اقسام حدیث
علمای علم درایت حدیث را بطور کلی بر دو قسمت تقسیم کردهاند:
۱- متواتر
۲- آحاد
متواتر، خبر جماعتی را میگویند که عده آنان باندازهای باشد که تبانیشان بر دروغ گفتن عادتاً محال باشد، برای تحقق آن بطوریکه مفید علم باشد شرائط چندی لازم است، عمده شرطش اینستکه عده روات آن در همه طبقات باید باندازهای باشد که توافق آنان بر دروغ عادتاً محال بوده باشد، یعنی جمعیتی که انسان عادتاً احتمال ندهد که آنان تبانی بر کذب کردهاند بدون واسطه روایت کنند از چنین جمعیتی که آنها نیز روایت نمایند از همچه جمعیت دیگر، تا اینکه منتهی شود بچنین جمعیتی که همه آنان بدون واسطه آن حدیث را از پیغمبر و یا امام مثلاً شنیده باشند، بطوریکه اگر در بین یکی ازین جمعیتها از شخص واحد و یا از جمعیتیکه متصف باین وصف (استحاله تبانی بر کذب) نباشند روایت کنند، آن را متواتر نمیگویند.
باید دانست که تحقق این معنی گروبند عدد مخصوصی نیست، بلکه دائر مدار آن اندازهایست که محصل این وصف بوده باشد، بسا میشود که در ده نفر مثلا این وصف حاصل میشود، ولی در بعضی موارد صد نفر هم محصل این وصف نیست، حاصل اینکه تحقق تواتر در حدیث بسته باینستکه سرتاسر سلسله روات آن از جمعیتهائی تشکیل بشود که این وصف علی السویه در همه ظاهر وهویدا باشد، بطوریکه طبقه اول با آخر وطبقه وسط با طرفین در این قسمت کاملا نظیر هم بوده باشند، اینستکه شهید ثانی میگوید: «بسیاری از اخباریکه روات آنها در زمان ما بحد تواتر رسیدهاند، چون در زمانهای پیش مخصوصاً در ابتداء باین حد نرسیده بودند لذا آنها متواتر نیستند، اشخاصیکه متفطن باین شرط نبودند: (رسیدن روات حدیث در جمیع ازمنه بحد تواتر)، همینکه دیدند که روات آنها در زمان آنان بحد تواتر رسیدهاند، گمان کردند که واقعا متواتر میباشند [۲۰۵]». و در دو صفحه بعد برای توضیح این معنی میگوید: از آن جمله روایت «إنما الأعمال بالنيات» است که عده روات وی در زمان ما بیش از حد تواتر است، زیرا جمیع علمای اسلام و روات حدیث که عده شان متجاوز از حد تواتر است در این زمان آن را روایت میکنند، ولی چون عده رواتش در زمان اول بحد تواتر نرسیده بود لذا نباید آن را در اعداد احادیث متواتره قرار داد. و نیز احادیث بسیاریکه مدعی تواتر آنها شدهاند ازین قبیل میباشند، یعنی چون دیدند روات آن احادیث در زمانشان یا پیشتر بحد تواتر رسیدهاند، بدون اینکه جمیع ازمنه را تفحص نموده باشند مدعی تواتر آنها شدند، با اینکه در ابتداء فاقد شرط تواتر بودند، حتی خیلی از احادیثی که از اول مجعول وساختگی بوده، بعد از مدتی رواتش بحد رسیده و بالاخره متواتر شدهاست، آری ممکن است ادعا نمائیم که حدیث «من كذب علي متعمدا فليتبوأ مقعده من النار» متواتر است زیرا جمعیت بسیاری از صحابه آن را از پیغمبر اکرم نقل کردهاند [۲۰۶].
حدیث متواتر نیز بر دو قسم است: لفظی و معنوی -حدیث متواتر لفظی آن است که الفاظ مخبرین در آنچه که خبر میدهند متحد باشد، یعنی تمام مخبرین در تمام طبقات آن را بالفاظ وجملات مخصوصی خبر بدهند.
متواتر معنوی آن است که تنها معنی و مدلول حدیث متواتر باشد، یعنی مخبرین آن را با الفاظ و جملات مختلف خبر بدهند، نهایت آنکه همه آنها بطور تضمن ویا التزام بآن معنی دلالت داشته باشند.
در هر حال احراز تواتر حدیث جز در موارد «ضروریات دین» فوق العاده دشوار و بلکه تقریباً محالست، زیرا با وجود آنهمه انقلاباتیکه در اسلام پیش آمد نموده، مخصوصاً آن غوغائیکه در خصوص حدیث در بین بودهاست، چگونه میتوان احراز کرد که روات فلان حدیث مثلا در جمیع طبقات یعنی از زمان معصوم تا زمان ما بحد تواتر بودهاند؟ از همین لحاظ است که شهید میگوید: تحق تواتر در اصول شرایع مانند وجوب صلات یومیه وعدد رکعات آنها، وجوب زکات و حج است و تواتر آنها هم در حقیقت تواتر معنوی است نه لفظی، ولی در احادیث مخصوصیکه به الفاظ مخصوصی نقل شده باشد، تحقق تواتر در آنها خیلی کم است زیرا تمام طبقات روات آنها در نقل آنها با همان الفاظ مخصوص با یکدیگر اتفاق ندارند، اگر چه مدلول آنها در بعضی موارد متواتر است، مانند اخبار متضمن شجاعت علی ÷وسخاوت حاتم و غیره [۲۰٧]و همچنین، حسین بن عبد الصمد الحارثی الهمدانی، در کتاب درایه خود، پس از اینکه میگوید: (خبر متواتر بطوری کمیابست که محدثین نمیتوانند، ان را در میان احادیث تشخیص بدهند) فقط امثله ذیل را بعنوان مثال آن بیان میکند:
قرآن، ظهور پیغمبر اکرم، قبله، صلوات واعداد رکعات آنها و حج و مقادیر نصاب زکوة [۲۰۸].
پس از این مذکورات دانسته شد که در بین مقررات اسلام جز ضروریات دین چیزیرا بطور یقین نمیتوان گفت که متواتر است، و در میان احادیثیکه در دست هست حدیثی که متواتر بوده مخصوصاً متواتر لفظی باشد بینهایت کمیابست، فقط چند حدیثی آنهم در مسائل ضروری، بطوریکه گفتیم متواتر معنوی میباشند.
متأسفانه این مسأله هم مانند مسأله ضروری دین و دیگر مسائل دینی مورد اشتباه عجیبی واقع شدهاست! بیخردان چنانکه هر امر شایعی را اگر چه بیاصل و خرافی باشد، ضروری دین و منکرش را کافر میدانند این چنین هر چیزیرا که دیدند در چند کتابی (مخصوصاً کتاب چاپ شده) نوشته شده و یا اینکه چند نفری آن را نقل نمودهاند بدون تأمل ان را در عداد احادیث متواتره قرار میدهند!!!.
آحاد- احادیثی را میگویند که رواتش به حد تواتر نرسیده باشد، چه راوی آن یکنفر باشد یا بیشتر، نهایت آنکه اگر یکنفر باشد آن را (غریب) و اگر بیش از دو یا سه نفر باشد آن را (مستفیض) یا (مشهور) میگویند.
اخبار واحادیث آحاد را از لحاظ احوال و اوصاف راوی به اقسامی چند تقسیم کردهاند: ۱ـ صحیح، حدیثی را گویند که بوسیله نقل شخص عادل و امامی متصل بمعصوم بوده باشد، و در صورت تعدد رواتش باید همه آنان متصف بهمین دو وصف بوده، یعنی: رواتش در تمام طبقات -با حفظ اتصال- از عادل و امامی تشکیل شده باشد بطوریکه اگر در بین یکی از آنان دارای این دو وصف نباشد آن را صحیح نمیگویند.
خلاصه صحت حدیث منوط به امامی بودن و عدالت تمام روات آن است، واحراز این قسمت فعلا برای ماـ در صور تیکه عدالتشان مشهور و مستفیض نباشد ـ بسته به شهادت یک یا دو نفر عادل است، یعنی بسته باین است که یک، یا دو نفر از علمای رجال ما صریحا امامی بودن و عدالت روای را بما خبر بدهند [۲۰٩]ولی این در صورتی است که در مقابل کسی او را بعنوان فاسق و یا بفساد عقیده مذهبی معرفی نکرده باشد، در این صورت باتفاق جمهور علما قول جارح مقدم است، اگر چه عده معدلین بیش از جارحین باشد [۲۱۰]مثلا (معلی بن خنیس) با اینکه مرحوم شیخ و محقق بحرانی و مجلسی اول و ابن طاوس او را تعدیل و توثیق کردهاند، ولی چون علامه، نجاشی وابن غضائری او را تضعیف کرده و از غلات میدانند، از این رو روایاتش را بعنوان روایت صحیح نخواهیم پذیرفت.
لیکن تقدیم قول جارح در موردی است که مستلزم تکذیب گفتار معدل نباشد، یعنی بتوانیم بین خبر معدل و جارح در آن مورد جمع بکنیم، مثل اینکه معدل بگوید فلانی عادل است، و جارح بگوید من دیدم که او شراب میخورد؛ در اینجا با وجود اینکه خبر جارح را مقدم میداریم خبر معدل را تکذیب نکردهایم، زیرا عدالت که مقتضی عصمت نیست تا اینکه با صدور عمل محرم از او منافات داشته باشد؛ چه ممکن است شخص عادل یک وقت ملکه عدالتش را از دست داده و مرتکب گناه بشود [۲۱۱].
اما در موردیکه تقدیم خبر جارح مستلزم تکذیب قول معدل باشد مثل اینکه جارح خبر قتل کسی را در وقت معینی بدهد، و معدل گواهی بدهد که آن شخص بعد از آن، زنده بودهاست، در اینجا چون این دو خبر با یکدیگر تعارض دارند، بعضی از علما مانند شیخ میگویند هیچیک را بطور کلی نباید پذیرفت [۲۱۲]ولی جمعی از قبیل شهید ثانی میگویند آنکه دارای مرجح است یعنی عده اش زیادتر و یا تقوی وزهدش بیشتر است، فقط همان را باید پذیرفت [۲۱۳].
۲- حسن، عبارت از حدیثی است که سندش بوسیله شخص امامی، که او را مدح کرده و بدون اینکه بر عدالت و یا ضعفش تصریح کرده باشند، متصل بمعصوم باشد، ولی این وصف باید در تمام مراتب رواتش محقق باشد، مگر در موردیکه باقی رواتش متصف باوصاف روات حدیث صحیح باشند، یعنی حدیثیکه یک یا چند راوی آن امامی و ممدوح و بقیه عادل و امامی باشد، آن را نیز حسن میگویند.
۳- موثق، حدیثی را گویند که بوسیله نقل اشخاصیکه اصحاب ما صریحاً آنان را توثیق کرده ولی امامی نباشند، متصل بمعصوم بوده باشد، در اینجا نیز یا باید تمام روات آن متصف بوصف نامبرده باشند، و یا اینکه بعضی از آنان متصف باین وصف بوده و بقیه دارای اوصاف روات صحیح باشند.
۴- ضعیف، حدیثی است که دارای شرائط هیچ یک از این سه قسم نباشد، یعنی در طریق او اشخاص فاسق، مجهول الحال و جاعل حدیث بوده باشد.
حدیث ضعیف را بالفاظ گوناگونی تعبیر ویا آن را باقسام چندی تقسیم کردهاند:
۱- موقوف، حدیثی است که از مصاحب معصوم روایت شود؛ احادیثکه بعنوان تفسیر آیات قرآن از اصحاب پیغمبر اکرم نقل شده، همه آنها را موقوف میگویند.
۲- مضمر، حدیثی است که اسم معصوم ـ آنجاکه سَنَد آن منتهی باو میشود ـ صریحا ذکر نشده باشد، بلکه راوی آن، معصوم را بوسیله ضمیر غائب تعبیر بکند مثلا بگوید: «سألته، سمعته و يا عنه».
۳- مرسل، حدیثی است که تمام رواتش و یا بعضی از آنان بکلی حذف شده، و یا بوسیله الفاظ مبهم مانند: (کلمه بعض و بعض اصحابنا) ذکر شده باشد؛ اگر یکی از رواتش حذف شده باشد آن را مقطوع و منقطع و چنانچه بیشتر حذف شده باشد آن را معضل نیز میگویند.
۴- مهمل، حدیثی است که بعضی از رواتش در کتابهای رجال بهیچ وجه نامبرده نشده باشد.
۵- مجهول، آن است که هر چند رواتش در کتب رجال مذکور باشد، ولی عقیده مذهبی و اوصاف همه و یا بعضی از آنان را معلوم نکرده باشند.
۶- موضوع، حدیثی است که اصلا مجعول و ساختگی باشد، بقول شهید ثانی این قسم از بدترین اقسام حدیث ضعیف است [۲۱۴].
آنچه که درباره معرفی قسمتی از مزایای اسلام و تشریح و ضعیت حدیث در نظر گرفته بودم در اینجا به پایان میرسد، و در ضمن، پرده از روی خیلی از خرافات و افسانههائیکه از طرف ملت یهود و سایر ملل اجانب وارد اسلام شده، و مرور زمان آنها را بصورت مقررات اسلام درآورده بود، بر داشتهام، مخصوصاً موضوع رجعت را تا اندازهای روشن کرده، صاحبان فهم و درایت آنچه را بایست بفهمند فهمیدهاند اینک برای اینکه این مسأله کاملا برای برادران دینی ما واضح گردد تفصیلا در اینقسمت وارد شده، آنچه که در این باره گفته و یا نوشتهاند مورد بحث خواهم قرار داد:
[۲۰۵] البدایة: ص۱۲. [۲۰۶] البدایة: ص ۱۶. [۲۰٧] البدایة: ص۱۴. [۲۰۸] درایه ص٧۶. [۲۰٩] البدایه فى علم الدرایه: ص۸۶-۸٧. [۲۱۰] البدایة: ص٩۱. [۲۱۱] البدایة: ٩۱. [۲۱۲] مقباس الهدایة: ص ۶۴. [۲۱۳] البدایة: ص ٩۲. [۲۱۴] البدایة: ص ۲۱-٧۰ ودرایه ص ٧٧- ۱۰۳ و مقباس: ص ۳۳-۵۲.