اسلام و رجعت

فهرست کتاب

موقعیت حدیث، و تاریـخ پـیدایش تدوین آن در اسلام

موقعیت حدیث، و تاریـخ پـیدایش تدوین آن در اسلام

بطور کلی قول, فعل و تقریر پیغمبر و ائمه معصومین را سنه و یا (حدیث) می‌گویند [٧۵]نظر باینکه حدیث متضمن بیان مجملات وعمومات و مطلقات قرآن کریم و یک قسمت مهم از احکام جزئیه اسلام می‌باشد از اینرو خیلی ذی قیمت و تقریباً تالی مرتبه قرآن است، مخصوصاً در صدر اسلام در نظر عموم مسلمین بی‌نهایت بااهمیت بوده‌است, چنانکه صحابه و تابعین وقتی که فهم هر آیه برای آنان مشکل می‌شد و یا در حکمی از احکام اسلام اختلاف می‌نمودند بهمان احادیثی که هر یک کم و بیش حفظ بوده‌اند متمسک می‌شدند، بطوری باین قسمت عنایت داشته‌اند در موقع فتوحات اسلام که اصحاب در شهرهای مختلف پراکنده بوده‌اند، چون همه تمام احادیث را حفظ نبوده‌اند لذا هر یک برای استفاده از محفوظات دیگری از محل خود (دمشق یا کوفه) مثلا بمحل دیگری (مکه یا مدینه مصر یاری) مسافرت می‌کردند؛ (جابر ابن عبد الله انصاری) همین که می‌شنود که (عبد الله بن انیس الجهنی) از پیغمبر اکرم حدیثی یاد دارد برای اینکه شخصاً آن حدیث را از او شنیده باشد فوری شتری خریده و یک ماه تمام طی مسافت می‌کند تا اینکه خودش را در شام بعبد الله می‌رساند [٧۶]خلاصه بعد از قرآن مرجعشان در هر امری احادیث نبویه بوده‌است.

اما راجع بتاریخ تدوین حدیث، تا کنون مدرک صحیحی بدست نیآمده که در زمان حضرت رسول ص احادیث رسماً مضبوط و مدون شده باشد، در اینکه پیغمبر اکرم کسانی را برای جمع و تدوین حدیث معین نفرموده بودند، همان طوری که عده‌ای را بعنوان (کتبه وحی) برای کتابت آیات قرآن تعیین فرموده بودند، مسلم و جای انکار نیست، معلوم هم نیست که صحابه خودسرانه اقدام باین امر کرده باشند بلکه بطوری که از احادیث چندی که شیعه و سنی نقل کرده‌اند، استفاده می‌شود اصحاب از این قسمت ممنوع بوده‌اند، از آن جمله این روایت است که ابی سعید خدری نقل می‌کند: «لَا تَكْتُبُوا عَنِّي وَمَنْ كَتَبَ عَنِّي غَيْرَ الْقُرْآنِ فَلْيَمْحُهُ وَحَدِّثُوا عَنِّي وَلَا حَرَجَ وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنْ النَّارِ» [٧٧]. و بعضی از علمای سلف هم عقیده دارند، برای اینکه احادیث با قرآن مشتبه نشود اساساً اصحاب ممنوع از نوشتن حدیث بوده‌اند.

بله، روایتی که در صحیح بخاری نقل گردیده و هم چنین حدیثی که از عبد الله بن عمرو بن العاص روایت شده ‌استفاده می‌شود که عبد الله و دو سه نفر دیگر هر چه را که از حضرت رسول ص می‌شنیدند می‌نوشتند [٧۸]بر فرض اینکه این دو روایت قابل تصدیق باشد مسلماً این قسمت در زمان حضرت، رسمیت پیدا نکرده بود یعنی آن طور نبود که جمیع احادیثی که صحابه و تابعین محفوظ بوده‌اند رسماً در صحیفه‌های مخصوصی جمع و ضبط شده باشد، خلاصه بعد از رحلت پیغمبر اکرم جز یک کتاب مدون آسمانی (قرآن) و یک سلسه احادیث غیر مدونه که صحابه محفوظ بوده‌اند چیز دیگر در بین مسلمین نبوده‌است، حتی خلفا هم هیچ یک تدوین احادیث را رسمیت نداده بودند، بلکه شاید اصلا برای آنان میسر نبوده‌است، زیرا عدد صحابه یعنی آنانی که از حضرت رسول نقل حدیث می‌نمودند در حدود (۱۱۴۰۰۰) [٧٩]نفر بودند که همه در اطراف پراکنده بودند، و هر یک احادیثی محفوظ بوده‌اند که دیگری نبوده‌است، با این حال خلفا چطور می‌توانستند همه آن جمعیت را در محل مخصوصی جمع کرده و بتمام احادیثی که آنها محفوظ بوده‌اند استماع کرده و بالاخره در صحیفه‌ای تدوین نمایند، فرضاً هم اگر خلفا می‌توانستند این امر را انجام بدهند، صحابه که اکثریتشان را امی و بی‌سواد تشکیل داده بود و تکیه گاهشان در هر چیزی که می‌دانستند فقط قوه ذاکره بوده‌است، خیلی بعید بنظر می‌آید که بتواند آنچه را که در دوره عمرشان از پیغمبر اکرم شنیده و یا دیده بودند، متذکر شد نقل نمایند، بلکه در مواقع مختلف با یک مناسبات و منبهات مخصوصی بهر یک از آنها منتقل شده و نقل می‌کردند [۸۰]، خلاصه در قرن اول هجرت جمع و تدوین حدیث رسماً صورت نگرفته بود، و چنانچه کسی احیاناً تدوین می‌کرد فقط بطور یادداشت برای خودش تدوین می‌کرد، و در نتیجه باب جعل حدیث برای جمعی کاملاً مفتوح شد، یعنی نظر باینکه حدیث مظبوط و مدون نبود و از طرفی چون نهایت بااهمیت و تقریباً تالی مرتبه قرآن، و بالاخره مرجع تمام شئون مسلمین بود، از اینرو عده‌ای در تمام اختلافات سیاسی، دینی، علمی، و در همه خصومت‌های شخصی و غیره همین که بر طبق مدعای خود حدیثی پیدا نمی‌کردند بدون تأمل حدیثی می‌ساختند، چون احادیث مظبوط و مدون نبود کمتر کسی ملتفت قضیه می‌شد، مخصوصاً پس از فتوحات که طائفه‌های چندی از قبیل رومی، بربری، شامی مصری و... وارد در اسلام شدند عده‌ای چون عواطفشان اجازه نمی‌داد که از عادات و رسوم مألوفه دیرینه خود دست بردارند لذا برای حفظ همان عادات و رسوم آنها را بلطائف الحیل بصورت حدیثی درآورده در بین مردم منتشر می‌کردند.

و جمعی هم نظر باینکه فقط تسلیم عظمت و سیطره اسلام شده و در حقیقت مسلمان نبودند، از لحاظ تخریب اسلام یک رشته خرافات را در قالب حدیث ریخته و اشاعه می‌دادند، حتی از این حدیث نبوی «قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» که شیعه و سنی هر دو آن را نقل کرده‌اند، و بعقیده مرحوم شهید ثانی در کتاب (درایه) از احادیث متواتره ‌است دانسته می‌شود که در زمان حضرت رسول هم جعل حدیث کاملا معمول بوده‌است، چه، مسلماً این جمله در تعقیب جعل احادیث زیادی، از حضرت صادر شده‌است.

تا اینکه در قرن دوم جمع و تدوین حدیث تدریجاً شروع شد، آن هم نه آنطوریکه همه در محلی جمع شده و پس از تبادل افکار تمام احادیث صحیح و آنچه را که صحابه از پیغمبر اکرم شنیده و یا دیده بودند جمع کرده و در دسترس همه مردم گذارده و در نتیجه از این راه از جعل حدیث جلوگیری کرده باشند بلکه هر عالمی که در هر شهری بوده، آنچه را که از صحابه شنیده بود و بعقیده خود صحیح تشخیص می‌داد تدوین می‌کرد و حتی بعضی هم رعایت صحت و سقم آن را نکرده، بطور عموم جمع می‌کردند.

بطوری که مؤرّخین و علمای علم رجال و درایه می‌گویند: در شیعه اول کتابی که درباره حدیث نوشته شده اصول اربعمائه بوده‌است، و در بین اهل سنت و جماعت کسانی که شروع به جمع و تدوین حدیث نمودند در مکه ابن جریج متوفی در سنه (۱۵۰) و در مدینه محمد بن اسحق متوفی در (۱۵۱) و مالک بن انس متوفی در (۱٧٩) و در بصره ربیع بن صبیح متوفی در (۱۶۰) و سعید بن ابی عروبه متوفی در (۱۵۶) و حماد بن سلمه متوفی در (۱٧۶) و در کوفه سفیان ثوری متوفی در (۱۶۱) در شام الاوزاعی متوفی در (۱۵۶) در یمن معمره متوفی در (۱۵۳) و در خراسان ابن المبارک متوفی در (۱۸۱) و در مصر لیث بن سعد متوفی در (۱٧۵) بوده‌است [۸۱]، در بین آنان آن که پیش از همه شروع باینکار کرده بود بگفته ابن حجر در شرح بخاری ربیع ابن صبیح و سعید بن ابی عروبه [۸۲]و بروایتی ابن جریج [۸۳]و بقولی مالک بوده‌است [۸۴].

سند طریقه شیعه بعد از صحابه، ائمه علیهم السلام و سند طریقه سنت و جماعت از اهالی حجاز مالک و اصحابش از قبیل شافعی و احمد بن حنبل، و از اهالی عراق ابو حنیفه و پیروانش بوده‌اند [۸۵]خلاصه در این قرن چون در جمع و تدوین حدیث اقدام اساسی بعمل نیامده بود و هر کسی که در هر محلی بوده طبق نظریه خود حدیث را جمع آوری می‌کرد. از اینرو باب جعل حدیث کما کان بروی سازندگان حدیث مفتوح بوده و نه تنها در این موقع از آن جلوگیری نشده بود بلکه بطوری که از روایات صحیحه فهمیده می‌شود، خیلی هم شیوع داشته‌است از آن جمله: «إنّا أهل بيت صادقون لا نخلو من كذَّابٍ يكذب علينا فيَسْقُطُ صدقُنا بِكَذِبِه علينا عند الناس...» یعنی: «ما اهل بيت پيغمبر مردمان راستگو هستيم كه هيچگاه خالي از دروغگوياني نيستيم كه دروغها بر ما ببندند، و در نتيجه گفتارهاي راست ما را بدروغ خود از بين ببرند». «عن الصادق أنَّ الـمغيرة بن سعيد ـ لعنه الله ـ دسَّ في كتب أصحاب أبي أحاديث لم يحدِّث بها أبي! فاتقوا الله ولا تقبلوا علينا ما خالف قول ربنا تعالى وسنة نبينا ج» یعنی: «مغيره بن سعيد دسيسه كرد در كتابهاي اصحاب پدرم حديثهاي چندي كه خبر نداده بود آنها را پدر من، پس به پر هيزيد خدا را و قبول نكنيد بر ما چيزي را كه مخالف گفتار پروردگار ما، و سنت پيغمبر ما باشد».

«عن يونس أنه قال: وافيتُ العراقَ فوجدتُ بها قطعةً من أصحاب أبي جعفر÷، ووجدتُ أصحابَ أبي عبد الله÷متوافرين فسمعتُ منهم وأخذتُ كُتُبَهُم، فعرضْتُها من بعد على أبي الحسن الرضا÷فأنكر منها أحاديث كثيرةً أن يكون من أحاديث أبي عبد الله÷و قال لي إن أبا الخطاب كذب على أبي عبد الله÷لعن الله أبا الخطاب! وكذلك أصحاب أبي الخطاب يدسُّون هذه الأحاديث إلى يومنا هذا في كتب أصحاب أبي عبد الله÷فلا تقبلوا علينا خلاف القرآن». یعنی: «يونس مي‌گويد: رفتم عراق، جمعي از اصحاب ابي جعفر و ابي عبد الله را در آنجا ملاقات كردم و از آنان احاديث چندي شنيدم و كتابهائي هم (مقصود كتابي است كه در آن حديث نوشته شده بود) از آنها گرفتم، سپس ان احاديث و كتابها را بر ابي الحسن حضرت رضا عرضه داشتم، حضرت بسياري از آن احاديث را تكذيب كرد از اينكه مربوط به اصحاب ابي عبد الله باشد، فرمود (ابي الخطاب) خيلي دروغ بست بر ابي عبد الله، خدا لعنت كند ابو الخطاب را! همچنين اصحاب ابي الخطاب تا امروز هم از اينگونه احاديث در كتابهاي اصحاب ابي عبد الله دسيسه مي‌كنند! يعني احاديث ساختگي خود را در كتابهاي اصحاب ابي عبد الله وارد مي‌كنند، پس قبول نکنید بر ما حدیثی که مخالف با قرآن بوده باشد».

و بالاخره در قرن سوم از بین اهل سنت و جماعت محمد بن اسماعیل البخاری متوفی در سال (۲۵۶) و مسلم متوفی در (۲۶۱) و ابو داوود سجستانی متوفی در (۲٧۵) و ابو عیسی ترمذی متوفی در (۲٧٩) و ابو عبد الرحمن نسائی متوفی در (۳۰۳) و ابن ماجه متوفی در (۲٧۳) هر یک بنوبه خود احادیثی جمع کرده و (صحاح سته) را تشکیل دادند [۸۶]و در قرن چهارم از شیعه محمد بن یعقوب کلینی صاحب کتاب کافی متوفی در (۳۲۸) و ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه القمی صاحب کتاب (مدينة العلم ومن لا يحضره الفقيه) متوفی در (۳۸۱) و در قرن پنجم از شیعه ابی جعفر محمد بن حسن بن علی الطوسی صاحب کتاب (تهذیب، و استبصار) متوفی در (۴۶۰) هر یک بقدر همت خود احادیثی جمع کرده و کتابهای نامبرده را در دسترس مردم گذاردند و این پنج کتاب که در نزد شیعه به اصول خمسه معروفست متخذ از اصول اربعمائه می‌باشد، ولی کتابهای نامبرده هم آن طور نیست که متضمن تمام احادیث صحیحه و یا خالی از هرگونه حدیث ضعیف باشد، خلاصه همه محدثین شیعه و سنی را از بدو تدوین حدیث: (اواسط قرن دوم) تا اواخر قرن یازدهم، غیر از آنانی که واضع و جاعل حدیث بوده‌اند، از جهت نقل و تدوین حدیث می‌توان بچهار دسته قسمت کرد:

۱- اشخاصی بوده‌اند که در تدوین حدیث بطور کلی در مقام انتخاب نبوده‌اند، بلکه منظورشان این بوده ‌است آنچه حدیث که در عصرشان متداول بوده بطور عموم جمع نمایند، از قبیل سفیان ثوری در کوفه، حماد بن سلمه بن دینار در بصره، و یحیی بن معین المری – مخصوصاً یحیی بن معین می‌گوید: من بدست خود ششصد هزار حدیث تدوین کرده‌ام، کسی که این خبر را نقل می‌کند می‌گوید: عده‌ای از محدثین یک ملیون و دویست هزار حدیث برای او تدوین کرده‌اند، بطوری که بعد از یحیی صد قفسه، یا صندوقچه کتاب حدیث باسم او باقی مانده بود [۸٧]موحوم مجلسی علیه الرحمه که از محدثین بزرگ امامیه در قرن یازدهم بوده‌است در مجلدات کتاب بحارش که در حقیقت دائره معارف شیعه ‌است تقریباً همین رویه را پیش گرفته و منظورش جمع و تدوین احادیث و آثار ائمه بطور کلی بوده‌است، از اینرو می‌توان گفت ایشان هم در عداد همین دسته بوده‌اند.

۲- کسانی بودند گرچه در تدوین حدیث اجمالا در مقام انتخاب بوده‌اند، ولی مقید به تدوین حدیث صحیح نبوده‌اند، از قبیل (ابو داود) و (ابو عیسی) و (نسائی) صاحبان صحاح از عامه [۸۸]، و مصنفین اصول خمسه از شیعه، مثلا (محمد بن یعقوب کلینی) بطوری که مشهور است – مجموع احادیث (کافی) را که در حدود (۱۶۱٩٩) حدیث است با آنکه آنها را از اصول اربعمائه انتخاب فرموده‌اند حدیث صحیحش تقریباً «۵۰٧۰» می‌باشد:

۳- محدثینی بودند که در روایت و نقل حدیث در صدد انتخاب نبوده‌اند ولی در موقع تدوین مقید بودند حدیثی که بعقیده شان صحیح بوده جمع کرده باشند مانند «مالک» با اینکه هزاران حدیث روایت نموده؛ تنها در حدود (۳۰۰) حدیث را در کتاب (موطأ) نوشته‌است [۸٩]«احمد بن حنبل» با وجود اینکه یک ملیون حدیث را روایت کرده [٩۰]با این حال ۵۰۰۰۰ از آنها را در مسند خود تدوین کرده‌است [٩۱]«بخاری» مجموع احادیث در صحیحش را که «٩۲۰۰» حدیث است و ۳۰۰۰ آن مکرر است از (۶۰۰۰۰۰) حدیث انتخاب نموده [٩۲]، و مسلم تمام احادیث (صحیح) خود را از (۳۰۰۰۰۰) انتخاب کرده‌اند [٩۳].

۴- عده‌ای بودند که بر خلاف همه اینان چندان عنایت بحدیث نداشتند، یعنی چون در بیشتر احکام عمل به قیاس می‌کردند از اینرو شرائط صحت حدیث را ضیق گرفته و خیلی کم نقل حدیث می‌کردند، مانند ابو حنیفه که در دوره عمرش فقط ۱٧ حدیث روایت کرده بود [٩۴].

بالجمله چون حدیث در قرن اول بطور کلی مدون نشده و در قرون بعد هم چندان اهتمامی در جمع و تدوین آن بعمل نیامده بود، از اینرو باب جعل حدیث بروی دشمنان اسلام و منافقین، مخصوصاً برای مردمان متعصب و خود خواه کاملا مفتوح شد، اکنون با رعایت اختصار عمده دواعی جعل حدیث را در اینجا می‌نویسم:

[٧۵] ولی در اصطلاح قول و فعل و تقریر معصوم را (سنت) و جملاتی که از طرف رواه حکایت از آنها می‌کند (حدیث) می‌گویند. [٧۶] فجر الاسلام: ص ۲۶٧. [٧٧] یعنی ننویسید از طرف من چیزی را، اگر کسی بجز قرآن از طرف من چیزی نوشت البته باید آن را محو کند، ولی باکی نیست از اینکه از طرف من نقل حدیث بکند، و کسی که عمداً دروغی بر من ببندد البته جای او در آتش جهنم خواهد بود. فجر الاسلام ص ۲۵۰. [٧۸] فجر الاسلام: ص ۲۵۰. [٧٩] فجر الاسلام: ص ۲۶۵ و درایه شهید ثانی ص ۱۵۲. [۸۰] فجر الاسلام ص ۲۶۵ [۸۱] فجر الاسلام: ج۲/ ص ۱۰٧. [۸۲] فجر الاسلام: ص ۲۶۶. [۸۳] ضحی الاسلام: ج۲/ ص۱۰٧. [۸۴] تاریخ التمدن الاسلامی ج۳/ ص ۶۸. [۸۵] مقدمه ابن خلدون ص ۲۴۲. [۸۶] ضحی الاسلام: ج۲/ ص ۱۱۰. [۸٧] تاریخ ابن خلکان: ج۲/ ص ۲۱۵. [۸۸] مقدمه بن خلدون: بترتیب ص ۴۴۲ و ۴۴۴. [۸٩] مقدمه بن خلدون: بترتیب ص ۴۴۲ و ۴۴۴. [٩۰] تاریخ التمدن الاسلامی: ج۳/ ص ۶٩. [٩۱] مقدمه ابن خلدون: ص ۴۴۴. [٩۲] تاریخ التمدن الاسلامی ج۳/ ص ٧۰- ۶٩. [٩۳] تاریخ التمدن الاسلامی: ج۳/ ص ٧۰- ۶٩ . [٩۴] تاریخ التمدن الاسلامی: ج۳/ ص ٧۰- ۶٩