اسلام و رجعت

فهرست کتاب

[خلاصة این مبحث]

[خلاصة این مبحث]

خلاصه این مبحث ـ روایاتیکه مرحوم مجلسی در جلد ۱۳ بحار درباره رجعت نقل فرموده‌اند، از چند جهت ضعیف است، یعنی یک رشته جملاتی است که روی موازین شرعی اصلا ما نباید آنها را بعنوان احادیث ائمه اطهار بشناسیم:

۱ـ بمناسبت ضعف سند یا ضعف روات آنها، چنانکه تفصیلاً ثابت شد، گذشته از اینکه قسمت بیشتر آنها که متضمن سلطنت ائمه بعد از حضرت مهدی می‌باشد ـ چنانکه در صفحه (۱۳۲-۱۳۳) نوشته شد ـ چون معارض با روایات صحیحه وارده درباره آن حضرت می‌باشد، از درجه اعتبار ساقط است.

۲ـ از لحاظ مخالفت مضمون انها با نصوص قرآن کریم.

۳ـ از نظر عدم موافقت مندرجات آنها با قرآن کریم.

۴ـ بر فرض اینکه همه از روایات صحیحه بوده و مضمونشان هم با نصوص قرآن کریم مخالفت نداشته باشد، چون بحد تواتر نرسیده و خبر واحدند؛ بمناسبت عدم حجیت اخبار آحاد در مسائل اعتقادیه.

از اینرو قلم بطلان روى همه آنها کشیده و ذوات مقدس ائمه اطهار و فرقه شیعه امامیه را از اینگونه امور بى اصل تبرئه خواهیم کرد.

کنون از طرفداران رجعت انصاف می‌طلبیم و می‌پرسیم آیا یک مشت خبر واحد ضعیف مخالف با قرآن را که گمان ضعیفی هم برای انسان تولید نمی‌کند می‌توان منشاء و مدرک (عقیده) که طبق دستور شرع و عقل پایه‌اااش باید بطور کلی بر علم و یقین استوار باشد، قرار داد؟ آنهم عقیده به چیزیکه بر خلاف اصل ثابت و ناموس تغییر ناپذیر عالم کون است! پروردگارا ! اینمردمیکه جمود باینگونه اخبار ساختگی نموده دماغشانرا مملو از اینگونه خرافات کرده‌اند و از اینره اساس متین تشیع را که جز پیروی علی یا تعبد به متن ساده اسلام چیزی نبوده متزلزل ساخته و بالاخره زحمات علی و جعفر بن محمد و دیگر ائمه اطهار را بباد داده‌اند در روز و اپسین جواب تو را چه خواهند گفت؟ خدایا تو گواهی من در این گفتارها نظر به کسان مخصوص ندارم، و آنانی هم که این اخبار را ضبط کرده‌اند، بحکم اینکه در گذشته‌اند چندان شایسته نکوهش نمی‌دانم، ولی درد من اینجاست که برادران دینی ما چرا باید تا این اندازه نسبت به دین که تنها وسیله نیکبختی و بزرگواری انان است، بی‌عنایت باشند و در فهم حقایق آن اندکی صرف وقت نکنند؟ چرا باید موازین اسلام را بطوری از دست داده باشند که هر نادانی بتواند هر موهومی را بآنان تحمیل بکند، چرا باید هنوز هم مانند مردمان همجی طوق تقلید پدران خود را بگردن انداخته کورکورانه معتقدات آنان را، اگر چه بکلی بی‌اصل و موهوم بوده باشد، میزان عقیده خود قرار دهند سبحان الله دینیکه آنهمه بشر بتفکر و تدبُّر دعوت مى‌کند مخصوصاً اجتهاد و تحصیل یقین را در امور اعتقادیه واجب عینى هر فرد قرار میدهد، چرا باید تا این ندازه تقلید جاهلانه در پیروانش حکمفرما باشد که دماغشان را محل انعکاس هر موهومی قرار بدهند؟

حقیقتاً قصه غریبى است، اینان مادامیکه دربند دینند مقلد پدران جاهل و هر دیندار نادانند همین که از این رهائى یافتند پیرو هرنادان بى دینى مى‌شوند! نمی‌دانم تاکى باید اینان در بند بندگى باقی بمانند، گوئى اساسا براى بندگى آفریده شده‌اند، خدایا گرچه در قرآن صریحاً فرمودى هرکه مارا فراموش کند مانیز او را بحال خودش واگذار کرده فراموشش می‌کنیم، ولى با این حال عاجزانه به پیشگاه مقدست مسئلت مى‌کنم به این مردم بیچاره رحم کن، چه خود می‌دانی راهی که اینان در پیش گرفته‌اند بسی خطرناک است.