اسلام و رجعت

فهرست کتاب

ترجمۀ روایاتى که مرحوم مجلسى علیه الرحمه دربارهء رجعت در جلد ۱۳ بحار نقل فرموده‌اند:

ترجمۀ روایاتى که مرحوم مجلسى علیه الرحمه دربارهء رجعت در جلد ۱۳ بحار نقل فرموده‌اند:

۱- (ابی الخطاب) و (حمران بن اعین) خبر می‌دهند که «حضرت صادق÷فرموده: اول کسی که زمین برای او شکافته می‌شود و بدنیا بر می‌گردد حسین بن علی است، رجعت عمومی نیست، بر نمی‌گردد مگر کسی که ممحض در ایمان یا در شرک بوده باشد»

ترجمه راوی: بطوری که تمام علمای رجال می‌نویسند ابی الخطاب مؤسس و رئیس یکی از فرقه‌های مهم غلاة: (خطابیه) و جاعل حدیث و مورد لعن و مذمت شدید ائمه اطهار بود [۲۱۸]. بطوری که مرحوم مامقانی می‌نویسد شهید ثانی و صاحب مدارک روایات حمران بن اعین را بطور کلی تضعیف کرده‌اند [۲۱٩].

عنوان روایت: (ضعیف)

۲- (حماد) و (بکیر بن اعین) می‌گویند: «حضرت ابو جعفر فرموده پیغمبرص و علی÷رجعت می‌کنند».

ترجمه راوی: اینان را بیشتر علمای رجال از ثقات می‌دانند [۲۲۰].

عنوان روایت: (حسن)

۳- فضیل می‌گوید: «ابی جعفر÷فرمود: نگوئید جبت و طاغوت، و نگوئید رجعت، اگر بشما گفتند که قائل برجعت بوده‌اید، در جواب بگوئید ما امروز قائل باین نیستیم».

ترجمه راوی: فضیل مجهول الحال است [۲۲۱].

عنوان روایت: (ضعیف)

۴- (حماد) و (زراره) می‌گویند: «از حضرت ابی عبد الله قضیه رجعت را پرسیدم فرمود هنوز موقعش نرسیده، خداوند می‌گوید: ﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ يُحِيطُواْ بِعِلۡمِهِۦ وَلَمَّا يَأۡتِهِمۡ تَأۡوِيلُهُۥ[یونس: ۳٩]»

ترجمه راوی: اینان را علمای رجال توثیق کرده‌اند.

عنوان روایت: (حسن)

۵- (محمد بن عیسی یقطینی) خبر می‌دهد که «حضرت ابی عبد الله در ضمن تفسیر آیه -﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا[النمل: ۸۳] فرمود هر مؤمنی که کشته می‌شود باید بدنیا برگردد تا اینکه بمیرد، و هر یک از آنان که می‌میرند باید رجعت کنند تا اینکه کشته شوند».

ترجمه راوی: مرحوم شیخ در کتاب «رجال» و «فهرست» و محقق در «معتبر» و علامه در «مختلف» و شهید ثانی در «روض الجنان» و فاضل مقداد در «تنقیح» و ابن طاووس و صاحب «مدارک» و ذخیره همه روایات محمد بن عیسی یقطینی را بطور کلی تضعیف کرده و بعضی هم او را از غلاة می‌دانند [۲۲۲].

عنوان روایت: (ضعیف)

۶- (حسن بن مختار) می‌گوید: «حضرت ابی جعفر از ابی بصیر پرسید آیا اهل عراق منکر رجعت هستند؟ عرض کرد: بله، فرمود مگر در قرآن بآیه ﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗابر نخوردند؟».

ترجمه راوی: مرحوم شیخ و علامه و محقق در «معتبر» و شیخ بهائی در کتاب «مشرق الشمسين» روایات حسین بن مختار را بطور کلی ضعیف و خودش را نیز (واقفی) می‌دانند [۲۲۳].

عنوان روایت: (ضعیف)

٧- (جابر بن یزید) می‌گوید از ابی جعفر معنی آیه: ﴿وَلَئِن قُتِلۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَوۡ مُتُّمۡ...[آل‌عمران: ۱۵٧] را پرسیدند، فرمود «مراد از (سبیل الله) کشته شدن در راه علی و اولاد او است، هر کسی که باین آیه ایمان بیاورد، برای او کشته شدن و مردنی هست، زیرا کسی که کشته می‌شود باید زنده شود تا اینکه بمیرد و کسی که بمیرد باید زنده شود تا اینکه کشته شود».

ترجمه راوی: نجاشی می‌گوید: بسیاری از (غلاة) و ضعفا که از آن جمله عمر بن شمر و مفضل بن صالح و منخل بن جمیل و یوسف بن یعقوب می‌باشد روایات زیادی از جابر بن یزید جعفی نقل کرده‌اند، و خود جابر هم شخصی بود (مختلط) و روایات مربوط به احکام حلال و حرام کمتر از او دیده شده‌است.

فاضل جزائری (جابر) را رسماً از ضعفا قرار می‌دهد یعنی او را از کسانی می‌داند که روایتش بطور کلی ضعیف و غیر قابل قبول است.

شهید ثانی در ذیل کلمات علامه در خلاصه راجع به جابر آنجا که می‌گوید: روایتی که ضعفا از جابر روایت می‌کنند باید در آنها توقف نمود - می‌گوید: «توقف در روایاتی که ضعقا از جابر روایت کرده‌اند، کاملا بی‌مورد است، بلکه باید آنها را رسما رد کرد، سزاوار بود مصنف یعنی علامه در روایاتی که خود جابر روایت کرده‌است توقف کنند، زیرا مردم در مدح و مذمت جابر اختلاف کرده‌اند، این در صورتی است که قول جارح را مقدم ندانیم» یعنی در صورتی که قول جارح مقدم باشد – چنانکه عقیده خود شهید ثانی و بسیاری از علما هم بطوری که مشروحا نوشتم همین است- روایات خود جابر را نیز باید رد کرد.

ابن غضائری می‌گوید: گرچه جابر شخصاً ثقه و مرد خوبی است، ولی بسیاری از کسانی که از او روایت کرده‌اند از غلاة و ضعفا می‌باشند [۲۲۴].

عنوان روایت: (ضعیف) [۲۲۵].

در اینجا یادم آمد یک نکته‌ای را متذکر بشوم: بعضی از معاصرین ما، یکی از ادله‌ای که برای اثبات رجعت اقامه می‌کنند این است که می‌گوید: «چون علمای اهل سنت و جماعت روایات جابر را از لحاظ اینکه قائل برجعت بوده بطور کلی رد کرده‌اند، پس معلوم می‌شود که رجعت از مزایای تشیع و خصایص شیعه بوده‌است» ولی اینان اشتباه کرده‌اند، آنانی که جابر را مورد نکوهش قرار داده و روایاتش را رد کرده‌اند اساسا او را بعنوان شیعه دوازده امامی نمی‌شناختند. بلکه همه او را از لحاظ اینکه معتقد برجعت بود از غلاة یعنی (سبائیه)، پیرو عبد الله بن سباء تشخیص داده بودند، برای احراز صدق مقالم ممکن است به کتاب تنقیح المقال جلد اول، باب جابر مراجعه نمائید- پس از اینجا دانسته می‌شود که رجعت از عقاید و مزایای غلاة بوده‌است، نه شیعه دوازده امامی.

۸- عین مضمون روایت گذشته را، عیاشی نیز از (جابر) و (ابن مغیره) نقل می‌کند

ترجمه راوی: به صفحه (قبل) مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف)

٩- (حسین بن عمر بن یزید) خبر می‌دهد که «ابی عبد الله÷می‌فرمود گویا حمران ابن اعین و میسر بن عبد العزیز را در بین صفا و مروه، می‌بینم که مردم را با شمشیر‌های خود می‌زنند».

ترجمه راوی: حسین بن عمر بن یزید امامی ولی مجهول الحال است [۲۲۶].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۰- (محمد بن سنان) روایت می‌کند «موقعی که ابی عبد الله÷این آیه را تلاوت می‌کرد: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ[آل عمران: ۸۱] می‌فرمود مراد از این آیه این است که خداوند با پیغمبران عهد بسته که در رجعت به پیغمبر ایمان آورده و به علی÷یاری کنند، هر پیغمبری که خدا از زمان آدم تاکنون مبعوث کرده، همه را به دنیا بر می‌گرداند تا اینکه پیش روی علی÷قتال و جهاد بکنند».

ترجمه راوی: مرحوم شیخ و نجاشی و مفید و محقق در (معتبر) و علامه در (مختلف) و شهید ثانی و بسیاری از علمای رجال و فقهای بزرگ محمد بن سنان را رسما از ضعفا و غلاة می‌داند و بطوری که فضل بن شاذان می‌نویسد، این شخص از دروغگو‌های معروف نیز بوده‌است [۲۲٧].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۱- عین مضمون روایت گذشته را (عیاشی) نیز (از فیض بن ابی شیبه) روایت کرده‌است.

ترجمه راوی: فیض بن ابی شیبه اسمش در کتب رجال مذکور نیست و باصطلاح مهمل و گمنام است.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۲- (محمد بن سنان) و (منخل بن جمیل) و (عمار بن مسروق) خبر داده‌اند که (ابی جعفر÷در تفسیر آیه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢ [۲۲۸]فرموده مراد از (مدثر) محمد÷و مقصود از (قم فأنذر) قیام محمد است در رجعت برای انذار بشر، و در تفسیر این آیه ﴿إِنَّهَا لَإِحۡدَى ٱلۡكُبَرِ ٣٥ نَذِيرٗا...[المدثر: ۳۵-۳۶] [۲۲٩]فرمود مقصود این است که محمد در رجعت منذر بشر است، و نیز در تفسیر آیه ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ...[سبأ: ۲۸] فرمود مقصود از این آیه این است که پیغمبر در رجعت مبعوث بر تمام افراد بشر است [۲۳۰].

ترجمه راوی: محمد بن سنان از (غلاة) است - منخل بن جمیل نیز به عقیده تمام علمای رجال از (غلاة) است [۲۳۱]. عمار بن مسروق اسمش در کتب رجال ذکر نشده‌است.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۳- روات روایت گذشته از ابی جعفر÷نقل می‌کنند که «علی امیر المؤمنین÷می‌فرمود (مدثر) در موقع رجعت تحقق پیدا می‌کند، راوی می‌پرسید آیا پیش از قیامت حیات و موتی است؟ می‌فرماید بله».

ترجمه راوی: بصفحه قبل رجوع شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۴- (موسی بن سعدان) و (عبد الله بن قاسم حضرمی) خبر می‌دهند که «حضرت صادق فرمود: شیطان از خدا درخواست کرده بود که تا روز قیامت او را مهلت بدهد، خدا تقاضایش را اجابت نکرده فرمود تو را تا روز وقت معلوم خواهم مهلت داد، چون آن روز دَرْرِسَد شیطان با تمام پیروانش: آنانی که از زمان آدم تا آنروز آفریده شده‌اند – ظهور می‌کند، و علی÷رجعت می‌کند، و این آخرین رجعتهای آن حضرت است، هر امامی که در هر قرنی بوده با تمام مردمان نیکوکار و بدکار همان قرن با او رجعت خواهند کرد، در آن روز علی÷با اصحابش ظهور کرده و شیطان با پیروانش در کنار فرات، نزدیک کوفه در محلی که آن را (روحا) گویند با آنان روبرو شده و چنان جنگی با یکدیگر بکنند که از بدو خلقت عالم تا آن روز نظیر آن واقع نشده بود، گویا می‌بینم که اصحاب علی صد قدم عقب نشینی کرده و پای بعضی از آنان در میان آب فرات داخل می‌شود، در این موقع خداوند با جمعی از ملائکه که در میان ابری نشسته‌اند از آسمان پائین می‌آیند! و پیغمبر در حالی که حربه‌ای از نور در دستش باشد در پیش آن ابر بیاید، شیطان چون او را ببیند به عقب بر گردد، اصحابش باو می‌گویند، اکنون که ظفر یافتی کجا می‌روی؟ و در جواب می‌گوید آنچه که من می‌بینم شما نمی‌بینید، من از خداوند می‌ترسم، پیغمبر نزدیگ شیطان شده با یک ضربت او و اصحابش را هلاک می‌کند، سپس همه مردم به پرستش خدا مشغول شوند، شرک و کفر بکلی بر طرف گردد، و علی÷چهل و چهار هزار سال سلطنت می‌کند، تا اینکه از پشت مردی از شیعیانش هزار فرزند که همه پسر باشند بعمل آید».

ترجمه راوی: بطوری که علامه، در خلاصه و نجاشی و ابن غضائری می‌نویسند موسی بن سعدان از (غلاة) بوده‌است [۲۳۲]. عبد الله بن قاسم حضرمی طبق شهادت نجاشی، ابن غضائری و علامه در خلاصه و ابن داود مردی بسیار دروغگو و جعال حدیث بود، بعضی از اینان او را از (غلاة) و بعضی دیگر او را (واقفی) می‌دانند که از غلاة زیاد روایت می‌کرده‌است، در هر حال روایاتش را بطور کلی رد کرده‌اند [۲۳۳].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۵- (موسی بن سعدان)، (عبد الله بن قاسم)، (حسین بن احمد المنقری) و (یونس الظبیان) از ابی عبد الله÷روایت می‌کنند: «کسی که پیش از روز قیامت متصدی حساب خلایق است حسین بن علی است، روز قیامت روزی است که فقط مردم را بطرف بهشت و یا دوزخ می‌فرستند» [۲۳۴].

ترجمه راوی: علامه در خلاصه و مجلسی در وجیزه، و نجاشی و ابن داود و... روایات حسین ابن احمد المنقری را بطور کلی ضعیف و غیر قابل قبول می‌دانند [۲۳۵].

یونس الظبیان بطوری که نجاشی، ابن داود و ابن غضائری و فاضل جزائری می‌گویند، مردی بسیار دروغگو و جعال حدیث و از (غلاة) بوده‌است، طبق روایت که (کشی) نقل می‌کند حضرت رضا÷هزاران دفعه این شخص را بمناسبت غلوش لعنت کرده بود [۲۳۶].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۶- از (داود بن راشد) نقل شده که «ابی جعفر فرموده اول کسی که رجعت می‌کند، حسین بن علی است، آن قدر سلطنت می‌کند که از پیری ابروانش بر روی دیده‌اش آویخته شود»

ترجمه راوی: داود بن راشد امامی و مجهول الحال است [۲۳٧].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱٧- همین مضمون را جمعی دیگر که منتهی به (داود) می‌شود نیز نقل کرده‌اند.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۸- (احمد بن محمد السیاری) از حضرت صادق÷نقل می‌کند که در تفسیر این آیه ﴿يَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ يُفۡتَنُونَ ١٣[الذاریات: ۱۳] [۲۳۸]فرمود «مردم در رجعت برای اینکه هر کسی به حقیقتش برگردد ذوب کرده می‌شوند همانطوریکه طلا را ذوب می‌کنند».

ترجمه راوی: احمد بن محمد السیاری بطوری که نجاشی و ابن غضائری و علامه در خلاصه و مجلسی در وجیزه و ابن داود و... می‌نویسد از (غلاة) و قائل به تناسخ هم بوده‌است [۲۳٩].

عنوان روایت: (ضعیف) [۲۴۰].

۱٩- (محمد بن عیسی یقطینی) و (قاسم) از ابی ابراهیم÷روایت کردند که فرمود تمام نفوس گذشته برای اینکه از دشمنانشان انتقام بکشند با آنان رجعت می‌کنند، و بعد از آنان سی ماه زندگانی کرده سپس همه در یک شب می‌میرند.

ترجمه راوی: محمد بن عیسی یقطینی از (غلاة) بوده‌است به صفحه (۱۳۶) مراجعه شود – و (قاسم) مجهول الحال است.

عنوان روایت: (ضعیف)

۲۰- بطوری که (محمد بن عیسی یقطینی) و جمعی نقل کرده‌اند، (محمد بن عبد الله بن حسین) می‌گوید «پدرم از حضرت صادق پرسید: درباره رجعت چه می‌گوئی؟ فرمود آنچه را که خدا در قرآن فرموده: ﴿...تِلۡكَ إِذٗا كَرَّةٌ خَاسِرَةٞ ١٢[النازعات: ۱۲] و تفسیر این آیه بیست و پنج شب پیش از نزولش به پیغمبر رسیده بود و....!».

ترجمه راوی: محمد بن عبد الله بن حسین: امامی و مجهول الحال است [۲۴۱].

عنوان روایت: (ضعیف)

۲۱- بطوری که (ابن ابی عثمان) و (محمد بن سلیمان دیلمی) نقل کرده‌اند (سلیمان دیلمی) می‌گوید: «از حضرت صادق تفسیر این آیه را پرسیدم: ﴿...إِذۡ جَعَلَ فِيكُمۡ أَنۢبِيَآءَ وَجَعَلَكُم مُّلُوكٗا[المائدة: ۲۰] فرمود مقصود از (انبیاء) پیغمبرص و ابراهیم و اسمعیل و... و مراد از (ملوک) ائمه می‌باشند، عرض کردم پادشاهی کجا را بشما داده‌اند؟ فرمود پادشاهی بهشت و رجعت را».

ترجمه راوی: ابن ابی عثمان مورد لعن اغلب علمای رجال و از (غلاة) یعنی از پیروان مذهب (علیائیه) بوده‌است [۲۴۲]بطوری که مرحوم شیخ در رجالش و ابن غضائری و نجاشی و... می‌نویسند. محمد بن سلیمان الدیلمی نیز از (غلاة) بوده‌است و روایاتش را بطور کلی تضعیف کرده‌اند [۲۴۳]. سلیمان دیلمی هم طبق شهادت کشی و ابن غضائری و نجاشی و علامه در قسم ثانی از خلاصه از (غلاة) و مردی بود بسیار دروغگو [۲۴۴].

عنوان روایت: (ضعیف) [۲۴۵]

۲۲- (معلی بن خنیس) می‌گوید: «حضرت صادق فرمود اول کس که رجعت می‌کند حسین بن علی است، سپس فرمود مراد از این آیه: ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖ[القصص: ۸۵]»

ترجمه راوی: بطوری که ابن غضائری می‌نویسد: معلی بن خنیس از (غلاة) یعنی از پیروان مذهب (مغیره) و مورد اعتماد سایر فرق غلاة بوده، و از همین جهت داود بن علی او را بقتل رسانده بود، نجاشی و علامه نیز روایاتش را ضعیف می‌داند [۲۴۶].

عنوان روایت: (ضعیف)

۲۳- (محمد بن خالد البرقی) و (محمد بن حسن بن عبد الله الاطرش) از حضرت باقر روایت کرده‌اند که علی امیر المؤمنین÷فرمود: «ما پیش از خلقت مخلوقات در زیر سقفی از نور سبز بودیم که نه آفتاب بود و نه ماه، نه روز بود و نه شب، و چون پیغمبرانرا آفرید از آنان عهد گرفت که بما ایمان بیاروند و ما را یاری کنند، تا اینکه می‌گوید – هنوز هیچ پیغمبری بما نصرت نکرد، ولی در رجعت ما را یاری خواهند کرد- تا اینکه می‌گوید- تعجب می‌کنم از مرده‌هائی که خدا آنان را زنده گرداند و گروه گروه از قبر بیرون آیند و لبیک گویان صدا بلند کنند- تا اینکه گوید منم صاحب رجعت‌ها و بهشت و دوزخ و بازگشت خلایق بسوی من است و حساب آنان نیز با من خواهد بود. منم آن که ابر و باد رعد و برق و نور و ظلمت و کوهها و دریا‌ها و ستاره‌ها و آفتاب و ماه همه مسخرم هستند و...».

ترجمه راوی: بطوری که نجاشی می‌نویسد محمد بن خالد البرقی مردی ادیب ولی ضعیف الحدیث بود، ابن غضائری می‌گوید ایشان از ضعفا زیاد روایت می‌کرد و بروایات مرسله هم خیلی اعتماد می‌نمود- ابن داود نیز ایرا در عداد ضعفا قرار داده‌است [۲۴٧]محمد بن حسین بن عبد الله الاطرش اسمش در کتب رجال ذکر نشده و باصطلاح مهمل است

عنوان روایت: (ضعیف)

۲۴- (محمد بن مسعود العیاشی) از (صالح بن میثم) روایت کرده که از حضرت باقر÷تفسیر این آیه را پرسیدم -﴿...وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا وَإِلَيۡهِ يُرۡجَعُونَ ٨٣[آل عمران: ۸۳] فرمود ظهور و تحقق این آیه و قتی است که علی÷می‌گوید من نسبت بسایر مردم سزاوارترم بمضمون این آیه: ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَا يَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن يَمُوتُۚ بَلَىٰ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٣٨[النحل: ۳۸].

ترجمه راوی: محمد بن مسعود عیاشی گرچه مورد توثیق علمای رجال می‌باشد – مگر مرحوم شیخ محمد نجل شهید ثانی که در وثاقتش خدشته کرده‌است- ؛ ولی چون غالباً از ضعفا روایت می‌کرد از اینرو روایاتش چندان مورد اعتماد نیست، در هر حال این روایت از لحاظ ارسال ضعیف است، زیرا عیاشی بطوری که مرحوم شیخ در رجالش می‌نویسد از کسانی‌است که از ائمه() روایت نکرده، ظاهرش این است که زمان ائمه را درک نکرده باشد؛ بنا بر این نمی‌تواند بدون واسطه از صالح بن میثم که از اصحاب حضرت باقر بوده نقل روایت کند، زیرا صالح بر فرض اینکه پس از وفات حضرت باقر که در سال (۱۱۴) بوده صد و بیست سال هم عمر کرده باشد، باز نمی‌توان تصور کرد که عیاشی بتواند او را ملاقات نماید، زیرا وفات حضرت عسکری در سال (۲۶۰) و موقع غیبت کبری در سال (۳۲۸) بوده‌است.

عنوان روایت: (ضعیف)

۲۵- (عامر بن معقل) از ابی حمزه نقل می‌کند که «حضرت ابی جعفر به او فرموده بود از جلالت علی÷همین بس که اهل رجعت را می‌کشد و اهل بهشت را تزویج می‌کند».

ترجمه راوی: عامر بن معقل مهمل و گمنام است.

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل)

۲۶- صاحب کتاب «منتخب البصاير» عین همین مضمون را نیز از عامر بن معقل نقل می‌کند.

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل)

۲٧- در تفسیر (علی بن ابراهیم) از حضرت صادق روایت شده که تمام پیغمبران رجعت می‌کنند برای اینکه به علی÷یاری کنند، همین است معنی آیه ﴿...لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥ...[آل‌عمران: ۸۱].

عنوان روایت: (حسن)

۲۸- (سلیمان بن داود المنقری) از شهر بن حوشب نقل می‌کند که «حجاج باو گفته بود تفسیر این آیه مرا عاجز کرده و معنی آن را نمی‌فهمم: ﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦ...[النساء: ۱۵٩]. بخدا قسم امر می‌کنم تمام افراد یهودی و نصرانی را گردن بزنند (شهر) گفت: مراد از این آیه این نیست که فهمیده‌اید؛ مقصود این است که عیسی پیش از قیامت از آسمان بدنیا نزول می‌کند و تمام افراد یهود و غیره باو ایمان می‌آورند و در بهشت سر حضرت مهدی÷نماز می‌گذارند، حجاج گفت تو این را از کجا فهمیدی شهر گفت از حضرت باقر÷شنیده‌ام».

ترجمه راوی: ابن غضائری می‌گوید سلیمان بن داود المنقری جدا ضعیف است و در مسائل مهمه زیاد حدیث جعل می‌کرد. علامه در قسم ثانی از خلاصه و مجلسی او را در عداد ضعفا قرار داده اند [۲۴۸]. شهر بن حوشب امامی ولی مجهول الحال است [۲۴٩].

عنوان روایت: (ضعیف)

۲٩- علی بن ابراهیم در تفسیرش در ذیل این آیه ﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ يُحِيطُواْ بِعِلۡمِهِۦ وَلَمَّا يَأۡتِهِمۡ تَأۡوِيلُهُۥۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ...[یونس: ۳٩] [۲۵۰]می‌گوید: روایت شده که این آیه درباره رجعت نازل شده‌است.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۲۵۱]

۳۰- (علی بن ابراهیم) در ذیل آیه ﴿وَلَوۡ أَنَّ لِكُلِّ نَفۡسٖ ظَلَمَتۡ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ لَٱفۡتَدَتۡ بِهِۦ...[یونس: ۵۴] [۲۵۲]. می‌گوید: «مرویست که این آیه اصلا اینطور بوده‌است: «وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ آل محمد حقَّهم» ما في الأرض (جميعا) لافتدت به في ذلك الوقت، یعنی الرجعه».

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۲۵۳]

۳۱- علی بن ابراهیم می‌گوید: «از حضرت صادق÷معنی این آیه را پرسیدند: ﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا[النمل: ۸۳] [۲۵۴]فرمود، مردم درباره‌اش چه می‌گویند؟ سائل گفت می‌گویند که راجع به قیامت است، فرمود مگر خداوند در قیامت از هر امت فوجی را محشور کرده و بقیه را بحال خودشان و اگذار می‌کند؟ نه، این طور نیست، این آیه مربوط برجعت است آیه راجع به قیامت این است: ﴿...وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا ٤٧[الکهف: ۴٧]».

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۲۵۵]

۳۲- بطوری که (عمر بن عبد العزیز) و (ابراهیم بن منیر) خبر می‌دهند معاویه ابن عمار می‌گوید آیه ﴿...فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗارا [۲۵۶]در حضور حضرت صادق تلاوت کردم، فرمود این آیه راجع به دشمنان ما هست که در رجعت (عذره) می‌خورند.

ترجمه راوی: علمای رجال مانند: علامه، نجاشی، ابن داود و کشی و مجلسی در وجیزه و... عمر بن عبد العزیز را از ضعفا و حتی بعضی او را از (غلاة) می‌دانند، فضل بن شاذان می‌گوید این مرد اغلب چیزهای قبیح و منکر را روایت می‌کرده‌است [۲۵٧]. ابراهیم بن منیر امامی ولی مجهول الحال است [۲۵۸].

عنوان روایت: (ضعیف)

۳۳- «در کتاب منتخب البصائر نیز عین همین مضمون از همین روات نقل شده‌است.».

۳۴- (علی بن ابراهیم) در ذیل این آیه: ﴿وَحَرَٰمٌ عَلَىٰ قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَآ أَنَّهُمۡ لَا يَرۡجِعُونَ ٩٥[الأنبیاء: ٩۵]. از جمعی روایت کرده که «حضرت صادق و حضرت باقر÷فرموده‌اند هر قریه‌ای که خداوند اهلش را در اثر عذاب هلاک بکند، در رجعت بر نمی‌گردند» [۲۵٩]، سپس می‌گوید: این آیه بزرگترین دلیل رجعت است، زیرا احدی از مسلمین انکار ندارد که تمام مردم: چه آنانی که در اثر عذاب هلاک شده و چه آنانی که هلاک نشده‌اند، بسوی قیامت بر می‌گردند، پس اینکه خدا در اینجا می‌گوید هلاک شدگان بعذاب بر نمی‌گردند باید مرادش رجعت باشد، یعنی آنانی که در اثر عذاب هلاکشان می‌کنیم در رجعت برنمی‌گردند، ولی در قیامت برای اینکه داخل در جهنم شوند خواهند بر گشت.

عنوان روایت: (حسن)

۳۵- علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش از جمعی روایت کرده که حضرت صادق فرموده «پیغمبرص یک روز رفت در مسجد دید علی÷در حالتی که سرش را روی مجموعه ریکی گذارده، خوابیده‌است، با پایش او را تکانی داده فرمود بلند شو ای «دابة خدا» در این بین یکی از اصحاب عرض کرد آیا ما هم می‌توانیم یکدیگر را باین اسم بنامیم؟ فرمود: نه بخدا، این از اسمهای مخصوص به علی است؛ علی است همان (دابه) ای که خدا می‌گوید: -﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢[النمل: ۸۲] [۲۶۰]سپس رو کرد به علی÷و فرمود: خدا در آخر الزمان تو را با نیکوترین صورتی خروج می‌دهد، راوی به حضرت صادق عرض می‌کند سنی‌ها در این آیه (تكلمهم): مشتق از (كلم) قرائت می‌کند، فرمود زخمین کند خدا آنانرا با آتش جهنم، باید (تكلمهم) مشتق از کلام قرائت کرد».

عنوان روایت: (حسن)

۳۶- علی بن ابراهیم در تفسیرش در ذیل این آیه ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ[غافر: ۱۱] [۲۶۱]می‌گوید: حضرت صادق فرموده این آیه درباره رجعت است.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۲۶۲]

۳٧- علی بن ابراهیم در ضمن تفسیر این آیه ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖ[القصص: ۸۵] بوسیله جمعی از (یحی حلبی) و (ابی خالد کابلی) روایت کرده که «علی بن حسین÷فرموده مراد از این آیه رجعت پیغمبر اکرم است»

ترجمه راوی: یحی حلبی مهمل و گمنام است [۲۶۳]، ابی خالد کابلی بطوری که صاحب کتاب (حاوی) می‌نویسد از ضعفا می‌باشد [۲۶۴].

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل).

۳۸ـ مفسر نامبرده از (حسن بن علی بن ابی حمزه) و (علی بن ابی حمزه) روایت کرده: «ابی بصیر پس از اینکه این آیه را ﴿فَمَا لَهُۥ مِن قُوَّةٖ وَلَا نَاصِرٖ ١٠تفسیر کرد، از او پرسیدند معنی این آیه را ﴿إِنَّهُمۡ يَكِيدُونَ كَيۡدٗا ١٥؟ ابی بصیر گفت: چون در باره پیغمبر و علی و فاطمه حیله کردند، لذا خدا فرمود ﴿إِنَّهُمۡ يَكِيدُونَ كَيۡدٗا ١٥ وَأَكِيدُ كَيۡدٗا ١٦ فَمَهِّلِ ٱلۡكَٰفِرِينَ[الطارق: ۱۵-۱٧]، چه اگر قائم ÷قیام بکند برای من از جبارین قریش و بنی امیه انتقام می‌گیرد».

ترجمه راوی: حسن بن علی بن ابی حمزه باتفاق علمای رجال واقفی بوده، ابن غضائری و علامه و ابن داود رسماً او را از ضعفاء می‌دانند، و طبق چند روایتیکه کشی نقل می‌کند مردی بسیار دروغگو و متهم در دین بوده‌است [۲۶۵]. علی بن ابی حمزه نیز باتفاق اغلب علمای رجال واقفی و بعقیده بعضی مردی دروغگو و متهم در دین بوده‌است [۲۶۶].

عنوان روایت: (ضعیف)

۳٩ـ در تفسیر مزبور در ذیل این آیه: ﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لَّكَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ ٤[الضحى: ۴] از روات نامبرده از حضرت روایت شده که «مراد از (آخرت) رجعت پیغمبر است».

عنوان روایت: (ضعیف)

۴۰ـ (تمیم قریشی) و (عبد الله بن تمیم) روایت می‌کنند: «مأمون از حضرت رضا ÷پرسیده درباره رجعت چه می‌گوئی؟ فرمود رجعت در میان امم گذشته بوده و قرآن نیز بآن ناطق است، پیغمبر فرمود آنچه که در بین امم گذشته واقع شده بدون کم و زیاد و در این امت نیز واقع خواهد شد» [۲۶٧].

ترجمه راوی: علامه در خلاصه، و مجلسی در وجیزه وابن داود و ابن غضائری تمیم قریشی را از ضعفا می‌دانند [۲۶۸]. عبد الله بن تمیم ظاهراً مهمل است.

عنوان راویت: (ضعیف)

۴۱- (محمد بن علی الکوفی) از جمعی روایت کرده که (ابن کواء) به علی امیر المؤمنین عرض کرد «اینکه می‌فرمودید: «العجب كل العجب بين جمادي ورجب» مقصود از این چیست، فرمودان امر عجیب عبارات است از جمع شدن چیزهای پراکنده و زنده شدن اموات و.........».

ترجمه راوی: بطوریکه شیخ در فهرست و کشی در رجالش می‌نویسند محمد بن علی کوفی از غلاة و مردی مدلس بود، از فضل بن شاذان نقل شده کسانی که بدورغگوئی مشهورند این چند نفرند: ابو الخطاب، یونس بن ظبیان، یزید الصایغ ومحمد بن سنان ومحمد بن علی کوفی ابو سمینه، ولی در بین آنان ابو سمینه در این باره بیشتر شهرت دارد [۲۶٩].

عنوان روایت: (ضعیف)

۴۲ـ (عثمان بن عیسی) از جمعی روایت کرده که (عبایه) می‌گوید «از علی ÷شنیدم می‌فرمود در مصر منبری بنا کرده و شهر دمشق را خراب می‌کنم، و یهود و نصاری را از تمام شهر‌های عرب بیرون می‌کنم و اعراب را با این عصایم می‌رانم، عبایه عرض کرد مثل اینکه خبر می‌دهی پس از مردن زنده می‌شوید، فرمود نه، من بر نمی‌گردم، اینها را مردی از اولادم انجام می‌دهد».

ترجمه راوی: فاضل جزائری در (حاوی) و محقق در (معتبر) و محقق اردبیلی در (مجمع الفائده) و فاضل مقداد در (تنقیح) و علامه در قسم ثانی از خلاصه، وصاحب مدارک و.............. عثمان بن عیسی را از ضعفا قرار داده و او را واقفی می‌دانند [۲٧۰].

عنوان روایت: (ضعیف)

۴۳ـ (عبد الله بن مسکان) از حضرت صادق روایت کرده که در تفسیر این آیه: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ لَمَآ ءَاتَيۡتُكُم مِّن كِتَٰبٖ وَحِكۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَكُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥ[آل عمران: ۸۱] فرمودند «خداوند از عصر آدم تا زمان پیغمبر خاتم هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد مگر آنکه آنانرا بدنیا بر می‌گرداند، تا اینکه به علی ÷یاری کنند وبه پیغمبر خاتم ایمان آورند».

ترجمه راوی: عبد الله بن مسکان گر چه مورد توثیق علمای رجال است، ولی بطوریکه (کشی) از یونس نقل می‌کند این شخص جز حدیث «من أدرك المَشْعَر فقد أدرك الحج» چیزی از حضرت صادق ÷نشنیده‌است، مرحوم علامه نیز همین مضمونرا از نجاشی نقل می‌کند. ونیز کشی در رجالش می‌نویسد: ابو النصر محمد بن مسعود می‌گوید: عبد الله بن مسکان هیچوقت در مجلس حضرت صادق ورود نمی‌کرد، برای اینکه مبادا نتواند احترامات او را چنانکه باید ایفا نماید، فقط از اصحاب او حدیث می شنیده و نقل می‌کرد [۲٧۱].

بنابر این ممکن است بگوئیم روایاتیکه مشعرست بر اینکه عبد الله بن مسکان آنها را بدون واسطه از حضرت صادق نقل کرده که از آن جمله همین روایت است، همه مرسل باشند.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل).

۴۴ـ (عمرو بن شمر) می‌گوید: «یک روز در مجلس حضرت ابی جعفر ÷اسم جابر بن یزید جعفی در میان آمد، فرمود خدا رحمت کند جابر را، مراتب علم او بجائی رسیده بود که تاویل این آیه را می‌دانست -﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖیعنی «لرادُّك إلى الرَّجْعَة».

ترجمه راوی: بطوریکه نجاشی می‌نویسد: عمرو بن شمر جدا ضعیف است و روایات چندی بنام جابر جعل کرده‌است، و علامه و ابن غضائری نیز این شخص را در شماره ضعفا قرار داده‌اند [۲٧۲].

عنوان روایت: (ضعیف).

۴۵- (سهل بن زیاد) و (محمد بن فضیل) و (جابر) از حضرت باقر روایت کرده‌اند که «حسین بن علی پیش از اینکه شهید بشود، باصحابش گفته بود: پیغمبر بمن فرموده پسر من! تو را بعد از این بعراق خواهند برد، و آن سرزمینی است که تمام پیغمبران در آنجا با هم ملاقات می‌کنند ـ تا اینکه می‌گوید ـ من اول کسی هستم که زمین برای او شکافته می‌شود، و سپس خروج می‌کنم و در همان موقع علی امیر المؤمنین نیز خروج میکند و (قائم) ما قیام می‌کند، پس از آن جماعتی از آسمان که هرگز بزمین نیامده بوده از طرف خدا به من ورود می‌کنند، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لشکرهای چندی از ملائکه نیز نزد من نزول می‌کنند، محمد و علی و من و برادرم و همه آنانیکه خدا بآنان منت گذارده‌است، با مرکبهای خدائی یعنی با اسبها و شترهای ابلق نوری که کسی بآنها سوار نشده بود، بزمین نزول خواهند کرد! تا اینکه می‌گوید ـ هر قدر که خدا خواسته باشد در دنیا توقف می‌کنم، سپس خدا از مسجد کوفه چشمه‌ای از (روغن) و چشمه‌ای از (آب) و چشمه‌ای از (شیر) بیرون می‌آورد، بعد از آن، علی ÷شمشیر را بمن می‌دهد و بطرف مشرق و مغرب مبعوثم می‌کند، تمام دشمنان خدا را می‌کشم حتی هندوستان را فتح می‌کنم -تا اینکه می‌گوید- در آن وقت کسی از شیعیان ما نمی‌ماند مگر آنکه خدا ملکی بسوی او اعزام می‌کند که گرد و خاک را از روی او پاک کند، و منزل‌ها و ازواج بهشتی او را باو معرفی نماید».

ترجمه راوی: سهیل بن زیاد رازی از (غلاة) و جعال حدیث بود، بطوری که نجاشی وابن غضائری می‌نویسند، احمد بن محمد عیسی او را بمناسبت این که از غلاة و بسیار دروغگو بود از قم به ری تبعید کرده بود، طبق روایاتیکه در (تحریر طاووسی) و در (رجال کشی) نقل شده فضل بن شاذان می‌گفت سهل بن زیاد رازی مرد احمقی بوده‌است، سایر علمای وفقها مانند شیخ در (فهرست) و علامه در (خلاصه) و محقق در (شرایع) و شهید ثانی و صاحب مدارک و محقق اردبیلی و محقق سبزواری و شیخ بهائی و ملا صالح مازندرانی و............... نیز روایات (سهل) را تضعیف کرده‌اند [۲٧۳].

محمد بن فضیل بطوریکه شیخ در رجالش و علامه در خلاصه و ابن داود می‌نویسد از (غلاة) بوده‌است [۲٧۴].

جابر به صفحه (۱۳٧) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف).

۴۶ـ صاحب کتاب «منتخب البصائر» نیز همین مضمونرا از جمعی که منتهی به (سهل بن زیاد) می‌شود روایت کرده‌است.

عنوان روایت: (ضعیف).

۴٧ـ (موسی الحناط) می‌گوید از حضرت صادق شنیدم که می‌فرمود «روز خدا سه روز است: روز قیام قائم و روز رجعت و روز قیامت».

ترجمه راوی: طبق شهادت ابن غضائری و علامه در خلاصه موسی بن سعدان الحناط از (غلاة) بوده‌است، نجاشی و ابن داود نیز او را از ضعفا می‌دانند [۲٧۵].

عنوان روایت: (ضعیف).

۴۸ـ همین مضمونرا (محمد بن حسن المیثمی) و (مثنی الحناط) از حضرت باقر روایت کرده‌اند.

ترجمه راوی: محمد بن حسن المیثمی اسمش در کتب رجال ذکر نشده [۲٧۶]مثنی الحناط امامی ولی مجهول الحال است [۲٧٧].

عنوان روایت: (ضعیف).

۴٩ـ همین مضمونرا جمعی نیز از (مثنی الحناط) روایت کرده‌اند.

عنوان روایت: (ضعیف).

۵۰ـ «معلی بن خنیس» می‌گوید «از حضرت صادق شنیدم که می‌فرمود اول کسیکه رجعت می‌کند حسین بن علی است، چهل هزار سال در زمین مکث خواهد کرد».

ترجمه راوی: معلی بن خنیس از غلاة بوده‌است به صفحه (۱۴۶) [ترجمه راوی روایت شماره ۲۲] مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف و مرسل) [۲٧۸].

۵۱ـ (محمد بن سنان) و منخل بن جمیل و (جابر) از حضرت باقر روایت کردند که فرمود «هر مؤمنی برای او کشته شدن و مردنی هست، هر کسیکه کشته می‌شود و یا می‌میرد باید رجعت کند تا اینکه بمیرد و کشته شود، راوی می‌گوید بعد من این آیه را تلاوت کردم ﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ[الأنبیاء: ۳۵] فرمود (وَ مَنْشُوْرَةٌ) گفتم مَنْشُوْرَةٌ چیست؟ فرمود آنچه که به پیغمبر نازل شده این طور بوده‌است: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ وَ مَنْشُوْرَةٌ.

ترجمه راوی: محمد بن سنان و منخل بن جمیل هر در از (غلاة) می‌باشند به ترجمه راوی روایت شماره ۱۰ وشماره ۱۲ مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف)

۵۲ـ (بریده اسمی) می‌گوید «پیغمبر فرمود چگونه می‌شود حال شما وقتیکه امت من از ظهور مهدی مایوس شوند و از جرم آفتاب صدائی می‌رسد -تا اینکه راوی می‌گوید- کدام یک از عمرها درازترست فرمود عمر آخری دو برابر اولی است».

ترجمه راوی: بریده اسمی مجهول الحال است [۲٧٩].

عنوان روایت: (ضعیف).

۵۳ـ (عمر بن عبد العزیز) می‌گوید: «جمیل بن دراج تفسیر این آیه را از حضرت صادق: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ ٥١[غافر: ۵۱] فرمود مضمون این آیه در موقع رجعت تحقق پیدا می‌کند، مگر نمی‌دانی که بسیاری از پیغمبران و ائمه کشته شدند و کسی بآنان یاری نکرد؟ سپس معنی این آیه را سؤال کردم ﴿وَٱسۡتَمِعۡ يَوۡمَ يُنَادِ ٱلۡمُنَادِ مِن مَّكَانٖ قَرِيبٖ ٤١ يَوۡمَ يَسۡمَعُونَ ٱلصَّيۡحَةَ بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلۡخُرُوجِ ٤٢[ق: ۴۱-۴۲] فرمود راجع بموقع رجعت است».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ۳۲ مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف).

۵۴ـ (علی بن ابراهیم قمی) نیز عین همین مضمون را از روات نامبرده نقل می‌کند.

عنوان روایت: (ضعیف).

۵۵ـ (عبد الله بن محمد بن عیسی) بوسیله جمعی از زراره نقل می‌کند که حضرت باقر فرمود «هر کس که کشته می‌شود حتماً باید رجعت بکند تا اینکه شربت مرگ را بچشد».

ترجمه راوی: عبد الله بن محمد بن عیسی مهمل و مجهول الحال است [۲۸۰].

عنوان راویت: (ضعیف).

۵۶ـ عین همین مضمون را عیاشی نیز از راوی نامبرده روایت کرده‌است.

عنوان روایت: (ضعیف).

۵٧ـ (صفوان) می‌گوید: «از حضرت رضا شنیدم که می‌فرمود هر یک از مؤمنین که می‌میرد در روز رجعت کشته می‌شود و هر که از آنان که کشته می‌شود در آن روز می‌میرد».

ترجمه راوی: روات این روایت از ثقات می‌باشند.

عنوان روایت: (حسن)

۵۸ـ (عبد الله بن محمد بن عیسی) و (ابو جمیله مفضل بن صالح) از حضرت صادق روایت کرده‌اند که «پیغمبر فرمود چگونه می‌شود حال شما قریش وقتیکه بعد از من کافر شوید و مرا در میان لشکری به بینید که صورت‌ها و گردن‌های شما را با شمشیر می‌زنم؟ و...........».

ترجمه راوی: (عبد الله بن محمد بن عیسی) به ترجمه راوی روایت شماره ۵۵ مراجعه کنید، بطوریکه ابن غضائری و علامه در حالصه می‌نویسند ابو جمیله مفضل بن صالح مردی بسیار دروغگو و جعال حدیث بوده‌است و سایر علمای رجال مانند نجاشی و ابن داود و مجلسی و........... او را رسماً در شماره ضعفاً قراد داده و بعضی نیز او را از غلاة می‌دانند [۲۸۱].

عنوان روایت: (ضعیف)

۵٩ـ (محمد بن عیسی یقطینی) بوسیله جمعی از حضرت صادق روایت کرده که فرمود «این آیه ﴿وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلٗا ٧٢راجع برجعت است».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ۵ مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف).

۶۰ـ همین مضمون را (عیاشی) نیز از (علی حلبی) نقل می‌کند.

ترجمه راوی: علی حلبی مهمل و مجهول الحال است.

عنوان روایت: (ضعیف).

۶۱ـ (یقطینی) و (عبد الله بن عطا) می‌گویند «حضرت باقر فرموده من در (منی) مریض بودم و پدرم نیز نزدم بود، یکی از غلامان به پدرم اظهار کرد طائفه‌ای از عراق آمدند و می‌خواهند شرفیات شوند، فرمود اینانرا داخل خیمه کن، زمانی نگذشت که دیدم صدای خنده پدرم بلند شد، چون من بیمار بودم از اثر آن متأثر شدم، سپس نزد من آمد فرمود معلوم می‌شود از خنده من محزون شدی، سبب را پرسیدم، فرمود اینها چیزی از من پرسیدند که پدرانت از آن خبر داده بودند و اینان نسبت به آن ایمان داشتند من از فرط مسرت خندیدم که در بین مردم کسانی هستند که به آن ایمان دارند، عرض کردم چه چیز از شما پرسیده بودند؟ فرموده پرسیده بودند «مردگان کی زنده می‌شوند که بازندگان درباره (دین) قتال بکنند».

ترجمه راوی: عبد الله بن عطا مهمل و مجهول الحال است.

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل)

۶۲ـ در کتاب منتخب البصائر نیز همین مضمون از عبد الله بن عطا روایت شده‌است.

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل)

۶۳ـ (حنان بن سدیر) از پدرش نقل می‌کند «که از حضرت باقر مسأله رجعت را پرسیدم سه بار فرمود (قدریه) آن را انکار می‌کنند».

ترجمه راوی: حنان بن سدیر بعقیده صاحب تنقیح از (غلاة) یعنی از پیروان مذهب کیسانیه و بعقیده شیخ و علامه و ابن داود و............. واقفی بوده‌است [۲۸۲].

عنوان راویت: (ضعیف).

۶۴ـ (وهیب بن حفص) از ابی بصیر نقل می‌کند که «بحضرت باقر ÷ عرض کردم ما در بین خود صحبت می‌کنیم که عمر بن ذر نمی‌میرد تا اینکه با قائم آل محمد قتال بکند، فرمود مَثَل (ابن ذر) مَثَل مردی است در بنی اسرائیل که او را (عبد ربه) می‌گفتند و اصحابش را دعوت بضلالت می‌کرد، و قتیکه مرد، اصحابش روی قبر او جمع شده می‌گفتند این شخص وقتیکه از قبر بیرون آید و............».

ترجمه راوی: وهیب بن حفص امامی ولی مجهول الحال است [۲۸۳].

عنوان روایت: (ضعیف).

۶۵ـ (محمد بن سنان) بوسیله شخصی از حضرت صادق نقل می‌کند که «پیغمبر فرمود وقتیکه خدا مرا بآسمان برد از پشت پرده با من صحبتهائی کرد، از آن جمله این بود: علی آخرین کسی است که او را قبض روح می‌کنم، علی است همان (دابه) ای که با مردم سخن می‌گوید، علی را به تمام چیزهائی که بتو وحی می‌کنم آگاه می‌سازم، نباید چیزیرا از او کتمان بکنی ـ تا اینکه می‌گوید ـ بین من و تو جز علی سری نسیت».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ۱۰ مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف).

۶۶ـ (ابان بن ابی عیاش) می‌گوید ابو الطفیل مسأله رجعت را از جمعی از اهل بدر و از سلمان و مقداد و ابی بن کعب بمن خبر داده، سپس گفت همینکه این مسأله را از آنان شنیدم در کوفه به علی ÷عرضه داشتم، فرمود این علم مخصوصی است که سزاوار نیست امت پیغمبر آن را ندانسته باشند تا اینکه می‌گوید ـ سپس معرفی (دابة الأرض) را از حضرت خواستار شدم، فرمود کسی است که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود، و زن می‌گیرد، گفتم، چه کسی است؟ فرمود پروردگار زمین است و سکون زمین بوسیله اوست، عرض کردم نفهمیدم، فرمود صدیق وفاروق این امت است........!».

ترجمه راوی: بسیاری از علمای رجال که از آن جمله شیخ و علامه هستند ابان بن ابی عیاش را در شماره ضعفا قرار داده‌اند، سید علی بن احمد عقیقی می‌گوید این شخص فاسد المذهب بوده‌است [۲۸۴].

عنوان روایت: (ضعیف).

۶٧ـ (سلام بن مستنیر) از حضرت صادق روایت کرده که «فرمود ایشان: ـ خلفا خودشانرا بنام‌هائی نامیدند که خدا جز علی کسی را بآن نام ننامیده‌است، ولی تأویل آن نامها هنوز بظهور نرسیده، گفتم کی بظهور می‌رسد؟ فرمود وقتیکه خدا پیغمبران و تمام مؤمنین را پیش روی خودش جمع کند، تا اینکه آن حضرت را یاری کنند، همین است معنی این آیه ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ[آل‌عمران: ۸۱] در آن روز پیغمبر بیرق خود را بعلی می‌دهد و بر همه افراد بشر حکمرانی خواهد کرد».

ترجمه راوی: سلام بن مستنیر امامی ولی مجهول الحال است [۲۸۵].

عنوان روایت: (ضعیف).

۶۸ـ عیاشی از زراره نقل می‌کند که «حضرت صادق پس از تلاوت این آیه: ﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِفرمود کسیکه کشته می‌شود چون شربت مرگ را نمی‌چشد لذا باید حتما رجعت کند تا اینکه شربت مرک را بچشد».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ۲۴ مراجعه بکنید.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل).

۶٩ـ عیاشی از (سیرین) روایت کرده که «حضرت صادق از من پرسید مردم درباره این آیه چه می‌گویند؟ ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَا يَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن يَمُوتُ[النحل: ۳۸] گفتم می‌گویند که راجع به کفار است که منکر قیامت و حشرند، فرمود قسم بخدا دروغ می‌گویند، مضمون این آیه موقعی تحقق پیدا می‌کند که قائم قیام نماید و جمعی با وی رجعت بکنند».

ترجمه راوی سیرین اسمش مذکور در کتب رجال نیست.

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل)

٧۰ـ (وهیب بن حفص) از ابی بصیر روایت کرده می‌گوید «از حضرت باقر معنی این آیه را پرسیدم ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ[التوبة: ۱۱۱] فرمود در خصوص عهد و میثاق است: سپس آیه: ﴿ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَرا تلاوت کردم فرمود (التابعين العابدين) قرائت کن، اینانند کسانی که خداوند در رجعت جان و مالشان را از آنان می‌خرد، سپس فرمود هر مومنی برای او مردن و کشته شدنی هست، هر کسی که کشته می‌شود باید رجعت کند تا اینکه بمیرد».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ۶۴ رجوع شود.

عنوان روایت: (ضعیف).

٧۱ـ همین مضمونرا عیاشی نیز از ابی بصیر نقل می‌کند.

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ۲۴ مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل).

٧۲ـ (حسن بن علی بن فضال) و (شعیب الحذا) از ابی الصباح روایت کرده می‌گوید «بحضرت باقر ÷عرض کردم می‌خواهم چیزی از شما بپرسم ولی کراهت دارم از اینکه نام آن را بیرم، فرمود پرسش تو از رجعت است؟ عرض کردم بلی، فرمود انکار نمی کند این قدرت خدا را مگر (قدریه)، انکار مکن آنرا».

ترجمه راوی: حسن بن علی بن فضال هر چند جمعی او را توثیق و بلکه تجلیل کرده‌اند، ولی ابن ادریس و صاحب مدارک او را بعنوان کافر و ملعون معرفی کرده و می‌گوید فطحی مذهب بوده‌است [۲۸۶]. شعیب الحذا مجهول الحال است.

عنوان روایت: (ضعیف).

٧۳ـ (حسین بن علوان) و (محمد بن داود العبدی) می‌گویند (عبد الله بن ابی بکر) به علی ÷عرض کرد (ابو المعتمر) مطلبی بمن گفت که در قلبم نمی‌گنجد، فرمود چه گفته بود؟ گفتم می‌گوید که شما از پیغمبر شنیده‌اید که می‌فرمود ما دیده و یا شنیده‌ایم که مردی سنش از سن پدرش بیشتر بوده، فرمود آن مطلب همین بود؟ گفتم بله آیا تو این مطلب را تصدیق داری و چنین مردی را می‌شناسی؟ فرمود بلی، در اینجا شروع می‌کند بشرح قصه (عزیز).

ترجمه راوی: علامه در قسم ثانی از خلاصه و فاضل جزائری در حاوی حسین بن علوان را در عداد ضعفا قرار داده‌اند [۲۸٧]. محمد بن داود العبدی مهمل و گمنام است. عبد الله بن ابی بکر امامی ولی مجهول الحال است [۲۸۸].

عنوان روایت: (ضعیف).

٧۴ـ (ابو خالد القماط) از (عبد الرحمن القصیر) روایت کرده می‌گوید «حضرت باقر ÷بعد از اینکه این آیه را تلاوت کرد: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ[التوبة: ۱۱۱] فرمود مقصود از این آیه این است: هر یک از مؤمنین که کشته می‌شوند رجعت می‌کنند تا اینکه بمیرند، وآنانیکه می‌میرند رجعت می‌کنند تا اینکه کشته شوند».

ترجمه راوی: چهار نفر باین کنیه: (ابو خالد القماط) معروفند ۱- خالد بن زید ابو خالد القماط ۲- خالد بن یزید ابو خالد القماط ۳- صالح ابو خالد القماط ۴- خالد بن سعید ابو خالد القماط ـ آخری ثقه و بقیه مجهول الحالند، با اینکه زیاد جستجو کردم نتوانستم ممیزاتشانرا پیدا کنم از اینرو راوی این روایت مجهول الحال خواهد بود.

عبد الرحمن القصیر مجهول الحال است [۲۸٩].

عنوان روایت: (ضعیف).

٧۵ـ همین مضمون را (عیاشی) نیز از (عبد الرحیم) نقل می‌کند.

ترجمه راوی: در بین روات حدیث چندین نفر بنام عبد الرحیم معروفند که در بین آنان فقط عبد الرحیم بن عبد ربه (ثقه) و عبد الرحیم القصیر (حسن) است ولی بقیه مجهول الحالند. ممیزات ابراهیم هر قدر تفحص کردیم بدست نیاوردیم، (عیاشی) که این خبر را از او نقل می‌کند چون غالباً از ضعفا نقل حدیث می‌کرد ـ چنانکه در چند صفحه پیش گفتم ـ از اینرو نمی‌توان اطمینان پیدا کرد که راوی این خبر همان عبد الرحیمی باشد که ثقه و یا حسن است، در هر حال راوی نامبرده مجهول الحال است.

عنوان روایت: (ضعیف).

٧۶ـ (ابو خالد القماط) از (حمران بن اعین) روایت کرده که «از حضرت باقر ÷پرسیدم آیا میان بنی اسرائیل چیزی واقع شده که مانند آن در بین این امت واقع نشده باشد؟ فرمود نه، گفتم پس مقصود از این آیه چیست -﴿۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ[البقرة: ۲۴۳] آیا آنها پس از نده شدن در همان روز مردند یا مدتی زندگانی کردند؟ فرمود خدا آنانرا بدنیا برگرداند و مدتی هم زندگانی کردند».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ٧۴ و شماره ۱ مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

٧٧ـ (یقطینی) و (عمرو بن شمر) از (جابر بن یزید) روایت کردند که «حضرت صادق فرمود علی ÷دو دفعه رجعت می‌کند؛ اول با پسرش حسین ÷تا اینکه از بنی امیه و آنانیکه در جنگ با او شرکت داشتند انتقام بگیرد، سپس خداوند از کوفه سی هزار و از سایر مردم هفتاد هزار نفر از یارانش را بسوی بنی امیه اعزام می‌کند و در صفین با آنان جنگ کرده تمام آنان را به قتل می‌رساند سپس خدا آنانرا زنده کرده به اتفاق فرعون و آل فرعون معذبشان می‌کند، تا اینکه می‌گوید خدا سلطنت اهل دنیا از روزی که آن را آفریده تا روزیکه آن را فانی می‌کند به پیغمبر عطا می‌کند، تا اینکه بآنچه را که در قرآن وعده کرده‌است: ﴿لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ[التوبة: ۳۳] وفا نماید».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ۵ و روایت شماره ۴۴ و روایت شماره ٧ مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف).

٧۸ـ (عثمان بن عیسی) از خالد بن یحیی روایت کرده می‌گوید «از حضرت صادق پرسیدم آیا پیغمبر ابو بکر را صدیق نامیده؟ فرمود بلی، موقعیکه او با پیغمبر در غار بود پیغمبر فرمود الان می‌بینم کشتی پسرهای عبد المطلب را که در دریا دچار اضطراب گردیده و گم شده، ابو بکر گفت می‌توانی بمن نشان بدهی؟ فرمود بنزدیک من آی، نزدیک شده حضرت دستش را بر چشمهایش مالیده فرمود نگاه کن، نگاه کرد دید قضیه همان است که پیغمبر فرمود بود، حتی خانه‌های مدینه را هم دید، پیش خود گفت اکنون تصدیق کردم که تو ساحری، پیغمبر فرمود تو هم (صدیقی) بعد عرض کردم (عمر) چرا فاروق نامیده شد؟ فرمود مگر نمی‌بینی که او حق را از باطل جدا کرده و مردمرا به باطل وادار نمود؛ سپس گفتم آیا پیغمبر فرمود که از دعوت (سعد) پرهیز نمائید؟ فرمود بلی، برای چه؟ فرمود برای اینکه در رجعت با علی می‌جنگد».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ۴۲ مراجعه نمائید.

عنوان روایت: (ضعیف).

٧٩ـ (علی بن سلیمان بن رشید) از شخصی روایت کرده می‌گوید (علی بن ابی حمزه) یک روز رفت خدمت حضرت رضا عرض کرد آیا تو امامی؟ فرمود بلی! عرض کرد از جدت حضرت صادق شنیدم می‌فرمود هر امامی حتماً باید اولادی بعد از او باقی بماند، فرمود این طور نفرموده بود، بلکه فرموده بود هر امامی باید بعد از او از او اولادی باقی بماند، مگر آن امامی که حسین بن علی بر او خروج می‌کند».

ترجمه راوی: علی بن سلیمان بن رشید امامی ولی مجهول الحال است [۲٩۰].

علی بن ابی حمزه سالم البطائنی باتفاق علمای رجال واقفی بوده؛ وبعضی مانند ابن غضائری او را بعنوان کذاب، ملعون ومتهم معرفی کرده‌اند [۲٩۱].

عنوان روایت: (ضعیف)

۸۰ـ (عیاشی) از (رفاعه ابن موسی) نقل می‌کند که «حضرت صادق فرمود اول کسیکه رجعت می‌کند حسین بن علی و یزید بن معاویه‌است، حسین ÷یزید و اصحابش را می‌کشد همانگونه که آنان حسین را بقتل رسانده بودند، سپس حضرت صادق این آیه را تلاوت فرمود: ﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ أَكۡثَرَ نَفِيرًا ٦[الإسراء: ۶] [۲٩۲].

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره ۲۴ مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل).

۸۱ـ (حسن بن ابی الحسن دیلمی) و (محمد بن علی) از حضرت صادق روایت می‌کنند که «در ذیل این آیه ﴿أَفَمَن وَعَدۡنَٰهُ وَعۡدًا حَسَنٗا فَهُوَ لَٰقِيهِ[القصص: ۶۱] فرمود، شخص موعود علی ÷است، خدا باو وعده داده که در دنیا از دشمنانش انتقام بگیرد و در آخرت او و دوستانش را به بهشت ببرد».

ترجمه راوی: حسن بن ابی الحسن الدیلمی مهمل و مجهول الحال است [۲٩۳].

محمد بن علی نیز مجهول الحال است.

عنوان روایت: (ضعیف) [۲٩۴].

۸۲ـ (اسماعیل بن ابان) و (فضل بن زبیر) و (عمران بن مثیم التمار) از (عبایه اسدی) نقل می‌کنند که «از حضرت علی ÷شنیدم که می‌فرمود من سید پیر مردانم و در من سنتی از سنتهای ایوب است، بخدا قسم خداوند اهل و طائفه‌ام را برای من جمع می‌کند، چنانکه عائله یعقوب را برای او جمع کرده بود».

ترجمه راوی: اسماعیل بن ابان [۲٩۵] و فضیل بن زبیر [۲٩۶]و عمران بن میثم التمار [۲٩٧]هر سه مجهول الحالند.

عنوان روایت: (ضعیف).

۸۳ـ (سهل بن زیاد) از حضرت باقر روایت کرده که «فرمود گویا می‌بینم عبد الله شریک عامری را که عمامه سیاهی دنباله‌اش میان دو شانه‌اش آویخته شده بر سر گذارده در پائین کوه پیش روی قائم ما با چهار هزار نفر الله اکبر گویان به بالای کوه رو آورده‌اند».

ترجمه راوی: سهل بن زیاد به ترجمه راوی روایت شماره ۴۵ رجوع شود.

عنوان روایت: (ضعیف).

۸۴ـ (سالم بن مکرم ابی خدیجه) می‌گوید «از حضرت صادق شنیدم که می‌فرمود از خدا خواسته بودم که پسرم اسماعیل را بعد از من باقی بگذارد، خدا اجابت نکرد ولی در عوض درباره پسرم رتبه و منزلت دیگری بمن بخشید و آن این است که اسماعیل اول کسی می‌باشد که ده نفر از اصحابش زنده می‌شود، از آن جمله عبد الله بن شریک است که علمدار او خواهد بود».

ترجمه راوی: سالم بن مکرم ابو خدیجه از (غلاة) یعنی از پیروان ابو الخطاب بود، مرحوم شیخ در (فهرست) و ابن داود، از همین جهت او را در عداد ضعفا قرار داده‌اند [۲٩۸].

عنوان روایت: (ضعیف).

۸۵ـ عین همین مضمونرا صاحب کتاب منتخب البصائر نیز از جمعی که منتهی به (ابو خدیجه) مزبور می‌شود پروردگار است.

عنوان روایت: (ضعیف).

۸۶ـ (جعفر بن فضل) می‌گوید از (محمد بن فرات) پرسیدم (اصبغ) را ملاقات کردی؟ گفت بله، با پدرم او را ملاقات کردم، پیر مردی بود که موی سر و صورتش سفید شده و ریش درازی داشت، پدرم از او تقاضا کرده بود حدیثی که از علی ÷شنیده‌است برایش نقل کند گفت «از حضرت علی شنیدم می‌فرمود من سید پیرمردانم و در من سنتی از سنتهای ایوب است و..............».

ترجمه راوی: جعفر بن فضل گمنام است.

بطوریکه علامه در قسم ثانی از خلاصه می‌نویسد محمد بن فرات گاهی مدعی (بابیت) بود و زمانی دعوی پیغمبری می‌کرد، و طبق روایاتی که کشی نقل می‌کند از (غلاة) بوده و شراب هم می‌خورده‌است، عاقبت در دست ابراهیم بن مهدی ابن منصور بقتل رسید [۲٩٩].

عنوان روایت: (ضعیف).

۸٧ـ (داود الرقی) می‌گوید: «بامام عرض کردم چون پیر شده و استخوانهایم نازک گردیده‌است، دوست می‌دارم در راه شما کشته شوم، فرمود اگر فعلا موفق نشوی در آتیه موفق خواهید شد».

ترجمه راوی: بطوریکه ابن غضائری و نجاشی می‌نویسند داود الرقی فاسد المذهب و محل اعتماد غلاة بوده است، محقق بحرانی و فاضل جزائری و شهید ثانی و ابن داود نیز او را از ضعفا می‌دانند [۳۰۰].

عنوان روایت: (ضعیف).

۸۸ـ محمد بن عبد الله بن غالب و (محمد بن ولید) از (عبد الله بن خفقه) روایت کرده‌اند «که ابان بن تغلب برایم نقل کرد گذارم بجماعتی افتاد که نسبت بمن از لحاظ اینکه از حضرت صادق نقل حدیث می‌کردم نکوهش می‌کردند ـ تا اینکه می‌گوید دیدم جمعی از کودکان از جائی می‌گذشته و این جملات را می‌خوانند: «العجب كل العجب بين الجمادي والرجب» سپس از حضرت معنی آن را پرسیدم، فرمود مراد ملاقات مردگان با زندگان است».

ترجمه راوی محمد بن عبد الله بن غالب طبق شهادت نجاشی و علامه ابن داود واقفی بوده‌است [۳۰۱].

محمد بن ولید هر چند فطحی مذهب بوده، ولی مورد توثیق علمای رجال می‌باشد [۳۰۲] عبد الله بن خفقه اسمش در کتب رجال مذکور نیست.

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل).

۸٩ـ (صاحب کتاب منتخب البصائر) می‌گوید به کتابی برخوردم که متضمن خطبه‌های علی امیر المؤمنین بود وقسمتی از آنها از (ابو الروح فرج بن فروه) از (مسعدة بن صدفه) از جعفر بن محمد روایت شده بود؛ در آنجا خطبه‌ای است بنام (مخزون) از جمله جملاتش این است «فيا عجب كل العجب بين جمادي و رجب» مردی از علی ÷پرسیده تعجب شما از چیست؟ فرمود چگونه تعجب نکنم و حال آنکه قضای خدا درباره شما جاری گشته و شما نمی فهمید؛ آگاه شوید، صداهائی خواهد رسید که در بین آنها مرگ‌هائی واقع می‌شود و مردگان زنده می‌گردند و...........».

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۳۰۳].

٩۰ـ (محمد بن سالم بن ابی سلمه کندی) از حسن بن شاذان واسطی نقل می‌کند که «نامه‌ای مبنی بر شکایت از تعد یاتیگه اهل واسط بمن می‌کردند بحضرت رضا نوشتم، تا اینکه می‌گوید حضرت در جواب نوشت خدا از دوستان عهد و پیمان گرفته که در ایام دولت باطله صبر کنند، پس بحکم خدا صبر کن، اگر سید خلایق قیام بکند هر آینه می‌گوید: ﴿قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرۡقَدِنَاۜ ۗ هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَصَدَقَ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٥٢[یس: ۵۲] [۳۰۴].

ترجمه راوی: علامه علامه در قسم ثانی از خلاصه و مجلسی در وجیزه و ابن داود وابن غضائری محمد بن سالم بن ابی سلمه کندی سجستانی را از ضعفا می‌دانند [۳۰۵].

عنوان روایت: (ضعیف).

٩۱ـ (صالح بن سهل) می‌گوید: «حضرت صادق در تفسیر این آیه ﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡ [۳۰۶]فرمود حسین بن علی با هفتاد نفر از اصحابش که با وی کشته شده بودند خروج خواهد کرد، در حالتیکه در سرهایشان کلاه خود‌های مُذهَّب دو رو و یا دو لبه می‌باشد».

ترجمه راوی: بطوریکه ابن غضائری و کشی و علامه در قسم ثانی از خلاصه و سید طاووس در تحریر و ابن داود می‌نویسند صالح بن سهل از غلاة و جعال حدیث بود [۳۰٧].

عنوان روایت: (ضعیف).

٩۲- (مسعده بن صدقه) از حضرت روایت کرده که علی ÷می‌فرمود من سید پیرمردانم وخداوند اهل وعیالم را برایم جمع می‌کند و.............».

ترجمه راوی: علامه در خلاصه و مجلسی در وجیزه وفاضل جزائری سعده بن صدقه را از ضعفا می‌دانند [۳۰۸].

ترجمه روایت: (ضعیف).

٩۳- (محمد بن خالد بن عبد الله البجلی) می‌گوید «حضرت باقر فرمود که علی می‌فرمود اگر کسی بخواهد با شیعه دجال جنگ بکند باید جنگ بکند با آنانی که برای عثمان و اهل نهروان گریه می‌کنند، و کسیکه بمیرد با اعتقاد باینکه عثمان مظلوم کشته شده، دچار غضب خدا شده و (دجال) را هم نخواهد درک کرد! مردی عرض کرد چگونه‌است حال کسیکه پیش از قضیه عثمان مرده باشد؟ فرمود از قبرش بیرون میآید تا اینکه قسمت اعتقاد پیدا کند، هر چند بینی او بخاک مالیده می‌شود».

ترجمه روای: محمد بن خالد بن عبد الله البجلی امامی ولی مجهول الحال است [۳۰٩].

ترجمه روایت: (ضعیف).

٩۴- (احمد بن محمد بن خالد البرقی) و (محمد بن خالد البرقی) و (محمد سلیمان دیلمی) از عبد الرحیم قصیر روایت کرده‌اند که حضرت باقر بمن فرمود اگر قائم ما قیام بکند حمیرا: (عائشه) زنده می‌شود، تا اینکه حضرت با وحدبزند وانتقام فاطمه دختر پیغمبر را از او بگیرد».

ترجمه روای: احمد بن محمد بن خالد البرقی گرچه ثقه و مرد جلیل القدری بود، ولی بطوریکه نجاشی و شیخ در (فهرست) و علامه در (خلاصه) می‌نویسند غالباً از ضعفاً نقل روایت می‌کرد و بروایات مرسله زیاد اعتماد می‌کرد، بطوریکه در اثر آن چنانکه ابن غضائری می‌نویسد ـ مورد طعن قمیین بوده‌است، در هر حال با وجود اینکه خودش از ثقاة است، روایاتش چندان مورد اعتماد علما نمی باشد [۳۱۰].

محمد بن خالد البرقی بعقیده جمعی مانند نجاشی و ابن غضائری و شهید ثانی از ضعفا می‌باشد [۳۱۱].

محمد بن سلیمان الدیملی از غلاة است به ترجمه راوی روایت شماره (۲۱) مراجعه شود.

عبد الرحیم القصیر بعقیده صاحب معتبر از ضعفا و بعقیده جمعی از علما از حسان می‌باشد [۳۱۲].

عنوان روایت: (ضعیف).

٩۵ـ (عبد الکریم الخثعمی) از حضرت صادق روایت کرده: «وقتیکه قیام قائم نزدیک شود در ماه جمادی الثانی و در ده روز از ماه رجب باران شدیدی که مانند آن را هیچکس ندیده باشد باریده و در اثر آن خداوند گوشتها و بدنهای مؤمنین را در قبرهایشان می‌رویاند، گویا می‌بینم آنانر که از سمت (جهینه) رو میآورند و موی‌هایشان را از گرد و خاک تکان می‌دهند!».

ترجمه راوی: عبد الکریم الخثعمی باتفاق علمای رجال (واقفی) بوده، هر چند جمعی او را از ثقات می‌دانند ولی علامه در قسم ثانی از خلاصه و ابن غضائری روایاتش را قابل عمل نمی دانند ـ مخصوصاً ابن غضائری می‌گوید (واقفه) این شخص را از خودشان می‌دانند و (غلاة) زیاد از او نقل روایت می‌کنند [۳۱۳].

عنوان روایت: (ضعیف).

٩۶ـ (مفضل بن عمر) می‌گوید «حضرت صادق فرموده حضرت قائم از ظهر کوفه خروج می‌کند، و۲٧ نفر از اشخاص ذیل نیز با او از همانجا خروج خواهند کرد: پانزده نفر از قوم موسی آنانیکه مردم را بحقیقت راهنمائی می‌کردند، و هفت تن از اصحاب کهف و یوشع بن نون و سلیمان و ابو دجانه انصاری و مقداد و مالک اشتر، که اینان از یاران و حکام آن حضرت خواهند بود».

ترجمه راوی: بطوریکه ابن غضائری و نجاشی می‌نویسند مفضل بن عمر الجعفی از (غلاة) و پیروان مذهب (خطابی) و بسیار دروغگو و جعال حدیث بود، علامه در قسم ثانی از خلاصه ومجلسی در وجیزه و ابن داود و....... نیز او را از ضعفا می‌دانند [۳۱۴].

عنوان روایت: (ضعیف).

٩٧ـ (عیاشی) نیز همین مضمون را از مفضل بن عمر روایت می‌کند.

٩۸ـ (احمد بن عبید) و (یحیی بن زکریا نرماسیری) و (علی بن ابی حمزه سالم البطائنی) بوسیله جمعی از حضرت باقر روایت می‌کنند که فرمود «اگر قائم آل محمد خروج بکند خدا بوسیله ملائکه باو یاری خواهد کرد، اول کسی که باو بیعت می‌کند محمد و دومی علی ÷خواهد بود».

ترجمه راوی: احمد بن عبید مجهول الحال است [۳۱۵]یحیی بن زکریای نرماسیری طبق شهادت علامه در قسم ثانی از خلاصه و ابن داود و ابن غضائری و نجاشی از غلاة وجعال حدیث بود [۳۱۶].

علی بن ابی حمزه سالم البطائنی (به ترجمه راوی روایت شماره (۳۸) مراجعه شود).

عنوان روایت: (ضعیف).

٩٩ـ (حسن بن علی الزیتونی) و (احمد بن هلال) درباره علائم ظهور قائم از حضرت رضا حدیث مفصلی روایت کرده و از آن جمله این است: «مردم در قرص آفتاب بدنی می‌بینند، و در آن موقع صدائی از آسمان می‌رسد که این امیر المؤمنین است!».

ترجمه راوی: حسن بن علی الزیتوی الاشعری امامی ولی مجهول الحال است [۳۱٧].

بطوریکه شیخ در رجال و فهرست و صاحب کتاب تهذیب در باب وصیت و صاحب تحریر می‌نویسند احمد بن هلال از (غلاة) بوده‌است، وحتی بعضی از اینان رسما او را لعنت کرده‌اند [۳۱۸].

عنوان روایت: (ضعیف).

۱۰۰ـ عین همین مضمون را (حمیری) نیز از (احمد بن هلال) روایت کرده‌است.

۱۰۱ـ (مفضل بن عمر) می‌گوید «حضرت صادق فرموده حضرت قائم پس از ظهورش میاید سر قبر مؤمنینی و می‌گوید، مؤمن! صاحبت ظهور کرده، اگر می‌خواهی ملحق باو بشوی پاشو و چنانچه بخواهی در کرامت پرورگارت بمانی همین جا بمان».

ترجمه راوی به ترجمه راوی روایت شماره (٩۶) رجوع کنید.

عنوان روایت: (ضعیف).

۱۰۲ـ در زیارت جامعه که (محمد بن اسماعیل برمکی) و (موسی بن عبد الله نخعی) آن را از حضرت ابی الحسن الثالث روایت کرده‌اند، دارد که «خدایا قرار بده ما را از کسانی که پیروی می‌کند آثار شما را ـ تا اینکه می‌گوید ـ و برمی‌گردد در رجعت شما و بریاست می‌رسد در دولت شما».

ترجمه راوی: بطوریکه ابن غضائری می‌نویسد محمد بن اسماعیل برمکی از ضعفا می‌باشد [۳۱٩].

موسی بن عبد الله نخعی امامی ولی ظاهراً مجهول الحال است [۳۲۰].

عنوان روایت: (ضعیف).

۱۰۳ـ (علی بن محمد بن مسعده) و (حسن بن علی بن فضال) بوسیله جمعی در خصوص زیارت اربعین از حضرت روایت کرده‌اند: «گواهی می‌دهم باینکه من نسبت بشما ایمان دارم و برجعت شما یقین دارم».

ترجمه روایت: علی بن محمد بن مسعده ظاهراً مهمل است ـ حسن بن علی بن فضال به ترجمه راوی روایت شماره (٧۲) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل).

۱۰۴ـ در کتاب من لا یحضره الفقیه نوشته که حضرت صادق فرمود «از ما نیست کسی که برجعت ما معتقد نباشد و متعه را حلال نداند».

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۳۲۱].

۱۰۵ـ (سهل بن زیاد) و (محمد بن سلیمان الدیلمی) و (سلیمان دیلمی) از (ابی بصیر) روایت کرده می‌گوید «این آیه ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡخدمت حضرت صادق تلاوت کردم، فرمود درباره این آیه چه می‌گوئی؟ ـ تا آخر آنچه که در روایت ۶٩ مذکور است».

ترجمه روای: به ترجمه راوی روایت شماره (۴۵) و روایت شماره (۲۱) مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف) [۳۲۲]

۱۰۶ـ همین مضمونرا (عیاشی) از (ابی بصیر) نقل می‌کند.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۳۲۳]

۱۰٧ـ همین مضمونرا (ابراهیم بن اسحق) بوسیله جمعی از حضرت باقر و صادق روایت کرده‌است.

ترجمه راوی: بطوری که مرحوم شیخ در (فهرست) وابن غضائری ونجاشی می‌نویسند ابراهیم بن اسحق از (غلاة) بوده‌است [۳۲۴].

عنوان روایت: ضعیف

۱۰۸ـ (سهل بن زیاد) و (محمد بن حسن بن شمون) و (خالد الاصم) و (عبد الله بن القاسم البطل) می‌گویند که «حضرت صادق این آیه را این طور تفسیر فرموده‌اند: -﴿وَقَضَيۡنَآ إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَتُفۡسِدُنَّ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَّتَيۡنِیعنی قتل علی بن ابی طالب و امام حسن ﴿وَلَتَعۡلُنَّ عُلُوّٗا كَبِيرٗا ٤یعنی قتل حسین بن علی ﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَایعنی چون وقت خونخواهی حسین بن علی در رسد ﴿بَعَثۡنَا عَلَيۡكُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّيَارِیعنی بر می‌انگیزیم پیش از خروج قائم جمعی را که تمام قاتلین آل محمد را می‌کشند ﴿وَكَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا ٥یعنی خروج قائم وعده‌ای است ثابت و مسلم ﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡیعنی خروج می‌کند امام حسین باهفتاد نفر از اصحابش در حالیکه کلاه‌های طلا کاری و دو رو یا دو لبه بر سر گذارده‌اند و همواره بمردم ابلاغ می‌کنند که این شخص امام حسین است تا اینکه مردم او را با (دجال) و شیطان اشتباه نکنند، وقتیکه مردم نسبت به حسین بن علی کاملا معرفت پیدا کردند قائم ÷وفات می‌کند و حسین بن علی او را غسل می‌دهد».

ترجمه راوی: سهل بن زیاد و عبد الله بن قاسم البطل بطوریکه در ترجمه راوی روایت شماره (۴۵) و شماره (۱۴) نوشتم از (غلاة) می‌باشند، محمد بن حسن بن شمون نیز طبق شهادت شیخ و نجاشی و علامه در خلاصه و ابن داود و.......... از (غلاة) بوده‌است [۳۲۵].

خالد الاصم مجهول احال است [۳۲۶].

عنوان روایت: ضعیف.

۱۰٩ـ صفوان می‌گوید «از حضرت صادق درخواست کرده بودم که بمن اجازه زیارت حسین بن علی را بدهد، سپس از او خواهش کردم کیفیت زیارت آن حضرت را بمن بیآموزد ـ از جمله فقرات زیارت نامه این است: «وأشهد الله وملائكته وأنبيائه ورسله أني بكم مؤمن وبإيابكم موقن».

۱۲۰ـ در (کتاب مصباح) در زیارتنامه حضرت عباس دارد: من نسبت بشما و برجعت شما یقین دارم».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۲٧].

۱۱۱ـ در (کتاب مصباح الزیارة) زیارتنامه‌ای ذکر شده که (ابن عیاش) از (خیر بن عبد الله) از (حسین بن روح) نقل کرده، در آنجا دارد «وحتد العود في حضرتكم والفوز في كرتكم».

ترجمه راوی: احمد بن محمد بن عبید الله بن حسن بن عیاش بطوریکه شیخ در رجال و فهرست و نجاشی و علامه در قسم ثانی از خلاصه و ابن داود می‌نویسند در آخر عمرش دچار اختلال شده بود، بعضی می‌گویند مقصود اختلال عقلی می‌باشد ولی عبارات نجاشی مشعر است بر اینکه دچار اختلال مذهبی شده بود، در هر حال علمای رجال نامبرده و فاضل جزائری و مجلسی در وجیزه این شخص را از (ضعفا) می‌دانند [۳۲۸].

عنوان روایت: ضعیف.

۱۱۲ـ در کتاب (اقبال الاعمال) و (مصباح الـمتهجد) دعائی در باره روز تولد حسین بن علی ÷ذکر شده از جمله فقراتش این است: «حسین بن علی در روز رجعت به نصرت الهی کمک کرده می‌شود».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل.

۱۱۳ـ در زیارتنامه حضرت قائم ÷در سرداب که در کتاب (مصباح الزائر) نقل شده دارد «فاجعلنی یا رب فیمن یکر فی رجعته یعنی: خدایا قرار بده مرا از کسانی که بر می‌گردند در رجعت او».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۲٩].

۱۱۴ـ در کتاب نامبرده زیارتنامه دیگری درباره آن حضرت در سرداب نقل شده از جمله فقراتش این است: «و أن يجعل لي كرَّةً في ظهورك ورجعةً في أيّامك».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل

۱۱۵ـ باز در کتاب مزبور زیارتنامه‌ای در خصوص آن حضرت نقل شده که می‌گوید «اللهم اني أدين لك بالرجعة بين يدي صاحب هذه البقعة».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل

۱۱۶ـ (علی بن طاووس) در کتاب (مصباح الزائر) از حضرت صادق روایت کرده «هر کسی اگر چهل روز این عهدنامه را بخواند خدا او را از انصار قائم ما قرار می‌دهد و چنانچه پیش از ظهور قائم بمیرد خدا او را از قبرش بیرون آورده و در عوض هر کلمه از آن هزار حسنه باو بخشیده و هزار سیئه از نامه عملش محو می‌کند، بعد خود عهد نامه را می‌نویسد».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل

۱۱٧ـ (علی بن طاووس) در کتاب نامبرده می‌گوید از حضرت صادق روایت شده «هر کس اگر بخواهد قبر حضرت ختمی مرتبت را از دور زیارت بکند باید بگوید ـ زیارتنامه ذکر کرده تا انیکه می‌گوید-: إني من القائلين بفضلكم مقر برجعتكم«یعنی من بفضلیت و رجعت شما اقرار دارم».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۳۰]

۱۱۸ـ (محمد بن سنان) بوسیله جمعی خصوص کیفیت قبض روح مؤمن از حضرت صادق روایت کرده می‌گوید «مؤمن پس از مردنش آل محمد را در بهشت زیارت می‌کند و با آنان می‌خورد و می‌آشامد ـ تا اینکه می‌گوید ـ پس از قیام قائم خدا ایشان را زنده می‌کند».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره (۱۰) مراجعه شود.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۱٩ـ همین مضمونرا شیخ حسن بن سلیمان در کتاب مختصر بوسیله جمعی از (محمد بن سنان) روایت کرده‌است.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۲۰ـ (حسین بن محمد بن عامر) بوسیله جمعی زیارتنامه‌ای از حضرت صادق روایت کرده و در آنجا داردکه «إنّي من المؤمنين برجعتكم».

ترجمه روایت: حسین بن محمد بن عامر امامی ولی مجهول الحال است [۳۳۱].

عنوان روایت: (ضعیف) [۳۳۲].

۱۲۱ـ (حسین بن عبد الله الرجانی) از حضرت صادق روایت کرده که علی÷فرمود «منهم فاروق اکبر و صاحب میسم و صاحب نشر اول و نشر آخر و صاحب رجعت‌ها ودولت ها».

ترجمه راوی: حسین بن عبد الله الرجانی ظاهراً امامی ولی مجهول الحال است [۳۳۳].

عنوان روایت: ضعیف.

۱۲۲ـ (محمدبن مروان) از ثمالی از حضرت صادق زیارتنامه‌ای نقل کرده که از جمله فقراتش این است: ما برای یاری شما آماده هستیم، تا اینکه خدا زنده بکند شما را.

ترجمه راوی: محمد بن مروان مجهول الحال است [۳۳۴].

عنوان روایت: ضعیف.

۱۲۳ـ (محمد بن مجیب جوهری) بوسیله جمعی از حضرت صادق روایت کرده که می‌گوید: «چون نزدیک قبر حسین بن علی وسایر ائمه رسیدی، بگو: ««اللهم لا تجعله آخر العهد من زيارة قبر ابن نبيك وابعثه مقاماً محموداً تنتصر به لدينك وتقتل به عدوك فإنك وعدته..».

ترجمه روای: محمد بن مجیب الجوهری امامی و مجهول الحال است [۳۳۵].

عنوان روایت: ضعیف.

۱۲۴ـ (علی بن طاووس) در کتاب «اقبال الاعمال» می‌گوید «در روز دحو الارض مستحب است خواندن این دعا ـ دعا را می‌نویسد ـ تا اینجا: «وابعثنا في كرته حتد نكون في زمانه من اعوانه».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۳۶].

۱۲۵ـ (ابو سلمه) می‌گوید: معنی این آیه را: ﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَكۡفَرَهُۥ ١٧از حضرت صادق پرسیدم فرمود درباره علی ÷نازل شده، ﴿مَآ أَكۡفَرَهُۥ ١٧یعنی چه گناهی از علی سرزده بود که او را کشتند؟ ﴿مِنۡ أَيِّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥ ١٨ مِن نُّطۡفَةٍ خَلَقَهُۥیعنی علی از طینت انبیاء آفریده شده -﴿فَقَدَّرَهُۥ ١٩یعنی راه هدایت را برای علی آسان کرده‌است -﴿ثُمَّ أَمَاتَهُۥ فَأَقۡبَرَهُۥ ٢١یعنی بعد از آن علی را مانند پیغمبران می‌میراند ﴿ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُۥ ٢٢سپس در رجعت او را زنده می‌کند».

ترجمه روای: تقریباً شش نفر باین کنیه (ابو سلمه) معروفند ۱- محمد بن حنظله العبدی ابو سلمه ۱- محمد بن حنظله القیسی ابو سلمه ۳- خالد بن سلمه الجهنی الکوفی ابو سلمه ۴- راشد بن سعید الفزاری ابو سلمه ۵ـ علیم بن محمد البکری ابو سلمه ۶- غیلان بن عثمان ابو سلمه بطوریکه مرحوم مامقانی در کتاب «نتائج التنقيح» بترتیب در ص ۱۳۶ و ۴۸ و ۵۳ و۱۱۰ و۱۲۰ می‌نویسد تمام اینان مجهول الحالند.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۲۶ـ همین مضمون را صاحب کتاب «کنز الفوائد» نیز از (ابو سلمه) نقل می‌کند.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۲٧ـ (عبد الله بن الرحمن الاصم) و (منفصل بن صالح) از ابی عبد الله جدلی نقل می‌کند «که روزی رفتم خدمت علی ÷می‌فرمود من دابة الأرضهستم».

ترجمه راوی: عبد الله بن عبد الرحمن الاصم بطوریکه نجاشی و علامه در قسم ثانی از خلاصه و ابن غضائری و ابن داود می‌نویسند از (غلاة) و از دروغگویان بصره بوده‌است [۳۳٧].

مفضل بن صالح به ترجمه راوی روایت شماره (۵۸) رجوع کنید.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۲۸ـ (عمرو بن ابی المقدام ثابت بن هرمز) از (جابر) روایت کرده می‌گوید «از حضرت باقر شنیدم که می‌فرمود بخدا قسم مردی از ما اهل بیت پس از مردنش سیصدونه سال سلطنت خواهد کرد، عرض کردم در چه وقت؟ فرمود پس از وفات قائم ÷پرسیدم حضرت مهدی چند سال سلطنت می‌کند؟ فرمود: نوزده سال، پس از آن منتظر رجعت و خروج می‌کند برای خونخواهی حسین بن علی».

ترجمه روای: عمرو بن ابی المقدام ثابت بن هرمز العجلی بطوریکه علامه در قسم ثانی از خلاصه و مجلسی در وجیزه و فاضل جزائری و ابن غضائری می‌نویسند از ضعفا بوده‌است [۳۳۸].

عنوان روایت: ضعیف.

۱۲٩ـ همین مضمون را نیز صاحب اختصاص از (عمرو بن ثابت).

عنوان روایت: ضعیف.

۱۳۰ـ (ابی عبد الله ریاحی) و (ابی صامت حلوانی) از حضرت باقر روایت کرده‌اند که «علی ÷می‌فرمود خدا شش چیز بخشیده‌است: علم مرگ‌ها و علم بلاها و علم قرآن و منم صاحب رجعت‌ها و دولت‌ها، منم صاحب عصاء و میسم، منم آن دابه‌ای که با مردم سخن می‌گوید».

ترجمه روای: ابی عبد الله ریاحی [۳۳٩] و ابی صامت حلوانی [۳۴۰]هر دو مجهول الحالند.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۳۱ـ صاحب کتاب بصایر الدرجات نیز همین مضمون را از «ابی صامت حلوانی» نقل می‌کند.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۳۲ـ (محمد بن سنان) و (مفضل بن صالح) از حضرت صادق روایت کرده‌اند که «علی امیر المؤمنین بیشتر از اوقات می‌فرمود منم قسمت کننده بهشت و دوزخ منم فاروق بزرگ، منم صاحب عصا و میسم».

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره (۱۰) و (۵۸) مراجعه فرمائید.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۳۳ـ همین مضمون را (معلی بن محمد البصری) و (محمد بن جمهور) از (محمد بن سنان) نقل می‌کند».

ترجمه راوی: بطوریکه مجلسی در وجیزه و علامه در قسم ثانی از خلاصه و ابن داود و ابن غضائری می‌نویسند معلی بن محمد البصری مضطرب الحدیث و فاسد المذهب بوده‌است [۳۴۱].

محمد بن الجمهور طبق شهادت مرحوم شیخ در رجالش و نجاشی و علامه در قسم ثانی از خلاصه و ابن غضائری، از (غلاة) بوده‌است [۳۴۲]. محمد بن سنان نیز از غلاة بوده‌است، به ص (۱۳٩) رجوع شود.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۳۴ـ همین مضمونرا (سهل بن زیاد) و (محمد بن ولید) و (سعید الاعرج) از حضرت صادق نقل می‌کند.

ترجمه راوی: سهل بن زیاد و محمد بن ولید به ترجمه راوی روایت شماره (۴۵) و شماره (۸۸) مراجعه شود.

سعید بن عبد الرحمن الاعرج بطوریکه علامه در (مختلف) و فاضل مقداد در (تنقیح) و فخر در ایضاح می‌نویسند مجهول الحال است [۳۴۳].

عنوان روایت: ضعیف.

۱۳۵ـ (حریز) و (برید بن معویه) از حضرت صادق روایت کرده‌اند که «روزها وشب‌ها بآخر نمی رسد تا اینکه خدا مردگانرا زنده کند وزندگانرا بمی راند و حق را باهلش بر گرداند».

ترجمه راوی: بطوریکه علمای رجال می‌نویسند (حریز) در سجستان در زمان حیات حضرت صادق بدون اذن او برای خوارج شمشیر کشیده بود، و چون اینکار در شریعت اسلام ممنوع بوده در اثر آن، حضرت او را در مجلسش راه نمی داد، بعضی احتمال داده‌اند که علت ممنوعیتش از ورود در مجلس حضرت صادق لابد برای این بود که یک عمل قبیح بزرگی از او بروز کرده‌است، در هر حال صاحب تکمله و منتهی المقال روایات حریز را بمناسبت همان کاریکه در سجستان کرده و از ورود در مجلس حضرت صادق ممنوع شده بود غیر قابل قبول می‌دانند [۳۴۴].

برید بن معویه هر چند مورد تجلیل و توثیق علمای رجال می‌باشد، ولی طبق روایاتیکه کشّی نقل کرده از اهل بدع و مورد لعن حضرت صادق بوده‌است [۳۴۵].

عنوان روایت: ضعیف.

۱۳۶ـ احمد بن محمد الایادی و (احمد بن عقبه) می‌گوید: «پدرم می‌گفت از حضرت صادق پرسیدند آیا رجعت حق است؟ فرمود بلی، اول کسی که خروج می‌کند کیست؟ فرمود حسین بن علی است، که بعد از قائم خروج خواهد کرد، آیا تمام مردم با او خروج می‌کنند؟ فرمود نه، بلکه بطوریکه خدا می‌گوید ﴿يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا ١٨دسته دسته رجعت می‌کند».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۴۶]

۱۳٧ـ در کتاب (منتخب البصائر) از حضرت صادق روایت شده «که امام حسین با آنانیکه با او شهید شده بودند رجعت می‌کند، و هفتاد پیغمبر نیز همراه او می‌باشند، چنانکه با موسی بن عمران هم بودند، حضرت قائم انگشترش را بحسین بن علی می‌دهد، و حسین بن علی آن حضرت را پس از وفاتش غسل خواهد داد».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل.

۱۳۸- صاحب کتاب نامبرده از جابر جعفی روایت کرده می‌گوید: «از حضرت صادق شنیدم که می‌فرمود بخدا قسم مردی از شیعیان ما پس از مردنش سیصد و نه سال سلطنت خواهد کرد، عرض کردم در چه وقت؟ فرمود: بعد از قائم. گفتم: قائم چند سال در عالم می‌ماند؟ فرمود: نوزده سال».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۴٧].

۱۳٩ـ (اسد بن اسماعیل) می‌گوید «از حضرت صادق پرسیدند مقصود از یومی که خداوند در این آیه ﴿فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِينَ أَلۡفَ سَنَةٖ ٤[المعارج: ۴] مقدارش را تعیین کرده چیست؟ فرمود مراد از آن رجعت پیغمبر اکرم است که مدت سلطنت او در رجعت پنجاه هزار سال است، ومدت سلطنت علی÷نیز چهل و چهار هزار سال خواهد بود».

ترجمه راوی: اسد بن اسماعیل مجهول الحال است [۳۴۸].

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۴٩]

۱۴۱ـ در کتاب «السلطان الـمفرج عن اهل الايمان» از (علی بن مهزیار) روایت شده می‌گوید «در خواب دیدم کسی بمن گفت امسال برو مکه حضرت قائم را ملاقات خواهی کرد ـ قصه را نقل می‌کند، تا اینکه می‌گوید ـ حضرت قائم بمن گفت: وقتیکه (چنین) مفقود شود، و (مغربی) به جنبش در آید و (عباسی) لشکر کشی بکند، ومردم به (سفیانی) بیعت کنند، آنگاه به (ولی خدا) اذن می‌دهند که ظهور کند، و با سیصد و سیزده نفر در بین صفا و مروه خروج می‌کنیم و می‌روم کوفه و مسجد آنجا را خراب کرده و سپس آن را مانند اولش بنا می‌کنم، و تمام ابنیه جبابره آنجا را نیز خراب خواهم کرد، و می‌روم یثرب و (حجره) را خراب می‌کنم و کسانیکه در آنجا مدفونند بیرون آورده در حالتیکه بدن آن دو نفر تر و تازه می‌باشد! سپس امر می‌کنم آن دو نفر را به سمت بقیع ببرند و به دو چوبه دار آویزان کنند، و در نتیجه آن چوبه‌ها سبز می‌شود، و مردم بیش از پیش فریفته و گرویده آنان شوند، در این بین منادی از آسمان ندا کند ای آسمان بینداز و ای زمین بگیر!! پس در آن روز جز مؤمن کسی در روی زمین باقی نمی‌ماند، عرض کردم بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود رجعت رجعت! سپس این آیه را تلاوت فرمود ﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ أَكۡثَرَ نَفِيرًا ٦[الإسراء: ۶].

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۵۰]

۱۴۲ـ احمد بن حسین بن علی فضال و (ابن ابی الخطاب) از (مروان بن مسلم) نقل می‌کند که (برید عجلی) می‌گوید «از حضرت صادق پرسیدم اسماعیلی که خدا در این آیه ذکر کرده -﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ[مریم: ۵۴] آیا همان اسماعیل پسر ابراهیم است، چنانکه معروف است؟ فرمود او نیست، زیرا اسماعیل پیش از پدرش ابراهیم وفات کرده بود، و ابراهیم پیغمبر و صاحب شریعت بود، اگر همان اسماعیل باشد، پس بسوی چه کسانی مبعوث شده بود؟ عرض کردم پس کیست؟ فرمود مقصود از او اسماعیل پسر حزقیل پیغمبر است که خدا او را به پیغمبری مبعوث کرده بود قومش او را تکذیب کرده و کشتند و سپس پوست صورتش را کندند، در نتیجه خداوند بر آنان غضب کرده سطاطائیل ملک را که ملک عذاب است نزد او فرستاده که قومش را در تحت شکنجه قرار دهد، اسماعیل گفت من احتیاج باین قسمت ندارم، خدا گفت پس حاجت تو چیست؟ عرض کرد ـ پروردگارا تو از خلایق عهد و پیمان گرفتی نسبت بخودت به خدائی و نسبت به محمد به پیغمبری و نسبت باوصیای او به ولایت، و بمخلوق خود خبر داده‌ای آنچه را که امت پیغمبر پس از او با حسین بن علی خواهند کرد، و بحسین وعده داده‌ای که او را به دنیا برگردانی تا اینکه از دشمنانش انتقام بکشد، خدایا حاجتم این است که مرا هم به دنیا برگردانی تا از این مردم که آزارم کرده‌اند انتقام بگیرم!.

خداوند تقاضای اسماعیل پسر حزقیل را قبول کرده و باو وعده داده که با امام حسین رجعت کند».

ترجمه روای: احمد بن حسین بن علی الفضال با اینکه فطحی می‌باشند بیشتر علمای رجال او را از ثقات می‌دانند مگر علامه که او را در قسم ثانی از خلاصه در شماره ضعفا قرار داده‌است [۳۵۱].

برید عجلی به صفحه (۲۰۵) مراجعه کنید.

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۵۲].

۱۴۳ـ (عبد الله بن عبد الرحمن الاصم) از (حریز) روایت کرده می‌گوید «از حضرت صادق پرسیدم برای چه عمرهای شما کوتاه‌است، با اینکه مردم خیلی نیازمند بشما هستند؟ فرمود: در نزد هر یک از ما صحیفه‌ای است آنچه را که می‌باید در مدت عمر ما بدان عمل بکنیم در آن نوشته شده، وقتیکه مقرراتش تمام شود معلوم می‌شود که عمر ما بآخر رسیده، در آن موقع پیغمبر نزد ما آمده خبر مرگ ما را بما اعلام می‌کند حسین بن علی در صحیفه خود آنچه را که می‌خواست برایش پیش آمد بکند قرائت کرده ـ تا اینکه می‌گوید ـ ملائکه طبق اجازه‌ای که قبلا برای یاری حسین از خداوند گرفته بودند، موقعی روز عاشوراء بزمین نزول کرده بودند که حضرت شهید شده بود، لذا مراتب را بخداوند عرضه داشته وخداوند بآنان امر کرد که همواره ملازم قبه آن حضرت باشید تا اینکه روزی او را به بینید که زنده شده و خروج کرده‌است، و آنگاه او را یاری کنید، ولی فعلا وظیفه شما این است که تا آنروز بر آن حضرت گریه کنید گریستن و یاری کردن بر او را مخصوص بشما کرده‌ام».

ترجمه راوی: عبد الله بن عبد الرحمن الاصم از غلاة بوده‌است، بصفحه (۲۰۲) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۴۴ـ (جعفر بن محمد بن مالک) و (علی بن خالد العاقولی) و (عبد الکریم الخثمعی) می‌گویند «حضرت صادق در تفسیر این آیه ﴿يَوۡمَ تَرۡجُفُ ٱلرَّاجِفَةُ ٦ تَتۡبَعُهَا ٱلرَّادِفَةُ ٧[النازعات: ۶-٧] فرمود مراد از (راجفه) حسین بن علی و مقصود از (رادفه) علی بن ابی طالب است، اول کسی که از قبر بیرون آمده و گرد و خاک را از سرش تکان می‌دهد حسین بن علی است، این است معنی آیه ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا[غافر: ۵۱].

ترجمه راوی: بطوریکه نجاشی و ابن غضائری و علامه در قسم ثانی از خلاصه می‌نویسند جعفر بن محمد بن مالک از غلاة و بسیار دروغگو و جعال حدیث بود، مخصوصاً ابن غضائری می‌گوید این شخص مجمع تمام معایب ضعفا بوده‌است، شیخ طوسی می‌گوید جعفر بن محمد بن مالک از ثقات بوده ولی جمعی او را تضعیف کرده‌اند، و درباره مولد حضرت قائم چیزهای عجیب و غریبی روایت کرده‌است [۳۵۳].

علی بن خالد العاقولی اسمش در کتب رجال مذکور نیست، و باصطلاح مهمل است [۳۵۴].

عبد الکریم الخثعمی به صحفه (۱٩۲) مراجعه کنید.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۴۵ـ همین مضمون را (ابو القاسم علوی) نیز از حضرت صادق روایت کرده‌است.

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۵۵]

۱۴۶ـ صاحب کتاب (روضة الفضايل) نیز همین مضمونرا از حضرت صادق نقل می‌کند.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۳۵۶]

۱۴٧ـ (احمد بن محمد السیاری) بوسیله جمعی از عبد الله بن نجیح یمانی روایت کرده می‌گوید «روزی این آیه را ﴿ثُمَّ لَتُسۡ‍َٔلُنَّ يَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيمِ ٨[التکاثر: ۸] در حضور حضرت صادق تلاوت کردم، فرمود مراد از (نعیم) نعمت‌هائی‌است که خداوند بوسیله محمد و آل محمد بشما انعام کرده‌است ـ تا اینکه می‌گوید ـ سپس این آیه ﴿ثُمَّ كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٤[التکاثر: ۳] را قرائت کردم، فرمود یک دفعه در رجعت و دفعه دیگر در قیامت خواهید دانست».

ترجمه راوی: احمد بن محمد السیاری از غلاة و قائل بتناسخ نیز بوده‌است به ترجمه راوی روایت شماره (۱۸) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۴۸ـ نجاشی می‌گوید: بین (ابو حنیفه) و (مؤمن الطاق) قصه‌های چندی واقع شده از آن جمله یک روز ابو حنیفه به مؤمن الطاق گفت به رجعت عقیده داری؟ گفت بلی. ابو حنیفه گفت: پس پانصد دینار بمن قرض بده، وقتیکه من وتو رجعت کردیم آن وقت بشما خواهم داد، مؤمن الطاق گفت باید ضامنی بمن بسپری وضمانت بکند بر آنکه تو در رجعت بصورت انسان بر می‌گردی، زیرا می‌ترسم تو بصورت بوزینه رجعت بکنی و من نتوانم آن را از شما بگیرم! [۳۵٧].

۱۴٩ـ همین قصه با مختصر تغییری در کتاب احتجاج نیز مذکور است.

۱۵۰ـ (ابراهیم بن محمد الثقفی) می‌گوید «از علی امیر المؤمنین پرسیدند ذو القرنین چیست؟ فرمود مردی بود که از طرف خدا بسوی قومی مبعوث شده بود، امتش او را تکذیب کرده ویک شاخش ـ یا یک طرف سرش را زده بودند، و در نتیجه مرد سپس خدا او را زنده کرده دو باره بسوی همان جمعیت مبعوث کرد، در این موقع نیز تکذیبش کرده و شاخ دیگر ویا طرف دیگر سرش را زدند، در اثر آن ضربت باز مرد، و در این مرتبه نیز خدا او را زنده کرد، چون دو دفعه شاخ این پیغمبر شاخدار را زده بودند از آن جهت او را ذو القرنین نامیدند!!».

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل)

۱۵۱ـ عین همین مضمون در روایت دیگر نیز نقل شده، ولی در خاتمه می‌گوید در بین شما نیز مانند این شخص موجود است، راوی می‌گوید علی÷از این جمله خودش را اراده کرده‌است.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۳۵۸]

۱۵۲ـ (عبد الله بن اسید کندی) می‌گوید «پدرم می‌گفت روزی با جمعی در مجلس علی امیر المؤمنین نشسته بودیم که (ابن معن) و (ابن نعج) وارد شدند، در حالتیکه یک پارچه‌ای در حلق عبد الله بن وهب انداخته کشان کشان او را می‌آورند، به حضرت عرض کردند این شخص را بکش و با دروغگویان مداهنه مکن، فرمود نزدیک من آورید، چون بنزدیکش آوردند، فرمود این شخص چه می‌گوید؟ عرض کردند می‌گوید تو دابة الأرضهستی و ضربتی بر سرشما زده می‌شود، رو کرد به عبد الله بن وهب، اینها چه می‌گویند؟ عرض کرد من برای اینها حدیثی نقل کرده بودم که (عمار بن یاسر) برایم نقل کرده بود، حضرت فرمود رهایش کنید».

ترجمه روای: عبد الله بن اسید کندی و اسید کندی ظاهراً مهمل و مجهول الحالند، گذشته از این ابراهیم بن محمد الثقفی ـ چنانکه در ذیل روایت، پیش نوشتم ـ در سال (۲۸۳) هجری وفات کرده بوده چنین کسی مستبعد است که بتواند با یک واسطه از اسید کندی که طبق مضمون همین روایت ÷را ملاقات کرده بود، نقل حدیث بکند زیرا فاصله وفات علی ÷و ابراهیم بطوریکه گفتم (۲۴۳) بوده‌است، در هر حال این روایت یا از جهت اهمال و مجهول الحال بودن راوی و یا از لحاظ ارسال رواتش ضعیف خواهد بود.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل)

۱۵۳ـ (ثقفی) نامبرده در کتابش «غارات» از (عبایه) روایت کرده که علی÷می‌فرمود: «من سید پیر مردانم و در من سنتی از سنتهای ایوب است و......».

ترجمه روای: عبایه بن رفاعه مجهول الحال است [۳۵٩].

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۳۶۰]

۱۵۴ـ (علی بن عبد الله اسد) و (احمد بن معمر) بوسیله جمعی از ابن عباس روایت کردند که «این آیه ﴿إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَايَةٗ فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ[الشعراء: ۴] درباره ما و بنی امیه نازل شده‌است، که بر آنان سلطنت خواهیم کرد و....».

ترجمه روای: علی بن عبد الله بن اسد و احمد بن معمر اسمشان در کتب رجال مذکور نسیت.

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل)

۱۵۵ـ (محمد بن عیسی الیقطینی) بوسیله جمعی از ابی بصیر روایت کرده که «تفسیر این آیه را ﴿إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَايَةٗاز حضرت باقر پرسیدم، فرمود این آیت عبارت از علی امیر المؤمنین است که در وقت زوال آفتاب آشکار شده و یک ساعت نمایان می‌گردد، بطوریکه تمام مردم او را بخوبی خواهند دید و گردنهای بنی امیه در مقابل آن خاضع خواهد شد».

ترجمه روای: به ترجمه راوی روایت شماره (۵) مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۳۶۱]

۱۵۶ـ (مفضل بن صالح) از (جابر) از (ابی عبد الله جدلی) روایت کرده می‌گوید «یک روز رفتم خدمت علی امیر المؤمنین که می‌فرمود: من دابة الأرضهستم».

ترجمه روای: به ترجمه راوی روایت شماره (۵۸) مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۵٧ـ (اسماعیل بن اسحق الراشدی) و (خالد بن مخلد) و (عبد الکریم بن یعقوب الجعفی) خبر می‌دهند که ابی عبد الله جدلی می‌گوید «روزی رفتم خدمت علی امیر المؤمنین فرمود آیا خبر ندهم بتو سه چیزی را پیش از اینکه بیگانه وارد بشود؟ منم بنده خدا، منم دابة الأرض، منم راستگو و عادل روی زمین و برادر پیغمبر روی زمین، سپس فرمود آیا خبر ندهم بتو از بینی و چشمهای مهدی؟ عرض کردم بلی، در این موقع حضرت دستش را به سینه خود زده فرمود منم !!».

ترجمه روای: اسماعیل بن اسحق و خالد بن مخلد و عبد الکریم بن یعقوب اسمشان درکتب رجال ذکر نشده و ظاهراً مهمل می‌باشند.

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل)

۱۵۸ـ (محمد بن حسن الصباح) و (ابابن عثمان الاحمر البجلی) و (ابی داود) می‌گوید (ابی عبد الله جدلی) می‌گفت: «یک روز خدمت علی ÷رسیدم که فرموده بود می‌خواهم هفت حدیث برای تو نقل کنم، مگر اینکه بیگانه وارد شود، گفتم بفرمائید فرمود آیا بینی و چشمهای مهدی را می‌شناسی؟ عرض کردم امیر المؤمنین (شما هستید! و..........!».

ترجمه روای: محمد بن حسن الصباح مجهول الحال است [۳۶۲].

بطوریکه کشی و سایر علمای رجال می‌نویسند ابان بن عثمان از (غلاة) یعنی از پیروان مذهب (ناووسیه) [۳۶۳]بود، ولی با این حال اغلب علمای رجال بر حسب اجماعی که کشی نقل کرده این شخص را از ثقات می‌دانند مگر ابن داود و فخر المحققین که او را در عداد ضعفاء قرار داده‌اند، مرحوم فخر المحققین می‌گوید از پدرم علامه حلی پرسیدم روایات (ابان) را می‌توان قبول کرد؟ فرمود اقرب این است که روایاتش را باید رد کرد به دلیل آیه -﴿إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْو هیچ فسقی مهمتر و بزرگتر از بی‌ایمانی نیست [۳۶۴].

ابی داود اینکه از ابی عبد الله جدلی روایت کرده مجهول الحال است [۳۶۵].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۵٩ـ (عمران بن میثم التمار) از (عبایه) نقل می‌کند که «مردی آمد خدمت علی ÷عرض کرد مراد از (دابه) چیست؟ فرمود: دابه‌ای است مؤمنه که قرآن می‌خواند و به رحمن ایمان دارد، غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود».

ترجمه روای: بترتیب به ترجمه راوی روایت شماره (۸۲) و (۱۵۳) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۶۰ـ عین همین مضمون را (محمد بن عیسی الیقطینی) نیز از صفوان نقل می‌کند، نهایت آنکه علی ÷در اینجا در خاتمه می‌گوید: مادرت به عزایت بنشیند، ان دابه عبارت از علی است.

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره (۵) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۶۱ـ (عبد الله ابن الزبیر القرشی) و (عمران بن میثم التمار) می‌گویند «عبایه می‌گفت یک روز خدمت علی امیر المؤمنین بودم می‌فرمود: برادرم پیغمبر بمن خبر داده که من در خاتمه هزار پیغمبر می‌باشم، و من هم در خاتمه هزار وصی هستم و و من بچیزهائی مکلف هستم که آنان مکلف بآنها نبودند، من به هزار کلمه علم دارم که جز من و محمد هیچکس آنها را نمی‌داند مگر آنکه شما از آن کلمات یک آیه در قرآن می‌خوانید: ﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ[النمل: ۸۲].

ترجمه راوی: در کتب رجال چهار نفر باین اسم (عبد الله بن زبیر) نامبرده شده: ۱ـ عبد الله بن زبیر قرشی ۲- عبد الله بن زبیر اسدی ۳- عبد الله بن زبیر والد ابی احمد الزبیری ۴ـ عبد الله بن زبیر رسان، اولی از دشمنان علی ÷و از کسانی بوده که مدعی خلافت بود، دومی و سومی مجهول الحال و چهارمی ‌بمناسبت اینکه زیدی بوده بعقیده علامه حلی در خلاصه از ضعفا می‌باشد، ممیزات این شخص را هر قدر جستجو کردم بدست نیآوردم، ولی ظاهراً باید مراد از آن همان عبد الله بن زبیر قرشی معروف باشد، زیرا بقیه بنام قریشی معروف نیستند.

لیکن این شخص چون مدعی خلافت و از دشمنان علی ÷بوده خیلی بعید است که راوی چنین روایتی که صریحاً بر خلافت علی ÷اشعار دارد بوده باشد، ولی این اسم چون مردد بین ضعیف و مجهول الحال است، در هر صورت این روایت ضعیف خواهد بود.

عمران بن مثیم التمار به صفحه قبل مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۶۲ـ (احمد بن محمد بن اسحق الحضرمی) نیز همین مضمونرا بوسیله جمعی از (عمران بن میثم التمار) از (عبایه) روایت کرده‌است.

ترجمه راوی: احمد بن محمد بن اسحق اسمش در کتب رجال ذکر نشده‌است.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۶۳ـ (یحی بن ابی بکر) بوسیله جمعی از (ابو هریره) نقل می‌کند که می‌گوید «پیغمبر صفرمود: دابة الأرضخروج می‌کند در حالتیکه عصای موسی و انگشتر سلیمان با وی می‌باشد که با آن عصا صورت مؤمن را جلا داده و بوسیله آن انگشتر روی (کافر را داغ می‌کند)».

ترجمه روای: یحی بن ابی بکر مهمل و گمنام است [۳۶۶].

در کتابهای رجال سه نفر باین کنیه (ابو هریره) معروفند: ۱- ابو هریره الدوسی که از اصحاب پیغمبر صبوده، این شخص گذشته از اینکه در بین شیعه معروف به دروغگوئی و جعل حدیث می‌باشد، بعضی از علمای اهل سنت و جماعت نیز روایاتش را تضعیف کرده و او، را دروغگو می‌دانند، مانند ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و سفیان ثوری و ابی اسامه و خوارزمی و جاحظ در کتاب معروف توحیدش و سمعانی [۳۶٧].

۲ـ ابو هریره بزاز که ظاهراً از اصحاب حضرت صادق بوده، بطوریکه علامه حلی در خلاصه می‌نویسد عقیقی می‌گوید حضرت صادق یک روز نسبت باو اظهار شفقت فرمود و بر او رحمت فرستاد، مردی عرض کرد این شخص که همیشه شراب می‌خورده، فرمود مگر برای خداوند مشکل است که شراب خواری را بمناسبت اینکه دوست علی بوده بیامرزد؟! [۳۶۸].

۳ـ ابو هریره عجلی این شخص نیز ظاهراً از اصحاب حضرت صادق و یا حضرت باقر بوده، بطوریکه ابن شهر اشوب در کتابش "معالم" می‌نویسد: از شعرای اهل بیت بوده‌است، روایت شده که ابی بصیر می‌گوید حضرت صادق روزی فرموده بود کیست که شهرهای ابو هریره را برای من بخواند؟ عرض کردم او که شراب می‌خورده! فرمود خدا بیامرزد ابو هریره را اگر کسی دشمنی علی ÷را در دل نداشته باشد، چنانچه مرتکب هرگونه معصیتی بشود خدا او را می‌آمرزد [۳۶٩]اینکه این روایت را بدون واسطه از پیغمبر اکرم نقل می‌کند، معلوم است که همان ابو هریره معروف است.

عنوان روایت: (ضعیف: مهمل)

۱۶۴ـ (حسین بن علوان) و (سعد بن ظریف) می‌گویند «اصبغ بن نباته می‌گوید یک روز رفتم خدمت علی امیر المؤمنین دیدم نان و سرکه و زیت می‌خورد، عرض کردم مقصود از دابه‌‌ای که خدا در این آیه ﴿وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ[النمل: ۸۲] خبر داده چیست؟ فرمود: دابه‌ای‌است که نان و سرکه و زیت می‌خورد».

ترجمه راوی: حسین بن علوان به ترجمه راوی روایت شماره (٧۳) مراجعه کنید.

سعد بن ظریف الحنظلی الاسکاف بطوریکه علامه حلی در خلاصه و ابن داود از کشی نقل می‌کنند و در تحریر طاووسی نیز مذکور است، از (غلاة) از پیروان مذهب (ناووسیه) بوده، نجاشی و ابن غضائری و صاحب حاوی نیز این شخص را از ضعفا می‌دانند [۳٧۰].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۶۵ـ (سماعه بن مَهران) و (فضیل بن زبیر) می‌گویند اصبغ بن نباته می‌گفت «معاویه از من پرسیده بود که شما جماعت شیعه گمان دارید که علی دابة الأرضاست؟ گفتم: ما می‌گوئیم که یهودی‌ها چنین می‌گویند، معاویه (راس الجالوت) یهودی را احضار کرد و از او پرسید شما کلمه دابة الأرضرا میان کتاب‌های خودتان می‌بینید؟ گفت بلی چه چیز است؟ گفت مردی است، اسمش را می‌دانی؟ بلی اسمش (الیا) هست. معاویه گفت چقدر این کلمه با کلمه (علی) شباهت دارد!.

ترجمه روای: سماعه بن مهران طبق شهادت مرحوم شیخ طوسی و جمعی از فقها واقفی بوده و از همین جهت مرحوم صدوق و صاحب مدارک و......... بروایاتش عمل نمی‌کردند [۳٧۱].

فضیل بن زبیر مجهول الحال است [۳٧۲].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۶۶ـ (محمد بن عیسی) بوسیله جمعی از ابو بصیر روایت کرده که «حضرت ابو جعفر فرمود مردم درباره این آیه ﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا[النمل: ۸۲] چه می‌گویند؟ بعد فرمود: مراد از دابة الأرضعلی امیر المؤمنین است».

ترجمه روای: به ترجمه راوی روایت شماره (۵) مراجعه کنید.

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳٧۳].

۱۶٧ـ (محمد بن حسن الصباح) و (ابان بن عثمان) خبر می‌دهند که صالح بن میثم می‌گفت «از حضرت ابو جعفر تقاضا کردم که حدیثی برایم نقل کند، فرمود مگر از پدرت حدیث نشنیدی؟ عرض کردم نه، پدرم موقعی مرده بود که من بچه بودم، بعد گفتم من اینک حدیثی می‌خوانم، چنانچه صحیح خواندم تصدیقم کن، واگر غلط خواندم مرا آگاه نما، فرمود چه شرط مشکلی کردی! عرض کردم اگر درست اداء کردم سکوت کن و گرنه مرا آگاه ساز فرمود این شرط آسانیست، گفتم «من گمانم این است که علی دابة الأرضاست».

ترجمه روای: به ترجمه راوی روایت شماره (۱۵۸) مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۶۸ـ (عیسی بن هشام) و (ابان بن عثمان) و جمعی دیگر نیز همین مضمونرا تا آنجا که صالح می‌گوید من گمان دارم که علی دابة الأرضاست [۳٧۴]از صالح نقل کرده‌اند، ولی در اینجا دارد که «حضرت ابی جعفر در تعقیب بیانات صالح قدری سکوت کرده سپس فرمود می‌بینم شما را که خواهی گفت علی رجعت خواهد کرد، بعد این آیه را قرائت کرد ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖ[القصص: ۸۵] عرض کردم راستی می‌خواستم همین را هم از شما بپرسم که فراموش کرده بودم، فرمود می‌خواهی بتو خبر بدهم چیزی را که از این مهمتر است؟ ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ[سبأ: ۲۸] هیچ نقطه در روی زمین باقی نمی‌ماند مگر اینکه صدای اشهد ان لا اله الا الله ومحمد رسول اللهدر آنجا بلند خواهد بود».

ترجمه روای: عیسی بن هشام مجهول الحال است [۳٧۵].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱۶٩- (محمد بن عیسی) و (ابان بن عثمان) می‌گویند «حضرت باقر در تفسیر این آیه ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖ[القصص: ۸۵] فرمود پیغمبر بر شما طلوع خواهد کرد».

ترجمه روای: به ترجمه راوی روایت شماره (۵) و روایت شماره (۱۵۸) مراجعه کنید.

عنوان روایت: (ضعیف: مرسل) [۳٧۶].

۱٧۰ـ (جعفر بن محمد بن مالک) بوسیله جمعی از ابی مروان روایت کرده که «از حضرت صادق معنی این آیه ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ[القصص: ۸۵] پرسیدم، فرمود دنیا بآخر نمی‌رسد تا اینکه پیغمبر صو علی ÷در (ثویه) محلی است در کوفه، جمع شده و همدیگر را ملاقات بکنند و در آنجا مسجدی بنا می‌کنند که دارای دوازده هزار درب خواهد بود».

ترجمه روای: جعفر بن محمد بن مالک از (غلاة) است به ترجمه راوی روایت شماره (۱۴۴) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱٧۱ـ تقریباً همین مضمون را (ابراهیم بن اسحق النهاوندی) نیز بوسیله عده‌ای از حضرت صادق نقل می‌کند.

ترجمه روای: بطوریکه مرحوم شیخ طوسی در فهرست و علامه حلی در خلاصه و نجاشی و ابن غضائری می‌نویسند ابراهیم بن اسحق النهاوندی از غلاة و متهم در دین بوده، و از اینرو روایاتش را تضعیف کرده‌اند [۳٧٧].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱٧۲ـ (محمد بن عیسی) و (مفضل بن صالح) از زید الشحام روایت کردند که «حضرت صادق فرمود مراد از (عذاب الادنی) در این آیه ﴿وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَكۡبَرِ[السجدة: ۲۱] رجعت است».

ترجمه روای: محمد بن عیسی از غلاة و مفضل بن صالح جعال حدیث بود به ترجمه راوی روایت شماره (۵) و راوی روایت شماره (۵۸) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱٧۳ـ (محمد بن عیسی) و (مفضل بن صالح) از زید الشحام روایت کردند که مقصود از «عذاب الادنی» در آیه مزبور دابة الأرضاست».

عنوان روایت: (ضعیف)

۱٧۴ـ (سلمه بن کهیل) بوسیله عده‌ای از پیغمبر جروایت کرده که «در خطبه حجَّة الوداع می‌فرمود: طائفه عمالقه را خواهم کشت، جبرئیل عرض می‌کند بگو عمالقه را یا من می‌کشم یا علی÷، پیغمبر هم چنین فرمود».

ترجمه روای: سلمه بن کهیل ظاهراً معاصر با حضرت سجاد و از اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق ÷بود، بطوریکه ابن داود و کشی و علامه می‌نویسند از پیروان مذهب (تبریه) و بلکه از رؤسای این مذهب بوده‌است، و روایاتش را بطور کلی تضعیف کرده‌اند [۳٧۸].

عنوان روایت: (ضعیف)

۱٧۵- (جعفر بن محمد بن حکیم) و (عبد الکریم بن عمرو بن صالح الخثعمی) ملقب به کرام روایت کرده که حضرت صادق فرمود: «اگر در روی زمین دو نفر باقی بماند یکی از آن دو امام خواهد بود، و آخرین کسیکه می‌میرد نیز امام است، تا اینکه زمین خالی از حجت نماند».

ترجمه روای: جعفر بن محمد بن حکیم بعقیده صاحب مدارک و مجلسی در وجیزه مجهول الحال می‌باشد [۳٧٩]. عبد الکریم الخثعمی واقفی بوده‌است، به ترجمه راوی روایت شماره (٩۵) مراجعه شود.

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۸۰]

۱٧۶ـ (موسی بن عمران النخعی) و (حسین بن یزید النوفلی) و علی بن ابی حمزه بوسیله پدرش از ابی بصیر نقل می‌کند که «بحضرت صادق عرض کردم که از پدری شنیدم که می‌فرمود بعد از قائم ÷دوازده امام خواهد آمد، فرمود پدرم گفته بود دوازده مهدی می‌آید، نه دوازده امام، و آن دوازده مهدی جماعتی از شیعیان ما هستند که مردم را بدوستی درباره ما و معرفت در حق ما دعوت خواهند کرد!!».

ترجمه روای: موسی بن عمران النخعی مجهول الحال است [۳۸۱].

حسین بن الیزید النوفلی از شعرا و مردی بود ادیب، و در ری منزل داشت، بطوریکه نجاشی می‌نویسد قمیین او را از غلاة می‌دانستند، و ابن داود نیز از کشی نقل می‌کند که او از غلاة بوده‌است، در هر حال علمای رجال مانند علامه و ابن داود و شارح تهذیب و فاضل مجلسی روایاتش را رد کرده‌اند [۳۸۲].

علی بن ابی حمزه به ترجمه راوی روایت شماره (٧٩) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱٧٧- سید رضی الدین در کتاب «البشارة» می‌گوید «در کتابی که تألیف (جعفر بن محمد بن مالک کوفی) بوده، دیدم ایشان باسناد خود تا حمران، روایت کرده‌اند که عمر دنیا صد هزار سال است، بیست هزار سال برای سایر مردم و هشتاد هزار سال برای آل محمد است!».

ترجمه روای: جعفر بن محمد بن مالک از غلاة و بسیار دروغگو بوده‌است به ترجمه راوی روایت شماره (۱۴۴) مراجعه شود.

عنوان روایت: (ضعیف)

۱٧۸ـ (محمد بن سالم) از حضرت باقر روایت کرده که «در تفسیر این آیه ﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ[غافر: ۱۱] فرمود این آیه مخصوص به اقوامی است که رجعت می‌کنند ولی مضمونش در قیامت نیز جاری می‌شود».

ترجمه روای: محمد بن سالم مجهول الحال است [۳۸۳].

عنوان روایت: (ضعیف).

۱٧٩ـ (معلی بن خنیس) و (ابو المفضل) از (مفضل بن عمر) روایت می‌کنند که می‌گوید «حضرت صادق فرمود گویا می‌بینم یک تختی از نور در محلی گذارده شده، و روی آن قبه‌ای از یاقوت سرخ که با جواهرات گوناگون نیز زینت یافته‌است، نصب شده و حسین بن علی بالای آن نشسته‌است و در اطرافش نیز نود هزار قبه سبز رنگ گذارده شده و مؤمنین را می‌بینم که هموراه بزیارت آن حضرت آمده و بر او سلام می‌دهند، و آنگاه خداوند بمؤمنین می‌گوید اولیای من! هر چه می‌خواهید کنون از من درخواست کنید، زیرا مدت ذلت و آزار شما خیلی بطول انجامید، امروز روزی است هرگونه حاجتی که داشته باشید برآورده خواهم کرد، خوراک آنان در آن موقع بطور کلی از بهشت می‌رسد».

ترجمه روای: معلی بن خنیس و مفضل بن عمر هردو از غلاة می‌باشند اولی از پیروان مذهب (مغیریه) و دومی از پیروان مذهب «خطابیه» بوده‌است بترتیب به ترجمه راوی روایت شماره (۲۲) و (٩۶) مراجعه کنید.

ابو المفضل محمد بن عبد الله بن المطلب الشیبانی بطوریکه ابن غضائری می‌نویسد جعال حدیث و اغلب چیزهای منکر را نقل می‌کرد، مرحوم شیخ در رجالش می‌گوید جماعتی روایات این شخص را بطور کلی تضعیف کرده‌اند، و مرحوم مجلسی نیز در وجیزه روایاتش را تضعیف کرده‌است [۳۸۴].

عنوان روایت: ضعیف

۱۸۰ـ (ابن شهراشوب) در کتاب مناقب می‌گوید «حضرت رضا در تفسیر این آیه ﴿...أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ[النمل: ۸۲] فرمود دابه الأرض عبارت از علی امیر المؤمنین است».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل

۱۸۱ـ (ابن شهراشوب) از ابی عبد الله جدلی روایت کرده که «علی ÷می‌فرمود من دابه الأرض هستم».

ترجمه روای: محمد بن علی بن شهراشوب مازندرانی صاحب کتاب «مناقب» در قرن ششم می‌زیسته و معاصر با ابن ادریس صاحب (السرائر) متوفی در سال (۵٧۸) بوده، چنین شخصی حتماً نمی‌تواند بدون واسطه از ابی عبد الله جدلی که از اصحاب علی امیر المؤمنین بوده، و همچنین از حضرت رضا -در روایت فوق- نقل روایت بکند، تحقیقاً وسائط چندی در بین بوده که ایشان حذف کرده‌اند.

عنوان روایت: ضعیف: مرسل

۱۸۲ـ (محمد بن مسعود العیاشی) در تفسیرش از جابر روایت کرده که «حضرت باقر این آیات را این طور تفسیر فرموده‌اند: ﴿أَمۡوَٰتٌ غَيۡرُ أَحۡيَآءٖۖ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ ٢١ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ فَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٞ[النحل: ۲۱-۲۲] ﴿أَمۡوَٰتٌ غَيۡرُ أَحۡيَآءٖیعنی کفارند و مؤمنین نیستند ﴿وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ ٢١یعنی آنان ایمان نیآوردند که مشرک هستند -﴿إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞمعنی این همان طور است که خدا گفته‌است! ﴿وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ[الأنعام: ۱۵۰] یعنی کسانی که به حقانیت رجعت ایمان نمی‌آورند».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۸۵]

۱۸۳ـ عین همین مضمونرا عیاشی نیز از ابی حمزه نقل می‌کند.

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳۸۶]

۱۸۴ـ (عبد الرحمن بن محمد علوی) از ابن عباس روایت کرده که «ایشان در تفسیر این آیه ﴿وَٱلنَّهَارِ إِذَا جَلَّىٰهَا ٣[الشمس: ۳] گفته‌اند مقصود این است که اهل البیت در آخر الزمان مالک تمام نقاط روی زمین شده و دنیا را پر از عدل و داد می‌کنند».

عنوان روایت: ضعیف: موقوف [۳۸٧].

۱۸۵- (ابراهیم بن محمد الثقفی) می‌گوید «حضرت صادق فرموده که علی÷می‌فرمود من صاحب عصا و میسم هستم».

عنوان روایت: ضعیف مرسل [۳۸۸].

۱۸۶- (محمد بن سنان) و (مفضل بن عمر) نیز همین مضمون را از حضرت صادق روایت کرده‌اند.

ترجمه راوی: به ترجمه راوی روایت شماره (۱۰) و شماره (٩۶) مراجعه کنید.

عنوان روایت: ضعیف.

۱۸٧- (ابراهیم بن حکم بن ظهیر فزاری) بوسیله جمعی از سلمان فارسی روایت کرده که «علی÷میفرمود من صاحب عصا و میسم و فاروق بزرگ و صاحب کرات هستم».

ترجمه راوی ابراهیم بن حکم بن ظهیر فزاری مجهول الحال است [۳۸٩].

عنوان روایت: ضعیف.

۱۸۸- (ابن شهراشوب) در کتاب «مناقب» از حضرت باقر روایت کرده که «در شرح این کلمات علی÷«علي يدي تقوم الساعه» می‌فرمود مقصود از ساعت رجعت است».

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳٩۰].

۱۸٩- علی بن ابی حمزه سالم البطائنی از پدرش از ابی بصیر نقل می‌کند که «حضرت صادق در تفسیر این آیه ﴿إِنَّهُمۡ يَكِيدُونَ كَيۡدٗا ١٥فرمود چون نسبت به پیغمبر و علی و فاطمه حیله کردند لذا خدا فرمود ﴿إِنَّهُمۡ يَكِيدُونَ كَيۡدٗا ١٥ وَأَكِيدُ كَيۡدٗا ١٦ فَمَهِّلِ ٱلۡكَٰفِرِينَ...زیرا اگر قام مبعوث شود از جبارین قریش و بنی امیه انتقام می‌گیرید».

ترجمه راوی: علی بن ابی حمزه به ترجمه راوی روایت شماره (٧٩) مراجعه شود.

سالم البطائنی پدر علی بن ابی حمزه مجهول الحال است [۳٩۱].

عنوان روایت: ضعیف.

۱٩۰- (مفضل بن صالح ابی جمیله) و (ابان بن عثمان) از (فضل بن عباس) روایت کردند که «حضرت صادق فرمود مضمون این آیه: ﴿فَدَمۡدَمَ عَلَيۡهِمۡ رَبُّهُم بِذَنۢبِهِمۡ فَسَوَّىٰهَا ١٤[الشمس: ۱۴] در موقع رجعت است -﴿وَلَا يَخَافُ عُقۡبَٰهَا ١٥[الشمس: ۱۵] یعنی خدا نمی‌ترسد از اینکه مانند آن عذاب را متوجه آنان بکند در وقتی که رجعت می‌کنند».

ترجمه راوی: مفضل بن صالح جعال حدیث و بسیار دروغگو و ابان بن عثمان نیز از غلاة بوده‌است، به ترجمه راوی روایت شماره (۵۸) و (۱۵۸) مراجعه کنید.

فضل بن عباس مجهول الحال است [۳٩۲].

عنوان روایت: ضعیف.

۱٩۱- (عمر بن عبد العزیز) میگوید (عبد الله بن نجیح) می‌گفت که «من این آیه را -﴿كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٣ ثُمَّ كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٤در حضور حضرت صادق تلاوت کردم، فرمود ایشان یک مرتبه در رجعت و یک مرتبه در قیامت خواهند دانست».

ترجمه راوی: عمر بن عبد العزیز از غلاة است به ترجمه راوی روایت شماره (۳۲) مراجعه کنید. عبد الله بن نجیح مهمل و گمنام است.

عنوان روایت: ضعیف: مرسل [۳٩۳].

۱٩۲- (عبد الله بن القاسم الحارثی) بوسیله جمعی از حضرت باقر روایت کرده که «در تفسیر این آیه ﴿خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۚ ذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمُ ٱلَّذِي كَانُواْ يُوعَدُونَ ٤٤[المعارج: ۴۴] فرمود مراد از (ذلک الیوم) روز خروج قائم است».

ترجمه راوی: عبد الله ابی القاسم الحارثی بطوریکه نجاشی و ابن داود می‌نویسد از غلاة بوده‌است. ابن غضائری می‌گوید این شخص بسیار دروغگو بوده و دروغگوئی او از همان احادیثی که نقل کرده کاملا هویدا است [۳٩۴].

عنوان روایت: ضعیف.

۱٩۳- کشی در رجالش می‌نویسد (احمد بن علی بن کلثوم) می‌گفت هر وقتیکه موضوع رجعت در حضور حکم بن بشار در میان می‌آمد او آن را انکار می‌کرد، و در تعقیبش ما می‌گفتیم این شخص از مکذبین است.

ترجمه راوی: بطوریکه مرحوم شیخ می‌نویسد احمد بن علی بن کلثوم سرخسی متهم به غلو بوده، و از ظاهر کلمات کشی نیز استفاده می‌شود که از غلاة بوده‌است، در هر حال جمعی مانند فاضل مجلسی در وجیزه و علامه حلی در خلاصه و ابن داود و صاحب حاوی روایاتش را بطور کلی رد کرده‌اند [۳٩۵].

عنوان روایت: ضعیف.

۱٩۴- کشی از (ادریس بن ایوب) و (عبد العزیز العبدی) و از زراره نقل میکند که حضرت باقر فرمود «جابر معنی و تفسیر این آیه را می‌داند ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖ[القصص: ۸۵].

ترجمه راوی: ادریس بن ایوب مهمل و گمنام است.

عبد العزیز العبدی بعقیده علامه در خلاصه و مجلسی در وجیزه و ابن داود و نجاشی از ضعفا می‌باشد [۳٩۶].

عنوان روایت: ضعیف.

۱٩۵- کشی از روات نام برده و جمعی دیگر نقل می‌کند که زراره و محمد بن مسلم می‌گویند «احادیثی که ما از جابر نقل می‌کردیم از حضرت باقر پرسش کردیم و سپس گفتیم ما را با جابر چه کار که باحادیث وی اعتماد می‌کنیم، حضرت فرمود ایمان جابر بحدی رسیده که همواره این آیه را قرائت می‌کرد ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖ[القصص: ۸۵]».

عنوان روایت: ضعیف.

۱٩۶- کشی همین مضمون را از محمد بن اسماعیل و جمعی دیگر نقل می‌کند.

ترجمه راوی: محمد بن اسماعیل مهمل و گمنام است.

عنوان روایت: ضعیف.

۱٩٧- (ابی عبد الله برقی) از حضرت صادق روایت کرده که حضرت صادق فرمود «هر کسی اگر نسبت به هفت چیز که از آن جمله رجعت است اقرار داشته باشد، حتماً مؤمن است».

عنوان روایت: ضعیف مرسل [۳٩٧].

۱٩۸- (ابن عبدوس) بوسیله جمعی از حضرت رضا روایت کرده که فرموده «کسی که مقر به توحید باشد -تا اینکه می‌گوید- رجعت و متعتیین را نیز اقرار داشته باشد و معتقد به معراج، سؤال قبر، حوض کوثر، شفاعت و اینکه بهشت و دوزخ مخلوق است و صراط و میزان و بعث و نشور و جزاء و حساب بوده باشد آنکس حقاً مؤمن و از شیعیان ما اهل البیت خواهد بود».

ترجمه راوی: ابن عبدوس بعقیده صاحب حاوی از ضعفا و بعقیده مامقانی و غیره مجهول الحال است [۳٩۸].

عنوان روایت: ضعیف.

شماـ خواننده محترم ـ چنانچه در مطالعه ترجمه روات این احادیث دقت کرده باشی البته فهمیدی که در بین اینها حتی یک حدیث صحیح هم موجود نیست، بلکه تمام این ۱٩۸ حدیث بجز شش تا که باصطلاح (حسن) است، بمناسبت اینکه رواتشان به غلاة و اشخاص مجهول الحال و مهمل منتهی می‌شوند، و یا اینکه اصلاً حذف شده‌است، ضعیف و غیر قابل قبول است ـ گرچه همه اینها بر فرض اینکه صحیح هم بودند در این موضوع مورد قبول نبودند، زیرا خبر واحد چنانکه مکرر یادآوری کردم از ادله ظنیه‌است، وجواز عمل بدلیل ظنی ـ بر فرض ثبوت حجیتش ـ منحصر در مسائل ظنیه یعنی مسائلی است که دلیل ظنی هم در آنها کفایت می‌کند، مانند احکام فرعیه عملیه، ولی در احکام قلبی و مسائل اعتقادیه که علماء آنها را به احکام علمیه و یقینیه تعبیر می‌کنند، چون ثبوت آنها منوط به علم و یقین است به هیچ وجه دلیل ظنی مانند خبر واحد وغیره در آنها معتبر نیست، چنانکه در صفحه (۴۸) و (۴٩) دانستی که علمای بزرگ امامیه مانند شیخ مرتضی انصاری، شهید ثانی، شیخ طوسی، ابن ادریس، شیخ طبرسی و سید مرتضی همه متفقند در اینکه در احکام اعتقادیه نباید اعتماد به ادله ظنیه مانند خبر واحد ـ اگر چه خبر صحیح باشد و اجماع منقول و غیره نمود دلیل ظنی در احکام اعتقادیه بطور کلی مردود و غیر قابل قبول است.

چون دانستیم این اخبار از جهت سند ضعیف و مردود است خوبست اکنون آنها را عرضه بقرآن کریم نموده به بینم از اینجا چه نتیجه می‌گیریم زیرا عمده میزان صحت احادیث ـ مخصوصاً احادیث مربوطه به مسائل اعتقادیه، قرآن کریم است یعنی حدیثی که متضمن یکی از احکام و مسائل اعتقادیه‌است، چنانچه مضمونش مخالف و یا غیر موافق با قرآن بوده باشد باید آن را طرح نمود، چنانکه مرحوم شیخ انصاری با اینکه عقیده‌اش این است که خبر متواتر در شریعت اسلام خیلی کمیاب است با این حال صریحاً در کتاب رسائل می‌فرماید که اخبار وارده از ائمه درباره لزوم طرح خبر مخالف یا غیر موافق با قرآن در مسائل اعتقادیه بحد تواتر رسیده‌است پس اکنون مراجعه به قرآن نموده، به بینیم در باره رجعت چه می‌گوید؟

[۲۱۸] تنقیح الـمقال: ج۳/ ص۱۸٩. [۲۱٩] تنقیح الـمقال: ج۱/ ص۳٧۱. [۲۲۰] تنقیح الـمقال: ج۱/ ص۳۶۵- ۱۸۱. [۲۲۱] تنقیح الـمقال: ج۳/ ص۱۳. [۲۲۲] تنقیح الـمقال: بترتیب ج۳/ ص۱۶٧ و ج۱/ ۳۴۴. [۲۲۳] تنقیح الـمقال بترتیب ج۳ ص۱۶٧ ، و ج۱ ص ۳۴۴ . [۲۲۴] تنقیح الـمقال: ج۱ ص۲۰۱- ۲۰۴. [۲۲۵] این روایت از جهت ارسالش هم ضعیف است، زیرا کسی که (ابن مغیره) این روایت را از او نقل می‌کند اسمش تعیین نشده و به جمله (عمن حدثه) تعبیر شده‌است. [۲۲۶] تنقیح الـمقال: ج۱ ص۳۳٩ . [۲۲٧] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۱۲۵ . [۲۲۸] این آیه یکی از فرمانهای رسالت و نبوت حضرت ختمی مرتبت است بلکه طبق عقیده جمعی از مفسرین اولین آیه و در حقیقت اولین فرمانی است که پیغمبرص را بانذار و راهنمائی بشر امر می‌کند، ولی اگر کسی جمود باین روایت نموده بگوید این آیه منزل بر موقع رجعت است؛ ناچار باید ملتزم بشود که آنهمه زحمات پیغمبر در انذار و هدایت بشر همه لغو و بیهوده بوده‌است!! زیرا بنا برین حضرت در بدو رسالتش اصلا مامور باین امر نبوده‌است، و بدون شبهه اینان هر امری پیش از موقعش امری عبث و بیهوده خواهد بود گذشته از این، آیا هیچ عاقلی می‌تواند تصور بکند که خداوند پیغمبری را برای انذار و راهنمائی بشر مبعوث و مأمور نماید و در عین حال باو بگوید: مقصودم این است بعد از اینکه پس از چند سال رحلت کردی و هزاران سال بعد از آن زنده شدی، آن وقت باید در مقام امتثال این امر برآئی؟ آیا یک همچه عمل ابلهانه‌ای را به خداوند حکیم نسبت دادن جز سفاهت محملی دارد؟ [۲۲٩] بمقتضای سیاق آیات پیش از این آیه، و باتفاق تمام مفسرین مرجع ضمیر در جمله [آنها] یا کلمه (سقر) است که قبلا از آن گفتگو می‌کرده، و یا آیات قرآن، یعنی: جهنم یکی از چیزهای بزرگی است که منذر و مخوف بشر است، یا اینکه آیات قرآن از جمله امور بزرگی است که منذر بشر است، ولی در این روایت که مرجعش محمد قرار داده شده، معلوم میشود جاعل این روایت منخل بن جمیل یا اصلا با ادبیات آشنائی نداشته که محمد را مرجع ضمیر مئونث قرار می‌دهد، و یا اینکه ایشان هم مانند سید علی محمد باب الفاظ و جملات را بطور کلی از مقررات و قیود ادبی آزاد گذارده بودند. [۲۳۰]از ظاهر این عبارت استفاده می‌شود که آقایان رجعیین محمدص را مبعوث بر کافه بشر نمی‌دانند، ولی با لحاظ صدر روایت معلوم می‌شود که اینان محمدص را که ۲۳ سال به پیغمبری و هدایت بشر مشغول بود، اساساً او را بعنوان پیغمبری نشناخته‌اند، منتظرند که در رجعت زنده شده تازه برسالت و پیغمبری مشغول شود!. [۲۳۱] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۲۴٧. [۲۳۲] تنقیح الـمقال: ج۳، ص ۲۵۶. [۲۳۳] تنقیح الـمقال: ج۲، ص۲۰۳. [۲۳۴] این روایت علاوه بر اینکه از جهت ضعف سند ضعیف است چون مضمونش بر خلاف قرآن است از اینرو نیز ضعیف و غیر قابل قبول است، زیرا طبق نصوص قرآن روز حساب خلایق فقط قیامت است، این است که قرآن در چند موضع آن را بعنوان (یوم الحساب تعبیر می‌کند). [۲۳۵] تنقیح الـمقال: ج۱ ص۳۱٩. [۲۳۶] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۳۳٧- ۳۳۸. [۲۳٧] تنقیح الـمقال: ج۱ ص۴۰۸. [۲۳۸] این آیه جواب این آیه است: ﴿يَسۡ‍َٔلُونَ أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلدِّينِ ١٢[الذاریات: ۱۲] یعنی مکذبین و کفار بطور استهزاء از پیغمبر سئوال می‌کردند روز جزا در چه وقتی خواهد بود، خدا در جواب می‌گوید: روزی است که کفار در آتش جهنم سوخته و گداخته می‌شوند [۲۳٩] تنقیح الـمقال: ج۱ ص۸٧ . [۲۴۰] این روایت از جهت ارسالش نیز ضعیف است، زیرا بعضی از رواتش حذف شده‌است. [۲۴۱] نتایج التنقیح: ص۱۳٩ . [۲۴۲] رجال کبیر: ص۱۰۲. [۲۴۳] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۱۲۲. [۲۴۴] تنقیح الـمقال: ج۲ ص۶۰ . [۲۴۵] این روایت از جهت ارسالش نیز ضعیف است. [۲۴۶] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۲۳۰. [۲۴٧] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۱۱۳ . [۲۴۸] تنقیح الـمقال: ج۲ ص۵٩ . [۲۴٩] تنقیح الـمقال: ج۲ ص۸٩ . [۲۵۰] آیه قبلش این است: ﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٣٨[یونس: ۳۸] این آیه یکی از آیات تحدی است، خلاصه مفادش این است: آنانی که قرآن را تکذیب کرده و می‌گویند مُنزّل از جانب خدا نیست، باینان بگو اگر راست می‌گوئید یک سوره مانند این بیاورید، و غیر از خدا هر که را که می‌توانید دعوت کنید و از آنان استعانت بجوئید که در این باره بشما کمک کنند: پس از اتمام تحدی در مقام شرح حال مخالفین و علت اینکه آنان قرآن را تکذیب می‌کردند بر آمده می‌گوید: ﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ يُحِيطُواْ بِعِلۡمِهِۦ...[یونس: ۳٩] یعنی اینان چیزی را تکذیب می‌کنند که محیط بعلم وی نیستند، یعنی کفار چون در قرآن تفکر و تدبر نمی‌کنند، مقاصد و مرام آن را نفهمیده‌اند لذا کورکورانه آن را تکذیب می‌کنند؛ بعد می‌گوید: ﴿...وَلَمَّا يَأۡتِهِمۡ تَأۡوِيلُهُۥ...[یونس: ۳٩] أي: و لم يأتهم بعد حقيقة ما وعد في القرآن مما يئول إليه أمرهم من العقوبة؛یعنی آن عقوبتی که خداوند در قرآن بآنان وعده داده از خسران در دنیا و آخرت، هنوز متوجه آنان نشده موقعی که دچار آن عقوبت شدند؛ آن وقت تصدیق خواهند کرد که قرآن وحی آسمانی و منزل از جانب خداوندست – و یا اینکه مراد این است که هنوز نیامد آنان را تأویل و تفسیر قرآن، یعنی چون در قرآن مطالبی است که فهمیدن آنها بسته بمراجعه مبین قرآن یعنی پیغمبر اکرم است، و از طرفی چون کفار در اثر نخوت و خودپرستی مراجعه به محمد ص نمی‌کنند تا اینکه آنها را در یابند، لهذا از روی نادانی آن را تکذیب می‌کنند، در هر حال این آیه از آیات تحدی است؛ ابداً نظری برجعت ندارد، عجب است از مرحوم علی بن ابراهیم قمی که بگفته علمای رجال شیعه مرد دانشمند و جلیل القدری بوده‌است، اینگونه تأویلات را که مخصوص بملاحده و باطنیه‌است در تفسیرش نوشته‌اند! مگر اینکه بگوئیم این تفسیر اساسا از تألیفات این مرد جلیل نبوده و ساختگی باشد. و گرنه چطور می‌شود که چنین دانشمندی تا این اندازه از مبانی قرآن کریم بی اطلاع باشد که آن را با اینگونه تأویلات بی اساس آلوده نمایند. [۲۵۱] مرحوم علی بن ابراهیم راوی این روایت را بطور کلی حذف کرده‌است. [۲۵۲] متمم این آیه این است: ﴿وَلَوۡ أَنَّ لِكُلِّ نَفۡسٖ ظَلَمَتۡ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ لَٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۖ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٥٤ أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٥٥ هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٥٦[یونس: ۵۴-۵۶] این آیات در مقام بیان عدل خداوند، و قبح ظلم و عواقب وخیمه ستمکاران است؛ یعنی هر آنکه در دنیا ظلم می‌کند اگر برای خلاصی خود فرضاً تمام آنچه که در روی زمین است، فدیه بدهد هرآینه بیفائده و غیر قابل قبول است، اینان وقتی که بکیفر اعمال ظالمانه خود برسند و به بینند که عذاب خدائی متوجه آنان شده، آن وقت پشیمان خواهند شد، ولی چه فائده، خداوند آنچه را که مقتضای عدالتش هست خواهد قضاوت کرد، و کسی هم نمی‌تواند او را از قضاوت عادلانه‌اش باز دارد، زیرا آنچه که در آسمان و زمین است همه مملوک اوست، آگاه باشید که وعده خدا حق است، ولی بیشتر مردم علم ندارند، اوست که زنده می‌کند، و می‌میراند، و بسوی اوست مرجع و باز گشت خلائق. این آیات بطوری که ملاحظه می‌فرمائید میزان عدالت خداوند و آثار و عواقب ظلم را بطور کلی برای ما بیان می‌کند، ابداً ناظر به خصوص ظلم بر خاندان محمد ص نیست، بلکه این از جمله مصادیق این آیه‌است، حقیقتاً شرم آور است! با اینکه در ذیل آیه صریحاً می‌گوید: ﴿هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٥٦[یونس: ۵۶] با این حال در این روایت جملاتی بدون هیچ گونه تناسب در آیه گنجانده شده و آن را مُنزَّل برجعت کرده‌است!!. [۲۵۳] ضعف این روایت نیز از لحاظ ارسالش هست. [۲۵۴] گرچه در ضمن روایت (۵) و (۶) هم که ضعف هر دو را ثابت کردیم، باین آیه ‌استدلال شده بود، ولی در این روایت چون راه استدلال بآن را بیان می‌کند، و علاوه بر این چون رجعیین این آیه را قویترین ادله‌شان قرار داده‌اند، از اینرو لازم می‌دانم شرحی بطور اجمال در اطرافش بنویسیم: چناچه متن روایت فوق را بدقت ملاحظه نمائید می‌بینید، که اصل استدلال امام – بقول راوی- مبتنی بر این است که اولا از آیه: ﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِ‍َٔايَٰتِنَا[النمل: ۸۳] مفهوم گرفته، زیرا در جواب سائل می‌گوید «مگر خداوند در قیامت جماعتی را محشور کرده و باقی را وا می‌گذارد» سپس بگمان خود آن مفهوم را معارض با منطوق آیه: ﴿وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا ٤٧[الکهف: ۴٧] تشخیص داده، و بالاخره برای رفع تعارض آیه اول را حمل برجعت می‌کند. بر دانشمندان پوشیده نیست که (وصف) در صورتی مفهوم دارد که علت منحصره ثبوت حکم در موضوعش باشد و گرنه ابداً مفهوم ندارد؛ مثلا اگر بگوئید که من امروز علما را ضیافت خواهم کرد، در صورتی که علت ضیافت کردن شما علما را وصف عالمیه نباشد، ابداً دلالت ندارد که سایر طبقات را ضیافت نخواهید کرد، بنا بر این اگر بنا شود که آیه نامبرده دارای مفهوم باشد، باید وصف (مکذبیه) علت منحصره ثبوت حشر یعنی رجعت باشد، در این صورت باید ائمه و سعدا رجعت نکنند، با اینکه پایه و اساس عقیده رجعیین همانا رجعت ائمه و مردمان سعید می‌باشد؛ علاوه بر این اگر (وصف) در این آیه مفهوم داشته باشد باید در آیه: ﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا[النحل: ۸۴] هم که بدون شبهه راجع بقیامت است، مفهوم داشته باشد، و در نتیجه باید بگوئیم که بعث در قیامت مخصوص بشهدا یعنی انبیاء است با اینکه هیچ عاقلی نمی‌تواند ملتزم باین معنی بشود، مگر اینکه رجعیین این آیه را نیز حمل برجعت نمایند! اگرچه از اینان بعید نیست، چه می‌بینیم در هر جای قرآن که به کلمه، حشر، بعث و آخرت، خلاصه بهر کلمه بقیامت بر می‌خورند آن را تأویل به رجعت می‌کنند. و ثانیاً چناچه بر فرض محال وصف دارای مفهوم باشد، بدون شبهه مفهوم، آنهم مفهوم مخالف یک جمله با منطوق جمله دیگر اصلا قابل معارضه نیست تا اینکه انسان محتاج برفع معارضه باشد، پس معلوم شد که استدلال باین آیه در خصوص رجعت بکلی غلط و بی اساس است، و از اینجا نیز می‌فهمیم روایاتی که در آنها استدلال باین آیه شده، همه مجعول و ساختگی است، زیرا چنین مغالطه و استدلال بی اساس نه تنها شایسته مقام شامخ حضرت جعفر بن محمد نیست بلکه درخور مقام اشخاص عادی هم نمی‌باشد! گذشته از اینها فرضاً اگر این آیه منزل به رجعت باشد، فقط رجعت اشقیاء و مکذبین از آن استفاده می‌شود، چطور شد رجعت مکذبین را خدا خبر می‌دهد، ولی از رجعت ائمه و سعدا مخصوصاً از سلطنت چهل و چهار هزار ساله حسین بن علی÷و رسالت پیغمبر اکرم و کشته شدن شیطان کذائی بکلی ساکت است!. چون دانستی این آیه بهیچ وجه ناظر برجعت نیست، اکنون بارعایت اختصار در مقام شرح آن بر می‌آید: یکی از بهترین راه های تفسیر قرآن خود قرآن است، چنانکه گفته‌اند (القرآن يفسر بعضه بعضاً) بطوری که از این آیه: ﴿إِنَّ يَوۡمَ ٱلۡفَصۡلِ كَانَ مِيقَٰتٗا ١٧ يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا ١٨[النبأ: ۱٧-۱۸] صریحا استفاده می‌شود، افراد بشر در تعقیب نفخ (صور) فوج فوج و دسته دسته در روز میقات و قیامت محشور خواهند شد، و آیه: ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۖ كُلَّمَآ أُلۡقِيَ فِيهَا فَوۡجٞ سَأَلَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ نَذِيرٞ ٨ قَالُواْ بَلَىٰ قَدۡ جَآءَنَا نَذِيرٞ فَكَذَّبۡنَا وَقُلۡنَا مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٍ[الملک: ۸-٩] صریحاً مکذبین را فوج و دسته مخصوصی قرار می‌دهد، پس با رعایت مفاد این دو آیه در کمال وضوح دانسته می‌شود که آیه ﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِ‍َٔايَٰتِنَا[النمل: ۸۳] که می‌گوید فوج مکذبین را محشور خواهیم کرد، در مقام بیان کیفیت حشر فوج مکذبین در قیامت است. بعبارت دیگر از طرفی آیه: ﴿يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا ١٨[النبأ: ۱۸] خبر می‌دهد که مردم در قیامت فوج فوج محشور می‌شوند، و از طرف دیگر آیه: ﴿كُلَّمَآ أُلۡقِيَ فِيهَا فَوۡجٞ...[الملک: ۸] صریحاً می‌گوید که مکذبین فوج مخصوصی هستند، با ملاحظه این دو آیه بطور روشن معلوم می‌گردد که آیه: ﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا[النمل: ۸۳] راجع بقیامت و در مقام اخبار به کیفیت حشر مکذبین است. [۲۵۵] علی بن ابراهیم روات این روایت را نیز حذف کرده‌است. [۲۵۶] این آیه در سوره (۲۰) در پایان قصه آدم و حوا واقع شده، از آیه (۱۱۴) شروع و بآیه (۱۲۶) ختم می‌شود، خلاصه آن قصه این است: ما به آدم گفتیم شیطان دشمن تو و زن تو هست، مبادا شما را از بهشت بیرون کرده و در نتیجه دچار تعب و مشقت و گرفتار شقاوت و بدبختی شوی، اکنون که در بهشت جای داری برهنه و تشنه نخواهی ماند، دچار گرمای آفتاب نخواهی شد؛ ولی با این حال آدم در تحت تأثیر شیطان واقع شده، و از بیانات ملایم او که متضمن رهنمائی به زندگانی جاوید و پادشاهی ابدی بود، دل باخته و در نتیجه از رهنمائی و گفته های خدا اعراض نمود، و بالاخره بطمع رسیدن بوعده های شیطان، مقالاتش را بقبول تلقی کرده و عاقبت خویشتن را از نعمت سعادت ابدی محروم کرد، دچار برهنه گی و دیگر مشقتهای گوناگون گردید، خلاصه بوادی آمیخته با رنج و مشقت دنیا تنزل کرد – بعد از آن می‌گوید- ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ ١٢٣ وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا...[طه: ۱۲۳-۱۲۴] یعنی: «کسی که پیرو راهنمائی من باشد در زندگانی دنیا و آخرت دچار گمراهی و شقاوت نخواهد شد، ولی کسی که از ذکر من، از گفته من و از راهنمائی من اعراض نماید، گرفتار ضیق معاش و عسرت در زندگانی خواهد شد، و در روز قیامت هم کور و بی‌چشم محشور می‌شود». این آیات از آیات برجسته قرآن کریم و متضمن بهترین سرمشق زندگانی عائله بشر است، این آیات ما را از اسرار و رموز زندگانی آگاه می‌سازد و منشأ کلیه موجبات شقاوت و بدبختی را بما خاطر نشان می‌کند، و در عین حال نزدیکترین راه سعادتمندی را بما نشان می‌دهد بعبارت واضح این آیات صریحاً بما یادآوری می‌کند که در این عرصه تزاحم حیات باید در مقابل مردمان شیاد و شیطان صفت جدا مقاومت کرده، و بطمع رسیدن به آرزوهای بی فایده مفتون سخنهای آنان که ظاهراً خیلی دلفریب و در حقیقت زهر آلوده‌است نشویم، این آیات عواقب وخیمه طمع و عدم تملک نفس مخصوصاً نتائج سوء اعراض از گفتار های خدا را که در حقیقت منشأ هر گونه بدبختی است، صریحا بما خبر می‌دهد، این آیات اکیداً بما سفارش می‌کند که در این زندگانی آمیخته با هزاران گونه محنت و أَلَم باید پیوسته متذکر خدا و پیرو ذکر خدا و گفته های خدا باشیم، خلاصه این آیات جدا بما توصیه می‌کند که باید همواره عامل بقرآن کریم و پیرو سنت و سیره آورنده قرآن باشیم ولی تمام این حرفها درصورتی است که این آیه مقدسه در مقام بیان خوراک دشمنان اهل بیت در رجعت نباشد!! بی‌چاره قرآن! راستی قلم بجائی رسید که از فرط تأثیر نمی‌دانم چه بنویسم؟! جز اینکه گفتارم را در اینجا خاتمه دهم چاره‌ای ندیدم. [۲۵٧] تنقیح الـمقال: ج۲ ص۳۴۴ -۳۴۵. [۲۵۸] تنقیح الـمقال: ج۱ ص۳۴. [۲۵٩] منطوق این آیه نه فقط مثبت رجعت نیست بلکه صریحاً آن را نفی می‌کند، زیرا می‌گوید هر قریه‌ای که ما اهلش را هلاک کرده و می‌میرانیم رجعت نمی‌کنند، از مفهومش هم اگر چه وصف بطور کلی دارای مفهوم باشد، نه تنها نمی‌شود در این باره استفاده کرد، بلکه هیچگونه معنی اساسی از آن استفاده نمی‌شود؛ زیرا مفاد مفهومش این است، قریه‌ای که ما اهلش را هلاک نکرده و نمیرانده ایم رجعت می‌کنند، بدیهی است که رجعت متوقف بر مردن است، برگشت مردم زنده بدنیا معنی ندارد، ولی اگر کسی بخواهد از مفهومش – بر فرض ثبوت مفهوم برای وصف- استفاده بکند، ناگزیر است یا کلمه (بالعذاب) را در آیه پشت سر کلمه (اهلکناها) تقدیر بکند، و یا ثابت بکند که (هلاکت) در لغت و یا در اصلاح قرآن بمعنی هلاکت در اثر عذاب است، زیرا در این صورت مفاد منطوق آیه این است: هر قریه‌ای که ما اهلش را در اثر عذاب هلاک می‌کنیم رجعت نمی‌کنند، بنا بر این مفاد مفهومش چنین می‌شود: قریه‌ای که ما اهلش را در اثر عذاب هلاک نکرده ایم رجعت می‌کنند، ولی هیچ یک از این دو تدبیر را در اینجا نمی‌توان بکار برد، اما تقدیر، پوشیده نیست که بدون دلیل علمی هیچگاه نمی‌توان چیزی را در یک جمله‌ای تقدیر کرد، زیرا مقتضای (اصل) عدم تقدیر است. اما دعوای اینکه هلاکت در لغت و یا در اصطلاح قرآن بمعنی هلاکت در اثر عذاب است، می‌گویم هلاکت در لغت نابود شدن را گویند؛ نه نابود شدن در اثر عذاب را، و در اصطلاح قرآن نیز چنین است؛ زیرا قرآن هر جائی که هلاکت را بطور مطلق ذکر کرده از آن موت و فناء مطلق را اراده کرده‌است، نه فناء در اثر عذاب را، مانند این آیات: ﴿إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَكَ...[النساء: ۱٧۶] یعنی: «هر مردی که بمیرد و اولاد نداشته باشد ولی خواهر داشته باشد، نصف ترکه‌اش را باید بخواهرش داد». ﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ...[القصص: ۸۸] «هر چیزی نابود می‌شود، مگر ذات پرورداگار» ﴿وَإِن مِّن قَرۡيَةٍ إِلَّا نَحۡنُ مُهۡلِكُوهَا قَبۡلَ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَوۡ مُعَذِّبُوهَا عَذَابٗا شَدِيدٗا...[الإسراء: ۵۸] یعنی: «نیست قریه‌ای مگر آنکه ما اهلش را نابود می‌کنیم پیش از روز قیامت و یا معذب می‌کنم آنانرا بعذاب شدید». ﴿مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ[الجاثیة: ۲۴] یعنی: «جز این زندگانی دنیا که می‌میریم و زنده می‌شویم، زندگانی دیگری در بین نیست، فانی و نابود نمی‌کند ما را مگر طبیعت» ﴿...ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗا...[الأعراف: ۱۶۴] یعنی: «خدا نابود می‌کند ایشان را و یا معذبشان می‌کند بعذاب شدید». ولی جائی که مقصودش از هلاکت، هلاکت در اثر عذاب است، آن را مقید به عذاب کرده‌است مانند آیه: ﴿وَلَوۡ أَنَّآ أَهۡلَكۡنَٰهُم بِعَذَابٖ مِّن قَبۡلِهِۦ...[طه: ۱۳۴] پس دانسته شد که هلاکت در قرآن نیز بمعنی نابود شده و فناء مطلق است، از اینرو کلمه هلاکت در آیه مزبوره چون بطور مطلق ذکر شده، بمعنی موت و فناء مطلق خواهد بود، بنا برین بر فرض اینکه وصف مفهوم داشته باشد باز نمی‌توان در رجعت از آن استفاده کرد، یعنی ان مفهوم اصلا دارای معنی اساسی نمی‌باشد، زیرا مفاد مفهومش در این صورت –چنانکه گفتیم- این است: هر قریه‌ای که ما اهلش را هلاک نکرده و فانی نمی‌کنیم رجعت می‌کنند! آیا برای رجعت مردم زنده بدنیا می‌توان معنی و مفهومی تصور کرد؟! و اگر ما با اینان مدارا کرده بگوئیم کلمه هلاکت بمعنی موت در اثر عذاب است هر چند مفهوم آن معنی دار می‌شود، ولی این در صورتی است که وصف هلاکت در اثر عذاب علت منحصره عدم ثبوت رجعت باشد، زیرا مکرر گفتیم ثبوت مفهوم برای وصف بسته باین است که آن وصف علت منحصره ثبوت حکم در موضوعش باشد بنا بر این باید آنهمه مردان مشرک و زیانکار که به نص قرآن در قرن‌های پیش در اثر عذاب خدا هلاک شده‌اند رجعت نکنند، با اینکه مضمون قسمتی از ادله شان رجعت مشرک محض است. اکنون که دانستی این آیه و روایت صلاحیت ندارد که دلیل رجعت بشود، می‌گویم ممکن است ما این را از جمله مؤیدات نفی رجعت قرار بدهیم، زیرا در صورتی که مراد از هلاکت موت و فناء مطلق باشد – چنانکه همین طور هم هست- صریحاً نافی رجعت بطور کلی است زیرا مفاد صریحش این است؛ هر قریه‌ای که ما اهلش را نابود می‌کنیم یعنی هر یک از افراد بشر که در روی زمین ساکن می‌باشند، واجب و لازم است که پس از مردن دیگر بدنیا بر نگردند، واگر مراد از آن نابود شدن در اثر عذاب باشد چنانکه مفسر و روایت نامبرده می‌گوید باز رجعت قسمتی از افراد بشر را نفی می‌کند چه می‌گوید هلاک شدگان به عذاب بر نمی‌گردند، اگر گوئی بنا بر این پس باید آنانی که در اثر عذاب هلاک نشده‌اند رجعت کنند می‌گوئیم وصف مفهوم ندارد، نفی چیزی مثبت ما عدای آن نیست، همان طوری که اثبات چیزی نفی غیر آن را نمی‌کند. [۲۶۰] با اینکه نزدیک‌ترین راه فهم قرآن در درجه اول دانستن لغت و اسلوب و سیاق عربی زمان جاهلیت خلاصه آشنائی با ادبیات عصر نزول قرآن، و درجه دوم خود قرآن بود؛ متأسفانه دیگران از جهاتی که همه می‌دانیم بطور کلی از این دو راه مستقیم منحرف شده، و به راه‌های دیگری که بسی خطرناک بوده رهسپار گردیده‌اند، و در نتیجه نه تنها خودشان منزلها از سر منزل مقصود دور افتاده و دیگران را هم نتوانستند راهنمائی کنند، بلکه خود و گروهی را رسما گمراه کرده‌اند، بعقیده نگارنده آنهمه سنگهای تفرقه که در بین جمعیت اسلامی انداخته شده و هر عده‌ای را دچار یک جور اوهام و خرافاتی کرده‌است، قسمت عمده‌اش از همین راه وارد گردیده‌است، و یا عواملی که انبوهی از مردم مخصوصاً مردم امروزه را بی علاقه باسلام کرده و حتی جمعی را رسما بطور کلی از دائره اسلام بیرون کرده‌است، همه از همین راه بروز کرده‌است! بدون شبهه اینان اگر مانند تربیت شده‌گان صدر اسلام قرآن را بهمان بساطتش تلقی می‌کردند، افکار این و آن و یا (اخبار) را بطور کلی – بدون رعایت صحت و سقمش- دخالت در فهم قرآن نمی‌دادند، تحقیقاً تشکیلات اسلام و وضعیت مسلمین غیر از این اوضاع رقت باری بود که اکنون مشاهده می‌کنیم! البته طبق هر یک از این گفتارهایم دلیل‌های چندی هست که شرحش از محل بحث ما بیرون است. باری این آیه (دابة الأرض) از آن جمله آیاتی است که بولهوسان از دیر زمانی در پیرامون وی به جنبش در آمده، هر یک باطرز مخصوصی درباره‌اش نغمه سرائی کرده اند: بعضی (دابة الأرض) را حیوانی دم دار و دارای پر و چهار دست و پا معرفی کرده‌اند، برخی آن را بی دم ولی صاحب ریش تشخیص داده‌اند، عده‌ای آن را حیوانی بطول شصت ذراع و در عین حال دارای عصای موسی و انگشتر سلیمان و مشخص کفر و ایمان معرفی کرده‌اند، جمعی آن را مرغی که صورتش مانند صورت انسانی است می‌دانند، گروهی با همه این افسانه هائی که در بین است، آن را عبارت از علی÷می‌دانند! بدتر از همه اینان تمام این افسانه‌های متهافت را بحضرت ختمی مرتبت ص و ائمه اطهار نسبت می‌دهند! متأسفانه جمعی از دانشمندان هم تمام آنها را بعنوان احادیث آل محمد در کتابهای خود ضبط کرده و در تعقیبش عده‌ای که هنوز در گوشه و کار دیده می‌شوند، آنها را در مجامع بدماغ مردم تحمیل می‌کنند!. بار خدایا این تناقض گوئیها برای چه، و نقل این همه امور متهافت از چیست؟! مردمی که ما می‌دانیم این حرفها را از لحاظ تخریب اسلام و توهین بر خانواده پیغمبر ص به آنان نسبت داده و منتشر کرده‌اند، پروردگار را دیگر چرا آنانی که ما تا کنون عالم و پرهیزکار می‌دانستیم و همواره نامشان را به بزرگی یاد می‌کردیم این گونه افسانه‌ها را، آنهم با پیرایه‌های مخصوصی در کتابهای خود نوشتند؟! سبحان الله! خداوند هم مگر از (سنیها) تقیه می‌کرد که علی امیر المؤمنین را گاهی باسم پشه و فیل و گاهی بنام (دابة الأرض) در کتاب خود یاد بکند؟!. راستی علی امیر المؤمنین÷هم در دنیا خیلی مظلوم بوده‌است، گاهی ندانسته خدایش خواندند و زمانی او را بخلافت هم قبول نکردند، موقعی در منبرها زبان بناسزایش گشودند و کنون هم دوستان نادانش در کتابها و مجامع اسلامی او را بنام (پشه) و (فیل) و دابّة الأرض می‌خوانند!. بالجمله حل این آیه نیز در عهده سایر آیات قرآن است، پیش از همه باید دید کلمه (دابه) در قرآن به چه چیز اطلاق گردیده‌است، از اینرو می‌باید بتمام آیاتی که متضمن این کلمه‌است مراجعه کرد: کلمه (دابه) در قرآن در چند مورد به مطلق حیوان اطلاق گردیده مانند این آیه ها: ﴿وَٱللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّةٖ مِّن مَّآءٖۖ فَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰ بَطۡنِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰ رِجۡلَيۡنِ وَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰٓ أَرۡبَعٖۚ يَخۡلُقُ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٤٥[النور: ۴۵] یعنی: «خداوند هر جنبنده‌ای را از آب آفریده‌است: بعضی از آنها با شکم و برخی با دو پا وعدِّه‌ای با چهار دست و پا راه می‌روند، می‌آفریند خدا هر چه را که بخواهد، چه بر هر چیزی قادر و توان است». ﴿۞وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا[هود: ۶] یعنی نیست جنبده‌ای در زمین مگر آنکه روزی او در عهده خداوندست ﴿مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآ[هود: ۵۶] یعنی: «نیست جنبنده‌ای در زمین مگر آنکه در تحت سیطره و تسلط خداوند است». ﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن دَآبَّةٖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ ٤٩[النحل: ۴٩] یعنی: «هر جنبنده‌ای که در زمین است و هر ملکی که در عالم بالا هست همه در مقابل عظمت و کبریائی خداوند خاضع و خاشعند». ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡكِ ٱلَّتِي تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ بِمَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِيفِ ٱلرِّيَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَيۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ ١٦٤[البقرة: ۱۶۴] یعنی: «آفرینش کرات علویه و کره زمین، و اختلاف شب و روز و کشتیهائی که در دریا سیر می‌کند و آبهائی که از آسمان – کره بخار- نزول می‌کند و مایه حیات زمین می‌شود، و جنبنده هائی که در زمین پراکنده نموده و بادها و ابرهائی که در بین آسمان و زمین یعنی (در فضا) تحت تسخیر خداوند درآمده همه اینها برای مردمان عاقل علامه و نشانه بزرگی خداوند است». ﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ وَأَلۡقَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمۡ وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ[لقمان: ۱۰] یعنی: «آفرید خدا کرات علویه را بدون ستون های محسوس (اشاره بقوه جاذبه‌است) و وضع کرد در زمین کوه‌‌های محکم و پایدار برای اینکه حرکت ندهد شما را و پراکنده نموده در زمین هر جنبنده را». ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٖ...[الشورى: ۲٩] یعنی: «از آیات خداوند آفرینش کرات بالا و کره زمین و جنبنده‌هائی است که در آنها پراکنده شده‌است، خداوند قادر و توان است که همه آنها را در محلی جمع کند». و در سه مورد بر حیوانات مقابل انسان اطلاق شده‌است مانند ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَكَثِيرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِ...[الحج: ۱۸] «آیا نمی‌دانی آنانی که در عوالم بالا و در زمین هستند و هم چنین آفتاب، ماه، ستاره‌ها، کوه‌ها و درخت و جنبنده‌ها و بسیاری از مردم در مقابل عظمت خداوند خاضع و فرمان بردارند». ﴿وَفِي خَلۡقِكُمۡ وَمَا يَبُثُّ مِن دَآبَّةٍ ءَايَٰتٞ لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٤...[الجاثية: ۴] یعنی: «در آفرینش شما و جنبنده هائی که در زمین پراکنده هستند هر آئینه آیاتی است برای مردمی که در سایه تفکر و تدبر همواره خواستار یقین هستند». ﴿وَكَأَيِّن مِّن دَآبَّةٖ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ يَرۡزُقُهَا وَإِيَّاكُمۡۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٦٠[العنکبوت: ۶۰] یعنی: «بسا حیوانات هست که نمی‌تواند حامل روزی خود شود و یا آن را ذخیره کند. خدا روزی می‌دهد آنها و شما را». و در یک مورد بر حیوانات مقابل پرنده‌گان اطلاق شده‌است مانند ﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ يَطِيرُ بِجَنَاحَيۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُم[الأعراف: ۳۸] «نیست جنبنده‌ای در زمین و نیست پرنده‌ای مگر آنکه همه اینها جمعیتهائی هستند مانند شما». و درجای دیگر بر حیوانات مقابل انسان و چارپایان اطلاق گردیده ماند: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ وَٱلدَّوَآبِّ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مُخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ[فاطر: ۲۸] و در یک مورد بر مردمان ظالم اطلاق شده‌است: ﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِظُلۡمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيۡهَا مِن دَآبَّةٖ[النحل: ۶۱] یعنی: «اگر خداوند بخواهد از مردمان ظالم مؤاخذه بکند هرآینه احدی از آنها را در روی زمین باقی نمی‌گذارد»، و در آیه دیگر بر مکذبین و مشرکین اطلاق شده‌است: ﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ...[فاطر: ۴۵]. و در مورد دیگر بر مردمان بی عقل و بی ادراک اطلاق گردیده‌است: ﴿۞إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلصُّمُّ ٱلۡبُكۡمُ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ ٢٢[الأنفال: ۲۲] یعنی: «بدترین جنبنده‌ها در نزد خدا مردمی هستند که گوش شنوا و زبان گویا و بالاخره عقل ندارند». و در یک مورد نیز بر کفار اطلاق گردیده‌است: ﴿إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ٥٥[الأنفال: ۵۵] یعنی: «بدترین جنبنده‌ها پیش خدا کفار و مردمی هستند که بخدا ایمان نیاورده‌اند». و در موضع دیگر بر حیوانات کوچک اطلاق شده‌است: ﴿فَلَمَّا قَضَيۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡكُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ ١٤[سبأ: ۱۴] یعنی: «وقتی که ما مرگ سلیمان را مقرر کردیم راهنمائی نکرد جنها را بر مرگ او مگر دابة الأرض، یعنی موریانه که عصای او را خورده و در نتیجه جسدش بر زمین افتاده و پس از آن جنها فهمیدند که اگر غیب می‌دانستند مدتی در عذاب و رنج نمی‌ماندند»، چون سلیمان در حالی که تکیه بعصای خود داده بود وفات کرده بود جسدش تا مدتی بهمان حال باقی بود، تا اینکه [موریانه] آن عصا را خورده سپس بر زمین افتاد. چون موارد استعمال کلمه (دابة) را در قرآن دانستیم، اینک می‌توانیم بدون هیچ گونه تکلف این آیه را تفسیر بکنیم: ﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢[النمل: ۸۲] (وقع) بمعنی وجوب و تثبیت و سزاوار شدن است، مقصود از (قول) عذاب و یا غضب است مانند آیه: ﴿لَقَدۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَىٰٓ أَكۡثَرِهِمۡ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ٧[یس: ٧] یعنی: «بتحقیق ثابت و واجب شد بر بیشتر اینکفار عذاب خدا، پس ایشان ایمان نخواهند آورد» و آیه: ﴿قَالَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ...[القصص: ۶۳] چنانکه تفسیر طبری نیز آن را به عذاب و غضب تفسیر کرده‌است (تفسیر طبری ج۲۰ ص۱۰). مراد از (دابة الأرض) احتمال می‌رود مردمان شرور و ظالم و نادان باشد، چنانکه در آیات (۱۶: ۶۳) و (۲۲: ۸) و (۵٧: ۸) که فوقا اشاره کردیم بر اشخاص ظالم و نادان و کافر اطلاق شده‌است، و راغب اصفهانی هم در کتاب (لغت القرآن) خود که آن را (مفردات) نامیده در ضمن تشریح معنی لغت (دابة) می‌گوید: جمعی را عقیده بر آن است که مقصود از (دابة الأرض) در آیة: ﴿وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ- مردمان شرور و نادان است (مفردات راغب ص۱۶۳). بنا بر این معنی آیه این است وقتی که واجب و ثابت شد عذاب و غضب خدا بر جمعیتی؛ خارج می‌کنیم و مسلط می‌کنیم بر آنها مردمان ظالم و شرور و نادان را، یعنی هر آن جمعیتی که امر بمعروف و نهی از منکر در بینشان متروک شود و از اینرو خودشانرا مستحق عذاب و غضب خدا بکنند در نتیجه خداوند یک عده مردم ظالم و نادان را بر آنها مسلط خواهد کرد [تفسیر طبری: ج۲۰ ص۱۰]. خداوند در آیه: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ...[آل عمران: ۱۱۰] صریحاً بما یادآوری کرد که یگانه وسیله سیادت و بزرگواری هر جمعیتی همانا اشاعه امر بمعروف و نهی از منکر در بین آن جمعیت است، و در آیه: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا...[البقرة: ۱۴۳] رسما بما خاطر نشان کرده که چنین جمعیت شاهد و سرپرست و بالاخره حکام و مسلط بر سایر جمعیتهای دنیا خواهند بود، اکنون در اینجا می‌خواهد بگوید: جمعیتی که این خصلت پسندیده و وسیله آقائی را از دست بدهد، ما هم در مقابل اشرار و ارازل از مردم را بر آنان مسلط خواهیم کرد، خلاصه چون در اثر متارکه امر بمعروف و نهی از منکر زمینه انحطاط و انقراض خود را فراهم می‌آورند، از اینرو مورد غضب خدا واقع شده و در تحت تسلط مردمان ظالم و نادان قرار گرفته و در نتیجه نه تنها از نعمت سعادت و سیادت محروم می‌مانند بلکه اصلا نابود و منقرض خواهند شد. و نیز احتمال می‌رود منظور از (دابة الأرض) حیوانات کوچک یعنی (میکروب) باشد چنانکه در آیه (۱۳: ۳۴) که در بالا نوشتم بر حیوان کوچک – موریانه- اطلاق گردیده‌است بنا بر این معنی آیه این است: جمعیتی که مورد عذاب و غضب خدا واقع شوند خارج می‌کنیم بر آنان حیوانات کوچک ذره بینی یعنی (میکروب امراض) و یا حیوانات کوچک حامل میکروب را یعنی برای منقرض کردن آنان میکروب امراض و یا حیوانات حامل میکروب را در بین آنان منتشر خواهیم کرد، در این صورت باید کلمه (تکلمهم) را (تکلمهم) مشتق از کلم یعنی زخم قرائت کرد چنانکه بعضی هم قرائت کرده‌اند، در هر حال این آیه از آیات برجسته آیات اجتماعی قرآن کریم و متضمن یک اصل بزرگ اجتماعی است، بهیچ وجه به رجعت علی بن ابی طالب و غیره نظر ندارد، راستی شرم آور است که انسان یک چنین آیه نفیس و پرمعنی اجتماعی را که متضمن حل مشکلات یکی از مسائل مهمه اجتماعی است، به چنین افسانه‌ای تأویل بکند. [۲۶۱] آیه قبلش این است ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنَادَوۡنَ لَمَقۡتُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ مِن مَّقۡتِكُمۡ أَنفُسَكُمۡ إِذۡ تُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلۡإِيمَٰنِ فَتَكۡفُرُونَ ١٠ قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِيلٖ ١١ ذَٰلِكُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِيَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ كَفَرۡتُمۡ وَإِن يُشۡرَكۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْۚ فَٱلۡحُكۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِيِّ ٱلۡكَبِيرِ ١٢[غافر: ۱۰-۱۲] یعنی: آنانی که کافر شدند در آخرت بآنها ابلاغ می‌کنند که عداوت و بغض شدید خدا امروز نسبت بشما بزرگتر است از آن عداوتی که شما در دنیا با خودتان کرده‌اید زیرا آن روز دعوت به ایمان به خدا شدید و اجابت نکردید، پس از آن کفار می‌گویند ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِخدایا از اول ما را میت و بدون حیات آفریدی. یعنی اول ما موجودی مرده و بی‌حیات یعنی (خاک) بودیم، بعد از آنکه ما را زنده کردی یعنی بصورت انسان آفریدی باز ما را از اموات قرار دادی و ﴿وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِخدایا ما را در دنیا زنده کردی و پس از مردن اکنون در اینجا نیز بما حیات دادی ﴿فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَااکنون ما به گناه و جرم خود معرفتیم ﴿فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِيلٖ ١١آیا بسوی بر گشتن بدنیا برای ما راهی هست؟ جواب این سؤال بقرینه سیاق کلام محذوف است (لا سبيل لكم الي خروج) نه، راه برگشتن بدنیا بکلی برای شما مسدود است، چه آن روزی که شما را بخدای یگانه دعوت کردند شما تکذیب نمودید، و اگر احیاناً معبود دیگری از اصنام را شریک او قرار می‌دادند شما تصدیق می‌کردید، پس اکنون حکومت و قضاوت این اعمال شما با خداوند قادر متعال خواهد بود. گرچه بعضی درباره جمله ﴿فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِيلٖ ١١احتمال دیگری دادند، ولی چون بهترین راه فهم قرآن خود قرآن است، لذا با مراجعه بآیه: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِ فَقَالُواْ يَٰلَيۡتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢٧ بَلۡ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخۡفُونَ مِن قَبۡلُۖ وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ ٢٨ وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ ٢٩[الأنعام: ۲٧-۲٩] که متضمن مقاله کفار در آخرت است، دانسته می‌شود که این جمله ﴿فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِيلٖ ١١بطوری که گفتم متمم مقاله کفار و مراد از آن درخواست کفار است برای برگشتن به دنیا، چنانکه صاحب کشاف و بیضاوی بطور قطع و شیخ طبرسی در مجمع البیان بطور احتمال این جمله را حمل بهمین معنی کرده‌اند. از اینجا است که ما می‌توانیم این آیه را که رجعیین از ادله قویه خود قرار داده‌اند، از مؤیدات نفی رجعت قرار بدهیم. باری رجعیین از اول این جمله: ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِرا با مغالطه کاری تأویل برجعت کرده یعنی دو موت را بمعنی موت در دنیا و در رجعت و دو حیات را بمعنی حیات در رجعت و در قیامت گرفته، سپس بر طبقش روایات چندی که از آن جمله روایت فوق الذکر است جعل کرده و عاقبت هم بعضی از علمای معاصر چون فهم قرآن را منحصر باخبار (بدون رعایت صحت و سقم آن) می‌دانستند جمود باین خبرهای ضعیف کرده و در نتیجه آن را از آیات مثبته رجعت قرار داده‌اند، ولی چنانچه اینان مختصری به قرآن عنایت داشتند و در آیه: ﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡيَٰكُمۡۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٨[البقرة: ۲۸] صریحاً مفسر و مبین این آیه‌است تأمل می‌کردند هیچگاه دچار همچه اشتباهی نمی‌شدند، چه این آیه که در مقام بیان مجرای سیر ارتقائی بشر است صریحاً می‌گوید: برای انسان دو موت یعنی موت پیش از خلقت و موت بعد از خلقت و دو حیات یعنی حیات در دنیا و حیات در آخرت می‌باشد، بنا بر این آیه: ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِکه مشعر بر دو موت و دو حیات برای انسان است بدون شبهه مُنزل خواهد بود بعین آنچه که مستفاد از این آیه‌است، بعبارت دیگر در آیه: ﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِخدا کفار را مورد سرزنش قرار داده می‌گوید؛ با آنهم تطوراتی که در خودتان مشاهده می‌کنید با این حال چگونه مبدأ و معاد را انکار کرده موت و حیات را به دهر و طبیعت استناد می‌دهید، و در آیه: ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِمی‌خواهد بگوید آنچه را که مشرکین در دنیا انکار می‌کردند (یعنی حیات اخروی و استناد موت و حیات دنیوی بخدا) در آخرت موقعی که مواجه با عذاب خدا شدند، تصدیق خواهند کرد، یعنی می‌گویند: ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِخدایا ما را اول موجودی مرده آفریدی، و بعد ما را نیز مرده قرار دادی ﴿وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِخدایا در دنیا ما را موجودی زنده خلق کردی و اکنون نیز در اینجا به ما حیات بخشیدی ﴿فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَاپس ما به گناه خود یعنی آنچه را که در دنیا از روی نادانی انکار داشتیم اکنون اعتراف می‌کنیم. پس دانسته شد: مراد از آیه ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِهمان است که بعینه از آیه ﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَاستفاده می‌شود و بهیچ وجه مربوط به رجعت نیست، ممکن است اشکال شود که آیه: ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَامتضمّن دو اماته و دو احیاء هست ولی آیه: ﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَمشعر بر یک موت ویک اماته و دو احیاء می‌باشد با این حال چگونه می‌توان این آیه را مفسر آن آیه قرار داد؟ می‌گوئیم: کلمه (اماته) چنانکه در معنی ازاله حیات استعمال می‌شود، بطوری که زمخشری در تفسیر «کشاف» ص۲٧۴ و ابن آلوسی در تفسیرش جزو ۲۴ ص۴۶ و بیضاوی در تفسیر خود ص۲۲۴ می‌نویسند در معنی ایجاد الشیء میت و جعل الشیء عادم الحیاه هم زیاد استعمال می‌کنند مانند کلمه (تصغیر) و (تکبیر) که چنانکه در معنی کوچک کردن و یا بزرگ کردن چیزی بعد از آنکه بزرگ یا کوچک بوده، استعمال می‌شود، در معنی قرار دادن چیزی را از اصل کوچک و یا بزرگ نیز استعمال می‌کنند مانند (سبحان من صغر جسم البعوضه وكبر جسم الفيل) یعنی: «تسبیح می‌کنم خدائی را که اصلا جسم پشه را کوچک و جثه فیل را بزرگ قرار داده‌است» بنا بر این مستفاد از آیه: ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِیک موت و یک اماته‌است همانطور که از آیه (وکیف تکفرون بالله) استفاده می‌شود، ولی اگر مراد از ﴿أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِدو اماته یعنی اماته در این دنیا و اماته در رجعت باشد، پس باید برای انسان سه احیاء یعنی سه دفعه زنده شدن ثابت شود با اینکه این معنی مخالف با صریح قرآن است. [۲۶۲] بطوری که در اصل روایت محسوس است علی بن ابراهیم روات این روایت را حذف کرده‌است. تنقیح الـمقال: ج۳ ص ۳۱۴. [۲۶۳] تنقیح الـمقال: ج۳ ص ۳۱۴ . [۲۶۴] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۲٧٩ . [۲۶۵] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۲٩۰. [۲۶۶] تنقیح الـمقال ج ۲ ص ۲۶۱. [۲۶٧] چون این حدیث برای اغلب علما سوء تفاهم شده و تاکنون پرده از روی مندرجات سودمند آن که متضمن یک رشته مطالب مهمی است برداشته نشده است، از اینرو لازم می‌دانم در این کتاب فصل جداگانه‌ای برای این حدیث نبوی باز کرده تفصیلاً در مقام شرحش برآیم. [۲۶۸] تنقیح الـمقال: ص۱ ص۱۸٧. [۲۶٩] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱۵٧ و ج ۲ ص۲۴٧. [۲٧۰] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱۵٧ و ج ۲ ص۲۴٧. [۲٧۱] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۲۱۶ . [۲٧۲] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۳۳۲. [۲٧۳] تنقیح الـمقال: ج ۲، ص ٧۵. [۲٧۴] تنقیح الـمقال: ج ۳، ص ۱٧۲. [۲٧۵] تنقیح الـمقال: ج ۳، ص ۲۵۶. [۲٧۶] تنقیح الـمقال: ج ۳، ص ۱۰۵. [۲٧٧] تنقیح الـمقال: ج ۳، ص ۵۲. [۲٧۸] بعضی از رواتش به جمله (عن رجل) تعبیر شده. [۲٧٩] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۱۶۴. [۲۸۰] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۱۸۴. [۲۸۱] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۲۳۸. [۲۸۲] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۳۸۱. [۲۸۳] تنقیح الـمقال: ج ۳، ص ۲۸۲. [۲۸۴] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۳ . [۲۸۵] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۴۳. [۲۸۶] تنقیح الـمقال: ج ۱، ص ۲٩۸ ـ ۲٩٩. [۲۸٧] تنقیح الـمقال: ج ۱، ص ۳۳۶. [۲۸۸] تنقیح الـمقال: ج ۲، ص ۱۶۲. [۲۸٩] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۱۴٧. [۲٩۰] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۲۱٩. [۲٩۱] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۲۶۱. [۲٩۲] آیه قبلش این است ﴿وَقَضَيۡنَآ إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَتُفۡسِدُنَّ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَّتَيۡنِ وَلَتَعۡلُنَّ عُلُوّٗا كَبِيرٗا ٤ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا بَعَثۡنَا عَلَيۡكُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّيَارِۚ وَكَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا ٥ ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ أَكۡثَرَ نَفِيرًا ٦ إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَایعنی: «ما در تورات به بنی اسرائیل خبر دادیم که اعقاب شما در آنجائیکه منزل دارند دو مرتبه فساد می‌کند، و در مقام کبریائی وفرعونیت بر آمده، بر مردمان ظلمی شایان می‌کنند، وقتیکه اولین مرتبه ظلم و فسادشان در رسد ما یکعده بندگان نیرومند وذی شوکت خود را بر شما مسلط کرده که دیار و مسکن‌های شما را در تحت نظر وتفتیش قرار بدهند، که اگر کسی باقی مانده باشد او را بکشند، و این وعده‌ای است تخلف ناپذیر، پس از آن دولت وغلبه شما را بر آنانیکه بشما مسلط شده بودند، بشما رد می کنیم، یعنی فتح وفیروزی را نصیب شما قرار می‌دهیم، اموال شما را زیاد می‌کنیم، و شما را دارای عده وافر و یاران بی‌شمار قرار می‌دهیم، این در وقتی است که از کبریائی و بیدادگری و از آن کارهای مفسده آمیز خود دست بکشید، چنانچه دارای کردار نیک وگفتار نیک وبالاخره، از هر جهت نیکوکار شدید، در حقیقت بخودتان نیکی کرده‌اید، بهره آن نصیب خودتان خواهد شد، یعنی در دنیا به غلبه و عزَّت و در آخرت بثواب و منزلت کامیاب خواهید شد، ولی اگر زشت خو و بدکردار شدید، تحقیقا بخود بد کرده‌اید، همان زشتی و پلیدی نصیب شما خواهد شد، یعنی در دنیا و آخرت دچار شقاوت و بدبختی می‌شوید». این آیه‌ها -مانند سایر قصه‌های قرآن- گرچه در ظاهر مشعر بر یک قصه تاریخی است، ولی در معنی مانند قصصی که علمای اجتماع و اخلاق بیان می‌کنند، متضمن بیان فلسفه تاریخ است، می‌خواهد عاقبت و نتائج سوء ظلم، فساد و تکبر و پیروی نکردن خداو رسول خدا را بما نشان بدهد، می‌خواهد فوائد نیکوکاری و خوش رفتاری را بما آگاه نماید خلاصه می‌خواهد راه رستگاری وسعادت در دنیا و آخرت را در ضمن همین قصه بما ارائه بدهد. پس دانستی که این آیه از جملات یک قصه پربهای اخلاقی است، ابدا مربوط برجعت نیست تا این اندازه مغالطه کاری که غُلات در این قضیه بخرج داده‌اند، واقعاً حیرت آوراست! این بیچارگان از بس به سر و صورت دادن این امر بی اساس علاقمند بودند، همینکه در یک آیه به کلمه: (کرّه) و (رجوع) و (حشر) و (بعث) و (آخرت) ومانند اینها بر می‌خوردند، فوری اول و آخر آن آیه را قطع کرده و یک پیرایه‌ای هم بهمان آیه بی سرو ته بسته جز و دلیل خود قرار می دادند، دیگر غافل از اینکه خداوند در موقعش کسانی را خواهد بر انگیخت که پرده از روی نیرنگ بازیهای آنان بر میدارد و سیاهکاری‌های آنان را که از دیر زمانی عالم اسلام را تاریک کرده بود محو می‌کند و یکعده مردان بزرگ اسلام را از اینگونه نسبتها تبرئه می‌کند ودامن جمعی مسلمان را از لکه های بدنامی پاک می‌سازد. [۲٩۳] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۲٩۴ . [۲٩۴] چون بعضی از رواتش حذف شده از این جهت نیز ضعیف است. [۲٩۵] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۱۲۶. [۲٩۶] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱۳. [۲٩٧] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۳۵۲ . [۲٩۸] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۶ . [۲٩٩] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱٧۰ . [۳۰۰] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۴۱۴. [۳۰۱] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱۴۴. [۳۰۲] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱٩٧. [۳۰۳] راوی خصوص این خطبه تعیین نشده و بطور ارسال ذکر شده است، از اینرو ضعیف خواهد بود ـ فرضا هم اگر راوی آن فرج بن فروة و مسعدة بن صدفه بوده باشد، اولی بطوریکه مامقانی در [تنقیح الـمقال: ج۳، ص ۴] می‌نویسد مجهول الحال و دومی بطوریکه در [تنقیح الـمقال: ج۳، ص ۲۱۲] مذکور است علامه و فاضل جزائری و مجلسی او را از ضعفا می‌دانند از اینرو نیز ضعیف خواهد بود. [۳۰۴] بطوریکه ملاحظه می‌شود در این روایت این آیه را منزل به زمان ظهور حضرت مهدی عجل الله فرجه می‌داند، ولی با ملاحظه صدر و ذیل آیه بطور وضوح معلوم می‌شود که راجع به تشریح و ضعیت کفار در موقع نفخ صور و قیامت است، آیات قبل وبعدش این است: ﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٤٨ مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ تَأۡخُذُهُمۡ وَهُمۡ يَخِصِّمُونَ ٤٩ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ تَوۡصِيَةٗ وَلَآ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ يَرۡجِعُونَ ٥٠ وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يَنسِلُونَ ٥١ قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرۡقَدِنَاۜ ۗ هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَصَدَقَ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٥٢ إِن كَانَتۡ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَإِذَا هُمۡ جَمِيعٞ لَّدَيۡنَا مُحۡضَرُونَ ٥٣[یس: ۴۸-۵۳] یعنی: کفار بطور استهزاء به حضرت ختمی مرتبت می‌گویند پیوسته بما از حشر و قیامت و نزول عذاب و عده می‌دهی در چه زمانی واقع خواهد شد اگر راست می‌گوئی ؟ ؛ خدا در جواب می‌گوید اینان منتظر نیستند مگر (صیحة واحده) را که روی می‌آورد باینان در حالی که باهم مخاصمه ومعامله می‌کنند، یعنی وقوع قیامت بطور ناگهانی است و در آن هنگام قدرت ندارند بر اینکه نسبت بچیزی توصیه نمایند وبمنزل‌های خودشان برگردند، وقتیکه (صور) دمیده شد از قبرهایشان بیرون آمده می‌گویند: وای بر ما کی ما را از خوابگاه ما برانگیخت و بیدار کرد؟ پس از اینکه قدری بخود آمدند می‌گویند این است همان چیزیکه خدا بما وعده داده بود و پیغمبران در آنچه که بما خبر داده راستگو بوده‌اند؛ بعد خدا در مقام اخبار از سرعت بعث خلایق بر آمده می‌گوید: ﴿إِن كَانَتۡ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَإِذَا هُمۡ جَمِيعٞ لَّدَيۡنَا مُحۡضَرُونَ ٥٣یعنی در مدت یک صیحه و در مدت کمی همه افراد بشر در نزد ما حاضر می‌شوند، یعنی در عرصه قیامت جمع خواهند شد. [۳۰۵] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۱۱۸. [۳۰۶] مقتضی است به صفحه (۱۸۴) مراجعه کنید. [۳۰٧] تنقیح الـمقال: ج۲ ص٩۲ . [۳۰۸] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۲۱۲ . [۳۰٩] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۱۱۴. [۳۱۰] تنقیح الـمقال: ج۱ ص ۸۲ . [۳۱۱] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۱۱۳ . [۳۱۲] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص۱۵۰. [۳۱۳] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۱۶۰ . [۳۱۴] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۲۳۸. [۳۱۵] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۶٧ . [۳۱۶] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۳۱۵. [۳۱٧] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۲٩۵. [۳۱۸] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ٩٩. [۳۱٩] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۸۱ . [۳۲۰] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۲۵٧. [۳۲۱] بعضی از روات این دو روایت (۱۰۳ و ۱۰۴) حذف شده و از این جهت نیز ضعیف است. [۳۲۲] بعضی رواتش به کلمه (جماعت) تعبیر شده و باصطلاح بطور ارسال ذکر شده است، از این جهت نیز ضعیف است. [۳۲۳] به صفحه (۱۳۰ـ۱۳۱) مراجعه کنید. [۳۲۴] تنقیح الـمقال: ج۱ ص۱۳. [۳۲۵] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱۰۲ ـ ۱۰۳. [۳۲۶] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۳۸۶. [۳۲٧] این دو روایت بطور ارسال نقل شده است. [۳۲۸] تنقیح الـمقال: ج۱ ص۸۸. [۳۲٩] مؤلفین کتاب‌های نامبرده این دو روایت (۱۱۲ و ۱۱۳) را بطور ارسال نقل کرده‌اند. [۳۳۰] چون مؤلفین کتابهای مزبور روات این روایات (از ۱۱۴ تا ۱۱٧) را حذف کرده‌اند، از اینرو مرسل و ضعیف می‌باشد. [۳۳۱] تنقیح الـمقال: ج۱ ص ۳۴۲. [۳۳۲] این روایت از جهت ارسال رواتش نیز ضعیف است. [۳۳۳] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱۸۲. [۳۳۴] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱۸۲. [۳۳۵] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱٧۸. [۳۳۶] این دو روایت ( ۱۲۳ و ۱۲۴) بطور ارسال نقل شده است. [۳۳٧] تنقیح الـمقال: ج۲ ص۱٩۶. [۳۳۸] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص۳۲۴. [۳۳٩] تنقیح الـمقال: ج ۳ فصل الکنى ص ۲۵ . [۳۴۰] تنقیح الـمقال: ج ۳ فصل الکنى ص۲۰ . [۳۴۱] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص۲۳۳ . [۳۴۲] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص٩۶ . [۳۴۳] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۲٧ . [۳۴۴] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۲۶۱ . [۳۴۵] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۱۶۵. [۳۴۶] در این روایت روات بین احمد بن محمد و احمد بن عقبه حذف شده و از اینرو ضعیف است. [۳۴٧] مؤلف کتاب «منتخب البصائر» حسن بن سلمان بن خالد است، بطوریکه مامقانی در تنقیح الـمقال: ج۱ ص ۲۸۴ می‌نویسد از شاگردهای مرحوم شهید بوده، چنین کسی البته نمی‌تواند بدون واسطه از حضرت صادق و نیز از جابر که بقولی از اصحاب حضرت باقر و بروایتی از اصحاب حضرت صادق بوده روایت بکند، حتما روات چندی در بین بوده که ایشان حذف کردند و در نتیجه این دو روایت مرسل خواهد بود. [۳۴۸] تنقیح الـمقال: ج۱ ص ۱۲۲. [۳۴٩] در این روایت نیز بعضی از رواتش حذف شده است. [۳۵۰] علی بن عبد الکریم صاحب کتاب مزبور بطوری که خود در آنجا اشاره کرده است وسائط بین خود و علی بن مهزیار را حذف نموده است ـ خلاصه ضعف این روایات و روایت قبل از جهت ارسال است. [۳۵۱] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۵۵. [۳۵۲] چنانچه اصل روایت را در بحار ملاحظه فرمائید می‌بینید که ابن ابی الخطاب در اینجا بدون واسطه از مروان بن مسلم روایت کرده است، ولی در کتاب کافی در باب حجت احادیث چندی هست که در آنها با سه و چهار واسطه از او روایت می‌کند، از اینجا گمان می‌رود که در این روایت نیز بین این دو نفر وسائطی بوده که ابن ابی الخطاب حذف کرده است، و در نتیجه این روایت مرسل باشد؛ چنانکه مرحوم شیخ حسن صاحب (منتقی) و مرحوم شیخ و جمعی از محققین مانند محمد امین کاظمی و غیره ـ بطور یکه مامقانی در تنقیح الـمقال: ج۱ ص۲۰٩ می‌نویسند ـ این معنی را از امارات ارسال روایت قرار داده‌اند، یعنی اگر به بینند شخصی که معمولا با چند واسطه از کسی نقل روایت می‌کرده بدون واسطه در یک روایتی از او روایت کرده است، حکم می‌کنند که آن روایت مرسل است، از اینرو این روایت هر چند رواتش یعنی (برید) و (احمد بن حسین بن علی فضال) از ثقات باشند، چنانکه جمعی از علمای رجال گواهی می‌دهند، از جهت ارسال ضعیف خواهد بود. [۳۵۳] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۲۲۵ . [۳۵۴] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۲۸۸. [۳۵۵] بطوریکه در اصل روایت محسوس است ابو القاسم علوی این روایت را بطور ارسال روایت کرده‌است. [۳۵۶] صاحب کتاب روضه نیز روات این روایت را بطور کلی حذف کرده و از اینرو مرسل و ضعیف است، گذشته از این خود کتاب روضه هم بطوریکه مرحوم مجلسی در جلد اول بحار در ضمن شرح کتاب‌هائی که ماخذش بوده می‌نویسد مورد وثوق نمی‌باشد. [۳۵٧] راستی خیلی دور از مقام شامخ مرحوم مجلسی علیه الرحمه‌است که یک قصه فکاهی را که بین دو نفر واقع شده بود در عداد احادیث ائمه وجزء ادله مثبته یک مسأله اعتقادی که پایه‌اش باید بر علم و یقین استوار باشد، قرار بدهند! مگر اینکه بگوئیم موقعی که شاگردهایشان ابواب کتاب (بحار) را پس از تنظیم بنظر شریفشان می‌رساندند، ایشان بمناسبت اینکه شیخ الاسلام مرکزی و مشغله شان زیاد بوده اصلا متوجه این قسمت نشده بودند. [۳۵۸] ابراهیم بن محمد الثقفی این دو روایت اخیر را (یعنی روایت شماره ۱۵۰ و ۱۵۱) بدون واسطه از علی امیر المؤمنین روایت می‌کند، با اینکه ایشان بطوریکه ابو علی وسایر علمای رجال در کتاب‌های رجال شان می‌نویسند در سال (۲۸۳) وفات کرده بود وعلی÷در سال (۴۰) هجری رحلت کرده بود، فاصله بین وفاتشان (۲۴۳) می‌باشد، بنا بر این حتما وسائط چندی در بین بوده بوده که حذف شده است، از اینرو این دو روایت مرسل و در نتیجه ضعیف خواهد بود . [۳۵٩] تنقیح الـمقال: ج۲ ص۱۳۲. [۳۶۰] ابراهیم ثقفی این روایت را بدون واسطه از عبایه که از اصحاب علی. [۳۶۱] بعضی از رواتش حذف شده و از این جهت نیز ضعیف است. [۳۶۲] نتایج التنقیح مامقانی: ص ۱۳۵. [۳۶۳] (ناووسیه) یکی از فرقه‌های (غلاة) می‌باشند، و حضرت صادق را مهدی منتظر می‌دانند. [۳۶۴] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۵ ـ ۶ . [۳۶۵] تنقیح الـمقال: ج۲ فصل الکنى ص۱۵. [۳۶۶] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۳۰۸ [۳۶٧] تنقیح الـمقال: ج۲ ص ۱۶۵. [۳۶۸] تنقیح الـمقال: ج۳ فصل الکنى ص۳۸. [۳۶٩] تنقیح الـمقال: ج۳ فصل الکنی ص۳۸ حقیقتاً خیلی جای خورسندی است که شیعیان علی با وجود چنین احادیث ساختگی شب و روز بخوردن شراب و دیگر معاصی مشغول نمی‌شوند. [۳٧۰] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۱۵. [۳٧۱] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۶٧ . [۳٧۲] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱۳. [۳٧۳] چون بعضی از رواتش در متن روایت حذف شده از این جهت نیز ضعیف است. [۳٧۴] شما خواننده که باین روایت‌ها می‌رسید که دابة الارض را تفسیر به علی÷می‌کند، مقتضی‌است دو باره پاورقی صفحه ۱۵٧ تا ۱۶۲ را مراجعه فرمائید. [۳٧۵] تنقیح الـمقال: ج۲ ص ۳۶۴. [۳٧۶] بعضی از رواتش در متن روایت حذف شده و از اینرو مرسل است. [۳٧٧] تنقیح الـمقال: ج۱ ص۱۳. [۳٧۸] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص۵۰ . [۳٧٩] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۲۲۴ . [۳۸۰] بعضی از رواتش به جمله (عمن ذکره) ذکر شده و از اینرو مرسل است. [۳۸۱] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۲۵۸ . [۳۸۲] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۳۴٩ . [۳۸۳] تنقیح الـمقال: ج ۳ ص ۱۱٩. [۳۸۴] تنقیح الـمقال: ج۳ ص۱۴۶. [۳۸۵] بصفحه (۱۴٧) مراجعه کنید. [۳۸۶] بصفحه (۱۴٧) مراجعه کنید. [۳۸٧] این روایت را که از ابن عباس نقل شده، موقوف می‌گویند، بطوریکه در ص ۱۲۴ نوشتم موقوف از اقسام حدیث ضعیف است. [۳۸۸] ابراهیم بن محمد الثقفی رواۀ بین خود و معصوم را حذف کرده است. [۳۸٩] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص ۱۵. [۳٩۰] به صفحه (۲۲۵) رجوع کنید. [۳٩۱] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص ۴. [۳٩۲] نتایج التنقیح: ص۱۲۱. [۳٩۳] چون بعضی از رواتش حذف شده از این جهت نیز ضعیف است. [۳٩۴] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص۲۰۲. [۳٩۵] تنقیح الـمقال: ج ۱ ص٧۳. [۳٩۶] تنقیح الـمقال: ج ۲ ص۱۵۵. [۳٩٧] بطوریکه در متن روایت محسوس است برقی وسائط بین خود و معصوم را حذف کرده است. [۳٩۸] تنقیح الـمقال:، ج۱، ص۶٧.