مبادی اسلام

فهرست کتاب

خلاصه‌ی تاريخ نبوت:

خلاصه‌ی تاريخ نبوت:

اینک به تشریح و توضیح این مطلب مى‌پردازیم که چگونه رشته‌ی بر انگیختن پیغمبران آغاز شد؟

و چگونه پیشرفت کرد تا اینکه منتهى به نبوت پیغمبر جلیل و بزرگوارى شد که سید و سرور سایر پیغمبران و خاتم النبیین است.

این معنى بر شما پوشیده نیست که خداى متعال در آغاز امر (نفس واحده) یعنى یک فرد معینى را خلق کرد و از همان (نفس واحده) جفتش را آفرید و سپس همه‌ی کسانى را که در حال حاضر مى‌بینیم در نواحى مختلف جهان پراگنده شده و به ملت‌ها و امت‌هاى گوناگونى تقسیم شده‌اند، از آن دو بوجود آورده است.

روایت‌هاى دینى و تاریخى همه‌ی ملت‌ها بطور یک‌نواخت حکایت می‌کند که سلسله‌ی نوع بشر در آغاز امر از یک مخلوق شروع شده است و همچنین علوم تجربى ثابت نکرده است که در مناطق مختلف کره‌ی زمین افراد گوناگونى وجود داشته و این سلاله‌ها و ملت‌هاى متعدد که امروز روى زمین سکونت دارند، از این سلاله‌ها متفرع شده باشند بلکه آنچه را که اکثر علماى این علوم بطور قیاس استنتاج می‌کنند، این است که در آغاز امر یک نفر بوجود آمده و از وجود این یک‌نفر این سلاله‌هاى انسانى که فعلا وجود دارند روى زمین پخش شده‌اند.

این همه زاد و ولدى که در حال حاضر دیده می‌شوند از نسل همان انسان اولى بوجود آمده‌اند، و آن انسان اولى در لغت (آدم) نامیده مى‌شود کلمه‌ی (آدمى) که بمعنى انسان است از همان کلمه مشتق شده است. بنا براین، آدم÷همان کسى است که خداى متعال آن را بر گزیده و او را در روى زمین اولین رسول (یعنى فرستاده و پیغمبر) قرار داد و به او امر کرد که اسلام را به فرزندانش تعلیم دهد، یعنى براى آن‌ها توضیح دهد و بگوید که شما و سایر موجودات این جهان جز خداى یگانه خدایی ندارید و هیچ مقامى و هیچ شخصى یا شى ئى را جز او نپرستید و به یارى نخواهید و جز براى او سجده نکنید و ایام حیات‌تان را جز مطابق رضاى او -براساس عدالت و صفا- سپرى نکنید، که اگر این کار را کردید انعام خوب خواهید یافت و اگر از اطاعتش خوددارى کنید پاداش عمل شما همانا پاداش اشرار و بدکاران خواهد بود.

نیکوکاران ذریه‌ی آدم کسانى بودند که از پدر شان پیروى کردند و با دست زدن به حبل الهى (یعنى ریسمان محکم خداوند متعال) به صراط مستقیم او هدایت شدند لیکن ستمگاران حاضر نشدند که پیرو پدر شان گردند بلکه پیرو هوى و هوس خودشان شدند تا اینکه انواع زشتکارى و منکرات به تدریج در میان آن‌ها رواج گرفت، در نتیجه بعضى آفتاب و ماه و ستارگان و جمعى درخت یا سنگ یا نهر یا حیوانى را پرستیدند و جمعى دیگر تصور کردند که آب و آتش و بیمارى و تندرستى و از این قبیل نیروهاى طبیعت و نعمت‌هاى دیگر هریک خداى مخصوص و جدا جدا دارد. به این قاعده وظیفه‌ی خود دانستند که همه این خدایان را بپرستند و در راه رضاى آن‌ها بکوشند تا اینکه فضل و انعام همه‌ی این خدایان شامل حال شان شود. بدینطریق، جهالت موجب گردید که اشکال مختلف شرک و بت‌پرستى درمیان مردم رواج بگیرد و از شرک و بت‌پرستى دیانت‌هاى متعددى بوجود آید.

همه‌ی این پیش‌آمدها وقتى روى داد که ذریه‌ی آدم یعنى نسل و تبار او در اطراف و نواحى جهان پراگنده شده و به ملت‌ها و امت‌هاى مختلف تقسیم شده بودند و آنگاه هر ملت و هر امتى براى خود دین خاصى تعین کرد و رسوم و شعارهائى وضع نمود که با دیگرى فرق داشت.

خلاصه‌ی کلام اینکه: چون مردم، خدا را فراموش کردند عمداً دینى را که پدرشان (آدم÷) آورده و آن‌ها را به وسیله‌ی آن دین هدایت کرده بود، فراموش کردند و تابع هوس‌هاى خود شان گردیدند، آنگاه انواع رسوم و سنت‌هاى زشت در میان مردم نفوذ کرد و افکار باطل و عقاید و آراى جاهلیت در میان آنان رواج گرفت، و در تمیز و تشخیص بین نافع و مضر و حق و باطل دچار اشتباه و خطاکارى گردیدند، بدینجهت خداى متعال فرستادگان و پیغمبرانى را در میان هر ملتى برانگیخت تا به تعلیم و توضیح آنچه قبلا -آدم÷- آورده بود پرداخته، و آنچه را که مردم فراموش کرده بودند به مردم یادآور شوند. این برانگیختگان خدا افراد ملت خود را به پرستش خداى یگانه هدایت کرده و از شرک و پرستش بت‌ها باز داشته و سنت‌هاى فاسد و رسوم باطل را ریشه‌کن ساختند و براى حیات تازه‌اى که نزد خداوند پسندیده است، مردم را رهنمائى کرده و قوانین صحیح و نظام حیات درستى براى آن‌ها بیان کرده و مردم را به پیروى نظم و قانون وادار کردند. تا آنجا که هیچ کشورى از کشورهاى زمین اعم از هند و چین و عراق و مصر یا افریقا یا اروپا از وجود فرستادگان و پیغمبران خدا خالى نماند.

همه‌ی این پیغمبران بر کیش واحدى بودند که آن را فعلاً اسلام مى‌نامیم. آنچه که درمیان روش‌هاى گوناگونى که به منظور ارشاد و قوانین حیات که پیغمبران آورده‌اند مختصر فرق و تفاوتى دیده می‌شود علت آن این است که هر پیغمبرى سعى و کوشش را در ریشه‌کن ساختن آن نوع جهالت خاصى که درمیان ملتش رایج و شایع بود و در اذهان مردم رسوخ داشته مصروف نموده و هنگامیکه این ملت‌ها از لحاظ فرهنگ و تمدن و علم و عقل در مرحله‌ی اول بوده‌اند، پیغمبرانشان تعلیمات و شرایع ساده‌اى آورده‌اند و هرچه از این جهات جلوتر رفته‌اند، قلمرو تعلیمات و شرایع و برنامه‌هاى ملت‌ها توسعه یافته است. ولى این اختلاف فقط در ظاهر بوده و گرنه روحی که در همه‌ی این شریعت‌ها و تعلیمات سارى و جارى بوده همانا یگانگى خدا در عقیده و راستى و اخلاق در عمل و ایمان به حیات آخرت بوده است.

از جمله سوء تعبیرهائی که در میان قاطبه‌ی مردم بلکه درمیان بسیارى از اهل علم مى‌بینیم که بدان دچارند این است که، آغاز اسلام را در نبوت محمد جمی‌دانند و این خطائى است فاحش که باید ذهن دانشجویان از این خلاء مصون و مامون بماند و هر دانشجوئى باید بداند که از همان آغاز امر تنها دین واحد حقیقى نوع بشر اسلام بوده و هر پیغمبرى از پیغمبران خدا در هر زمان و مکانى همین دین را آورده است.

رفتارى که مردم با این فرستادگان و پیغمبران داشته‌اند، شگفت‌آور است! اولاً آن‌ها را اذیت کرده و از طاعت‌شان سر باز زده و تکبر ورزیده‌اند! در نتیجه بعضى را کشتند و بعضى را از شهر و دیار شان اخراج کردند تا جائیکه جز چند نفر معدودى از آن‌ها به پیغمبران ایمان نیاوردند! آنهم پس از آنکه این پیامبران سراسر عمرشان را در راه دعوت و تبلیغ فدا کردند، لیکن این بندگان برگزیده‌ی خدا در راه جهاد و کوشش آن کوتاهى نکرده و از پاى ننشستند تا اینکه بالآخره بزرگ‌ترین ملت‌هاى روى زمین دعوتشان را پذیرفتند و تابع شان شدند.

بعد از سپرى شدن این دوره‌ی ضلالت، گمراهى براى خودش قالب تازه‌اى پیدا کرد، به این معنى که ملت‌ها تعلیمات پیغمبران را پس از وفاتشان عوض کردند و در کتاب‌هاى پیغمبران پندارهاى دروغى از خود وارد کرده و براى عبادت روش‌هاى تازه اى را از پیش خود اختراع نمودند، و یک‌دسته از مردم هم شروع کردند به پرستش پیغمبران. جمعى گفتند:

خدا بصورت پیغمبرش به زمین فرود آمده است، عده‌اى پیغمبر خدا را پسر خدا قرار دادند بعضى پیغمبر خدا را شریک الوهیت قرار دادند. بدین طریق بشر پس از در گذشت پیغمبران دردوره‌هاى مختلف تاریخ در کشورهاى گوناگون تعلیمات راستین پیغمبران را تحریف کردند. براى همان کسانی که بت‌ها را در هم شکسته بودند بت‌ها و مجسمه‌هائى ساختند و آن‌ها را مقدس شمردند و پرستیدند و تعلیمات و شرایع پیغمبران را مسخ کردند! و با انواع بدعت‌ها و رسوم جاهلیت و سنت‌هاى دروغ و افسانه‌هاى مجهول آلوده ساختند! و قوانینى که خود بشر وضع کرده بود با شرائع پیغمبران مخلوط کردند، تا جائیکه براى انسان پس از گذشتن چند قرن وسیله‌اى نمانده بود که بتواند هدایت پیغمبران و شریعت اصلى‌شان را از آنچه پیروان بعدیشان ساخته و پرداخته‌اند تمیز دهد و نیز سر گذشت پیغمبران و سیرۀ حقیقى‌شان در خلال روایات ساختگى از بین رفت تا جائیکه نزد مردم از آن مطالب چیز قابل اعتمادى باقى نماند، معذلک همه‌ی فعالیت‌ها و کوشش‌هاى پیغمبران از بین نرفت.

برادران گرامی و دانش‌آموزان عزیز بدانند که ملت‌هاى گذشته دین حقیقى‌شان یعنى اسلام را همین طور عوض کردند و دیانت‌هاى مختلفى را که با نام‌هاى گوناگون امروز در جهان مى‌بینیم خود اختراع کردند، مثلاً مسیح÷دینى را که آورد غیر از دین اسلام حقیقى نبوده است، لیکن کسانیکه بعد از آن حضرت آمدند، با دین او بازى کردند و خود مسیح علیه سلام را معبود ساختند و تعلیمات پاک و پاکیزه‌ی او را با اباطیلى که خود ساختند آلوده کردند و دین جدیدى را براى مردم آوردند و آن را (مسیحیت) نامیدند!

اما باوجود مسخ شدن تعلیمات پیغمبران و ممزوج شدن آن با خواسته‌هاى دیگران، نزد هر ملتى جزئى از صدق و حق باقى ماند، به این معنى که عقیده‌ به خدا و به حیات آخرت درمیان همه‌ی ملت‌ها و امت‌ها به اشکال مختلف منتشر شد، و مجموعه‌اى از مبادى صلاح و صدق و اخلاص بجاى ماند. در گذشته هر پیغمبرى جدا جدا ملت خود را براى قبول حق تربیت کرده و آماده ساختند، تا جائى که این امکان بوجود آمد که دین واحدى در سراسر جهان عمومیت پیدا کند و بدون توجه به تفاوت و فرقى که در میان ملت‌هاى جهان وجود دارد، تنها دین همه‌ی انسان‌ها شناخته شود.

و نیز پیش از این براى شما توضیح دادیم که براى هر امتى پیغمبران مخصوص به آن ملت یا امت فرستاده مى‌شد و دعوت این پیغمبران منحصر به همان ملت یا امت بود. علت این امر این بوده که آن روزها ملت‌ها از یکدیگر دور بودند و با یکدیگر مخلوط نشده بودند و هر ملتى گویا مقید در حدود سر زمین خودش بود. در چنان شرایطى، مشکل بود که تعلیم مشترک همه‌جانبه و یک نواختى درمیان همه‌ی امت‌ها و ملت‌هاى سراسر جهان منتشر شود مضافاً اینکه شرایط زندگى و اوضاع و احوال هر ملتى با ملت یا ملت‌هاى دیگر اختلاف داشت و نادانى سراسر جهان را فرا گرفته بود. بدین جهت نادانى در عقیده، و اخلاق از خلال این مفاسد به صورت‌هاى گوناگون با توجه به اختلاف مکان و زمان بوجود مى‌آمد. با توجه به مجموع این عوامل و انگیزه‌ها چاره‌اى نبود جز اینکه براى هر ملتى از ملت‌هاى آن روز پیغمبرى مخصوص براى تعلیم و ارشاد به حق برانگیخته شود و اوهام باطل آن ملت را از بین ببرد و بجاى آن بتدریج افکار صحیح و اندیشه‌هاى درستى نشر دهد و مردم را از شیوه‌هاى باطل باز دارد و آن‌ها را به پیروى از قوانین عادلانه و عالى هدایت کند و افراد امتش را مانند مادرى که کودکان کوچکش را تربیت مى‌کند، تربیت کند. دیگر کسى جز خدا نمى‌داند که چند هزار سال بر تربیت ملت‌ها و امت‌ها بدین منوال گذشت تا اینکه دورانى براى انسانیت پیش آمد که ایام کودکى را پشت سر گذاشت و آغاز بلوغش فرا رسید و با پیشرفت صنعت و تجارت بین عناصر مختلف ملت‌ها روابط زیادى بر قرار شد بطورى که مردم از سر زمین جاپان و چین با وسائل دریائى و زمینى به کشورهاى دور دست اروپا و آفریقا مسافرت می‌کردند و خط و کتابت در میان اکثر ملل رواج گرفت و علوم و فنون نیز در میان مردم منتشر شد و نظریات و افکار و موضوعات علمى میان ملت‌ها مبادله مى‌شد و سرداران و فاتحین و رجال مقتدرى پیدا شدند که کشورهاى مجاور شان را مغلوب می‌کردند و کشورهاى بزرگى را بوجود مى‌آوردند، به طوریکه هر کشورى داراى چندین استان (ولایت) بود و در هر کشورى چند ملت زندگى می‌کردند و نیز چندین ملت تحت نظام سیاسى معین ورژیم واحدى دور هم گرد آمدند و دورى و پراگندگى و بیگانگى و ناشناسائى به تدریج از بین می‌رفت، و این امکان بوجود آمد که با تعالیم یکنواخت اسلام شریعت واحدى براى سراسر زمین اعلام شود.

اگر به قبل از دو هزار و اندى سال از تاریخ بشر مراجعه کنید تصدیق خواهید کرد که وضع آنروز به زبان حال، دین کاملى را که دین همه‌ی بشر باشد مى‌طلبید. براى مثال باید گفت:

دین بودائى اگرچه دین کاملى نبود بلکه دینى بود مشتمل بر مبادى اخلاقى، معذلک از کشور هند قدم بیرون نهاده و در کشور چین وجاپان و مغولستان از طرفى و در افغانستان و بخارا از طرفى دیگر رواج گرفت، تبلیغ کنندگان این دین به کشورهاى دور دست رسیدند سپس بعد از چند قرن دین مسیحى آمد. و بدون شک و تردید حضرت مسیح اسلام خالص را آورد، لیکن کسانی که بعد از او آمدند، این دین را با آنچه خود می‌خواستند ممزوج کردند تا اینکه چیزى از آن باقى نماند، مگر دیانت ناقصى که آن را مسیحیت نامیدند. با اینحال همین مسیحیت در ایران و افریقا و اروپا منتشر شد، و همین انتشار دلیل آنست که دنیا در آنزمان تشنه‌ی دین جهانى کاملى بود و براى قبولش همچنان مستعد و تیار بود، و چون نمی‌توانست چنین دین را بیابد به دیانت‌هاى ناقص قناعت کرد و به آن ایمان آورد و همین دیانتها را در ملت‌هاى جهان رواج داد.