حقيقت كفر:
در برابر چنین کسى، انسان دیگرى نیز یافت میشود که مسلمان به دنیا آمده و در سراسر دوران زندگیاش بدون اینکه خودش احساس کند و بدون اینکه توجه داشته باشد، مسلمان زیسته است، لیکن نیروى عقلى و علمیاش را بکار نبرده تا اینکه بداند چه کسى او را آفریده و چشم و گوش او را باز کرده است. این چنین کسى چون در امور حیاتش حق تصرف و مداخله و آزادى عمل دارد و به عبارت دیگر چون مختار است، از اطاعت خدا منکر گردیده و از پرستش خدا خود دارى کرده تکبر ورزیده، و مطیع قانون شرعى خدا نشده یا نسبت به خدا شرک ورزیده و به آیاتی که دلیل بر یگانگى اوست ایمان نیاورده، این چنین کسى کافر است؛ زیرا معنى کفر عبارتست از پوشیدن و سرپوش گذاشتن و وارونه کارى کردن. و به چنان کسى که وصفش را گفتیم از آن جهت «کافر» میگویند که فطرتش را پوشیده و سرپوشى از نادانى و سفاهت روى فطرتش گذاشته، و حال اینکه قبلاً دانستید که این مرد جز بر فطرت اسلام زائیده نشده و هیچ عضوى از اعضاى بدن او جز مطابق فطرت اسلام کارى را انجام نمیدهد و آنچه در اطراف او میگذرد جز طبق سنن اسلام نمیگذرد. ولى از آنجاییکه عقلش را به وسیلهی پردهای از جهل و سفاهت پوشانده فطرت دنیا و فطرت خودش از دیدهی بصیرت وى مکتوم مانده است او به خلاف فطرتش میانگارد و به خلافش راه ورزیدن را سعى میکند، ملاحظه میکنید که چنین کسى قواى فکرى و عملى خودش را جز در راه مخالف فطرتش بکار نمىبرد و آنچه را میبیند و مىاندیشد مخالف فطرت اوست و هیچ گامى را بر نمیدارد مگر اینکه فطرتش را باطل و ضایع سازد. با توجه به این معانى میتوانید مقدار و میزان ضلالت و گمراهى کافر و اندازهی وارونه کاریهاى او را بسنجید و مقدار آن را تعین نمایید.