فصل پنجم
در فصل پنجم به فضیلت کوفه و مسجد آن پرداخته که ما قبلاً دربارهی این فصل توضیحاتی آوردهایم (ص ۳۰) و در اینجا تکرار نمیکنیم. در این فصل مطالبی از «مصباح الزّائر» سیّد بن طاوس خرافی نقل کرده که در کوفه و مسجد آن چنین و چنان بگو. آیا هر چه در «مصباح الزّائر» آمده از طرف خداست؟! و رسول خداصآن را به مسلمین تعلیم فرموده است؟!
باز در مسجد کوفه نیز به زیارتنامهخوانی برای أمیر المؤمنین÷بنا کرده است. مگر مسجد کوفه، مسجد خدا نیست؟! آیا مسجد کوفه بر خلاف مساجد دیگر است؟! آیا در مسجد هم باید غیرخدا را بخوانیم و برایش مدّاحی و چاپلوسی کنیم؟! آنهم با عبارتی که یکی از آن جملات را خود حضرت دربارهی خود یا فرزندانش نفرموده است! آیا علی هم در مسجد حضور دارد و هم در مرقدش و گفتهی شما را میشنود؟! در این زیارت مشابه به قول مشرکین [الزُّمَر: ۳] میگوید: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! بِكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللهِ زُلْفَى، أَنْتَ وَلِيِّي وَسَيِّدِي وَوَسِيلَتِي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ»«ای أمیر مؤمنان، با تو به سوی خدا نزدیکی و تقرّب میجویم تو ولیّ و سرور و وسیلهی من در دنیا و آخرت هستی». آیا اگر آنحضرت در دنیای فانی ما زنده بود و میگفت: من به این مدّاحیها راضی نیستم و وسیلهی شما نمیشوم [۵۴۰]مگر گفتههای مرا در «نهج البلاغه» (خطبهی ۱۱۰) که وسیله ایمان و عمل است، نه اشخاص، نخواندهای؟!
مگر قول نوادهام را نخواندهای که گفته است: «مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَكَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ، وَاسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَوْتَ الْإِحْسَان» «(خدایا) هرکس برای حاجت خویش به یکی از آفریدگانت روی آورَد یا جزُ تو را [وسیله و] سبب (وصول به مقصود یا) رفع حاجت خود قرار دهد قطعاً در معرض محرومیّت قرار گرفته و سزاوار آن است که از جانب تو احسان و نیکویی نیابد» [۵۴۱].
این موهومات چیست که دربارهی من گفتهای؟ من کجا خود را صدّیق أکبر و فاروقِ مُبین خواندهام؟ من کجا خود را «الْحَبْلَ الْمَوْصُولَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ عِبَادِه»«ریسمان متّصل میان خدا وبندگانش» خواندهام؟ «خَاصَّةُ نَفْسِ الْمُنْتَجَبِين»که دربارهی من گفتهای یعنی چه؟ چرا پریشان گویی کردهای که: «أَنْتُمْ نُورُ اللهِ مِنْ بَيْنِ أَيْدِينَا وَمِنْ خَلْفِنَا أَنْتُمْ سُنَّةُ اللهِ»«شما نور خدایید از پیش و پس ما و شما سُنت خدایید!» آیا علی تابع سُنّت خداست یا خود سُنّت؟ هر نادانی میداند که این جملات موهومات است، چگونه نویسندگان دعاها ندانستهاند؟!
بعد افسانهای دربارهی حضرت أمیر÷به عنوان معجزهی [۵۴۲](؟!) آنحضرت نقل کرده است! و در این افسانه میگوید زالوییکه در شکم دختری رفته بود(؟!) و از خون وی مکیده بود چنان بزرگ شد که شکم آن دختر را نیز بزرگ کرده بود! در حالیکه زالو هرچقدر بزرگ شود چنان نیست که شکم را بزرگ کند. دیگر آنکه بنا به این افسانه، حضرت علی÷قابلهای ماهر را دعوت نکرد و إلاّ یک قابلهی ماهر به سادگی میفهمد که زن حامله است یا نه. سوّم آنکه میگوید بنابه بعضی روایات حضرت از کوفه «دست دراز کرد از کوههای شام قطعه برفی آورد و نزدیک آن طشت نهاد!» أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟
مؤلّف مفاتیح باب الفرج مسجد کوفه را معروف به مقام نوح÷میداند در حالیکه شهر کوفه در زمان خلیفهی ثانی بنا گردید و قبلاً در اینجا شهری نبوده، حال این شهر و مسجد آن چه ربطی به حضرت نوح÷دارد؟! واللهُ أعلَم.
آیا رسول خداصاین کارها را کرده و این کلمات عجیب و غریب نامأنوس را ادا کرده است، مثلاً میگوید: «لَا تَجْعَلْ هَذِهِ الشِّدَّةَ وَلَا هَذِهِ الْمِحْنَةَ مُتَّصِلَةً بِاسْتِيصَالِ الشَّأْفَة» «(پروردگارا) این سختی را و این رنج و منت را پیوسته و متّصل به ریشهکنی قرار مده»؟! کدام یک از بزرگان دین چنین عبارات نخراشیده و نتراشیدهای را بر زبان آورده است؟! شما این تعابیر را با دعاهای معتبری که از رسول خداصنقل شده مقایسه کنید تا بدانید تفاوت راه از کجا تا به کجاست!
[۵۴۰] ضروری است که رجوع شود به کتاب حاضر، صفحه ۲۰۵ به بعد، بررسی شبههی هفتم. [۵۴۱] الصّحیفة السّجادیّة، دعای سیزدهم. [۵۴۲] نویسندگان ما غالباً برای فریب عوام کارهای خارق العادهای را که به غیرانبیاء نسبت میدهند، «کرامت» مینامند ولی شیخ عبّاس در اینجا «معجزه» ذکر کرده است!