تضاد مفاتیح الجنان با قرآن

فهرست کتاب

تحقیقی مختصر در «مفاتیح الجنان» «باب اوّل»

تحقیقی مختصر در «مفاتیح الجنان» «باب اوّل»

بدان که مرحوم قمی کتابش را به سه باب تقسیم کرده: باب اوّل در تعقیب نمازها و دعاهای ایام هفته و اعمال شب و روز جمعه و بعض ادعیه‌ی مشهوره و مناجات خمس عشره و غیرها.

باب دوّم در اعمال ماه‌های سال و فضیلت و اعمال نوروز و اعمال ماه‌های رومی.

باب سوّم در زیارت و آنچه مناسب آن باب است.

در این صفحات مطالب «باب اوّل» را گذرا و به اجمال بررسی می‌کنیم: مرحوم قمی در صفحه‌ی سوّم کتابش، عهد خود با خوانندگان را که در صفحه‌ی اوّل بدان متعهّد شده بود، از یاد برده و در فصل «تعقیبات مشترکه» (ص ۱۴) دعایی آورده از «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی که او نیز سندی برای آن ذکر نکرده است، در حالی‌که شیخ عباس در مقدّمه‌ی «مفاتیح الجنان» (ص ۱۲) ملتزم شده بود مطالبی را که سندش به نظرش نرسیده ذکر ننماید! منظور ما دعایی است که می‌گوید جبرئیل به حضرت یوسف ÷تعلیم کرد. می‌پرسیم آیا زنان که ریش ندارند نباید این دعا را بخوانند؟ دیگر آن‌که چرا جبرئیل دعایی به آن حضرت آموخت که ده‌ها قرن پس از او نیز تحقّق نمی‌یافت؟ آیا ـ نعوذ بالله ـ دعایی‌که برای آن حضرت مفیدتر باشد، نمی‌دانست؟!

خلاصه‌ی کلام آن‌که مرحوم قمی برخلاف عهدش با خوانندگان، آنچه در این فصل آورده غالباً یا بی‌سند است یا ضعیف السّند و هر که به کتبی‌که وی به عنوان مأخذ ذکر کرده مراجعه کند صحّت قول ما را تأیید خواهد کرد. ما به طور گذرا نمونه‌هایی را ذکر می‌کنیم. زیرا ذکر همه‌ی آن‌ها خلاف اختصار است.

۱۳در صفحه‌ی ۱۶ سلامی بر دوازده امام از «ابن بابویه» نقل کرده که وی می‌گوید پس از آن «هر حاجت که داری از خدا بطلب!» آیا شیخ صدوق حقِّ تشریع داشته؟! وی چه حقّ داشته که چیزی در دین از خود بگوید؟ هم‌چنین آن‌چه که از «مصباح» کفعمی نقل کرده سند ندارد. در صفحه‌ی ۱۷ حدیثی از قول امام محمد تقی÷آورده که راوی آن «حسن بن العبّاس بن الحریش الرّازی» است [۷۰].

در صفحه‌ی ۱۸ «نماز غفیله» را ذکر کرده که سند آن وضع خوبی ندارد [۷۱]. ولی از حدیث مذکور و احادیث متعدّد دیگری که در وسائل مذکور است، می‌توان دریافت که ائمّه-علیهم السلام- جایز می‌دانسته‌اند که پس از «حمد» قسمتی از یک سوره‌ی قرآن قرائت شود [۷۲]. (فتأمّل)

در صفحه‌ی ۱۹ و ۲۰ آنچه از «مصباح» شیخ طوسی در تعقیب نماز عشاء و نماز صبح نقل کرده، سند ندارد! در صفحه‌ی ۲۰ روایتی از کلینی در تعقیب نماز صبح و مغرب نقل کرده که دو تن از رُوات آن عبارت‌اند از «اسماعیل بن مهران» و «علی بن أبی حمزه‌ی بطائنی!» [۷۳]در همین صفحه از «جعفی» که از ضعفاست دعایی برای درد چشم نقل می‌کند که چنین آغاز می‌شود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ...»مگر محمّد و آل محمّد حقّی بر خدا دارند؟! [۷۴]یا خداست که بر ایشان حقّ عظیم دارد؟

در صفحه‌ی ۲۱ خوابی را ذکر کرده که چون خواب حجّت نیست به آن نمی‌پردازیم.

در صفحه‌ی ۲۲ نقل کرده که: «فریضه و واجب است بر هر مسلمانی که ده مرتبه پیش از غروب این دعا را بخواند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ... إلخ» [۷۵]. آیا شیخ عباس نمی‌داند که هیچ یک از علمای اسلام حتّی علمای امامیّه به چنین واجبی قائل نیستند؟!

در فصل سوّم باب اوّل (ص ۳۲) دعا‌های ایام هفته را از «ملحقات صحیفه‌ی سجّادیّه» نقل کرده که اصلاً مدرکی برای این ملحقات نیست و عجیب است که مانند یهود هفته را از یکشنبه آغاز و به شنبه ختم کرده است؟! این دعاها در «بلد الأمین» کفعمی نیز بدون سند آمده است. [۷۶]مضمون بعضی از جملات این دعاها شرعاً و عقلاً مورد اشکال است مانند مسأله‌ی توسّل (در دعای روز پنجشنبه) که شرح مختصر آن بیاید [۷۷]. در «بلد الأمین» جمله‌ی ما قبل آخر دعای روز پنجشنبه، چنین است: «واجْعَلْهُ لي شَافِعاً يومَ القِيَامَةِ نَافِعاً»و کلمات «تَوَسُّلِيْ بِهِ»را ندارد [۷۸].

در صفحه‌ی ۲۹ نقل نموده: «هرکه معصیت خدا را در شب جمعه ترک کند حقّ تعالی گناهان گذشته‌ی او را بیامرزد». می‌گوییم: چه کار خوبی است که شش روز هفته را گناه کنیم و شب جمعه و روزش را استراحت کنیم تا هم برای گناه کردن در هفته‌ی آینده تجدید قوا کرده باشیم و هم گناهان هفته‌ی قبل آمرزیده شود! امّا قرآن کریم فرموده: ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ١٢٣[النساء: ١٢٣] «نه به آرزو‌های شماست و نه به آرزو‌های اهل کتاب، هرکه عمل بدی مرتکب شود، بدان کیفر شود و جز خدا برای خویش یار و یا وری نخواهد یافت». حال خواننده مختار است کلام خدا را قبول کند یا روایت مفاتیح را!

درباره‌ی مطالب صفحه‌ی ۳۱ قبلاً سخن گفته‌ایم [۷۹]و تکرار نمی‌کنیم. در صفحه‌ی ۱۲ مدّعی است که شعر خواندن در شب و روز جمعه مکروه بوده و بایسته است که ترک شود اگرچه شعر حقّی باشد و حتّی نماز کسی که شعر بخواند قبول نمی‌شود. می‌گوییم اگر این روایت را قبول دارید چرا بر ضدّ این خبر، مساجد را در شب و روز جمعه پر کرده‌اید از شعر و مدّاحی و دست زدن و یا مرئیه خواندن و....

در همین صفحه می‌گوید: «هرکه هفت مرتبه این دعا را بخواند در شب جمعه یا روز جمعه اگر در آن روز بمیرد داخل بهشت شود... الخ» در حالیکه حدیث مذکور مرسل و بی‌اعتبار است [۸۰]. و هم‌چنین دعایی از «مصباح» شیخ طوسی نقل کرده که وی سند آن را ذکر نکرده است! و در همین صفحه روایت کرده از شیخ طوسی و سیّد بن طاووس و کفعمی و سید بن باقی که مستحب است فلان دعا را بخوانند! ما سؤال می‌کنیم اگر آن دعا از رسول خداصاست چرا از خود آن‌حضرت نقل نمی‌کنید و اگر از رسول خداصنیست شیخ و سیّد و دیگران چه حقّ داشته‌اند که مستحبّی بر دین اضافه کنند؟!

در «اعمال روز جمعه»(ص ۳۴) می‌گوید: «و چون صبح روز جمعه طالع شود این دعا را بخواند: «أصبحتُ في ذمّة الله... إلخ»درحالی که راوی این حدیث یکی از غُلاة و ضعفاست به نام «داود بن کثیر الرّقّی» [۸۱].

و در «اعمال روز جمعه»(ص ۳۷) أکاذیب «صالح بن عُقبَه» را درباره‌ی انار آورده است! [۸۲]در صفحه‌ی ۳۸ می‌گوید: «دعای ندبه را که از اعمال اعیاد اربعه است بخواند» در حالی‌که بسیاری از جملات دعای مذکور ضّد قرآن است! و در صفحات آینده شرحش بیاید [۸۳]. إن شاء الله تعالی.

«در اعمال روز جمعه» (۳۷ و۳۸) به امام باقر÷افتراء بسته‌اند که آن حضرت فرمود: «زیارت کنید مردگان را در روز جمعه که می‌دانند کیست که به زیارت ایشان رفته است و شاد می‌شوند [۸۴]!» در حالی‌که قرآن می‌گوید مردگان از دنیا خبر ندارند و در عالم برزخ هستند. یکی از رُوات حدیث مذکور «محمد بن جعفر بن بطّه» نام دارد که به قول نجاشی در اخذ حدیث متساهل بود و در آثار او اشتباهات زیادی وجود دارد و ابن الولید او را ضعیف شمرده است. راوی دیگر آن «علی بن الحکم» [۸۵]است. راوی دیگر آن ربیع بن محمد المسلیّ است که توثیق نشده است.

درباره‌ی نماز حضرت رسولص(ص ۳۹) می‌گوید: «چون فارغ شدی میان تو و خدا گناهی نمی‌ماند مگر آنکه آمرزیده شده است!» و درباره‌ی نماز حضرت امیرالمؤمنین (ص۴۰) می‌گوید: «هر که از شماها چهار رکعت نماز أمیر المؤمنین÷را بجا آورد از گناهان بیرون آید مانند روزی که از مادر متولّد شده باشد و حاجت‌های او بر آورده شود!» و یا «در اعمال روز جمعه» (ص ۴۹) می‌گوید: «هر که بعد از نماز صبح یا بعد از نماز ظهر بگوید: «اَللّـهُمَّ اجْعَلْ صَلاتَكَ وَصَلاةَ مَلائكَتِكَ وَرُسُلِكَ على مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ =پروردگارا، درود‌‌های خودت را و درود فرشتگان و پیامبرانت را بر محمّد و خاندان محمّد مقرّر فرما؛ نوشته نشود بر او گناهی تا یک سال!» این دستورها برای جری کردن گنهکاران خوب است. بنابراین، هرکس گناهی کرد این نمازها یا این صلوات را می‌خواند و آمرزیده می‌شود. این توصیه‌ها برای اراذل و اوباش و فسّاق و ستم‌گران جالب است که به آن‌ها عمل کنند تا گناهی بر آنان نوشته نشود و در دنیا بی‌قید و بند باشند و در آخرت وارد بهشت شوند! سُبحانَ اللهِ ربِّ العالَمِين.

پس از نماز جعلی که از قول حضرت صادق÷آن را به علی÷منتسب ساخته‌اند دعایی به آن‌حضرت نسبت داده‌اند که حضرتش به خداوند عرض می‌کند: «يَا مُتَرَئِّفُ.... يَا مُتَجَبِّرُ، يَا مُتَمَلِّكُ...»در حالی‌که علی÷که آشناترین فرد با قرآن و أمیر الکلام به شمار می‌رود فصیح‌تر از آن است که خطاب به خدا چنین صفاتی را ذکر نماید، اگر این دعا از آن‌حضرت بود بی‌تردید به تأسّی از قرآن کریم و با توجّه به اقتضای مقام و مقال عرض می‌کرد: «يا رَؤُوفُ يا جبّارُ يا مالِكُ»(فتأمّل). به نظر ما بافنده‌ی این دعا حتّی عرب نبوده تا چه رسد به فارس میدان فصاحت و بلاغت، حضرت امیر المؤمنین÷!

در قسمتی از همین دعا از قول آن‌حضرت گفته است: «اَللّهمَّ بِمُحمّدٍ سَيِّدِيْ وَبِعَلِيٍّ وَلِيِّيْ وبِالأئمّةِ الرَّاشِدينَ...إلخ»جاعل دعا این قدر نمی‌فهمیده که علی÷خود در دعایش عرض نمی‌کند: «بِعَلِيٍّ وَلِيِّي»«سوگند به علی که ولیّ من است» و ائمّه‌ی راشدین هرگز خدا را به خود‌شان که ولیّ خود می‌باشند، قسم نمی‌دادند، چه نادان است آن‌که خدا را قسم بدهد به خودش! حاشا که ائمّه‌ی بزرگوار چنین کنند! واقعاً فریب بزرگی است که بگوییم هر که این نماز را با این تعابیر سُست، بخواند «گناهان گذشته و آینده‌ی او آمرزیده شود و چنان باشد که دوازده مرتبه قرآن را ختم کرده باشد و حقّ ‌تعالی گرسنگی قیامت را از او رفع کند!»

نمازی به نام «نماز حضرت فاطمه -علیها السلام- » (ص ۴۱) ذکر کرده که مدّعی است جبرئیل÷به آن حضرت تعلیم کرده است! [۸۶]آیا جبرئیل مسائل شریعت را برای غیر پیامبر نیز می‌آورد؟! رُوات این نماز عبارت‌اند از دو کذّاب مشهور به نام‌های «محمّد بن سنان» [۸۷]و «مفضَّل بن عمر [۸۸]» و پس از این نماز، نماز و دعای دیگری از حضرت فاطمه-علیها السلام- با تعابیر سُست آورده است. مثلاً گفته: «لَمْ آتِكَ بِعَمَلٍ صَالِحٍ قَدَّمْتُهُ وَلَا بِشَفَاعَةِ مَخْلُوقٍ رَجَوْتُهُ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِشَفَاعَةِ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِه= خدایا، من کردار شایسته‌ای که پیش فرستم و شفاعت مخلوقی را که به آن امیدوار باشم و با شفاعت او به سوی تو تقرّب بجویم، نیاورده‌ام، جُز محمد و اهل بیت او!»

مگر شما حضرت فاطمه-علیها السلام- را از اهل بیت پیامبر نمی‌دانید؟ آیا ممکن است حضرت زهرا-علیها السلام- خودش را به عنوان شفیع خویش به خدا عرضه بدارد؟ أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟

چگونه ممکن است حضرت زهرا-علیها السلام- چنین بگوید در حالی‌که همسر بزرگوارش در دعاهایش عرض می‌کرد: «وقَد رَجَوتُ مِمّن تولاّني في حياتي بِإحسانِهِ أن يَشفعَهُ لي عندَ وفاتي بغُفرانِهِ = از خدایی که در دوران زندگیم مرا با إحسان خویش سرپرستی فرمود امید دارم که هنگام وفاتم همان احسان را برای آمرزشم شفیع قرار دهد» [۸۹]. و عرض می‌کرد: «اللهم إنّي أتقرَّبُ إليكَ بذِكْرِكَ وأَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَى نَفْسِكَ = خدایا، با ذکر تو به سوی تو تقرّب می‌جویم و خودت را به پیشگاهت شفیع قرار می‌دهم» [۹۰]. و می‌فرمود: «لا شفيعَ أنجَحُ مِنَ التّوبةِ = شفیعی موفّق‌تر از توبه نیست» [۹۱]. و نواده‌ی بزرگوارش حضرت زین العابدین÷عرض می‌کرد: «وَإِنْ شَفَعْتُ فَلَسْتُ بِأَهْلِ الشَّفَاعَة... شَفِّعْ فِي خَطَايَايَ كَرَمَك‏... لَا شَفِيعَ لِي إِلَيْكَ فَلْيَشْفَعْ لِي فَضْلُك = اگر شفاعت بخواهم سزاوارش نیستم.... درباره‌ی خطاهایم کرم و بخشایش خود را شفیع [من] قرار ده... در پیشگاهت شفیعی ندارم پس باید که فضل و بخشایش تو برایم شفاعت کند» [۹۲]. و عرض می‌کرد: «‏لَا شَفِيعَ يَشْفَعُ لِي إِلَيْكَ»«هیچ شفیعی که به پیشگاهت برایم شفاعت کند ندارم» [۹۳].

۱۴ مهم‌تر از این‌ها، قرآن کجا فرموده که مخلوق مورد امید است؟ پیامبر در کدام دعای معتبر و مستند، انبیاء دیگر را شفیع خود یا واسطه‌ی تقرّب خویش به خدا قرار داده است؟ [۹۴]ضمناً صدر روایت مذکور افضلیّت فاطمه-علیها السلام- را بر علی÷می‌رساند، در صورتی که شما علی÷را افضل می‌دانید!

پس از نماز جعلی فوق، از کتاب خرافی «جمال الاُسبوع» سیّد بن طاوس، برای هر یک از ائمّه نمازها و دعاهایی بدون سند ذکر کرده است؟! آیا امامان حقّ تشریع داشته‌اند تا نمازی را که پیامبرصبه امّت تعلیم نفرموده بود، تشریع کنند؟! اگر این نمازها را پیامبر آورده بود، اختصاص هر یک از آن‌ها به یکی از ائمّه معنی نداشت؟ اصولاً اختصاص نماز به یکی از ائمّه یعنی چه؟

دعایی‌که پس از نماز صاحب الزّمان آورده بسیار رسوا و ضدّ قرآن و موجب شرک و کفر است! [۹۵]در این دعا- چنان‌که در «زیارت و زیاتنامه» در احوال «حسن مثله‌ی جمکرانی» (ص ۱۶۷، راوی ۱۰۲) آورده‌ایم – می‌گوید: «يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ، يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ، يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ، يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ، يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ، يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ احْفَظَانِي فَإِنَّكُمَا حَافِظَايَ، يَا مَوْلَايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ (سه بار) الْغَوْثَ (سه بار) أَدْرِكْنِي (سه بار) الْأَمَانَ (سه بار)!»

چگونه ممکن است کسی با قرآن آشنا باشد و چنین شرکیّاتی را تحمّل کند که شیخ عباس آورده است؟

در این دعا غیرخدا را خوانده که شرک و ضدّ ده‌ها آیه‌ی قرآن است چنانکه فرموده: ﴿... فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨[الجن: ١٨]«پس با خدا کسی را مخوانید» یعنی فقط خدا را بخوانید و نیز فرموده: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَدۡعُواْ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٠[الجن: ٢٠]«فقط پروردگارم را می‌خوانم و کسی را با او [در خواندن] شریک نمی‌سازم». و ده‌ها آیه‌ی دیگر که خواندن و حاضر و ناظر و سمیع و بصیر دانستن غیرخدا را در همه جا، شرک شمرده است.

به اضافه این‌که حضرت محمّد و علی را یک بار مقدّم داشته و بار دیگر مؤخّر! شاید برای این‌که به ایشان بر نخورد و گله نکنند و علی نگوید چرا نام مرا مقدّم نداشتی یا چرا مرا مؤخّر ذکر کردی؟! لذا هر دو را یک بار مقدّم داشته است که جای گله و شکایت نباشد! یا شاید واقعاً نمی‌دانسته یا مطمئن نبوده که حضرت محمّد افضل از علی است!

دیگر آن‌که می‌گوید: همانا شما دو تن کافی هستید و مرا کفایت کنید! آیا صاحب‌الزّمان قرآن نخوانده که خدا با استفهام انکاری سؤال فرموده: ﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا ٦[النساء: ٦]«خدا محاسبه را کافی است». ﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِيّٗا وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِيرٗا ٤٥[النساء: ٤٥]«خدا [برای] دوستی و سر پرستی کافی است و خدا [برای] یاوری کافی است». خداوند متعال فرموده من برای نصرت و سرپرستی و حساب و سایر امور کافی هستم ولی این دعا می‌گوید ای محمّد و علی شما کافی هستید و مرا کفایت کنید مرا یاری کنید مرا حفظ کنید در حالی‌که قرآن فرموده: ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَفِيظٞ ٥٧[هود: ٥٧]«همانا پروردگارم بر همه چیز حافظ و نگاهبان است». و خطاب به پیامبر فرموده:﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠[النساء: ٨٠] «ما تو را بر آنان حافظ و نگاهبان نفرستادیم». ﴿وَمَا جَعَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا[الأنعام: ١٠٧] «و تو را بر آنان حافظ و نگهبان قرار ندادیم».

۱۵چرا باید مدّعیان علم و حدیث این قدر خرافی و از قرآن بی‌خبر یا عوام‌ ترس باشند که به شرک وارد شوند و ملّت را به شرک مبتلا سازند؟! آیا کسی که به صاحب الزّمان خیالی می‌گوید: «اَلْغَوث»یا «أدرِکني = مرا دریاب» یا به فریادم برس، نمی‌داند که غیرخدا فریادرس نیست. رسول خداصوسایر انبیاء و أمیر المؤمنین کی خود را فریادرس مردم خوانده‌اند، آن هم از راه دور یا پس از وفات؟!

آیا بافنده‌ی دعا نمی‌داند که بنا به فرموده‌ی قرآن حضرت محمّد و علی پس از رحلت از دنیا بی‌خبر و بدون خوف و حزن در جوار رحمت حقّ قرار دارند و جُز به خدا به چیزی توجّه ندارند؟!

۱۶در صفحه‌ی ۴۷ روایتی از قول «مفضّل بن عمر» آورده است که از ضعفاست و نماز حضرت فاطمه را نیز او نقل کرده است [۹۶]. در صفحه‌ی ۵۰ صلواتی ذکر کرده که اگر روز جمعه پس از نماز عصر خوانده شود «بنویسد حقّ تعالی برای او صد هزار حسنه و محو فرماید از او صدهزار سیّئه و بر آورد صد هزار حاجت او را و بلند فرماید برای او صد هزار درجه!» [۹۷]

«در اعمال روز جمعه» (ص ۵۱) می‌گوید: امام زمان «زمین را از لوث شرک و کفر... پاک و پاکیزه می‌فرماید!» این قول مخالف قرآن است که درباره‌ی نصاری فرموده:﴿فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ ١٤[المائ‍دة: ١٤]«پس تا روز ستاخیز میان ایشان دشمنی و کینه افکندیم». و در باره‌ی یهود فرموده: ﴿وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ[المائ‍دة: ٦٤]«و تا روز رستاخیز میان ایشان دشمنی وکینه افکندیم». و آیات دیگری که دلالت دارد کفر و شرک درمیان بشر وجود خواهد داشت و غیرمسلمانان تا قبل از قیامت باقی می‌مانند و میانشان نیز مخالفت و عداوت بر قرار خواهد بود.

در «اعمال روز جمعه» (ص ۵۲) صلواتی را از «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی نقل کرده [۹۸]که مروی است از فردی «مهمل» به نام «أبوالحسن ضرّاب اصفهانی» و او نقل کرده از پیرزنی سبزه رو (این هم شد سند شرعی؟!) [۹۹].

در قسمتی از این صلوات درباره‌ی پیامبرصمی‌گوید: «المُفَوَّضُ إليهِ دِينُ الله»«کسی که دین خدا به او وا گذار شده!» مخفی نماند که این‌گونه اباطیل تحت تأثیر احادیث باب ۱۱۰ «کافی» کلینی است. ما در بطلان این قول در کتاب «عرض اخبار أصول بر قرآن و عقول» مطالبی گفته‌ایم (ص ۲۴۹ به بعد و ص ۶۲۲). در این‌جا نیز یاد آور می‌شویم که رسول خداصیک چیز را فقط بر خود حرام کرد و حتّی آن را به عنوان حرام به سایرین اعلام نکرد، خدا به او عتاب فرمود که: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَ[التحريم: ١]«ای پیامبر، چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال ساخته بر خویشتن حرام می‌کنی؟» و نیز هنگامی که گروهی از منافقین برای عدم حضور در جهاد عذرها آوردند و رسول خداصقبل از تحقیق به ایشان إذن داد حقّ تعالی او را عتاب فرمود که: ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم[التوبة: ٤٣] «خداوند از تو درگذرد چرا ایشان را رخصت دادی؟» اگر این تفویض حقیقت داشت آن عتاب معنی نداشت. در شأن نزول آیه‌ی سی و نه سوره‌ی مبارکه‌ی حجّ نوشته‌اند مسلمانان که تحت آزار شدید مشرکین بودند و مضروب و مجروح می‌شدند، نزد رسول خداصمی‌آمدند و اجازه‌ی مبارزه می‌خواستند و آن‌حضرت در جوابشان می‌فرمود: «اِصبِروا فإنّي لم أومَر بِالقِتال»«صبر کنید زیرا من [هنوز] به جنگ، فرمان نگرفته‌ام». از این رو اولین آیه‌ی قتال چنین نازل شد که ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ[الحج: ٣٩]«برای کسانی‌که به جنگشان آمده‌اند اجازه رخصت جنگ داده شد». و لذا خدا فرموده: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ... ٱلظَّٰلِمُونَ...ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤٧[المائ‍دة: ٤٤، ٤٧]«و آنان که مطابق آنچه خداوند نازل فرموده حکم نکنند، ایشان کافراند... ستمگراند... فاسق‌اند». و نیز فرموده:﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ ٤٦[الحاقة: ٤٤، ٤٦]«و اگر وی برخی سخنان را بر ما می‌بست هر آینه او را به دست [قدرت] گرفته بودیم آنگاه شاهرگش را بریده بودیم». بنابر این دین فقط از طرف خداست و رسول خداصحقّ ندارد چیزی زیاد و یا کم نماید.

پس از صلوات بر پیامبر، حجّت تراشی کرده و دوازده «حُجَّة ربّ العالَمين»تحویل خواننده داده است! در حالی‌که خدا می‌فرماید پس از رسولان الهی کسی «حُجَّةُ الله» [النّساء:۱۶۵] نیست و أمیر المؤمنین÷فرموده: «تَمَّتْ بِنَبِيِّنا محمّدٍص حُجَّتُهُ = با پیامبر ما محمّدصحجّت خدا پایان پذیرفت». (نهج البلاغه: خطبه‌ی۹۱)

در این دعا حُجَج مذکور را ستون‌های دین و ارکان توحید خوانده یعنی اگر اینان نبودند دین بی‌ستون و توحید بی‌رکن می‌بود! می‌پرسیم چرا خدا در کتابش ستون‌های دین و ارکان توحیدش را معرّفی نفرموده و شناساندن آن‌ها به مردم را بر عهده‌ی مشایخ کلینی و صدوق نهاده است؟! هم‌چنین ائمّه را «تَراجمة وَحْيِكَ = مترجمان وحی تو» خوانده! این ادّعا نیز متّکی است بر روایت نامعتبر کلینی در باب ۶۹ کافی خصوصاً روایت سوّم که بطلانش را در کتاب «عرض أصول بر قرآن و عقول» (ص ۳۹۹) آشکار کرده‌ایم.

سپس گفته است: «خُلَفَاءَكَ في أَرْضِك»یعنی ائمه‌ی را خلیفه‌ی خدا در زمین شمرده است! در حالی‌که خدای تعالی خلیفه ندارد زیرا خلیفه برای کسی متصوَّر است که بمیرد یا برود یا معزول گردد یا به سبب مشغول بودن به کاری، برای کار‌های دیگر خلیفه بگیرد و خدا نه وفات کرده و نه جایی رفته و نه مشغول بودن به شأنی او را از شؤون دیگر باز می‌دارد و نه معزول شده است تا خلیفه بگیرد. اگر منظور این نبوده، در این صورت باید می‌گفت: «خُلَفاء نَبيِّكَ في أرضِكَ = خلفای پیامبرت در زمین تو». اگر این دعا از ائمّه می‌بود قطعاً آن‌ها منظور خود را با فصاحت بیان می‌کردند در حالی‌که این دعا از جعلیّات راویان کم سواد است.

درباره‌ی ائمّه گفته است: «اصْطَفَيْتَهُم عَلَى عِبَادِكَ وَارْتَضَيْتَهُم لِدِيْنِكَ= ایشان را بر بندگانت برگزیدی و برای دینت بدیشان راضی شدی!» آشنایان با قرآن کریم می‌دانند که ارتضاء و اصطفای إلهی در مورد بنی آدم منوط به اعلام خداست و در قرآن ـ جُز درباره‌ی حضرت مریم و طالوت ـ فقط در مورد انبیاء به کار رفته است. شما که ائمه‌ی را از قبیل طالوت نمی‌دانید بلکه بالاتر می‌شمارید پس بر شماست که بگویید خدا در کجا ارتضاء و اصطفای امیر المؤمنین و اولادش را اعلام فرموده است؟ آیا نمی‌دانید در اسلام نسبت دادن چیزی به خدا بدون سلطان و دلیل متقن شرعی، گناه است؟! آیا این ادّعاها مدرکی دارد؟

همچنین گفته است: «أَلْبَسْتَهُم نُورَكَ وَرَفَعْتَهُم في مَلَكُوتِكَ = نورت را به آن‌ها پوشانیدی و ایشان را به ملکوتت عروج داری». این قول کذب است. زیرا جدّشان که از همه والاتر و برتر است بشری مانند دیگران بوده و از نور پوشیده نشده بود و لباس نور نداشته و جز او هیچ یک از اولاد و أقاربش به ملکوت و معراج نرفته است. خداوند به او فرموده: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠[الكهف: ١١٠]«(ای پیامبر) بگو که من بشری چون شما هستم که به من وحی می‌شود که معبود شما معبود و خدایی یگانه است پس هرکه امید دیدار پروردگار خویش را دارد باید که کردار نیکو و شایسته به جای آرد و احدی را در عبادت پروردگارش شریک نسازد». و فرموده: ﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ[الفرقان: ٧]«و گفتند این چه فرستاده‌ای است که [چون دیگران] غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟» (و نیز بنگرید به آیه‌ی ۲۰ همین سوره) معلوم می‌شود پیغمبر قرآن با پیغمبر مفاتیح الجنان تفاوت بسیار دارد.

در این دعا از خدا خواسته که امام قائم را از دست جبّارین و ستمگران خلاص کند! کسی نبود به او بگوید شما که خود می‌گویید امام شما برای این‌که به دست جبّارین اسیر یا مقتول نشود، غیبت کرده پس الآن امام غائب شما در دست ظالمین نیست تا خدا او را خلاص کند! جاعل دعا نفهمیده که چه بافته است.

از همه مفتضح‌تر آن است که این دعا دلالت بر تحریف قرآن دارد و می‌گوید: «اللَّهُمَّ جَدِّدْ بِهِ مَا مُحِيَ مِنْ دِينِكَ، وَأَحْيِ بِهِ مَا بُدِّلَ مِنْ كِتَابِكَ، وَأَظْهِرْ بِهِ مَا غُيِّرَ مِنْ حُكْمِكَ»«پروردگارا، با او آنچه از دینت محو شده، تجدید فرما و با او آنچه از کتابت تبدیل شده زنده کن و آنچه از حکم و فرمان تو تغییر کرده، آشکار ساز!» جاعلین و فرقه سازان این همه بدعت در اسلام آورده‌اند، أذان مسلمین را تغییر داده و موقع مغرب را عقب‌تر برده و نماز عیدین را دگرگون کرده‌اند و..... باز فریاد می‌کنند و اشک تمساح می‌ریزند که خدایا، آنچه از دینت محو و تبدیل شده به حالت قبل برگردان تا بدعتی در آن نباشد! جاعل این دعا و نظایر آن مانند دزدی است که خود چیزی بدزدد و در همان حال برای فریفتن مردم، فریاد کند: آی دزد، آی دزد!

در آخر دعا، ائمه‌ی را عُروة الوثقی و حَبل المتين و صراط المستقيم خوانده است! با این‌که حضرت أمیر مکرّراً فرموده عُروة الوثقى و حبل المتين قرآن است (نهج البلاغه، خطبه‌ی ۱۵۶، ۱۷۶، ۱۹۲ و ۱۹۸) و نفرموده من «حَبلُ الله» هستم بلکه فرموده من تابع دین و مطیع حَبل الله می‌باشم. جاعل نادان در آخر این دعا برای امام غائب دعا می‌کند که: «اَللهم صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَوُلَاةِ عَهْدِهِ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَمُدَّ فِي أَعْمَارِهِمْ وَزِدْ فِي آجَالِهِمْ». «پروردگارا، بر ولیّ خود و والیان عهدت و امامان از فرزندان او درود فرست و بر عمر ایشان بیفزا و مدّت عمرشان را افزون کن!» آیا جاعل فهمیده که چه بافته است؟ آیا او خیال کرده که ائمّه‌ی دیگر، فرزندان امام غائب‌اند و همگی زنده‌اند که برایشان از خدا طول عمر می‌خواهد و نمی‌داند که ائمّه أجداد اویند و از دنیا رفته‌اند؟! یا این‌که نمی‌داند بنابه اعتقاد شیعه امام غائب آخرین امام است و پس از او امامی نیست؟!

این است آنچه به نام دین خدا در کتب مذهبی وارد کرده و مردم را گمراه ساخته‌اند و یک عالم حقّگو پیدا نشده که حقایق را بیان کند و مردم را نجات دهد!

[۷۰] روایت مورد نظر ما در مستدرک الوسائل ج۱، ص۳۴۸، مذکور است برای شناخت «حسن» نیز رجوع کنید به «عرض اخبار اصول....» ص ۵۹۶. [۷۱] ر.ک. مستدرک الوسائل، ج۱ ص۴۶۱. [۷۲] برای اطّلاع از احادیث مذکور رجوع کنید به وسائل الشّیعه، ج۴ صفحه‌ی ۷۳۷ به بعد. [۷۳] «اسماعیل» در صفحه‌ی ۷۰۶ و ۸۶۵ و «علی» در صفحه‌ی ۱۵۹ و ۱۹۴ کتاب «عرض اخبار اصول....» معرّفی شده‌اند. [۷۴] برای دیدن روایت مذکور رجوع کنید به وسائل الشیعه‌، ج۴، ص۱۰۵۵- حدیث ۵. [۷۵] این روایت مذکور است در وسائل الشیعه‌ ج۴ ص۱۲۳۵ حدیث ۴ (به نقل از خصال شیخ صدوق) یکی از رُوات آن «تمیم بن بهلول» نام دارد که مهمل است و راوی دیگر آن به نام «بکر بن عبدالله بن حبیب» ضعیف است. [۷۶] در «مصباح» کفعمی (فصل ۱۷ في أدعیة اللّیالي والأیّام) نیز بدون سند ذکر شده است. [۷۷] ر.ک همین کتاب، صفحه‌ی ۶۰ به بعد. [۷۸] البلد الأمین، الشیخ ابراهیم الکفعمی، ص ۱۳۹ و نیز رجوع شود به کتاب مصباح نامبرده، فصل هفدهم. [۷۹] ر.ک. همین کتاب، صفحه‌ی ۳۹ [۸۰] ر.ک. مستدرک الوسائل، ج۱ ص ۴۲۷. [۸۱] ر.ک. جمال الاُسبوع، سیّد بن طاوس، الفصل التّاسع عشر، «فيما يقولُهُ إذا طلع فَجرُ يوم الجمعة» برای آشنایی با «داود» رجوع کنید به «عرض اخبار اصول....» ص ۴۱۴. [۸۲] برای آشنایی با «صالح بن عُقبه» و مطالعه‌ی دروغ‌های او درباره‌ی انار، رجوع کنید به «عرض اخبار اصول...» ص ۳۱۴ به بعد. [۸۳] ر.ک. کتاب حاضر، صفحه‌ی ۴۶۵. [۸۴] حدیث فوق مذکور است در وسائل الشیعه، ج۵، ص۹۲ حدیث ۱. [۸۵] درباره‌ی او رجوع کنید به کتاب حاضر صفحه‌ی ۱۳ پاروقی شماره‌ی ۴. [۸۶] خبر فوق مذکور است در مستدرک الوسائل ج۱ ص ۴۵۹. [۸۷] ر.ک. کتاب حاضر پاورقی شماره‌ی ۳ در صفحه‌ی ۱۳. [۸۸] وی در «عرض أخبار أصول...» معرّفی شده است، صفحه‌ی ۱۶۸. [۸۹] صحيفة علويّة، دعاؤه في المناجاة. [۹۰] مفاتیح الجنان، دعای کمیل ص ۶۲. [۹۱] نهج البلاغه، کلمات قصار شماره‌ی ۳۷۱ و سفینة البحار ج۲ ص۶۴۶. [۹۲] صحیفه‌ی سجّادیّه، دعاؤه عليه السّلام في ذكر التّوبة وطَلَبِها. [۹۳] صحیفه‌ی سجّادیّه، دعاؤه عليه السّلام بعد الفَراغ مِن صلاة اللّيل. [۹۴] درباره‌ی شفاعت رجوع کنید به کتاب زیارت و زیارتنا‌مه، صفحه‌ی ۲۳۱ به بعد و راه نجات از شرّ غلاة، صفحه ۲۳۳ به بعد. [۹۵] دعای مذکور در وسائل الشیعه ج۵، ص۲۹۸ نیز بدون سند آمده است. [۹۶] برای آشنایی با او رجوع کنید به کتاب حاضر صفحه‌ی۳۱ ۳۰ پاروقی شماره‌ی ۱. [۹۷] ر.ک. وسائل الشیعه ج۵ ص۷۹ حدیث ۲ – یکی از رُوات این حدیث «محمّد بن عیسی الیقطینیّ» است که در «عرض اخبار اصول...» صفحه‌ی ۲۱۴ معرّفی شده و دیگری «زکریّا المؤمن» است که علامه‌ی حلّی وی را در شمار ضعفاء آورده و فرموده او واقفی است. [۹۸] این صلوات جزئی از قصّه‌ای است سرا پا دروغ شامل معجزه و علم غیب که شیخ عبّاس فقط قسمت صلوات آن‌را ذکر کرده، قصّه‌ی مذکور را مجلسی نبز ثبت کرده است. ر.ک. «بحار الأنوار» ج۹۱ ص۸۱ به بعد. [۹۹] یکی دیگر از رُوات افسانه‌ی فوق «احمد بن علی الرّازی» نام دارد که از غُلاة است.