آرى، اسلام دین عقل و فکر است!
زیرا وقتی که قرآن کریم را دقیقانه از نظر بگذرانیم خواهیم دید که اسلام اساس دعوتش را روی عقل استوار کرده و در دعاوی خود بجای اینکه مانند سایر ادیان و دعوتهای عالم مردم را در تحت عوامل اکراه و اضطرار قرار بدهد و متشبث بتطمیع، تهدید و تحریک عواطف بشود، بشر را به تعقل، تفکر و نظر در کائنات آسمان و زمین دعوت میکند و قضاوت قضیه را بعهده عقول آنان واگذار مینماید: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٩٩ وَمَا كَانَ لِنَفۡسٍ أَن تُؤۡمِنَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ ١٠٠ قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَا تُغۡنِي ٱلۡأٓيَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ ١٠١﴾[یونس: ٩٩-۱۰۱] [۱]، خلاصه مفاد این آیات اینست: چون عقول و افکار و بالاخره روحیات بشر بمتقضای سنت جاریه خداوند مختلف است و انظارشان در آیات آفاقی و انفسی با یکدیگر تفاوت دارد لذا درباره ایمان و کفر نیز باید با هم اختلاف داشته باشند [۲]، چه برخورد بدین اسلام و ایمان به آغاز و انجام گروبند تعقل و تفکر و مولود نظر در آیات عالم کون است؛ آنانی که عقل خود را از تحت تأثیر عوامل خارجیه بیرون آورده و در کمال آزادی متوجه کائنات آسمان و زمین و عجائب عالم کون میشوند و استعداد ذاتیه شان هم تا اندازهای با آنان مساعد است، البته به حقیقت امر بر خورد کرده مبدء و معاد و اخلاق را که اساس و پایه این دین را تشکیل می دهند خواهند دریافت ولی مردمی که عقل خود را در زیر پردههای عادات و رسوم پدران و اقرانشان پنهان کردهاند و کاملاً در تحت تأثیر محیط و عوامل دیگر قرار گرفتهاند و یا اصلاً ضعیف العقل و کم استعداد میباشند [۳]، خلاصه استعداد آنان آن آندازهای نیست که بتوانند بین هدایت دین و ضلالت کفر تمیز بدهند و یا اینکه در اثر خودپرستی جز خوردن و خوابیدن و..... ابداً متوجه چیزی نیستند حتماً اینگونه اشخاص باید در همان گمراهی کفر باقی بمانند، پس تو ای پیغمبر نباید بشر را قهراً وادار بتصدیق دین و ایمان بخدا بکنی، بلکه تنها وظیفه تو اینست که مقررات اسلام را به بشر یادآوری کرده و سپس آنانرا بمطالعه آیات کتاب تکوینی و نظر در کائنات این عالم دعوت کنی، خلاصه وظیفه تو در درجه اول تذکر و در درجه دوم دعوت بتعقل است ﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ ٢٢﴾[الغاشیة: ۲۱-۲۲] نه اینکه آنانرا بقبول مقاصد خویش مجبور و مکره نمائی و نباید هم آرزوی تو این باشد که همه افراد بشر حتی آنانی که چشم و قلب خود را با مهر نادانی و خود پرستی مهر نموده و بطور کلی عقل خود را در زیر پردههای زیادی پنهان کردهاند بتو ایمان آورند، زیرا این معنی بر خلاف سنت و مشیت من است، همان طوری که اتحاد افکار و عقول بشر مخالف با سنت جاریه من میباشد.
آری، تبلیغ دین فطرت البته راهش همین است، انسان را جز از اینراه نباید دعوت بآئین انسانیت کرد. چه، دینی که مدعی آسایش همه طبقات بشر تا انقراض عالم است و خود را همعنان با همه تطورات روحی بشر میداند، دینی که مقرراتش موافق با مقررات عقل و ملایم با فطرت اولیه انسانی است، شبههای نیست که تصدیقش بعهده عقل و منوط به تعقل است، در دعوت بچنین دینی ابداً احتیاج به اکراه و اجبار نیست، بلکه میباید فقط مردم را بمراجعه بعقول و وجدان آنان وادار نمود، بتعقل و تفکر دعوتشان کرد، اینستکه در قرآن در دعوت به هر یک از مبانی دین از مبدأ و معاد و اخلاق بشر را به عقولشان احاله میکند و بیشتر آیات مربوط بتوحید و معاد و اخلاق را بجمله: افلا تعقلون، افلا تذكرونو مانند اینها خاتمه میدهد، اما کنیسه، یا دکان خرافات تثلیث، بنیان دعوتش را روی پایه (اعتقد و أنت أعمی) گذارده و مردم را کورکورانه بسوی خود دعوت مینماید، از همین لحاظ است که در قرآن مؤمنین را بعنوان: اولو الالباب، مفکر، عاقل تعبیر میکند، ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٩١﴾[آل عمران: ۱٩۰-۱٩۱] [۴]و در عین حال کفار را بنام: کر، کور، بیعقل و بیفکر یاد میکند ﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ ٱلَّذِي يَنۡعِقُ بِمَا لَا يَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ ١٧١﴾[البقرة: ۱٧۱] [۵]و در جای دیگر آنها را گمراه تر از گاو و خر معرفی مینماید ﴿أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَسۡمَعُونَ أَوۡ يَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِيلًا ٤٤﴾[الفرقان: ۴۴] [۶]ولی آن مرد خودپرست یا خدای گوسفندان. آن یک مشت مردم ساده لوحی که بوی گرویدهاند بنام اغنام الله خطاب میکند.
اینستکه پیغمبر اسلام در موقع احتجاج به اینکه قرآن کتاب آسمانی و خود مبعوث از طرف خداوند است مردم را بمراجعه بعقلشان وادار میکند ﴿فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ١٦﴾[یونس: ۱۶] [٧]و قرآن را در معرض افکار عمومی بشر قرار میدهد، و همواره آنانرا بتدبر وی امر میکند ﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾[ص: ۲٩] [۸]، ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢﴾[النساء: ۸۲] [٩]ولی کنیسه برای اغفال توده کتاب مقدس را در اختیار مجامع کونسیل (مجمعی مرکب از یک عده کشیشهائی که بانتخاب پاپ تعیین میشوند) میگذارد و دیگرانرا از مطالعه وی اکیداً منع میکنند.
ازینجهت است که در قرآن عُقَلا را مخاطب خود قرار داده و پیوسته آنانرا بنظر در جمال عالم طبیعت و تفکر در آیات کتاب تکوینی که مهم ترین وظیفه عقل و تنها وسیله ترقی مادی و معنوی بشر است دعوت مینماید، و فهم آن آیات را بر عهده عُقَلا میگذارد ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡكِ ٱلَّتِي تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ بِمَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِيفِ ٱلرِّيَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَيۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ ١٦٤﴾[البقرة: ۱۶۴] [۱۰]، ﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[آلعمران: ۱٩۱]، چنانکه فهم حقایق آیات کتاب تشریعی (قرآن) را نیز محول بعقلا میکند ﴿وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾[ص: ۲٩].
برای همین است، که در قرآن مردمان بیعقل و بیفهم را بعنوان بهائم و بلکه گمراهتر از آنها معرفی میکند: ﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ ١٧٩﴾[الأعراف: ۱٧٩] [۱۱]و به کار نیانداختن قوای عقلیه را مایه عذاب آخرت قرار میدهد ﴿وَقَالُواْ لَوۡ كُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ ١٠﴾[الملک: ۱۰] [۱۲]اما کنیسه، حفظ منافع خود را در غفلت و جهالت مردم تشخیص داده، صاحبان عقل و دانش را دچار شکنجه و عذاب میسازد.
اینستکه پیغمبر اسلام جز پیروی وحی هیچگونه مقامی برای خود قائل نمیشود، و از دائره بشریت قدمی بالاتر نمیگذارد، حتی علم غیب و تصرف خزائن زمین یا مالکیت ارزاق خلق را – که غالباً رؤسای ادیان مدعی اینها میباشند- صریحاً از خود نفی میکند و وظیفه خود را منحصر به تبلیغ و انذار بشر مینماید و در عین حال شاهد صدق گفتارش را عقل و تعقل قرار میدهد ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ ٥٠﴾[الأنعام: ۵۰] [۱۳]. بقول (آرنست رینان) فرانسوی «محمد (ص) در هیچ جا احیای اموات را دعوی نمیکند، و میان آسمان و زمین خود را مصلوب نمیدارد و بعد زنده نمیشود فقط همان قرآن را که واقعاً تا کنون هیچ بشری مانند آن را نیآورده معجزه خود قرار میدهد، عظمت این شخص بزرگ همین بس که با این حال مکرر میگوید: من بشری مانند شما هستم».
اما آن عیسی که کنیسه معرفی میکند.....
از اینجاست، وقتی که قرآن کریم را مطالعه میکنیم علاوه بر کلمات تفکر و تدبر تقریباً در ۵۰ موضع بکلمه عقل – چه بهمین اسم و چه در ضمن افعال مشتقه از آن- و در ۱۰ مورد بجمله (أولو الألباب) و در ۲ موضع بکلمه (أولي النهي) خواهیم مصادف شد، ولی در قاموس کتاب مقدس هر قدر که تفحص میکنید ابداً لغت عقل، تفکر، تدبر یا الفاظی که مرادف با اینها بوده باشد نخواهید پیدا کرد [۱۴].
باری بخوبی دانسته شد که اسلام دین عقل و فکر است، دینی است گذشته از اینکه بنیانش روی دو پایه استوار عقل و علم قرار گرفته و مقررات شامخه اش هر یک از نوامیس عقلیهاست؛ میخواهد عقل بشر را از همه حجابها و قیدهائی که از سالهای متمادی دچارش بوده آزاد نماید، میخواهد بجامعه بشر استقلال عقلی بدهد، میخواهد بشر را در سایه حریت فکر بسر منزل سعادت مادی و معنوی برساند.
یکی از دانشمندان غرب این معنی را بخوبی دریافته و در این باره بیانی بس شیرین دارد، میگوید: «تفکر که مبدء ارتقاء بشر و مایه فضیلت هر ملتی میباشد، تقلیدهای دینی از دیرزمانی بشر را از آن محروم نموده و بطور کلی جلو راه حریت فکر و استقلال عقل آنان را مسدود کرده بود». تا اینکه اسلام که آمد با کتاب خود (قرآن) این سد را خراب نموده و بشر را از این رقیت آزاد کرد، ملت غرب این آزادی فکری که فعلاً دارند و در سایه آن خود را به اوج سعادت مادی رساندهاند، اصلا از مسلمانان آموخته بودند، ولی مدتی نگذشت که اوضاع مسلمین دگرگون شده و بطوری خود را از این معنی محروم کردهاند که فعلاً بعضی از آنان در این باره از غربیان -همان مردمی که این حریت را از اجداد اینان گرفته بودند- تقلید میکنند [۱۵].
هان ای امت اسلام اینست دین شما! اینست آن دینی که از سالیان دراز خود را به آن نسبت میدهید ولی نتوانستهاید قوای عقلیه خودتان را در هیچ موضوعی بکار بیندازید و بطور کلی سرمایه قوای دماغی خود را بحالت رکود و وقفه گذاردهاید! و ای مسلمان! نباید تا این اندازه بیعنایت بعقل و فکر خود باشی که آداب دین را کورکورانه از پدر و مادر تقلید بکنی تا اینکه با تصادف بیک شبهه مختصر حتی با تغییر محیط اساس دین و آداب مذهبی را از دست بدهی!.
برادرِ من، اگر واقعاً مسلمانی چنین جمودتِ فکری شایسته مقام تو نیست! یقین دانستهباش که روح پیغمبر: همان مرد حقیقت گوئی که در قرآن داد میزند: ﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٣٩﴾[آل عمران: ۱۳٩] از این وضعیت ننگین شما آزردهاست!.
من یقین دارم که اگر از همین راهی که قرآن تعیین میکند مسلمان شده بودی یعنی: براهنمائی عقل و در سایه تعقل و تفکر وارد در حریم اسلام میشدی، بدون شبهه – همان طوری که خداوند در این آیه وعده میدهد- فعلا دارای مقامی بس اعلی و ارجمند بودی، ولی افسوس! که راهنمای تو چیزهائی و یا کسانی بودند که بمراتبی از تو گمراه تر بودهاند و حتی خانه خود را هم نمیتوانستند اداره بکنند!.
[۱] اگر پروردگار تو [ای محمد (ص)] خواسته باشد هر آینه تمام افراد بشر بتو ایمان خواهند آورد، آیا تو مردم را قهراً وادار میکنی که ایمان بیآورند؟ یعنی نباید آنانرا در این باره اکراه نمائی و کسی نمیتواند ایمان بیآورد مگر باذن خدا یعنی مگر اینکه خدا او را متمکن بکند از ایمان آوردن و دعوت بکند او را بسوی ایمان بوسیله عقلی که به وی دادهاست یعنی چون عقل به تنهائی یگانه وسیله ایمان است از اینرو هر کسی که خدا به وی عقل داد در حقیقت او را درباره ایمان مأذون ساختهاست، بعبارت دیگر همین اعطای عقل اذن عملی ایمان و مقرر فرمود خدا عذاب یا پلیدی را برای کسانی که عقل ندارند یعنی چون تعقل و تفکر نمیکنند مثل اینستکه عقل ندارند (در حقیقت میخواهد بگوید: چون عدم تعقل توأم با کفر است از اینرو منشأ عذاب است) ای محمد باین مردم بگو: بنگرید، تفکر نمائید چیست اینها که در آسمان و زمین است ولی این آیات و براهین واضحه با آن وضوح و کثرتش و این پیمبران منذر برای مردمی که در آنها نظر نمیکنند، تفکر و تدبّر نمینمایند، خلاصه قصد ندارند که ایمان بیآورند ابداً سودی ندارد. [۲] چنانکه خداوند در آیات چندی، مخصوصاً در این آیه نیز اشاره باین معنی میکند: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗۖ وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمۡۗ وَتَمَّتۡ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ ١١٩﴾[هود: ۱۱۸-۱۱٩]. [۳] این دسته از مردم همیشه در اقلیت بوده مخصوصاً در عصر حاضر خیلی کمیاب هستند و بمقتضای ناموس حرکت فکری و ارتقاء عقلی روزگاری خواهد رسید که اینان بکلی منقرض و نابود شده باشند. [۴] یعنی در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز آیات و دلایلی است برای مردمان عاقل: آنانیکه در همه حال قیام، قعود و اضطجاع – متذکر خدا هستند و پیوسته در آفرینش آسمانها و زمین تفکر و تدبر میکنند و هموراه میگویند خدایا اینها را عبث و بیهوده نیافریدی. [۵] مثل تو ای پیغمبر و کفار مثل شبانی است که هر چه بگوسفندانش بانک میزند آنها جز صوتی نمیشنوند، اینان کر؛ گنگ و نابینا میباشند چون چنینند، بمنزله کسانی هستند که اصلاً عقل ندارند. [۶] یعنی آیا تو گمان میکنی بیشتر این کافران میشنوند یا تعقل و تفکر میکنند در آنچه که به اینان میگوئی؟ اینان مانند بهائم و بلکه از آنها گمراهترند. [٧] یعنی: مدت پیش از نزول قرآن در میان شما بودم و هیچ یک از این سخنهائی که اکنون بشما میگویم نمیگفتم چرا تعقل و تفکر نمیکنید؟ [۸] یعنی این قرآن کتابیست بس میمون و سودمند، اینرا بسوی تو ای محمد(ص) فرستادیم تا اینکه مردم در آیات وی تدبر و تأمل نمایند، و مردمان خردمند از آن بهرهمند شوند. [٩] یعنی: مگر این مردم در قرآن تدبر نمیکنند؟ و حال آنکه اگر منزل از جانب خدا نبود هر آینه در آن اختلاف شایانی مییافتند. [۱۰] یعنی: در خلق آسمانها و زمین، و در اختلاف شب و روز، و در کشتیهائی که در دریا سیر میکند به منفعت بشر، و در آن آبیکه خدا از آسمان بلندی (باران) نازل میکند و در نتیجه زمین را بعد از اینکه مرده بود زنده مینماید و انواع حیوانات در آن منتشر میکند، و در وزیدن بادها، و در ابرهائی که بین آسمان و زمین تسخیر شدهاند در همه اینها آیات و علاماتیست برای مردمی که عقل دارند؛ و در آنها تعقل و تفکر میکنند. [۱۱] یعنی: هر آینه آفریدیم بسیاری از جن و انس را بنا بر اینکه عاقبت آنان بمناسبت کفر رفتن بسوی جهنم است، برای اینان قلبهائی است، که بدان وسیله چیزی را درک نمیکنند، و چشمائیست که با آن چیزی را نمیبینند، و گوشهائیست که با آن نمیشنوند، اینان مانند گاو و خر و بلکه از آنها گمراهتراند اینان کسانی هستند که غافل از آیات و حجج من میباشند، غافلند از اینکه در آنها تفکر و تعقل بکنند. [۱۲] یعنی: کفار بعد از اینکه در جهنم مواجه با عذاب میشوند میگویند: چنانچه در دنیا میشنیدیم دعوتهای پیمبران را و یا آنکه تعقل میکردیم هر آیینه کنون از اهل جهنم نبودیم. [۱۳] یعنی: [ای محمد(ص)] باین مردم بگو؛ من نمیگویم که خزائن خدا یا ارزاق خلق درنزد من است، و یا اینکه علم غیب میدانم، و نمیگویم من ملک هستم، من پیروی نمیکنم و خبر نمیدهم بشما مگر چیزی که بمن وحی میشود، آیا آدم کور و بینا با هم برابراند پس چرا تفکر نمیکنید؟!. [۱۴] الوحی الـمحمدی، چاب مصر، ص۱۰۸- ۱۱۱. [۱۵] الوحی الـمحمدی، چاب مصر، ص۱۰۸- ۱۱۱.