اسلام و رجعت

فهرست کتاب

اسلام دشمن تقلید و تعصب جاهلانه‌است!

اسلام دشمن تقلید و تعصب جاهلانه‌است!

بر کسی پوشیده نیست که مآل اندیشی و فرق حق از باطل و تمیز بین خیر و شر و حسن و قبح از راه عقل و دانش اینها از چیزهائیست که انسان را از سایر حیوانات جدا می‌سازد در عین حال از عوامل مهمه ترقی مادی و معنوی انسان بشمار می‌آید، روشن است که انجام همه اینها بسته باعمال عقل و بکار انداختن قوای دماغی است، ولی باید دانست چیزی که بیش از همه قوای عقلی را از کلی باز می‌دارد و انسان را بحالت رکود و وقفه نگاه می‌دارد و بالاخره این مزایای انسانیت را از انسان می‌گیرد، همانا تقلید و تعصب جاهلانه‌است، زیرا کسانی که عقاید و اخلاق واعمال دیگرانرا سرمشق زندگانی خود قرار داده بدون رویه از آنان تقلید می‌کنند و در تمام شئون زندگانی مادی و معنوی تکیه بغیر خود نموده جز عادات و رسوم دیگران اصلا خیال نمی‌کنند که حقیقتی هم در دنیا موجود است، مردمی که حس محکامه و قوه ممیزه خود را نابود کرده رفتار و عقاید مردمان معاصر خود را ملاک حسن هر چیزی می‌پندارند، بدون شبهه این دسته از مردم کمتر باعمال قوای عقلیه شان احتیاج پیدا می‌کنند، زیرا اینان اصلا اعتماد بنفس خود ندارند تا اینکه در شئون زندگانی خود بخواهند اعمال نظر بکنند و همچنین جمعیتی که در اثر تعصب و خود پرستی جمود بوضعیتشان نموده، جز آن اخلاقی که از پدران خود ارث برده، و یا از راه تأثیر محیط و تربیت خانوادگی قهراً بوی منتقل شده تمام مقررات اخلاقی و اجتماعی دنیا را در نهایت خونسردی تلقی می‌کنند و هیچ گونه مزیتی برای غیر خود قائل نمی‌باشند، جمعیتی که در اثر ضعف نفس، از راه حفظ عادات و عقاید دیرینه پدرانشان می‌خواهند استقلالشان را حفظ نمایند، تحقیقاً اینان هم در زندگانی چندان نیازمند باعمال قوای عقلیه خود نخواهند بود.

البته همین که مدتی بهمین حال باقی ماندند قهراً قوای دماغی و استعداد ذاتیشان تدریجاً ضعیف و فرسوده شده و بالاخره نظیر بهائم در همان اولین مرحله زندگانی طبیعی باقی خواهند ماند، مانند هنود امریکا و اهالی اسکیمو و قسمتی از مردم افریقا که می‌بینیم هنوز هم بحالت توحش و همجیت باقی هستند که اگر در تحت حکومت عواطف قرار نمی‌گرفتند یعنی عادات و عقاید پدران خود را بطور کلی صیانت نمی‌کردند و مانند سایر جمعیتهای متمدنه دنیا قوای عقلیه شانرا در زندگانی بکار می‌انداختند، تحقیقاً بوضعیت کنونی خود باقی نمی‌ماندند. خلاصه مردمی که زیر نفوذ تقلید و تعصب جاهلانه قرار می‌گیرند چون تکیه بقوای عقلیه شان ندارند کمتر می‌توانند چیزی را مورد نظر و فکر قرار دهند و در نتیجه نه تنها از سیر ارتقائی محروم می‌مانند، بلکه همان استعداد ذاتیشان هم تدریجاً از بین رفته و بالاخره بحالت پستی و زبونی باقی خواهند ماند؛ بقول علماء اجتماع چنانکه ذرات و مواد اولیه اجسام در اثر ناموس حرکت پیوسته متطور ومتحول بوده، و بالاخره پس از تبدیل صورتهای گوناگون به صور اجسام کنونی بروز کرده‌است، همچنین مواد جسم اجتماع نیز که همان افراد باشد بحکم همین ناموس دائماً در تحول بوده و تدریجاً آنصورت توحش و همجیت را از تن کنده و بالنتیجه بصورت کنونی که نسبتاً صورت زیبائی است جلوه گر آمده‌است، البته در آتیه بیک صورت اعلی و اکملی نیز کامیاب خواهد شد، ولی اگر بنا بود همه جمعیتهای دنیا جمود به عادات و رسوم دیرینه پدران خود می‌نمودند و در شئون زندگانی کورکورانه از همکنانشان تقلید می‌کردند، مسلما بهزار یک ترقیات کنونی موفق نمی‌شدند.

پس معلوم شد که بزرگترین آفت عقل انسانی و مهمترین عاملی که انسان را از مراحل انسانیت دور می‌کند همین تقلید و تعصب جاهلانه‌است، چنانکه دانشمندان اجتماع پس از تتبع زیاد در این باره بیک قاعده کلیه بر خوردند: و آن اینستکه قوت مراتب روح تقلید و جمودت بنسبت ضعف قوه تعقل و اراده‌است؛ مثلا حیوانات بخصوص انهائی که شباهت بانسان دارند مانند (شمپانزی) و (گوریلا) و یا اینکه مجتمعا و بصورت (گله) بسر می‌برند مانند گوسفند و آهو و... در قسمت تقلید و جمودت در درجه اول، قبائل وحشی در درجه دوم، اطفال و زنان و مردمان عصبی و ضعیف النفس در درجه سوم قرار گرفته‌اند [۶۵]، تا آنکه در انسان راقی که عقلش مسلط بر عواطفش هست روح تقلید بدون رویه و جمودت فکر در او خیلی ضعیف شده و در مقابل ناموس اقتباس (یا تقلید عاقلانه) که اولین نشانه کمال عقل و مهمترین وسیله ترقی و تکامل است در او حکم فرما می‌شود، چنانکه قرآن نیز در آیه ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٨[الزمر: ۱٧-۱۸] [۶۶]همین معنی را نشانه کمال قوت عقل قرار داده و صاحبان عقل را فقط منحصر باشخاصی کرده‌است که ناموس (اقتباس) در آنها حکومت داشته باشد، یعنی نه آن طور باشند که در اثر تعصب جمود بوضعیت شخصی خود نموده، جز عادات و رسوم پدران خود چیزی را طرف توجه قرار ندهند، و نه مانند آنانی که کورکورانه آئینه قلبشان را محل انعکاس هر چیزی پست و نا هنجار قرار می‌دهند، بلکه در مقابل تمام جنبشها و صداهای دنیا چشم و گوششان را باز نموده و هر چه که می‌بینند و می‌شنوند باکمال تعقل و رویه در مقام انتخاب بر آمده و سپس آنچه که در بین نیکو و پسندیده‌است پیروی نمایند.

حقیقتاً اگر صرف نظر از تمام آیات اخلاقی و اجتماعی قرآن مقدس، بعقیده ما تنها همین یک آیه مختصر برای سعادت مادی و معنوی افراد بشر کافی خواهد بود، زیرا اگر تاریخ تمدن بشر را بدقت ملاحظه کنیم می‌بینیم همه ترقیات مادی و معنوی دنیای امروز رهین مفاد همین دستور مقدس است، این دستور مهمترین دستور ترفیع پایه زندگانی و بهترین طریقه پرورش افکار است، این دستور ما را از تقلید و عصبیت جاهلانه که تنها عامل انحطاط و بدبختی، و منبع کثیری از آلام و نکبات است، نجات می‌دهد، و در عین حال طریق مستقیم اقتباس را که اقصر طرق نیل به سعادت فردی و اجتماعی است، بما تعلیم می‌دهد.

بالجمله اسلام چون می‌خواهد یک انقلاب فکری در اعماق روح بشر تولید نموده و آنانرا از بی‌حسی و جمودت رهانیده، و بجاده ترقی و تکامل بیاندازد، اسلام نظر باینکه تکمیل نوع بشر را محط نظرش قرار داده و می‌خواهد عقولشان را برای رسول بکمالات مادی و معنوی از کلیه قیود آزاد نماید، بقول (گوستاو لبون) اسلام چون می‌خواهد در سایه انقلاب فکری و معنوی یک مدنیت جدیدی در عالم ایجاد نماید و بالاخره اسلام چون آسایش و سعادت کافه طبقات بشر را الی الابد عهده دار شده و می‌خواهد خود را با جمیع تطورات اجتماعی بشر همراه نماید، لهذا در هدم اساس تقلید و عصبیت جاهلانه که در حقیقت بزرگ ترین سد راه سعادت بشر است، کمال جدیت را بخرج می‌دهد، گذشته از آن آیه وارده درباره (اقتباس) و آنهمه آیات وارده در فضیلت علم، استقلال عقل و حریت فکر که هر یک کاملا بر مذمت تقلید و تعصب جاهلانه اشعار دارد، آیات بسیاری نیز در این قسمت بخصوصه وارد شده که یک قسمتش را در اینجا متعرض می‌شود: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ ١٧٠[البقرة: ۱٧۰] [۶٧]، ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ قَالُواْ حَسۡبُنَا مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَهۡتَدُونَ ١٠٤[المائدة: ۱۰۴] [۶۸].

در این آیه خداوند کسانی را که بمناسبت پیروی پدران خود زیر بار دعوت پیغمبر اکرم نمی‌رفتند، و فقط عملیات جاهلانه آنانرا دلیل صدق مقالشان قرار می‌دادند، بالصراحه مورد مذمت و ملامت قرار می‌دهد.

﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٢٨[الأعراف: ۲۸] [۶٩]در این آیه خداوند مردمانی که عملیات قبیح پدران خود را ملاک حسن هر چیزی قرار می‌دادند و از لحاظ تقلید از آنها هر عمل زشتی را بجای می‌آوردند و در عین حال همان اعمال زشت را بعنوان ثانوی (حکم الله) معنون می‌کردند! جداً ملامت می‌کند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُمۗ مَّا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ ٢٠ أَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ كِتَٰبٗا مِّن قَبۡلِهِۦ فَهُم بِهِۦ مُسۡتَمۡسِكُونَ ٢١ بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ ٢٢ وَكَذَٰلِكَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ ٢٣[الزخرف: ۲۰-۲۳] [٧۰].

در این آیه خداوند اشخاصی را که از نقطه نظر حفظ آثار پدران خود ملائکه را پرستش می‌کردند، با نهایت شدت مذمت می‌نماید.

این آیه علاوه بر اینکه تقلید را منع می‌کند، ضمناً یک میزان معینی در باب عقیده برای ما تعیین می‌کند، زیرا می‌گوید: آنانی که ملائکه را پرستش می‌کنند، بر طبق این عقیده‌شان نه دارای ادله و براهین علمیه هستند، و نه کتابی که ما قبلا برای آنها فرستاده باشیم در دست دارند که بوی متمسک بشوند، بلکه فقط از لحاظ پیروی طریقه پدران خود و حفظ آثار آنها این کار را می‌کنند پس معلوم می‌شود که منشأ عقیده بهر چیزی باید یا علم قطعی باشد و یا کتاب آسمانی.

﴿ثُمَّ إِنَّ مَرۡجِعَهُمۡ لَإِلَى ٱلۡجَحِيمِ ٦٨ إِنَّهُمۡ أَلۡفَوۡاْ ءَابَآءَهُمۡ ضَآلِّينَ ٦٩ فَهُمۡ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ يُهۡرَعُونَ ٧٠ وَلَقَدۡ ضَلَّ قَبۡلَهُمۡ أَكۡثَرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٧١[الصافات: ۶۸-٧۱] [٧۱]در این آیه خداوند صریحاً خبر می‌دهد: اشخاصی که در دنیا پایـبند عادات و رسوم پدرانشان شده‌اند، و با زنجیرهای تقلید و تعصب جاهلانه خویشتن را در چاه مذلت و پستی مقید کرده‌اند، مرجع و بازگشت آنان در آخرت نیز جهنم خواهد بود، آری مقتضای ناموس ﴿وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلٗا ٧٢[الإسراء: ٧۲] که خداوند در قرآن مقرر فرموده‌است، چنین است.

آیات چندی نیز در همین موضوع در قصه حضرت ابراهیم در سوره (۲۱: ۵۳) و سوره (۲۶: ٧۰) وارد شده که خوانندگان محترم خواهند مراجعه فرمود، پس از مجموع آنهمه آیات قرآن کریم که درباره ترغیب بعلم و استقلال عقل، و حریت فکر و اهمیت برهان، و مذمت تقلید و تعصب که تا کنون ذکر کردیم، در کمال وضوح معلوم می‌شود: اسلام دین علم و عقل و فکر و برهان است، اسلام دین (وسط) و جامع حقوق روح و جسم و حافظ مصالح دنیا و آخرت است، اسلام بتمام معنی ضد با تقلید و تعصب و پیروی از گمان است، از اینرو مسلمان باید همواره مسلح بسلاح علم و برهان باشد، مسلمان باید استقلال عقل وحریت فکر و قوه تدبر و نظر باشد، مسلمان باید دارای اعتماد بنفس و حس اقتباس باشد، مسلمان باید اکیداً از طریق افراط و تفریط پرهیز نموده و حفظ تعادل میان زندگانی جسمانی و روحانی خود را پیوسته رعایت کند، مخصوصاً مسلمان باید عواطفش را کاملا در تحت تسلط عقل خود قرار داده و جداً از گمان و وهم و از تقلید و تعصب جاهلانه دوری نماید، مسلمان باید، مخصوصاً در تمام امور اعتقادیه و آنچه که مربوط به عقیده‌است در نهایت رویه و متانت متتبع و مجتهد باشد، و بالاخره مسلمان باید حقیقتاً متدین بدین حنیف اسلام باشد!.

چون دانستی عقل بطور بداهت و قرآن کمال صراحت هر در بطور کلی حاکم به حرمت تقلید و پیروی از گمان – مخصوصاً در امور اعتقادیه- هستند، اکنون مقتضی می‌دانم برای اینکه خیال نشود در این باره متفرد هستم، آراء و نظریات جمعی از فقها و مجتهدین بزرگ شیعه اثنی عشریه را در این مسئله از نظر خواننده بگذرانم:

مرحوم شیخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامه در کتابش (رسائل): مبحث (حجية ظن) مسئله (اعتبار ظن در اصول دین) در صفحه (۱۶٩) می‌گوید: «مسائل اصول دین (مسائلی که مطلوب شارع از آنها اولاً و بالذات فقط اعتقاد قلبی و باطنی و تدین ظاهری مکلف است اگر چه بوجوب این اعتقاد، بعضی از آثار عملیه هم مترتب بشود) بر دو قسم است، اول- مسائلی است که بر هر مکلفی اعتقاد و تدین بآنها بطور مطلق واجب است، بدون اینکه مشروط بشرط حصول علم بوده باشد، مانند معارف خمسه معروفه یعنی: توحید، عدل، معاد، نبوت و امامت- چون اعتقاد باینها مطلقاً واجبست از اینرو تحصیل علم نسبت باینها نیز از لحاظ وجوب (مقدمه واجب مطلق) واجب است.

دوم- مسائلی است که اعتقاد بآنها واجب است در صورت حصول علم، یعنی اگر اتفاقاً برای انسان نسبت بآنها علم حاصل بشود اعتقادش لازم است و گرنه لازم نیست، مانند بعضی از تفاصیل و خصوصیات معارف خمسه.

ولی این قسم چون وجوب اعتقاد بآن مشروط بشرط اتفاق حصول علم است و تحصیل معرفت علمیه نسبت بآن لازم نیست، اقوی اینستکه در آنها نباید عمل (بادله ظنیه) نموده – اگر از آن ادله گمانی برای انسان تولید بشود- فرق نمی‌کند، چه آنکه آن دلیل ظنی (خبر صحیح) باشد و یا غیر صحیح بلکه در این موارد باید توقف کرد، به دلیل اخبار زیادی که صریحاً نهی می‌کند ما را از پیروی از چیزهای غیر معلوم، و در عین حال امر می‌نماید ما را بتوقف در آنها که از آن جمله این حدیث است «إذا جاءكم ما تعلمون فقولوا به، وإذا جاءكم ما لا تعلمون فها، وأهوى بيده إلى فيه» چنانکه مرحوم شهید ثانی در کتاب (مقاصد العلیه) بعد از اینکه صریحاً می‌گوید: معرفت بتفاصیل برزخ و معاد لازم نیست می‌گوید: اما اخباری که بطریق آحاد در این موضوعات از ائمه وارد شده مطلقاً تصدیق آنها لازم نیست، اگر چه آن اخبار صحیح باشد بجهت اینکه (خبر واحد) (دلیل ظنی) است، جواز عمل بآنها در احکام شرعیه ظنیه بین علما محل اختلاف است، چه رسد باحکام اعتقادیه علمیه. و همچنین ظاهر کلمات مرحوم شیخ طوسی در کتاب (عُده) اینست: که عدم جواز اعتماد (باخبار آحاد) در اصول دین متفق علیه جمیع علما است فقط بعضی از غفله اصحاب حدیث در این باره مخالف هستند، و ظاهر آنچه که در کتاب «سرائر» از مرحوم سید مرتضی رضوان الله علیه حکایت شده‌است اینستکه بین علما اصلا خلافی نیست در اینکه، نباید در این گونه از مسائل اعتماد باخبار آحاد نمود، و نیز مقتضی کلام هر کسی که اخبار آحاد را در مسائل اصول فقه معتبر نمی‌داند، این است که اخبار آحاد در مسائل اصول دین هم معتبر نباشد».

پس از بیان راه امتیاز این دو قسم، و بیان عدم اعتبار اعتقاد بتفاصیل معارف خمسه در اصل اسلام، و نقل روایات بسیاری بر طبق مدعای خود، بالاخره در صفحه ۱٧۴ – می‌گوید: «اما قسم اول که اعمال نظر در آن برای تحصیل اعتقاد واجب است سخن ما تارةً نسبت باشخاصی است که قدرت دارند نسبت بآن مسائل تحصیل علم نمایند و تارةً راجع بکسانی که عاجز از تحصیل علم می‌باشد، آنانی که قادرند، باید دانسته شود آیا با این حال جائز است بر ایشان که در این قسمت عمل بظن بکنند یا نه؟ و بر فرض عدم جواز، آیا محکوم بکفرند یا ایمان؟ - اما راجع بجواز عمل بظن، در اینکه برای قادرین بر تحصیل علم، عمل (بظن) جائز نیست مسلم و بدیهی است، اصلا سزاوار نیست که کسی در این معنی تأمل نماید، کسی که نبوت محمد ص و امامت هر یک از ائمه مثلا برایش مظنون است، جایز نیست که اکتفا بهمان ظنش نماید، بلکه واجب است بر او، (با تفطن باین که نباید اکتفای بظن نمود) که آن قدر اعمال نظر بکند تا برایش علم حاصل بشود و بر علما هم واجب است که او را اکیداً بهمین معنی امر کنند، مگر در موردی که خائف باشند که او دچار گمان بامر باطلی خواهد شد، دلیل ما بر آنچه که گفتیم جمیع آیات و اخباریست که صریحاً دلالت می‌کند بر وجوب ایمان، علم، تفقه، معرفت، تصدیق، اقرار، شهادت، تدین، و بر عدم جواز بقاء در جهل و در شک، و بر عدم جواز پیروی از ظن، و این اخبار بیش از حد احصاست. اما راجع بکفر و یا ایمانش، اقوی و بلکه متعین این است که محکوم بعدم ایمان باشند، بجهت اخبار زیادی که تفسیر می‌کند ایمان را به اقرار، شهادت، تدین و معرفت که همه ظهور در علم دارند» الي آخر كلامه الشريف رحمه الله.

(مرحوم شهید ثانی) - در کتاب (حقايق الايمان) صفحۀ ۳ می‌گوید: «در حقیقت (ایمان) اختلاف شده که آیا ایمان شرعاً از افعال قلبی است، یا جوارحی و یا افعال قلبی و جوارحی، (اشاعره) و بسیاری از متقدمین و متأخرین از (امامیه) که از آن جمله (مرحوم محقق طوسی) است که صریحاً در کتابش (فصول) اظهار عقیده می‌کند، عقیده شان اینست که (ایمان) شرعا از افعال قلبی و بمعنی تصدیق است، ولی اشاعره و امامیه در معنی (تصدیق) اختلاف کرده‌اند؛ اصحاب ما امامیه می‌گویند مقصود از (تصدیق) تصدیق علمی است لیکن اشاعره می‌گویند مراد از آن تصدیق نفسانی است، طائفه (کرامیه) و (خوارج) و قدماء از (معتزله) می‌گویند (ایمان) شرعا از افعال جوارحی است، نهایت آن که کرامیه می‌گویند عبارت از تلفظ بشهادتین است و بس لیکن (خوارج) و قدمای از معتزله و (علاف) و (قاضی عبد الجبار) می‌گویند ایمان عبارت است از جمیع واجبات و مستحبات، و تصدیق علمی در آن معتبر نیست (محدثین) و جمعی از علمای سلف مانند (ابن مجاهد) و غیره می‌گویند (ایمان) از افعال قلبی و جوارحی و عبارتست از تصدیق قلبی و اقرار زبانی و اعمال خارجی».

پس از بیان ادله مذاهب نامبرده در صفحه (۶) می‌گوید «علما اتفاق کرده‌اند بر این که (در عقاید اصولیه) (اجتهاد) واجب و (تقلید) حرام است، مگر عده قلیلی از قبیل (عبد الله بن الحسن العنبری) و (حشویه) که در عقاید اصولیه: یعنی وجود صانع، اوصاف ثبوتیه و سلبیه خدا، نبوت، عدل و غیر اینها – تقلید را جائز می‌دانند».

و باز در صفحه (۵٧) در باب وجوب معرفت اصول خمسه می‌گوید:

«اصل سوم تصدیق نبوت محمد صاست، اما راجع به چیزهائی که آن حضرت خبر داده‌است آنچه که راجع بعمل مکلف است در صورت قدرت، تحصیل علم تفصیلی نسبت بآنها واجب است، و آنچه که مربوط به احوال مبدأ و معاد است از قبیل: تکلیف به عبادات، سؤال و عذاب در قبر، معاد جسمانی، صراط، جنت و نار و میزان که بطور (تواتر) از پیغمبر اکرم بما رسیده‌است جمعی از علماء عقیده دارند که تصدیق بتفاصیل این مسائل معتبر در تحقق ایمان است ولی ظاهر این است که تصدیق اجمالی کافی باشد یعنی مکلف باید بطور اجمال معتقد باشد باین که هر آنچه که پیغمبر خبر داده‌است، همه راست و مطابق با واقع است، چناچه بعد از آن هر یک از آنها تفصیلا برایش ثابت شد، آن وقت باید نسبت بآنها تفصیلا تصدیق بکند».

مرحوم شیخ طبرسی صاحب (تفسیر مجمع البیان) در صفحه ۵٩ در تفسیر آیه ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ...[الإسراء: ۳۶] [٧۲]پس از نقل اقوال «ابن عباس» و (قتاده) و «محمد بن حنیفه» می‌گوید: «اصل اینست که این آیه بعموم خود باقی باشد، بنابراین هر قول و فعل و عزمی که از روی غیر علم از انسان بروز می‌کند همه مشمول این آیه خواهد بود، و در حقیقت خداوند می‌گوید، نگوئید چیزی را مگر اینکه علم داشته باشید باینکه گفتنش جائز است، و بجای نیاورید کاری را مگر در صورت علم بجوازش و معتقد نشوید بچیزی مگر آن که علم پیدا کنید باینکه اعتقادش جائز است. و جماعتی از اصحاب ما نیز بهمین آیه استدلال کرده‌اند بر اینکه عمل به «خبر واحد» و (قیاس) جائز نیست؛ زیرا خبر و قیاس از ادله ظنیه‌است، و این آیه بطور عموم نهی می‌کند ما را از پیروی بهر چیزی که غیر معلوم است».

له الحمد معلوم شد ما در این قسمت تنها نبودیم، و از این مذکورات بخوبی دانسته شد که در دین مقدس اسلام تقلید و پیروی از ظن بطور قطع و یقین مخصوصا در امور اعتقادیه، اکیداً ممنوع و حرام است. و میزان مسلمین در قسمت عقیده فقط ادله علمیه یقینیه یعنی عقل سلیم، قرآن، سیره و سنت مسلمه متواتره پیغمبر و ائمه کرام است، یعنی: مسلمان باید در درجه اول عقل خویشتن را از تحت تسلط اوهام، و عادات و رسوم پدران و تأثیر محیط خود بیرون آورد و سپس قرآن، سنت و سیره حتمیه پیغمبر و ائمه و همان عقل بی‌آلایش و آزادش را هماره نصب العین و سرمشق خود قرار داده و تمام افعال قلبیه و ظاهریه و حالات روحیه و جسمیه‌اش را پیوسته با همین موازین متقنه مطابقه بکند، نه اینکه طوق تقلید پدران و اقارن خود را بگردن انداخته و یا بجملات عربی هر خبری، با اینکه بی‌خبر است، از اینکه کدام ملحدی او را ساخته دل باخته، و بالاخره دماغش را کانون اباطیل و خرافات قرار دهد.

حقیقتاً متحیرم که اسم این طریقه که برادران دینی ما پیش گرفته‌اند، چه باید گذاشت؟ در اصول اولیه دین (مقلد پدر و مادر) در سایر اعتقادیات (اخباری) در احکام عملیه و فرعیه (اصولی) در عبادات و (واصل بحق) در تنبلی و بیکاری و خیال پرستی، پیرو (فلسفه فنا فی الله هند) در عملیات موافق با هوای نفس (دوستدار علی) در تعبد سنن و حفظ نوامیس الهیه (دشمن خاندان محمد) و با همه این عناوین عنوانشان (شیعه علی) و طرفدار مذهب جعفریست، - یا للاسف! علی امیر المؤمنین با آنهمه زهد و تقوی و با آن شجاعت آمیخته با عفت، با آن روح سلحشور توأم با علم و حکمت و با آن همه غمگساری نسبت بفقرا وضعفا و با آن همه زحماتی که در راه شکستن بتهای ظلم و جهل و محو اوهام و خرافات متحمل شده و با آن خدمات محیر العقولی که در سایه نشر حقایق اسلام بعالم انسانیت نموده، و عاقبت جان خود را فدای همین راه کرده‌است آیا پیروی طریقه اش همین است؟!.

جعفر بن محمدیکه در مقابل طبیعیین عصرش با کمال گشاده روئی زانو زمین زده، و اساس مادیت را درهم پبچیده، جعفر بن محمدیکه تمام اوقات شریفش را صرف انتشار معارف اسلام نموده، و در حدود ۴۰۰۰ نفر شاگرد [٧۳]که از آن جمله جابر بن حیان طرسوسی متخصص در علم شیمی بوده [٧۴]، که هنوز مؤلفاتش در مجامع علمیه بزرگ دنیا مورد مباحثه‌است، از مدرسه‌اش بیرون آمده آیا ماها با این جهالت و نادانی شرم آور نیست که خود را بآن حضرت نسبت بدهیم؟!.

راستی هیچ مصیبتی تحمل ناپذیرتر از این نیست که می‌بینیم دانشمندان در قسمت معارف اسلام کناره گیری کرده و در نتیجه این امر خطیر الشأن در دست مشتی از مردمان نادان افتاده‌است، کار بجائی رسیده اشخاصیکه از درخت علم جز خواندن و نوشتن ثمری نچیده‌اند، در مجامع اسلامی جایگاه پیغمر اسلام را اشغال نموده و با نهایت جرئت هر مهمل و لا طائلی را به پیغمبر و ائمه معصومین نسبت داده و به دماغ مردم بیچاره تحمیل می‌کنند!.

چطور شد در اخبار (نجاست و طهارت) تا انسان یک عمر در تحصیل علوم متشتته زحمت نکشد، و بمقام شامخ اجتهادی که بقول (مرحوم شیخ مرتضی انصاری ره) مشکلتر از جهاد است نائل نشود و بالاخره صحت و سقم آن اخبار را تشخیص ندهد و در مدلولش کاملا اعمال نظر نکند، نباید بر طبقش حکم بدهد، ولی در اخبار راجع بامور اعتقادیه که دائر مدار علم و یقین است فقط سواد فارسی کفایت می‌کند؟ با اینکه آن همه اخباری که به دواعی گوناگون درباره امور اعتقادیه از صدر اسلام تا کنون جعل شد (که عن قریب بنظر شما خواهد گذشت) هزار یکش در احکام فرعیه جعل نشده، و آن اندازه که این دسته اخبار غموضت دارد، اخبار فروع ندارد.

بالجمله، تقلید و پیروی از گمان یا عمل بادله ظنیه از قبیل خبر واحد (اگر چه خبر صحیح باشد) و اجماع منقول، و بالاخره عمل بهر آنچه که مفید علم نباشد در کلیه مسائل اعتقادیه از معارف خمسه و هر آنچه که راجع باعتقاد است ممنوع و حرام است.

برای رفع سوء تفاهم لازم می‌دانم نکته‌ای را یاد آوری کنم: اینکه بین شیعه معمول است که توده عوام: کسانی که نمی‌توانند در مسائل فرعیه شخصاً اجتهاد کنند باید از مجتهدین فقه تقلید بکنند، ممکن است اعتراض بشود که پس تقلید بطور کلی در اسلام حرام نیست؟، در جواب می‌گوئیم اگر قدری در این باره دقیق شویم، دانسته می‌شود که این معنی در حقیقت تقلید نیست بلکه عبارت از پیروی عالم و خضوع در مقابل علم است، چنانکه علمای بزرگ امامیه عقیده شان اینست که تقلید در احکام عملیه از باب رجوع جاهل بعالم است، و بطور بداهت از امور فطریه و ارتکازیه بشر است مخصوصاً مرحوم آخوند خراسانی در مبحث اجتهاد و تقلید کتاب (کفایه) صریحاً می‌گوید: «ادله‌ای که بعضی از علماء برای جواز تقلید در احکام عملیه از قبیل (اجماع و سیره متدینین و اخبار) ذکر کرده‌اند همه مخدوش و قابل مناقشه‌است، عمده دلیلش این است که این معنی از باب رجوع جاهل بعالم است که فطری و ارتکازی بشر است، یعنی چون وجوب استنباط احکام عملیه بر هر فرد موجب عسر و حرج، و در نتیجه باعث اختلال نظام اجتماع است لذا بایستی در هر جمعیتی یک نفر متحمل این زحمت شده و دیگران باو مراجعه بکنند، همان طوری که حفظ نظام اجتماع همین معنی را در سایر علوم و فنونی که بشر در زندگانی به آنها نیازمند است ایجاب می‌نمایند».

[۶۵] علم الاجتماع: ج۱/ ص٩۲- ٩۶ [۶۶] یعنی مژده بده بندگان مرا: آنانی که می‌شنوند هر گفتاری را و سپس پیروی می‌کنند نیکوترین انها را، آنانند کسانی که راهنمائی کرد آنانرا خدا، آنانند فقط صاحبان عقل!. [۶٧] چون به کفار گفته شود پیروی کنید آنچه را که خدا فرستاده، می‌گویند بلکه پیروی می‌کنیم آنچه را که یافته‌ایم بر آن چیز پدران خود را، آیا اینان پیروی پدران می‌کنند؟ اگر چه پدران ایشان تعقل نمی‌کنند چیزیرا و براه راست راهنمائی نشدند؟ [۶۸] چون به کفار گفته می‌شود: بیائید به آنچه که خدا نازل کرده و بیائید به نزد پیغمبر، می‌گویند کفایت می‌کند ما را آنچه که یافته‌ایم از پدران خود، آیا بس است ایشان را آنچه که یافته‌اند از پدران خود؟ اگر چه پدرانشان نمی‌دانستند چیزی را و گمراه بوده‌اند؟ [۶٩] کفار وقتی که کارزشتی را بجای آورند، می‌گویند چون دیدیم پدران ما این کارها را مرتکب می‌شدند و آنانرا باین کارها یافته‌ایم، از اینرو ما نیز مرتکب می‌شویم، و خداوند نیز ما را باقدام این کارها امر کرده‌است! باینان بگو: خدا هیچ گاه کسی را امر بانجام کار زشت نمی‌کند، آیا چیزی را که نمی‌دانید گفته خدا و حکم خدا است، آن را بخدا نسبت می‌دهید؟ [٧۰] کفار می‌کفتند: اگر خدا بخواهد ما ملائکه را پرستش نمی‌کردیم، اینان طبق این مقاله خود (علم) ندارند، بلکه از روی تخمین و گمان آن را می‌گویند، آیا ما پیش از (قرآن) کتابی بر ایشان فرستادیم که برای صحت گفتارشان بآن تمسک جویند؟ نه، اینان طبق گذارشان نه برهان علمی دارند و نه دلیلی از کتاب آسمانی، بلکه می‌گفتند ما پدران خود را بر طریقه و آئینی یافته‌ایم که بآن طریقه راه یافتگانیم. و پیش از توای محمد (ص) در هیچ قریه پیغمبری نفر ستادیم مگر آنکه توان گران و شهوت رانان آن قریه به پغمبران می‌گفتند ما پدرانمان را بر طریقه و آئینی یافته‌ایم که پیوسته عقاید و آثر شانرا خواهیم پیروی نمود. [٧۱] مرجع و باز گشت کفار تحقیقاً بسوی دوزخ است، زیرا اینان با اینکه پدرانشان را گمراه یافتند، بدون تأمل و نظر بر آثار آنان پیروی کردند، در صورتی که پیش از اینان؛ بیشتر پیشیـنیانشان گمراه بوده‌اند. [٧۲] یعنی پیروی مکن چیزی را که بدان علم نداری. [٧۳] ضحی الاسلام: ج۳/ ص۲۶۳. [٧۴] دائرۀ المعارف فرید وجدی: ج۳/ ص۱۰٩ .