبادتگاه گرفتند». (المُصَنَّف، عبدالرّراق صنعانی، ج۵ ص۴۳۱، حدیث ۹۷۵۴ و ج۶، ص ۵۴، حدیث ۹۹۸۷ و مَن لایَحضـره الفقیه، ج۱، ص۱۷۸ و مسند الإمام زید، مکتبة الحیاة، ص ۱۷۷ و صحیح مسلم، ج۱، کتاب المساجد ومواضع الصّلاة، باب ۳، حدیث ۱۹ تا ۲۳) مالک در الـمُوَطّأ و بخاری و ترمذی و ابوداود و احمد حنبل نیز حدیث مذکور را روایت کرده‌اند. [۱۴۹] درباره‌ی آیاتی که نویسنده‌ی این مطالب، بدان‌ها اشاره کرده است رجوع کنید به کتاب حاضر، صفحه‌ی ۱۲۷به بعد. [۱۵۰] صاحب «المیزان» نیز ذیل آیه‌ی ۱۹ سوره‌ی انبیاء تصریح کرده بت‌پرستان که آلهه‌ای غیرخدا در تدبیر و در عبادت قائل‌اند در مُلک کسی را شریک خدا نمی دانند. [۱۵۱] درباره‌ی این تشبیه مشرکین رجوع کنید به کتاب حاضر صفحه‌ی ۹۹ بند هـ. [۱۵۲] راز بزرگ رسا‌لت، جعفر سبحانی، انتشارات کتابخانه‌ی مسجدجامع تهران، ص ۲۳۳ و۲۳۴و ۲۴۳ و ۲۴۴. [۱۵۳] شیخ عباس قمّی نقل کرده است که: «عن ابن عباس قال: لمّا قَدِمَ النّبيُّص مكّةَ أبى أن يَدخُلَ البيتَ وفيهِ الآلِهَةُ فَأمَرَبِها فَأُخرِجَتْ. فَأُخْرجَ صورة إبراهيم وإسماعيل -علیهما السلام- وفي أيديهما الأزلام! فقال: قاتَلَهُمُ اللهُ أما وَاللهِ لقد عَلِموا أنَّهما لمَ يَستَقسِما بِها قَطّ».«از ابن عباس روایت شده که گفت: چون پیغمبرصوارد مکّه شد از ورود به خانه‌ی کعبه که در آن بت‌ها و معبودها قرار داشتند، خودداری فرمود. پس امر کرد آن‌ها را بیرون آورند، حضرتش از میان آن‌ها صورت و تمثال ابراهیم و اسماعیل-علیهما السلام- را خارج کرد درحالی‌که در دستشان تیرهای قرعه بود! آن‌حضرت فرمود: خدا بکشد ایشان را، به خدا قسم دانستند که آن دو هرگز تیر قرعه نیفکندند». (سفینة البحار، ج۲، ص۵۵ ـ مشابه این حدیث را در «نیل الأوطار» ج۲، ص۹۷ و ۹۸ و «التّاج الجامع للأصول» ج۴، ص۴۳۰ و «مسند الإمام أحمد» ج۱، ص۳۶۵ ببینید). در برخی از روایات آمده که صورتی از حضرت مریم-علیها السلام- نیز در کعبه موجود بوده است. (مسند الإمام أحمد، ج۱، ص ۲۷۷). [۱۵۴] باید به عمومیّت نهی قرآن توجّه داشت. اعتراض قرآن به مشرکین آن است که چرا نسبت به ﴿مِّن دُونِ ٱللَّهِرفتاری می‌کنید که شایسته الله است؟! نه این‌که چرا به «فلان» متشبّت می‌شوید و او را واسطه قرار می‌دهید، امّا به «بهمان» متشبّث نمی‌شوید و او را واسطه قرار نمی‌دهید. [۱۵۵] رسول اکرمصبه اجماع مسلمین رحلت کرده و بنابه صریح آیات قرآن، وقت قیامت را نمی‌داند. (الأعراف:۱۸۷) چنانکه امام سجاد÷نیز فرموده: «أَيْنَ السَّلَفُ الْمَاضُونَ وَالْأَهْلُون وَالْأَقْرَبُونَ وَالأَوَّلُون وَالآخِرُون وَالْأَنْبِيَاءُ وَالْمُرْسَلُونَ طَحَنَتْهُمْ واللهُ الْمَنُونُ وَتَوَالَتْ عَلَيْهِمُ السِّنُونَ وَفَقَدَتْهُمُ الْعُيُونُ وَإِنَّا إِلَيْهِمْ صَائِرُونَ، فَإِنَّا لِـلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون =کجا شدند پیشینیان گذشته و أهل و خویشان و أوّلین و آخرین و پیغمران و مرسلین؟ به خدا سوگند که آسیای مرگ بر ایشان بگشت و سالیان جهان بر ایشان گذشت و از چشم‌ها ناپدید شدند و همانا ما نیز به سوی ایشان رویم و به آن‌ها ملحق شویم پس به درستی که ما از آن خداوندیم که به کمند بندگی او دربندیم و به درستی که ما به سوی پاداش و جزا دادنِ او رجوع کنندگانیم». (منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۲ ص۲۰ و ۲۱). [۱۵۶] این قول را مقایسه کنید یا آنچه که جعفر سبحانی از قول مشرکین مکّه نقل کرده است. ر.ک. صفحه‌ی ۱۰۵ کتاب حاضر. [۱۵۷] چنان‌که در مفاتیح الجنان در دعای جوشن کبیر (بند ۹۹) نیز می‌خوانید: «يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ يَا مَنْ لَا يَمْنَعُهُ فِعْلٌ عَنْ فِعْلٍ يَا مَنْ لَا يُلْهِيهِ قَوْلٌ عَنْ قَوْلٍ يَا مَنْ لَا يُغَلِّطُهُ سُؤَالٌ عَنْ سُؤَالٍ».«ای خدایی که شنیدنی [صدایی] او را از شنیدن[صدای]دیگر مشغول نساخته، ای خدایی که کاری او را از کارهای دیگر باز نمی‌دارد و ای‌ خدایی که گفتاری او را سر گرم نمی‌سازد [که از شنیدن] گفتار دیگر [باز ماند] و ای خدایی که به اشتباه نمی‌اندازد او را خواسته‌ای از خواسته‌ای دیگر» (شبیه همین جملات در صفحه‌ی ۱۵ مفاتیح در تعقیبات مشترکه‌ی نمازهای یومیّه نیز ذکر شده است) و در دعای پنجم سحرهای ماه رمضان ـ چنانکه در مفاتیح ص ۹۷۱ و ۱۹۸ آمده ـ می‌خوانید: «يَا مَنْ...... لَا تَشْتَبِهُ عَلَيْهِ الْأَصْوَاتُ وَلَا يَشْغَلُهُ شَيْ‏ءٌ عَنْ شَيْ‏ءٍ». ای شنونده‌ی هر صدا.... ای آن‌که صداهای گوناگون او را به اشتباه نیفکند و چیزی او را از چیز دیگر باز ندارد». [۱۵۸] باید توجّه داشت که طواف از اعمال عبادی است و اعمال عبادی از قبیل طواف و دعا و نذر و... را نمی‌توان برای غیرخدا به جای آورد. در نتیجه بدون دلیل متقن شرعی نمی‌توان غیرکعبه را طواف نمود. (فتأمّل) در این‌جا مناسب است حدیثی را که احمد طبرسی از پیامبر اکرمصنقل کرده است، بیاورم؛ در آن‌جا رسول خدا در جواب مشرکینی که مدّعی بودند بُت‌هایشان صورت‌ها و تمثال‌های افرادی است که پیش از ایشان می‌زیسته‌اند و مطیع خدا بوده‌اند و می‌گفتند ما نیز صورت‌های آن‌ها را ساختیم و آن‌ها را به منظور تعظیم خداوند عبادت کردیم. خدا چون آدم÷را آفرید و به فرشتگان فرمان داد او را سجده کنند و آنها نیز برای تقرّب به خدا او را سجده کردند و ما به سجده کردن برای آدم÷و تقرّب به خدا از فرشتگان مستحقّ‌تر بودیم، امّا این فرصت برای ما به دست نیامد از این رو تمثال او را ساختیم و آن را برای تقرّب به خدا، سجده کردیم همچنان‌که ملائکه برای تقرّب به خدا آدم÷را سجده کردند و هم‌چنان‌که شما به گمان خود مأمور شده‌اید که به سوی مکّه سجده کنید و در غیر مکّه نیز با دست خود [در مساجد خویش] محراب ساخته‌اید و به سوی آن ولی به قصد کعبه، سجده می‌کنید نه به‌قصد محراب و در برابر کعبه سجده می‌کنید به قصد تقرّب به خداوند ـ عزَّوجلّ ـ نه به قصد کعبه؛ چنین فرمود: «ما را خبر دهید هنگامی که شما صورت‌ها و تمثال‌های کسی را که خدا را عبادت می‌کرده (یعنی عابد و صالح بوده) عبادت کردید و بر ایشان سجده کردید یا نماز گزاردید و رخسار خود را به منظور سجده بر خاک نهادید پس برای پروردگار جهانیان چه باقی نهاده‌اید (که در آن عمل با غیرخود مساوی و مشابه نباشد)؟ آیا ندانسته‌اید حقّ کسی که بزرگ‌داشت و عبادت او لازم می‌باشد، این است که با بندگانش مساوی و مشابه نباشد؟ مرا خبر دهید اگر پادشاهی یا بزرگی را با غلامانش حتّی در بزرگداشت و خضوع و خشوع مساوی گرفتند آیا این کار پایین آوردن مقام آن بزرگ و زیاده روی در تعظیم [بندگان و غلامان] کوچک او نیست؟! گفتند: آری. فرمود: آیا نمی‌دانید که شما از آن حیث که [می‌خواهید] خدا را با تعظیم صورت‌ها و تمثال‌های بندگانِ مطیعش، بزرگ بدارید [در واقع] به پروردگار جهان بی‌احترامی می‌کنید... شما برای ما مثالی زدید و ما را شبیه خودتان شمردید در حالی که ما مشابه یکدیگر نیستیم همانا ما بندگان مخلوق و مربوب خدای متعال‌ایم که هر چه به ما فرمان دهد می‌پذیریم و از آن‌چه ما را باز دارد، باز می‌ایستیم و همان طور که از ما می‌خواهد او را عبادت می‌کنیم و اگر به وجهی از وجوه ما را امر فرمود، در همان وجهی که فرموده او را اطاعت می‌کنیم و به وجوه دیگر که ما را امر نفرموده و اجازه نداده است، نمی‌پردازیم زیرا ما نمی‌دانیم، شاید او که وجه اوّل را از ما خواسته است وجه دوّم را نمی‌پسندد. خدای متعال از این‌که [در نماز] در مقابل خودش بایستیم ما را نهی فرموده و چون به ما امر فرمود که با روی کردن به کعبه، او را عبادت کنیم، اطاعت کردیم آن‌گاه به ما فرمود که در سایر بلادی که در آن‌ها مقیم می‌باشیم با روی نمودن به سمت کعبه، او را عبادت کنیم ما نیز خدای را اطاعت کردیم و در هیچ یک از این وجوه از پیروی فرمانش خارج نشدیم. بنابراین چون خدا به سجده در برابر آدم ÷امر فرمود[البتّه به فرشتگان نه به بندگان] و به سجده در برابر تمثال و صورت او که به هر حال غیراز خود اوست فرمان نداد شما را نرسد که تمثال او را با خود او قیاس کنید زیرا شما نمی‌دانید شاید او بدان سبب شما را بدین کار فرمان نداده که آن را نمی‌پسندد. سپس رسول خداصفرمود: ما را خبر دهید اگر روزی مردی به شما اجازه دهد به منزلش وارد شوید آیا مجاز هستید که در غیر آن روز بدون امر و اجازه‌ی او وارد خانه‌اش شوید یا به خانه‌ی دیگرش که شما را بدان دعوت نکرده وارد شوید؟! یا اگر مردی به شما لباسی از لباسهایش یا غلامی از غلامانش یا چارپایی از چارپایانش را بخشید، آیا شما مجاز هستید که آن را بگیرید؟ عرض کردند: آری. فرمود: اگر آن را نگرفتید آیا مجاز هستید مشابه آن را بگیرید؟! عرض کردند: خیر، زیرا وی چنان‌که در مورد أوّل اجازه داده است در مورد دوّم اجازه نداده است. فرمود: مرا خبر دهید آیا خدا سزاوارتر است که در مُلکش بدون فرمان وی وارد نشوند یا بندگانش؟! عرض کردند: خداوند سزاورتر است که در ملکش بی‌إذن او تصرّف نشود و کاری انجام نگیرد. فرمود: پس چرا شما این کار را کرده‌اید و در کجا خدا به شما فرمود که برای این صورت‌ها و تمثال‌ها سجده کنید؟ آنان ساکت ماندند و... الخ (الاحتجاج، مطبعه‌ی النّعمان، با تعلیقات محمد باقر الخرسان، ج۱، ص۲۲ به بعد). [۱۵۹] امیر المؤمنین درباره خدا فرموده: «اسْتَنْجِحُوهُ وَاطْلُبُوا إِلَيْهِ وَاسْتَمْنِحُوهُ فَمَا قَطَعَكُمْ عَنْهُ حِجَابٌ وَلَا أُغْلِقَ عَنْكُمْ دُونَهُ بَابٌ وَإِنَّهُ لَبِكُلِّ مَكَانٍ وَفِي كُلِّ حِينٍ وَأَوَانٍ وَمَعَ كُلِّ إِنْسٍ وَجَانّ =روا شدن حاجت را از او بطلبید و در خواست خود را از او بخواهید و عطا و بخش را از او بجویید که بین شما و او پرده‌ای آویخته و دری بسته نیست و او در همه جا و در هر وقت و زمان و با هر انسان و جنّ همراه است». (نهج البلاغه، خطبه‌ی ۱۹۵) و عرض می‌کند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ وأَنْتَ الْخَلِيفَةُ فِي الأهْلِ ولا يَجْمَعُهُمَا غَيْرُكَ لأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا يَكُونُ مُسْتَصْحَباً والْمُسْتَصْحَبُ لا يَكُونُ مُسْتَخْلَفاً = پروردگارا، تو در سفر همراه ما [و نیز در غیاب ما] سرپرست خانواده‌ای و جمع [میان این] دو [صفت] را جز تو کسی نتواند زیرا آن‌که [ به جای مسافر نزد خانواده] می‌ماند، همسفر نخواهد بود و آن‌که همسفر می‌شود برای سرپرستی [خانواده] جانشین انسان نخواهد بود». (نهج البلاغه، خطبه‌ی ۴۶). بنابراین فقط خدا همه جا حاضر و ناظر است و غیراو چنین نیستند. [۱۶۰] با توجه به آیات دیگر قرآن از جمله آیه‌ی ۳ سوره‌ی زُمَر می‌توان دریافت که عطف جمله‌ی «وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ.....» به ما قبل، عطف تفسیری است که به منظور توضیح ما قبل آمده است و در مقام بیان مطلبی جدا از مطلب پیشین نیست. جوانی کم اطّلاع از قرآن، درباره‌ی این آیه نوشته است: «به حکم واو عاطف، عبادت آنان غیر از درخواست شفاعت آنان بود. اگر درخواست شفاعت پرستش آن‌ها بوده، لفظ واو زائد خواهد بود». (نقد و تحلیلی پیرامون وهّابیگری، همایون همتی، ص ۲۰۶). اوّلاً: تجاهل کرده که عطف در آیه‌ی بالا عطف تفسیری است. ثانیاً: آن‌ها بتُ‌ها را می‌خواند‌ند و برایشان کرنش کرده و اعمال عبادی از قبیل نذر و طواف بجا می‌آوردند تا بدین وسیله رضایت آن‌ها را برای شفاعت در نزد خدا به دست آورند. بنابراین، دعا و عبادت معبودان، مقدّ‌مه‌ی شفاعت بوده ا‌ست. [۱۶۱] این قول را مقاسیه کنید با آن‌چه که جعفر سبحانی از قول مشرکین مکّه نقل کرده است. ر.ک. صفحه‌ی ۱۰۵ کتاب حاضر. [۱۶۲] در آیات ۲۵ الی ۲۹ سوره‌ی لقمان، قدرت و علم إلهی بیان گردیده است. [۱۶۳] قرآن فرموده پیامبری که خدا میراند و پس از صد سال او را زنده فرمود ارتباطش با دنیا قطع شد و از دنیا و مدّت مرگش خبر نداشت. (البقرة:۲۵۹). [۱۶۴] در بند ۹۳ دعای «جوش کبیر» ـ که در مفاتیح الجنان مذکور است نیز آمده است ـ نیز آمده‌است: «يا كافِياً مِن كُلِّ شَيْءٍ = ای کفایت کننده از هر چیز». [۱۶۵] منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۲ ص۱۳.