حقيقت نبوت:
خداى متعال در این دنیا آنچه را انسان بدان نیازمند است براى او خلق کرده است.
انسان از همان آغاز ولادت براى دیدن با دو چشم و براى شنیدن با دو گوش و براى نفس کشیدن و بوئیدن با بینى، مجهز گردیده و براى حس کردن با جلد نیز قوهی لامسه به او داده شده و براى راهرفتن دو پا و براى کار دو دست و براى فکرکردن، قواى ذهنى به او اعطاء گردیده و همچنین اعضاى متعدد دیگرى براى و ظایف فرعى جسم در پیکر او آفریده شده است، و خداى متعال به منظور رفع احتیاجاتى که بشر دارد چنین سازمانى در داخل و خارج بدن او بوجود آورده است.
باز همینکه وارد این دنیا میشود و زندگى را آغاز میکند اسباب زندگى و مرافق حیات بىشمارى براى او آماده کرده است، از قبیل هوا و آب و نور و حرارت و شیرپستان مادر و محبتى که در قلوب پدر و مادر و خویشاوندان و غیرهم ذخیره شده است، سپس که بتدریج رشد و نمو میکند، اسباب رفع نیازمندیهاى وى در دنیا فزونى میگیرد، بطوریکه گویى آنچه از قواى متعدد در آسمان و زمین است فقط براى نشو و نماى او آفریده شده و در راه خدمتگزارى او آماده گردیده است!
همینکه یک گام به جلو بر میدارد، مىبیند که خداى متعال استعداد ها و لیاقتها و شایستگیها و نیروهائى در اختیار او گذشته تا به کار پردازد و رفع همهی احتیاجاتش را بنماید.
هر فردى از افراد بشر، کم و بیش از نیروى بدنى عقلى و از نیروى فهم و هوش بر خوردار است.
آرى: شان و مقام و منزلت خداى متعال را در خلقتى که کرده، جز خودش کسى نمیتواند بستاید، خداى متعال در تقسیم این موهبتها و شایستگىها و استعدادها همهی افراد بشر را یکسان قرار نداده است. و اگر همه را در این تقسیم مساوى و یکسان قرار میداد، هر فردى از برادرش بى نیاز مىشد و هیچ اعتنائى به او نمیکرد، بدینجهت خداى متعال مجموع این کفایتها و استعدادهائى را که مورد احتیاج نوع بشر است به جامعهی انسانى مرحمت کرده و سپس آن را بین افراد مختلف تقسیم نموده، به نحوی که سهم هر فرد معین را از حیث استعداد و لیاقت طورى قرار داده که با سهم فرد دیگر فرق دارد. از اینجاست که فى المثل مشاهده میکینم که نیروى بدنى فلان شخص معین بر دیگران برترى دارد و همچنین فرد دیگرى را مىبینیم که از حیث مهارت در فن معین یا حرفهی معینى امتیازاتى دارد که دیگرى یا دیگران آن امتیاز را ندارند، و همچنین شخص یا اشخاصى را مىبینیم که از لحاظ هوش مندى و عقل و نیروى فهم در وضعى قرار دارند که دیگرى یا دیگران در آن وضع قرار ندارند، یکى را مىبینیم که بحکم فطرت به کارهاى نظامى میل و علاقهی خاصى دارد، دیگرى را مشاهده میکنیم که براى حکومت و فرمانروائى استعداد و لیاقت مخصوصى از خود نشان میدهد. همچنین شخص معینى را مىبینیم که از ملکهی خطابت بهرهی وافر یافته و دیگرى را مشاهده مىکنیم که ملکهی انشاء و استعداد نویسندگى خاصى دارد که دیگرى یا دیگران واجد آن نیستند. دانشآموزى را مىبینیم که با فکرى روشن و هوشى سرشار، استعداد ریاضى دارد که با سهولت بسیارى از مسائل ریاضى مشکل را حل میکند در صورتیکه دیگرى از حل آن عاجز است. شخص دیگرى را مىبینیم که چیزهاى عجیب و غریبى اختراع میکند و جهان را از اختراعاتش مبهوت میکند. دیگرى را مىبینیم که در قانون ذهن نافذى دارد و ذهنش به نکات زیادى میرسد که ذهن دیگران پس از چندین سال به آن نکات نمیرسد!
همهی این استعدادها ناشى از فضلى است که خداى متعال به هریک از بندگانش آنچه بخواهد میدهد و هیچکس نتوانسته و نمىتواند چنین استعدادهایى را براى خود ایجاد کند. و همچنین دستگاه تعلیم و تربیت نیز نمیتواند اینگونه استعداد هایى را بکسى بدهد، بلکه این موهبتهاى فطرى اشخاص است که خداى متعال به هریک از بندگانش که بخواهد چنین امتیازاتى را مىبخشد، وقتیکه به این استعدادها و موهبتهاى مختلف که خداى متعال به افراد گوناگون بخشیده دقیق شوید خواهید دانست که خدا را در این باب حکمت بالغهاى است که این استعدادها را به مقدار احتیاج نوع بشر، به افراد مختلف داده است.
تأمل بکنید افرادى کثیر براى کارهاى لشکرى و اشخاصى زیاد براى کارهاى کشاورزى و تجارتى و آهنگرى و بافندگى و سایر حرفهها و مشاغل یافت مىشوند لیکن شمارهی صاحبان قواى علمى و فکرى و کسانیکه داراى استعدادهاى سیاسى و پیشوائى و رهبرى هستند، کمتر از دیگران است. و عدهى کسانیکه در فن مخصوصى مهارت و شایستگى دارند نسبت به ایشان مزید کمتر است. علت کمتر بودن این نوع افراد نسبت به افراد طبقات دیگر این است که اعمال این دسته قلیل، بشریت را از داشتن نظائر و امثال در این فن و هنر مخصوص براى قرون و اعصار بىنیاز میدارد.
باید پرسید: آیا براى رفع احتیاج بشر و زندگانى سعادتآمیز وى، همین قدر کافى است که در میان مردم، اشخاص لایق و ماهر در فنون هندسه و ریاضیات و شیمى و قانون و سیاست و اقتصاد و فنون دیگر یافت شوند و بس؟
البته چنین نیست! بلکه بزرگترین احتیاجات و شدیدترین نیازمندیهاى بشر این است که در میان مردم کسى پیدا شود تا دستش را بگیرد و او را براه مستقیم خداوند رهبرى کند. آرى، هر دانشمندى از دانشمندان این فنون، بشر را به راهی که میداند رهبرى میکند، و به دیگران مىآموزد که هریک از این فنون را چگونه باید آموخت و هر فنى را چگونه باید بکار برد، ولى حاجت شدیدترى که دارد، این است که کسى براى او توضیح دهد و بگوید که خود انسان براى کیست؟
این همه متاع را در دنیا چه کسى به او داده و رضاى آن دهنده چیست؟
تا به مطابق رضاى او زندگانى کرده رستگارى یقینى و دائمى بدست آورد.
این امر خارج از امکان عقلى و فراست است که خداى متعال این همه چیزهاى بزرگ و کوچک را براى انسان خلق کرده باشد تا تمام نیازمندىهاى مادى او را بر طرف سازد، و از احتیاج معنوى انسان که بزرگترین و شدیدترین احتیاجات اوست، غفلت داشته و اصلاً بدان اعتنائى نداشته باشد!
ناگفته پیدا است که چنین چیزى ابداً امکان ندارد، بلکه خداى متعال در میان مردم اگر مردانى را خلق کرده است که در هریک هنر و هریک در علم و فن معین مهارت خاصه دارند، البته چنان مردانى هم آفریده است که ایشان شایستگى شناختن خداوند را داشتند، به این چنین مردان خداوند، علم دین و اخلاق و شریعت را مستقیماً عطا فرموده و آنها را مکلف ساخته که این علم را به سایر بندگانش بیاموزند. این مردان همان کسانى هستند که ما آنها را پیغمبران خدا (صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين)مینامیم.