۳- اختلاط مسلمین با اجانب و ورود فلسفه در اسلام
از جمله موجبات جعل حدیث، یا امتزاج خرافات با مقررات اسلام بصورت حدیث، اختلاط مسلمین با ملل مجاور خود مانند یهود و نصاری و هندی و...... بود پس از آنکه این طوائف مختلف در تعقیب فتوحات اسلامی وارد در اسلام شدند و یا در تحت حمایت اسلام قرار گرفتند، مسلمین قهراً با اینان بنای خلطه و آمیزش را گذاردند، و در نتیجه قسمتی از عقائد و عادات و رسومشانرا بالطبیعه در اثر معاشرت از آنان اتخاذ نمودند، آنها هم مخصوصاً یهود و نصاری خرافات چندی بوسائل گوناگون مخصوصاً بوسیله حدیث، برسم ارمغان تقدیم مسلمین کردند، چون اینان پس از ورود در اسلام، مخصوصاً یهودیهای یمن، عدهای جزو صحابه و تابعین و بعضی در عداد قراء و محدثین، و بالاخره چون مورد وثوق مسلمین بودهاند، لهذا مسلمین سوقاتیها یعنی مقالاتشان را که بصورت حدیث در آمده بود، به خوبی پذیرفتند! از آنجمله: احادیث راجع بتفسیر قصص قرآن، وآیات راجع باسرار کون وخلقت است، که اعراب چون اکثریتشان را امی و بیسواد تشکیل داده بود، و از طرفی چون نسبت بفهم قرآن، بالاخص نسبت بحل آیات مربوط باسرار کون و خلقت، و قصص انبیاء اشتیاق مفرطی داشتهاند، لذا در این باره باهل کتاب آنانیکه معتنق باسلام شده، و جزو محدثین و قراء بودهاند، از قبیل (کعب بن مانع) معروف به کعب الاحبار، و (وهب بن منبه) و (عبد الله بن سلام) و مانندشان مراجعه کرده، اینان هم عین آن خرافات و افسانههائیکه راجع به کیفت خلقت، و قصص انبیاء در تورات خوانده بودند، بعنوان تفسیر این آیات بدماغشان تحمیل کردند، که متأسفانه بعضی از مفسرین ما هم در این قبیل احادیث از نظر اینکه راجع باحکام واجب و حرام نبود، بهیچ وجه اعمال نظر نکرده، در مسطوراتشان بعنوان حدیث متعرض شده، و بالاخره تفاسیر را مملو ازین خرافات و اسرائیلیات نمودند [۱۶۰]، مانند قصه آدم و حوا با آن تفصیلش از قبیل: وقوع بهشت در فلان محل, و وقوع شجره منهیه در وسطش، و خوردن ملائکه میوه آن را برای خلود در بهشت، و رفتن شیطان در جوف مار: ماریکه دارای دست و پا و فلان هیئت بوده [۱۶۱]، و قصه هاروت و ماروت، و دیگر افسانههائیکه در ذیل قصص انبیاء مانند قصه عیسی و مریم و هابیل و قابیل و زکریا و یحیی که در تفاسیر بعنوان حدیث ذکر شده همه از اسرائیلیات، و متخذ از تورات و انجیل است مخصوصاً طبری در تفسیرش اغلب این قصه ها، بخصوص قصه آدم و حوا و عیسی و مریم را که مذکور در تورات و انجیل است، از (اسباط) و (سدی) و (ابن جریج) و (وهب بن منبه) که اصلاً ایرانی، و بعد یهودی، و بالاخره از محدثین اسلام بودهاست نقل میکند.
گذشته از این بعضی از آراء و مقالات لاهوتی و فلسفی آنانهم در مسلمین سرایت کرده و تدریجاً مذاهب چندی بنامهای گوناگون در اسلام تشکیل گردیده شد، یعنی پس از فتوحات آنانیکه وارد اسلام شده بودند: از یهودی، نصرانی، مانوی، زردشتی و دهری چون بینشان کسانی بودند که از علمای همین ادیان بودهاند، از اینرو پس از ورود در اسلام همان تعالیم دین سابقشانرا مورد مطالعه قرار داده، و بهر وسیلهای بود به قسمتی از آنها، تا آنجا که میتوانستند لباس اسلام پوشانده و منتشر نمودند، و از این راه لطمه بزرگی بوحدت ملّی مسلمین وارد آورده و بالاخره فرقههای چندی در اسلام تأسیس گردیده شد، مثلا (احمد بن حائط) سر سلسله طائفه (حائطیه) آنچه که درباره تناسخ و درپیرامون حضرت مسیح قائل بوده کاملا شبیهاست بآنچه که (براهمه) در تناسخ و نصاری در اطراف «مسیح» میگفتند [۱۶۲].
(اینچنین وقتیکه مسلمین در دوره خلفای عباسی، مخصوصاً در عصر (مأمون) بترجمه کتابهای علمی و فلسفی یونانی، ایرانی هندی و... پرداخته و بآراء و مقالاتشان آگاهی یافتند، همه آنها را رسماً مورد مباحثه قرار داده بطوریکه در اینموقع علمی بنام (علم کلام) تأسیس کردند، و مذهب (اعتزال) که در اواخر قرن اول پیدا شده بود در اینموقع کاملاً قوت گرفته و رونقی بسزا پیدا کرد، یعنی معتزله برای تایید مذهبشان کاملاً بهمین علوم استقبال کرده و همواره از آن استعانت میجستند و پایه مذهب خود را چنانکه باید محکم نمودند، مخصوصاً وقتیکه (مأمون) رسماً اظهار اعتزال نمود و در مقام حمایت از آن برآمد قدرت معتزله و رونق مذهب اعتزال بحد کمال رسیده بطوریکه پاره از مقالاتشان را مانند مسئله (حدوث و مخلوق بودن قرآن) که پس از آن از ترس فقها جرأت نداشتند اظهار بکنند، در اینموقع آشکارا اظهار میکردند [۱۶۳].
و در همین عصر بود که (معتزله) به سیزده فرقه و (خوارج) به بیست شعبه و (شیعه) به سی فرقه و (مرجئه) به هفت فرقه، منقسم شده [۱۶۴]، و هریک خود را حامی اسلام و طرفدار قرآن دانسته و دیگری را مرتد میخواندند ! آیات قرآن و احادیث را همواره تطبیق با مقالاتشان نموده و گاهی هم احادیثی برای اثبات آنها ساخته و منتشر میکردند! با اینکه در صدر اسلام هیچ یک از این عناوین در بین نبودهاست و بقول مرحوم صدوق علیه الرحمه در بین اصحاب پیغمبر، نه (قدری) و (مرجئه) دیده میشد، ونه (حروری) و (معتزله) و نه اصحاب رأی [۱۶۵]، از اینجا میفهمیم حدیثهائیکه درباره حقیقت مراتب نفس و ارباب انواع و دیگر مطالب فلسفی بنام پیغمبر اکرم و علی امیر المؤمنین، در بین است و حتماً بهر یک از آنها در کتب فلسفی و عرفانی بر خوردهاید، همه در همین عصر ساخته شدهاست، زیرا پیش از حضرت رضا÷چون فلسفه رسماً وارد اسلام نشده بود، توده مسلمین با اصلاحات و مطالب فلسفی اصلاً آشنائی نداشتند تا اینکه پیغمبر اکرم و علی امیر المؤمنین مطالب فلسفی را که منشأ هیچگونه فائده دینی و دنیوی نبوده برایشان بیان بکنند، حاصل اینکه احادیث منسوب به پیغمبر اکرم و ائمه پیش از حضرت رضا در صورتیکه متضمن مطالب و اصطلاحات فلسفی باشد، همه ساختگی و از مجعولات دوره عباسی است.
خلاصه در اثر آمیزش و معاشرت مسلمین با ملل اجنبی و ترجمه کتب علمی و فلسفی آنان بسیاری از مقالات فلسفی و مطالب لاهوتی کنیسه و خرافات یهود و... وارد اسلام شده، ودر نتیجه اختلاف شایانی در بین مسلمین ایجاد نموده و فرقههای بیشماری که شرحش از عهده این کتاب بیرون است، در اسلام تاسیس نمود، اینک قسمتی از آنها را بطور اختصار یادآوری خواهم کرد:
[۱۶۰] مقدمه ابن خلدون: ص ۴۴۰. [۱۶۱] تفسیر طبری: ج ۱ ص ۱۸۶. [۱۶۲] ضحی الإسلام: ج ۳ ص ٧. [۱۶۳] تاریخ التمدن الإسلامی، ج۳ ص ۱۳٩- ۱۴۰. [۱۶۴] ضحی الإسلام، ج ۳ ص ۳۴۸. [۱۶۵] خصال، تألیف صدوق.