اسلام دین علم و حکمت است!
زیرا، اولاً تحصیل علم را بطور کلی فریضه ذمه هر زن و مرد مسلمان قرار میدهد «طلبُ العِلْمِ فَرِيْضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ ومُسْلِمَة» قرآن با اینکه مجموع آن شش هزار آیه بیش نیست [۲۶]در ضمن هفتصد و پنجاه آیه بشر را به کسب علوم طبیعیه ترغیب میکند: همان علومی که یگانه وسیله آبادی دنیا و بهترین راه برخورد بحقایق این عالم است، گذشته از آیات اخلاقی و اجتماعی بیشمار آن که در حقیقت عصاره علم اخلاق و اجتماع میباشد علاوه بر اینکه در حدود صد و پنجاه آیه آن مربوط بعلم فقه (علم حقوق) است، خوشبختانه تمام مواد آنهم بطوری که، از لحاظ علم قانون گذاری، لازمه قانون است تنظیم گردیدهاست یعنی: عیش، فراوانی، عیش امنیت و مساوات که ارکان سعادت عمومی بشر را تشکیل میدهند در وضع هر یک از آنها کاملا رعایت گردیده [۲٧]بدیهی است با توجه باین قسمت ضمناً طرز قانون گذاری را نیز بما میآموزد!.
و ثانیاً برای ترویج و توسعه (علم) از علما تجلیل شایانی میکند و مقامی بس ارجمند برای آنان قائل میگردد و علم را نیز فوق العاده مورد اهمیت قرار میدهد، قرآن جائی که در مقام ستایش خدا و ملائکهاست (اهل علم) را در عداد آنان مورد تمجید قرار میدهد ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٨ إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾[آلعمران: ۱۸-۱٩] [۲۸]آیا تجلیلی فوق این میتوان تصور کرد! در قرآن صریحاً بدانشمندان وعده مقامات شامخه و درجات رفیعه میدهد! ﴿يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ...﴾[المجادلة: ۱۱] قرآن در اینجا ﴿وَقُل رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا ١١٤﴾[طـه: ۱۱۴] بحضرت ختمی مرتبت: همان مرد حقیقت بینی که لوح نقش با افکار محدود بشری به هیچ وجه آلوده نشده و با یک روح پاک و بیآلایش متوجه صفحه پهناور گیتی شده و بالاخره دانستیها را و آنچه که درخور مقامش بوده، دریافته بود، امر میکند که از خدا ازدیاد علم را خواستار شود! آیا این حکایت از کمال عظمت و اهمیت علم نمیکند؟
خواننده محترم البته متوجه هستند، پیغمبری که مهبط وحی و کانون دانش بوده وقتی که مورد چنین امر الزامی واقع بشود، البته ما بمراتبی سزاوارتریم از اینکه مشمول چنین خطابی بوده باشیم از اینرو این فرمان خدائی در نهایت شدت متوجه بما شده و اکیداً ما را ملزم میکند که باید در توسعه علم کمال جدیت و مجاهدت را بکار ببریم، باید همه معارفخواه و دانشپرور بوده باشیم، باید همه با خاطری پُر از مسرت در نهایت ثبات و پایداری لوای علم را بر دوش گرفته همواره مروج علم و حامی معارف باشیم چرا چنین نباشیم؟! و حال آنکه ما مسلمان و امت وسط هستیم، مائیم که عهدهدار اصلاح و تربیت سایر طبقات بشر میباشیم!.
قرآن ما را از پیروی هر آنچه که غیر معلوم است – از عقاید، کردار و گفتار- اکیداً منع میکند ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ...﴾[الإسراء: ۳۶] [۲٩].
قرآن کفار را برای اینکه بیعلم و در عین حال پیرو گمان بودهاند، جداً مذمت میکند: ﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡٔٗا ٢٨﴾[النجم: ۲۸] [۳۰]، ﴿...مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّ...﴾[النساء: ۱۵٧]، ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيًۡٔا...﴾[یونس: ۳۶].
قرآن حکمت را وسیله رسیدن بهر گونه کمال مطلوب و سرچشمه فضائل، خلاصه آن را منشأ خیر کثیر میداند ﴿يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُؤۡتَ ٱلۡحِكۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِيَ خَيۡرٗا كَثِيرٗاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٦٩﴾[البقره: ۲۶٩] [۳۱].
در قرآن مقررات اسلام یا چیز هائی را که بحضرت ختمی مرتبت وحی میشد، بعنوان حکمت معرفی میکند، ﴿ذَٰلِكَ مِمَّآ أَوۡحَىٰٓ إِلَيۡكَ رَبُّكَ مِنَ ٱلۡحِكۡمَةِ...﴾[الإسراء: ۳٩] [۳۲]و خود قرآن نیز قرین با حکمت قرار داده میشود؛ ﴿...وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُ...﴾[النساء: ۱۱۳] [۳۳]، ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ...﴾[الجمعة: ۲] [۳۴].
قرآن حکمت را اولین وسیله دعوت و تبلیغ قرار میدهد: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِ...﴾[النحل: ۱۲۵] [۳۵].
اسلام در تعظیم شأن (علم) بجائی میرسد که در موقع تحریم شرک بخدا -شرکی که الغای آن در طلیعه آمالش قرار گرفته و اولین مقصد وی میباشد- رعایت مقام (علم) را نموده صریحاً آن را مقید به نداشتن علم میکند ﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حُسۡنٗاۖ وَإِن جَٰهَدَاكَ لِتُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَآ...﴾[العنکبوت: ۸] در اینجا خداوند به انسان توصیه میکند که نسبت به پدر و مادر خود از هیچ گونه نیکی دریغ نکند و همواره اوامرشان را پیروی بکند، مگر در جائی که ملزم بکنند او را باین که بدون (علم) و من غیر دلیل چیزی را شریک خدا قرار دهد، در اینجا دیگر نباید از آنان فرمان برداری بکند.
چنانکه در جای دیگر نیز نهی از آن را مقید به نداشتن (برهان) میکند: ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٣﴾[الأعراف: ۳۳] در این آیه بطوری که ملاحظه میشود بحضرت ختمی مرتبت دستور داده میشود که بمشرکین بگوید، پروردگار من حرام کرد اینکه چیزی را بدون (برهان) شر یک خدا قرار بدهید! در واقع میخواهد بگوید از شرک بخدا و بت پرستی در صورتی ممنوع هستید که بر طبق آن برهان نداشته باشید!.
خواننده محترم! به بینید اسلام تاچه اندازه نسبت به (علم) و (برهان) عنایت دارد، مسئله شرک با اینکه در واقع و بنظرش بدیهی البطلان است و بهیچ وجه قابلیت آن را ندارد که مقرون بعلم و برهان بوده باشد، نهی و منع از چنین چیزی را در این دو آیه مقید بنداشتن علم و برهان میکند!.
باری این آیات گذشته از اینکه بر اهمیت و کمال عظمت (علم و برهان) اشعار دارد، میخواهد بما بفهماند: که منشاء ایمان و اعتقاد باید علم و برهان بوده باشد! و بدون راهنمائی این دو راهنمای نیرومند نباید چیزی را در اعماق قلب خود وارد کنیم، نباید کورکورانه خلوت دل را گذرگاه هر چیزی قرار دهم. چنانکه در ضمن بیان محاجه حضرت ابراهیم با قومش، بزبان آن حضرت کسانی را که بدون (برهان) برای خدا شریک قائل شده بودند؛ جدا مذمت میکند: -﴿وَكَيۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَكۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمۡ أَشۡرَكۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨١﴾[الأنعام: ۸۱] [۳۶]و در جای دیگر نیز که در مقام تهدید مشرکین است، وعید بر شرک را مقید بنداشتن (برهان) مینماید! -﴿وَمَن يَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ١١٧﴾[المؤمنون: ۱۱٧] با اینکه میداند که کفار بر طبق مقاله خود برهان ندارند، با این حال، فقط برای تعظیم مقام برهان – میگوید: چون مشرکین فاقد برهانند، از اینرو نباید امید نجات و رستگاری داشته باشند این نیست مگر برای تعظیم مقام برهان و فهماندن اینکه امور اعتقادیه باید مستند به دلیل و برهان بوده باشد.
تا این اندازه احترام و عنایت نسبت ببرهان گرچه فی حد ذاته شگفت انگیز است ولی در آئینی مانند اسلام امریست کاملاً عادی و ابداً جای تعجب نیست، زیرا:
[۲۶] تفسیر ابن کثیر: ج۱، ص٧ . [۲٧] اصول الشرایع: تألیف (بنتام) انگلیسی. [۲۸] یعنی خدا ملائکه و صاحبان علم همه گواهی میدهند باین که نیست خدائی مگر خدای یگانه در حالتیکه عادل و حکیم علی الاطلاق است و گواهی میدهند باین که تنها دین نزد خدا همانا دین اسلام است. [۲٩] یعنی پیروی مکن چیزی را که بآن علم نداری. [۳۰] یعنی کسانیکه ایمان بآخرت نمیآوردند و ملائکه را دختران خدا میدانند اینان طبق گفتارش علم ندارند، پیروی نمیکنند جز (گمان) را و گمان هم تحقیقاً انسان را بی نیاز از علم نمیکنند یعنی تنها راه درک حقیقت همانا (علم) است [۳۱] یعنی خدا بهر کسی که بخواهد حکمت میدهد یعنی او را موفق بعلم توام با عمل میکند و کسی که باو حکمت داده شود در حقیقت همه کمالات و فضائل و هر گونه خوبی باو داده شدهاست، متذکر نمیشوند مگر صاحبان عقل. [۳۲] این چیز هائی که بتو وحی شده همه از کلمات حکمت آمیزیست که ریب و فساد بهیچ وجه در آنها راه ندارد. [۳۳] فرستاد خدا برای تو کتاب: (قرآن) و حکمت را و آموخت بتو چیزهائی را که ابداً عالم به آنها نبودی. [۳۴] خداست آن کسی که مبعوث کرد در میان امیین (مردمان بی سواد) پیغمبری از نوع آنان، یعنی (امر) که تلاوت میکند برای آنان –با آنکه خود امی و بی سواد است- آیات خدا را و تطهیر میکند آنانرا از لوث شرک و خبائث جاهلیت، و میآموزد آنها را کتاب: (قرآن) و حکمت. [۳۵] دعوت بکن مردم را بسوی پرورگار خود بوسیله حکمت یعنی -ادله و براهین قطعیه- و موعظه حسنه. [۳۶] چگونه میترسم من چیزی را که منشاء هیچگونه ضرر و ترس نیست و آن را شریک خدا قرار دادهاید و حال آنکه شما نمیترسید از اینکه بدون دلیل و برهان برای خدا شر یک قائل شدهاید، آیا کدام یک از این دو فرقه (مشرک و موحد) سزاوارترند از اینکه محفوظ از ترس باشند.