(کنیسه و علم)
بعد از ظهور مسیحیت در عالم (کنیسه) مجامع چندی بنامهای گوناگون تشکیل داده بود، از آن جمله مجمعی بنام (کونسیل) بود، این مجمع از یک عده کشیشهائی که بانتخاب پاپ تعیین میشدند تشکیل میشد، وظیفه اش تنها تفسیر انجیل و تورات بود، چون کنیسه از نظر مذهبی برای همه مردم فهم کتاب مقدس را قائل نبود و از طرفی هم عقیده داشت احکام دین باید از راه تفسیر بدست بیاید، لذا برای انجام این منظور مجمع مزبور را تشکیل داد.
احکامی که از راه تفسیر انجیل و تورات از این مجمع بیرون میآمد اتفاقاً بطور کلی موافق منافع کشیشها تمام میشد! و در نتیجه کنیسه بطوری رونق گرفت، قدرت و اعتبار کشیشان بجائی رسیده بود که تمام شئون مملکت را در زیر نفود خود در آورده بودند حتی نجبا و اشراف برای کسب شرافت و منافع مادی با نهایت افتخار داخل مشاغل مذهبی شده و عضویت کنیسه را اختیار میکردند مخصوصاً برای تحصیل تولیت املاک موقوفه بوسائل مخصوصی که کوچکترین آنها رشوه دادن بود متشبث میشدند! خلاصه برای اینکه در سایه ارتکاب بهر گونه ظلم و جنایت تأمین زندگانی خود کرده باشند، خویشتن را در جرگه اعضاء کنیسه قرار داده بصورت روحانی در میآوردند!.
۲- مجمع (گاسیون دولندکس) که مأمور تفتیش کتب ضاله بر حسب مذهب کاتولیک بود، کار این جمعیت نادان و بیسواد بجائی رسیده بود که کلیه کتب علمی و فلسفی را از لحاظ مذهبی در عداد کتب ضاله قرار داده، آتش میزدند!!!.
نویسندگان و خوانندگانش را پس از تکفیر بانواع شکنجه: از قبیل قطعه قطعه کردن، و زنده سوزاندن بقتل میرساندند! چنانچه بتاریخ ادبیات فرانسه مراجعه بکنیم خواهیم دید که بسیاری از کتب فلاسفه بزرگ در اثر تعقیب همین مجمع طعمه حریق گردیدهاست! [۴٩].
۳- محاکم (انگزیسیون) و (سنت افیس) که مأمور تفتیش عقاید مردم بود، این محاکم مدتی در زمان جنگهای صلیبی دائر بود و بعد ملغی شد، ثانیاً در اثر اقدامات پاپ در تمام ممالک کاتولیک بر قرار گردید [۵۰].
تشکیل این محاکم دینی حقیقتاً بزرگترین جنایتی بود که بعالم تمدن و انسانیت وارد آمد، زیرا هزاران نفر را بجرم تبعیت از اصول پروتستانت و تمول و مکنت با وضع رقت باری بقتل رساندند!.
یکی از نویسندگان انگلیسی میگوید: «(الوا) وزیر فلیپ دوم پادشاه اسپانی باستعانت (انگزیسیون) مقدس هشت صد نفر را بضرب شکنجه در عرض یک هفته بقتل رساند. جرم مقتولین اول پیروی از اصول پروتستانت و دوم تمول و مکنت بود»! [۵۱].
در پایان سال ششم انقلاب (الوا) بخود میبالید که متجاوز از هیجده هزار نفر از همنوعان خود را خفه کرده و در آب غرق نموده و یا در آتش سوزانده و سر بریدهاست! [۵۲].
اعضای انگزیسیون در اسپانیول در عرض یک شب هشت صد نفر از پروتستانت را در محبس (سویل) افکندند هر جا از فرقه پروتستان پیدا میکردند آنها را دستگیر نموده و در آتش میسوزاندند! شعله آتش در اغلب شهرهای مهم اسپانیول زبانه میکشید [۵۳].
نویسنده مذکور میگوید: (اسملیت فیلد) که از کوچههای لندن میباشد اغلب بواسطه سوزاندن پروتستانها ملتهب بود و آتش از آن زبانه میکشید! [۵۴]
دکتر (آرنولد) میگوید: «محبسهای قصر پاپ در واتیکان یکی از عجیب ترین چیزهائی است که من در عمر خود دیدهام. پشت بام سیاه چالها و زندانها هنوز از اثر دود آتش (انگزیسیون) که بوسیله آن اشخاص را شکنجه نموده و بقتل میرساندند سیاه بود و اگر از دریچه کوچکی که به اتاق زیرین باز میشد کسی نگاه میکرد خون شهدا و بیچارگانی را که (ژردن) آنان را در قتل عام سال ۱٧٩۱ از بالا به یخچال زیرین پرتاب نموده بود در دیواری میدید. دیدن این آثار که حکایت از دو قسم از اقسام شرارت و جنایت بشری میکند بسی مخوف و هراس انگیز است»! [۵۵].
مهمتر از همه این مظالم و جنایات آن بود که همین محاکم (دینی) نسبت به علم و علما وارد آورده بودند، که در حقیقت صفحات تاریخ ملت مسیح را لکه دار نمودهاست: هر آنکه در هر مسئله علمی، اخلاقی و اجتماعی اظهار عقیده میکرد با فجیعترین طرزی او را مورد شکنجه قرار میدادند، کمتر ممکن بود در آن موقع کسی بیک اکتشافی در علوم ریاضی، طبیعی و.... موفق شود و مأمورین (انگزیسون) او را به بیدینی نسبت ندهند و سپس بانواع شکنجه معذبش نسازند، در حقیقت محکمه نبود بلکه قتلگاه مردمان حساس و دانشمندان بود!....
(برنو) را از جهت آنکه پرده از روی فلسفه کاذبانه و معمول عصر خود برداشته بود، زنده زنده در روم سوزاندند! [۵۶]پیروان (کوپرنیک) عالم بزرگ فلکی را بعنوان بیدینی داغ کردند! [۵٧](گالیله) ایطالیائی را که از مشاهیر علماء ریاضی و طبیعی بود، بمناسبت اینکه، قائل بحرکت زمین به دور خورشید شده بود، بزندان انداختند! این دانشمند بزرگوار را در سن هفتاد سالگی در حالت رکوع مجبور کردند که اکتشاف عظیم و قابل تجلیل خود را انکار نماید، تمام کتابهایش را در عداد کتب ضاله قرار دادند! [۵۸].
(کپلر) ریاضی دان معروف آلمانی را، از لحاظ اینکه عقایدی در باب استحاله جوهر اظهار کرده بود تکفیر کردند، کتابهای ویرا که از آن جمله کتابی موسوم به (تلخیص علم هیئت کوپرنیک) بود در روم در فهرست کتب ضاله و ممنوعه جای دادند، مادرِ پیر هفتاد و نُه سالهاش را بعنوان جادوگری به حبس انداختند، در همین اثنا او را محکوم بسوختن کردند (کپلر) همینکه ازین قضیه با خبر شد فوراً بموطن خود عزیمت نمود که شاید پیش از سوختن مادرش را نجات دهد! هنوز از رنج راه نیاسوده بود که تمام نسخههای تقاویم وی که برای سال ۱۶۲۴ انتشار یافته بود در ملاء عام و در حضور جماعت بسوزاندند و کتابخانهاش را نیز مهر و موم کردند و خود او نیز در اثر همین فشارها و بواسطه فتنهای که بعد بوقوع پیوست مجبور بجلای وطن شد و در (سیکان) رحل اقامت انداخت، طولی نکشید در همان جا در اثر مرض دماغی که بواسطه مطالعه زیاد بوی عارض شده بود بدرود حیات گفت [۵٩].
(پرتیلی) را برای آنکه گفته بود ستاره سقوط نمیکند، کتک زدند!.
(کامپلانا) را بمناسبت اینکه اجرام سماوی را نامحدود میدانست بیست و هفت مرتبه بمحاکمه کشیدهاند، (هاور) را بجرم اینکه قائل بدوران خون در بدن شده بود سخت شگنجه نمودند! [۶۰].
(کلمبوس) کاشف امریکا را از لحاظ اینکه عقیده داشت شکل زمین کروی است و دائره این جهان یعنی: محیط خارج از دنیای معلوم نباید کاملا محاط با دریا باشد، پس از تکفیر محبوس کردند! مخصوصاً در اسپانی در مجمعی که بامر پادشاه اسپانی از عاقلترین مردمان (سالامانکا) برای مطالعه نقشه مسافرت کلمبوس تشکیل شده بود و کلمبوس نیز در آنجا حضور داشت، روحانیون او را احمق تصور نموده و در کمال اهانت و خواری از مجلس بیرون کردند. زیرا روحانیون میگفتند زمین مانند یک صفحه و یا یک قرص مسطح بزرگی میباشد و اگر در آن طرف اقیانوس هم زمین جدیدی باشد دیگر نمیتوان قبول کرد که تمام خلایق از نسل آدم باشند و پس از کشف آمریکا نیز کلمبوس را مانند یک نفر جانی و مجرم زنجیر بر گردن نهادند و او را مغلولا سوار کشتی کرده روانه اسپانی نمودند، در نیمه راه (ویلکو) که مأمورش بود از وضعیتش متأثر شده خواست غل و زنجیر را از گردنش بر دارد کلمبوس در جوابش گفت «نه! من باید این غل و زنجیر را بیادگار پاداش خدمات خود نگه دارم» پسر کلمبوس میگفت «من اغلب این زنجیر را در اطاق کار خود آویزان دیده ام، در وقت رحلت پدرم وصیت کرد که زنجیرها را در قبرش بگذارد و با وی دفن نمایند» [۶۱].
(پاسکال) از مشاهیر علماء ریاضی و طبیعی از بزرگترین فلاسفه فرانسه بود بنام مذهب تکفیر کردند!.
(مونتانی) را بنام اخلاق و (مولییر) را بنام مذهب و اخلاق بیدین و کافر خواندند [۶۲].
ژاندارک [۶۳]آن دختر غیور روستائی را که مملکت فرانسه را بعد از آنکه در زمان سلطنت شارل هفتم کاملا در تحت استیلاء انگلیسها رفته بود با وضع محیر العقولی نجات داده و بالاخره تخت و تاج از دست رفته را با دست خود به شارل هفتم سپرده بود، مأمورین همین محکمه «انگزیسیون» او را بمناسبت همین عمل حیرت انگیز بعنوان اینکه روح شیطان در او حلول کرده و از زنان ساحره میباشد زنده زنده در آتش سوزاندند!.
شرح فجایع و تمام عملیات افتضاح آور کنیسه از عهده این کتاب که بنایش به اختصار میباشد بیرون است. حاصل چناچه کسی بیک اکتشافی موفق میشد و عمل فوق العادهای از او بروز میکرد و یا در یک موضوع اخلاقی و اجتماعی و... اظهار عقیده مینمود، خلاصه اگر کسی مطلبی را اظهار میکرد که خارج از حدود فهم و ادراک اعضاء کنیسه بود و یا لا اقل خود را کورکورانه تسلیم خرافات کنیسه نمیکرد، پس از تکفیر و حبس کوچکترین مجازات وی زنده سوزاندن بود!.
بقول (ویکتور هوگو) در نطقی که در ژانویه ۱۸۵۰ بر ضد قانون (فالر) کرده بود «این حزب»: (اعضای کنیسه) در مقابل حقیقت، جهل و اشتباه کاری را دو حامی بزرگ خود قرار داده، این حزب است که افکار مردم را همان اصول عقاید محصور و محدود نموده و مانع است از اینکه علم و هوش بشر از کتابهای دعا قدمی فراتر گذارد! هر قدمی که هوش و ذکاوت در اروپا بر داشتهاست علی رغم این حزب بودهاست، تاریخ این حزب در تاریخ ترقی بشر نوشته شده منتهی معکوس: این حزب بهمه چیز ضد است... [۶۴].
یکی از دانشمندان با انصاف آن سامان نیز میگوید: «ترقیات کنونی ملل مغرب زمین در حقیقت در خور پیروان محمد ص است نه ملت مسیح، چه، کتابی که در دست مسلمانان است (قرآن) مسبب اینهمه ترقی و تعالی است، نه کتاب مقدس که بشر را بعزلت و رهبانیت دعوت میکند، بلکه این کتاب مقتضی همین انحطاطی است که فعلا مسلمین دچار آن هستند!».
[۴٩] مجله ایرانشهر چلپ برلین. [۵۰] مجله ایرنشهر منطبعه برلین. [۵۱] وظیفه: ج۱/ ص٧٩ . [۵۲] وظیفه: ج۱/ ص۸۰. [۵۳] وظیفه: ج۱/ ص٧٩. [۵۴] وظیفه: ج۱/ ص۸۳. [۵۵] وظیفه: ج۱/ ص۸۲ . [۵۶] وظیفه: ج۱/ ص۸٧-۸٩. [۵٧] وظیفه: ج۱/ ص۸٧-۸٩. [۵۸] وظیفه: ج۱/ ص۸٧-۸٩. [۵٩] وظیفه: ج۱/ ص۸۸-۸٩. [۶۰] مجله آینده ج٩. [۶۱] وظیفه: ج۱/ ۸٩-٩۲. [۶۲] مجله آینده ج٩. [۶۳] زنی بود روستا زاده که در خانه ببافندگی و در خارج ده بگله چرانی و پاسبانی مشغول بود، این دختر در قریه (دوم رامی) واقعه در (لرین) متولد شد، دختری با تقوی و ساده و مذهبی بود چون مزاجاً عصبانی و تند بود در حالات روحانی خوابها میدید و صداها میشنید که با وی تکلم میکند در عالم رؤیا بوی امر شد که بکمک پادشاه فرانسه برود خلاصه بوی اطمینان داده شد که تخت و تاج مملکت را در تصرف پادشاه خواهد آورد و باوضاع پریشان و هرج و مرج مملکت خاتمه خواهد داد اول کسی که از منویات ژاندارک مطلع شد (کاپیتان باو دریکورت) بود. او اول تصور میکرد ژاندارک در وی تأثیر نمود و حاضر شد عدهای از جنگجویان را در تحت اختیار و اراده وی بگذارد و او را بنزد پادشاه راهنمائی نماید. ژاندارک صد و پنجاه میل مسافت را که سرتاسر آن متوسط قشون انگلیس اشغال گردیده بود پبموده و عاقبت بسلامتی در (شینون) بپادشاه ملحق گردید. پادشاه او را بشهر (اورلین) فرستاد ژاندارک بزودی خود را بدان شهر محصور رسانید، بقلاع و سنگرهای انگلیسها حمله برده و بالاخره شهر را از محاصره بیرون آورد. ژاندارک قناعت باین قسمت نکرده قشون مطابق تعلیمات وی دشمن را تا شهر (پاتی) تعقیب نموده در آنجا نیز شکست بزرگی بدانها داد، بطوری که خود از پیش خبر داده بود متعاقب شکست انگلیسها تاج گذاری شارل هفتم در (ریمز) شروع شد، ژاندارک شارل هفتم را به (ریمز) برده و تاج را بر سر وی نهاد و موافقت انگلیسها را نیز نسبت به پادشاه جلب کرد – وظیفه: ج۱/ ص۱۰۱. [۶۴] ج٩ مجله آینده