۲- تعصُّب
بعقیده علمای اجتماع عظمت هر ملتی بسته به وجود یک روح مشترک عمومی در بین افراد آن ملت است، ما دامی که این روح قوی است عظمت و موقعیت آن ملت ثابت و پایدار است، هر وقت این روح ضعیف شد و یا از بین رفت رشته جامعه آن ملت گسیخته میشود و هویتشان از صفحه گیتی محو میگردد، برای اثبات این معنی چیزی بهتر از عطف نظر بتاریخ اسلام نیست: آن یک مشت مردم بادیه نشینی که دور پیغمبر اسلام را گرفته بودند، با اینکه از سالهای متمادی رعب و ابهت دربار باعظمت شاهنشاهی فرس و روم در دلهایشان جایگیر شده و همواره آنان را بانظر احترام و عظمت مینگریستند و در عین حال فاقد هرگونه وسائل مادیه بودند: با این حال با همان شمشیرهای شکسته که با لیف خرما در کمرشان بسته بودند: در اندک زمانی یک انقلاب مخصوصی در مدنیت عالم به وجود آورده بودند و مخصوصاً پیش از همه زمام مقدرات همان دو دولت عظیم الشأن را در دست گرفته، و بالاخره با کمال جلالت عظمت ملی خود را بعالم و عالمیان ثابت نموده بودند، علت آن بود که یک روح مشترک عمومی یعنی قوه (توحید) همه آنان را بیکدیگر متصل و مربوط نموده، و در نتیجه تمام تعصبها و اختلافاتشان بر طرف شده، همه با هم متحد و برادر شده بودند، با وجود اینکه تا چندی پیش از آن اولادشان را از ترس فقر و گرسنگی کشته و دختران را زنده بگور میکردند، ولی درسایه تعالیم مقدسه اسلام در مقابل بزرگترین شدائد دنیا با قلبی سرشار از عشق مسلک و مملو از متانت مقاومت میکردند، و از هیچ گونه ناملایمی متأثر و اندوهناک نمی شدند، همه دارای شهامت و شجاعت اخلاقی بودند؛ همه صاحب ایمان کامل و عزم و اراده قوی بودند، و بالاخره همه در زیر لوای اسلام در کمال اتحاد و یگانگی جمع بوده، و با صفای نیت و خلوص عقیدت پیرو رسول الله و تسلیم مقررات اسلام بودند، تا اینکه پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت چنانکه در پیش گفتیم، هر چند درباره خلافت اختلافاتی پدید آمده بود، ولی آنطور نبود که مسلمین رسماً از همدیگر متفرق شده وصورت وحدت ملی و اجتماعیشان از بین رفته باشد، ولی وقتیکه معاویه و دیگر خلفای اموی روی کار آمده و تشکیلات اسلام را رسماً بصورت یک سلطنت جابرانه درآورند، تمام مصالح اسلام را فدای شهوترانی و عملیات ظالمانه و تعصبهای بیجای خود نمودند، اولین مجاهد اسلام علی را تکفیر کرده، و در منابر علناً او را لعن و ناسزا گفتند، و اصحابش را کاملاً در مضیقه انداختند مخصوصاً مسلمین غیر عرب از لحاظ (تعصب) و نخوت که از سالهای متمادی در اعماق قلبشان پرورش یافته بود، کاملاً در زیر شکنجه و فشار خود در آوردند؛ خلاصه اغلب عادات عصر جاهلیت را رسماً اعاده داده و اسلام را از صورت اولیهاش خارج کردند. تدریجاً مسلمین آن اخلاق و آداب اسلامی مخصوصاً آن اتحاد و یگانگی را از دست داده و در سایه تعصب جاهلانه همه از هم متفرق و پراکنده شدند!!.
چنانکه اخیراً یک نفر دانشمند آلمانی در اسلامبول به چند نفر مسلمان که در بینشان یکی از اشراف مکه هم بودهاست؛ گفته بود: «سزاوار است ما مجسمه معاویه را با طلا ریخته و در یکی از میدانهای بزرگ برلین نصب نماییم، زیرا اگر معاویه نظام اجتماعی اسلام را که بر روی عدالت، مساوات، تعاون، و اخوت استوار بوده، مبدل بیک سلطنت جابرانه آمیخته با تعصب نمی کرد هر آئینه اسلام تمام اقطار عالم را در حیطه تصرفش در آورده و اکنون ما آلمانها و سایر اهالی اروپا همه مسلمان بودیم» [۱۳۲].
بالجمله بزرگترین لطمهای که به عالم اسلام وارد آمده، و در عین حال مانع پیشرفت سریع اسلام گردیده بود، همانا تعصب جاهلانه خلفای اموی بود، در این عصر همان تعصب دوره جاهلیت که تنها مسبب تفرق وانحطاط آنان بود بعینه عود کرد، و پیوسته مشغول مدح خود و ذم دیگری شدند، چنانکه قصاید و اشعار آن عصر این قسمت کاملا هویدا است، مخصوصاً اعراب نسبت به مسلمین غیر عرب بخصوص نسبت به ایرانی تعصب مخصوصی بخرج میدادند، نه تنها هیچ شئونی برای آنها قائل نبودند، بلکه حقوق مشروعشان را نیز پایمال میکردند و از هیچگونه تحقیر و توهین نسبت به آنان خودداری نمی کردند، بطوری که آنان را از کینه و القاب شریفه محروم کرده و در عین حال آنان را باسم موالی (جمع مولی یعنی بنده) میخواندند، و در مجامع خود راه نمی دادند، و با آنها در یک صف راه نمی رفتند حتی نسبت به جنائز آنان هم اهانت میکردند، مثلا اگر جنازهای را از پیش عربی عبور میدادند، اگر میگفتند قرشی یا عربی بود، از روی تأثر صدای واقوما، و وابلدتاه بلند میکردند، ولی همین که میگفتند از موالی بود، با لهجه توهین آمیزی میگفتند: «او مملوک خدا بود هرکه را بخواهد ببرد میبرد و گرنه نگاه میدارد» علاوه بر اینکه بوسیله اشعار و قصائد، آنان را هجو میکردند، احادیث زیادی نیز مشعر بر فضیلت خود و مذمتشان جعل و منتشر کرده بودند، اکنون بعضی از آن احادیث را از نظر شما میگذراند:
«في الـمقاصد: أحبوا العرب لثلاث: لأني عربي والقرآن عربي وكلام أهل الجنة عربي [۱۳۳]في الوجيز «أحبوا العرب لثلاث» في اللآلئ: كلام أهل الجنة بالعربية وكلام أهل السماء وكلام أهل الموقف بين يدي الله بالعربية» [۱۳۴].
في الذيل «خير الناس العرب وخير العرب قريش» [۱۳۵]في اللآلئ عن أبو هريرة «أبغض الكلام إلى الله تعالى الفارسية وكلام الشيطان الخوزية وكلام أهل النار البخارية وكلام أهل الجنة العربية» [۱۳۶].
«عن أبي هريرة «إن الله تعالى إذا رضي أنزل الوحي بالعربية وإذا غضب أنزل الوحي بالفارسية» [۱۳٧].
«عن طلحة بن زيد من تكلم بالفارسية زادت في خسته ونقصت من مروءته» [۱۳۸]«من أحسن منكم أن يتكلم بالعربية فلا يتكلمن بالفارسية فإنه يورث النفاق» [۱۳٩]، في الـمقاصد «قال عمر: إياكم وزيّ الأعاجم» [۱۴۰]. عن مالك: «أميتوا سنة العجم وأحيوا سنة العرب» [۱۴۱].
«من غَشَّ العرب لم يَدْخل في شفاعتي ولم تَنَلْه مَوَدَّتي» [۱۴۲]، «قال رسول الله: يا سلمان لا تُبْغِضْني فتفارقَ دينك، قال: قلت: يا رسول الله! كيف أبْغضك وبك هداني الله! قال لا تبغض العربَ فتبغضني» [۱۴۳].
و همچنین احادیث زیادی هم درباره فضیلت شهرهای خودشان جعل کردند از قبیل: «في الـملاحم: إن الناس يمصرون أمصاراً وإن مصراً منها يقال له البصرة فإن أنت مررت بها.. الخ، «وفي الـمقاصد: الشام صفوة الله من بلاده يجتبي إليه صفوته من خلقه».. الحيرة روضة من رياض الجنة» [۱۴۴]. و درباره دمشق و سایر بلاد عرب نیز احادیث زیادی ساخته شده، چون بنای ما بر اختصار است از ذکرش خودداری میشود.
و در مقابل مسلمین غیر عرب معارضه بمثل کرده و در دوره اموی سراً و در عصر بنی العباس علناً بوسائل چندی در مقام طعن و نکوهش عرب بر آمدند، و حتی کتابهای زیادی نیز در خصوص فضیلت عجم و مذمت عرب نوشتند، (سعید بن حمید بختکان) که خود را از شاهزادهگان ایران میدانست کتابی بنام (انتصاف العجم من العرب) و کتابی نیز بنام (فضل العجم على العرب وافتخارها) [۱۴۵]تألیف کرد.
(ابو عبیده) معمر بن مثنی که اصلا از یهودیهای فارس بوده در این باره کتابهائی بنام: (ادعياء العرب) و (لصوص العرب) و (فضائل الفرس) تألیف نمود [۱۴۶]و (هیثم بن عدی) در خصوص معایب و مذمت عرب کتابهای چندی تألیف کرد، از آن جملهاست: (كتاب مثالب الصغير) و (كتاب مثالب الكبير) و (كتاب مثالب ربيعه) و (كتاب من تزوج من الـموالي في العرب) و (كتاب اسماء بغايا قريش في الجاهليه و اسماء من ولدن) [۱۴٧].
و (علان الشعوبي) ایرانی کتابی بنام (الـميدان في المثالب) تألیف کرد و در این کتاب از تمام طوائف عرب نکوهش میکند، همه معایبشان را شرح میدهد [۱۴۸]حتی (سهل بن هارون) چون عرب در آن موقع معروف بسخاوت بودند کتابی در خصوص فضیلت (بخل) نوشت [۱۴٩]، در این کتاب ثابت میکند که بخل از ملکات فاضله، کرم و سخاوت از اوصاف رذیلهاست!.
گذشته از اینها احادیث زیادی نیز در باب فضیلت خود و بلادشان جعل کردند از آن جمله: «رُوي عن علي÷: نحن قوم من نبط كوثين» [۱۵۰].
«قال النبيُّ: لا تَسبُّوا فارساً فما سبَّه أحدٌ إلا انْتُقِمَِ منه عاجلاً أو آجلاً» [۱۵۱]«قال النبيُّ: لو كان العلم معلقاً عند الثريا لتناولته أيدٍ من فارس» [۱۵۲].
«إنَّ لِـلَّهِ في السماء جنوداً وفي الأرض جنوداً، فجُنْدُه في السماء الـملائكة وجُنْدُه في الأرض أهل خراسان» [۱۵۳]. «بابان مفتوحان في الجنة للدنيا عبادان وقزوين وأول بقعة آمنت بمحمد عبادان وأول بقعة آمنت بعيسى بن مريم قزوين« [۱۵۴]«عن ابان: لولا أن الله أقسم بيمينه وعهد أن لا يبعث بعدي نبياً لبعث من قزوين ألف نبيٍّ» [۱۵۵].
«يكون لأمتي مدينة يقال لها قزوين الساكن بها أفضل من الساكن بالحرمين» [۱۵۶].
«من بات بالري ليلة واحدة صلى فيها وصام فكأنما بات في غيره ألف ليلة صامها وقامها وخير خراسان نيسابور و هرات ثم بلخ» [۱۵٧].
و درباره قم، ساوه، اصفهان، خوزستان و.... نیز احادیث بسیاری وضع نمودند، چون قسمت عمده اش معروف و در دسترس همهاست از ذکرش خودداری میشود.
این روایات و مانندش از روایاتیکه عرب را بر عجم و بالعکس ترجیح میدهد و یا برای قبیله فلان و ساکنین فلان شهر فضیلت و مزیتی قائل میشود, همه از آثار دوره منحوسه اموی, و از مجعولات شعوبیه است, زیرا اسلامی که صریحا مردم را دعوت باخوت و برادری میکند: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾, مفاخره و عموم عناوین بشری را لغو و باطل کرده, فقط برای متقی و پرهیز کار مزیتی قائل میشود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾, و بالاجمال اسلامی که آئین اخوت و مساواتست, آیا میتوان تصور کرد که همچه آئینی عدهای را فقط بعنوان اینکه عرب یا عجم و یا ساکن فلان شهر است بر عده دیگری ترجیح بدهد؟ پیغمبریکه میگوید: «الناسُ من آدم إلى يومنا هذا مثل أسنان الـمشط، لا فضل للعربيِّ على العجميِّ ولا للأحمر على الأسود إلا بالتقوى» [۱۵۸]و نیز در خطبه حجة الوداع صریحا بمردم ابلاغ میکند که: «يَا أيُّهَا الناسُ، إنّ اللهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الجَاهِلِيّةِ وفَخْرَهَا بِالْآبَاءِ، كُلُّكُمْ مِنْ آدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ لَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ فَضْلٌ إلا بِالتَّقْوَى» [۱۵٩]آیا ممکن که برای عدهای در اثر این قبیل عناوین موهومه فضیلت و مزیتی قائل بشود؟
باری بطوریکه اجمالاً نوشتهام، مسلمین غیر عرب از ایرانی و غیره در دوره خلفای اموی کاملاً در تحت ظلم و فشار بنی امیه قرار گرفته بودند, و از طرفی چون حضرت (علی) امیر المؤمنین و اولادش مانند پیغمبر اکرم با همه مسلمین مطابق موازین اسلام رفتار کرده, ابداً کسی را بهیچ عنوانی (جز علم و تقوی) بر دیگری ترجیح نمیدادند, از اینرو بغض بنی امیه و محبت خاندان علی÷از همانوقت در دل مسلمین غیر عرب متمکن و جایگزین شده و در نتیجه در مواقعیکه اینان بنعمت آزادی برخوردار شدند بوسائل گوناگون در مقام تشریح فضائل آل علی, و مفاسد اخلاق بنی امیه بر آمدند, حتی بعضیها در این باره افراط را پیش گرفته, چیزهائی را که در ظاهر بر فضائل اولاد علی‡اشعار داشت, و در حقیقت شایسته مقام آنان نبود بقالب حدیث ریخته اشاعه دادند, و یا یک قسمت مطالب لغوی که متضمن مذمت بنی امیه بود, و ابداً درخور آن نبود که اینگونه مطالب بیهوده به ائمه اطهار نسبت داده شود به صورت حدیث درآورده بآن ذوات محترمه نسبت داده و منتشر کردند.
از اینجا میتوان استنباط کرد که قصه (رجعت) از لحاظ اینکه مشعر بر فضائل آل علی و مذمت بنی امیه بود, در این موقع با پیرایههای چندی کاملاً تأیید شد و این اوضاع در تشیید مبانی وی کمال مساعدت را نمود, زیرا مردم در این موقع چنانکه گفتیم در مدح (علی) و سایر ائمه, ومذمت و طعن بر بنی امیه بطوری مستعد بودهاند که چیزی را در این قسمت فروگذار نمیکردند, وبرای انجام منظورشان پیوسته با نهایت جدیت در پیرامون کوچکترین وسائلی میگشتند, با این حال خیلی بعید بنظر میآید که از قضیه (رجعت) که در زمان خود علی بن ابی طالب از طرف (غُلات) منتشر شده و سرتاسرش متضمن سلطنت و سیادت آل علی, و مذمت و مغلوبیت بنی امیه بود, صرف نظر نموده مورد استفاده خود قرار نداده باشند.
حاصل اینکه وقتی تاریخ دوره اموی و عباسیین مخصوصاً تاریخ پیدایش شعوبیه و وضعیت ایرانیان آن عصر را دقیقانه از تحت نظر بگذرانیم بطور روشن معلوم می شود, موضوع (رجعت) که شالوده اش در زمان علی÷از طرف غُلات ریخته شده بود, در آن عصر چون خیلی طرفدار پیدا کرده بود, در استحکام مبانی وی اقدامات شایانی بعمل آمده و پیرایههای مخصوصی بوی بسته شده است, گذشته از این موضوع متضمن قضایائی استکه بطور کلی موافق با عاطفه است, و توده بشر هم عموماً (مگر اشخاص کمی که در تحت حکومت عقل قرار گرفته اند) تسلیم منطق عاطفه هستند, و از طرفی یک همچو حب و بغض مخصوصی هم راجع به آل علی و بنی امیه در بین بوده است, البته اینها همه قبول و بلکه تثبیت و تأیید این قضیه را کاملاً ایجاب می کند.
[۱۳۲] الوحی الـمحمدی: ص۱۲۴. [۱۳۳] تذکرة الـموضوعات، ص ۱۱۲- در مقاصد روایت شده که پیغمبر فرمود: به سه جهت عرب را دوست بارید، من عربی هستم، قرآن عربی، و زبان اهل بهشت هم عربی است. [۱۳۴] تذکره ص ۱۱۲ – در لآلی روایت شده زبان بهشتی ها عربی، و زبان اهل آسمان و اهل موقف نیز عربی است. [۱۳۵] تذکره ص ۱۱۲- بهترین مردم (عرب) وبهترین طواف عرب طائفه قریش هستند. [۱۳۶] تذکره ص ۱۱۲، از ابو هریره روایت شده: بدترین زبانها نزد خداوند فارسی است، زبان شیطان (خوزستانی) و زبان اهل جهنم (بخارائی) و زبان اهل بهشت (عربی) است. [۱۳٧] تذکره ص ۱۱۳، از ابو هریره نقل شده: خداوند وقتیکه خوشنود شود به زبان (عربی) و در موقع غضب به (فارسی) وحی میفرستد. [۱۳۸] تذکره ص ۱۱۳ – از طلحه روایت شده: کسی که به فارسی سخن گوید بر خسّت وی افزوده و از مروّتش کاسته شود. [۱۳٩] تذکره الموضوعات ص ۱۱۳ - کسی که میتواند به عربی تکلم کند نباید به فارسی حرف بزند، زیرا به فارسی سخن گفتن باعث نفاق می شود. [۱۴۰] تذکره ص ۱۱۳ – (عمر) میگوید: از طرز لباس ایرانیها دوری کنید، و خودتان را به صورت آنان در نیآورید. [۱۴۱] تذکره ص ۱۱۳ – از مالک روایت شده: بمیرانید (سنت) عجم و زنده کنید سنت عرب را. [۱۴۲] ضحی الإسلام: ج۱ ص ٧۶ – کسیکه با عرب خدعه کند داخل در شفاعت من نمیشود، و بدوستی من نائل نمیگردد. [۱۴۳] ضحی الإسلام: ج۱ ص ٧۶ – پیغمبر به سلمان فرموده بود: دشمن مدار مرا تا اینکه بیدین شوی، سلمان عرض کرد چگونه دشمن بدارم تو را در صورتیکه بوسیله تو خدا مرا راهنمائی کرد؟ فرمود با عرب دشمنی مکن، دشمنی با آنان دشمنی با من است. [۱۴۴] الـموضوعات: ص ۱۱٩. [۱۴۵] الفهرست: ص۱٧٩ در کتاب «فهرست» بجز این کتاب اسمی از کتاب دیگر بنام سعید بن حمید بختگان برده نشده، ولی دکتر أحمد أمین در جزو اول کتاب «ضحی الاسلام» از فهرست ابن ندیم نقل میکند که سعید نام برده کتابی هم بنام «انتصاف العجم من العرب» نوشتهاست، ممکن است این جمله در چاپهای دیگر «الفهرست» بوده که از این کتابی که در دست ما هست ساقط شده باشد. [۱۴۶] الفهرست: ص٧٩-۸۰ . [۱۴٧] الفهرست: ص۱۴۵-۱۴۶. [۱۴۸] الفهرست: ص۱۵۳-۱۵۴. [۱۴٩] الفهرست: ص۱٧۴. [۱۵۰] (کوثی) شهریست در سواد عراق، ضحی الاسلام: ج۱ ص٧۴. [۱۵۱] أحمد أمین، ضحی الإسلام: ج۱ ص ٧۵. – یعنی پیغمبر فرمود دشنام ندهید ایرانیها را کسی بآنان دشنام نداد مگر آنکه خدا فوزی از او انتقام کشید!. [۱۵۲] ضحی الأسلام: ج۱ ص٧۵ – پیغمبرص میگوید اگر (علم) در کره ثریا هم معلق باشد, دستهائی از فارس دراز شده و آن را خواهند گرفت. [۱۵۳] تذکرة الـموضوعات: ص۱۲۰ - برای خداوند در هر یک از آسمان و زمین لشگرهائی هست: در آسمان لشگرش ملائکه و در زمین اهالی خراسان می باشند. [۱۵۴] تذکره ص۱۲۰ - دو درب بهشت برای دنیا : آبدان و قزوین, بازست اول بقعه ای که بمحمدص ایمان آورده آبادان, و اولین بقعه که به عیسی بن مریم ایمان آورده بود قزوین بود. [۱۵۵] تذکره ص۱۲۰ – اگر خداوند قسم یاد نکرده و عهد نبسته بود که پس از من پیغمبری نفرستد, از قزوین هزار نفر پیغمبر مبعوث میکرد!. [۱۵۶] تذکرة الموضوعات: ص ۱۲۰ - پیغمبر فرمود برای امت من شهریست که آن را قزوین میگویند ساکنین در آنشهر از ساکنین حرمین برتری دارند. [۱۵٧] تذکره ص۱۲۰ – کسی که یکشب در (رى) بخوابد و در آنجا نماز گذارده و روزه بگیرد مثل این است که در غیر آن شهر هزار شب خوابیده و عبادت کرده باشد و بهترین محلهای خراسان (نیشابور) و (هریو) و پس از آنها بلخ است. [۱۵۸] همه مردم از زمان آدم تا امروز مانند دندانه های «شانه» و با هم برابر هستند, هیچ گونه فضیلت و مزیتی برای عرب بر عجم و سفید پوست بر سیاه پوست, نیست مگر به پرهیزکاری. [۱۵٩] ای مردم خداوند نخوت و مفاخره جاهلیه و این عادت زشت را که همواره به پدران خود با یکدیگر مفاخره میکردید در میان شما از بین برد, همه شما از آدم و آدم از خاک آفریده شده است از برای عرب بر غیر عرب هیچ گونه مزیتی نیست مگر به پرهیزکاری.