مبادی اسلام

فهرست کتاب

احتياج به ايمان به روز آخرت:

احتياج به ايمان به روز آخرت:

عقیده به آخرت را همان طوری که محمد جعرضه داشته سایر فرستادگان و پیغمبران خدا هم عرضه داشته‌اند. این عقیده براى هر عصر و زمانى شرطى از شرایط اسلام دانسته شده و کلیه پیغمبران کسى را که به این موضوع عقیده نداشته یا در آن شک کند، کافر شمرده‌اند؛ زیرا ایمان به خدا وکتاب‌ها و فرستادگان او بدون این عقیده معنى ندارد و در این صورت سائر زندگانى انسان تباه و خراب مى‌ماند، و باید دانست که این موضوع امرى است واضح، و فهمیدن آن اشکالى ندارد، به دلیل اینکه، اگر از شما بخواهند که کارى انجام دهید اولین سئوالى که به ذهن شما خطور می‌کند این است که بگویید:

اگر این کار را بکنم چه فایده اى براى من خواهد داشت؟

و اگر این کار را نکنم چه ضررى بمن خواهد رسید؟

چرا این پرسش در ذهن شما خطور می‌کند؟

علت آن این است که انسان بنابر فطرت و انگیزه‌ی درونى خودش مى‌فهمد که هیچ‌گاه به کارى که براى او سود نداشته باشد، نباید اقدام کند و بدین جهت شما نیز به کارى که امید سودى از آن نداشته باشید دست نخواهید زد. و هم از کارى که اطمینان داشته باشید به شما ضررى و زیانى نخواهد داشت، باز نخواهید ماند.

حالت شک و تردید نیز چنین است: به این معنى که اگر در مفید بودن کارى شک داشتید با میل و رغبت در انجام آن اقدام نخواهید کرد و همچنین در هر کارى که در ضرر آن شک داشته باشید امکان دارد که از انجام آن احتراز کنید و دورى جویید.

به بچه‌ها نگاه کنید، چرا خودشان دست در آتش مى‌اندازند به جهت اینکه بطور علم الیقین نمی‌دانند که آتش چیز سوزنده است. و همچنان چرا بچه‌ها از درس و دانش‌آموزى فرار می‌کنند؟

علتش این است که فواید علمى‌یى را که بزرگان می‌خواهند در ذهن آنان تلقین کنند، نفوس کودکان قبول نمی‌کند و در دلشان جاى نمی‌گیرد، اینک تأمل بکنید کسی که به روز آخرت ایمان نمى‌آورد نیز چنین است؛ زیرا ایمان به خدا و پیروى از احکام خدا را کارى عبث و بیهوده مى‌انگارد، در نتیجه طاعت خدا را بى‌فایده و معصیت خدا را بى‌ضرر می‌داند، از چنین کسى چه امیدى می‌توان داشت که او امرى که خدا بر پیغمبرانش نازل کرده و در کتاب‌هایش توضیح داده اجرا کند، و هر گاه چنین کسى به خدا نیز ایمان بیاورد ایمان او بى‌معنى خواهد بود؛ زیرا او خدا را اطاعت نخواهد کرد و هیچ‌گاه در زندگى مطابق رضاى خداى متعال گامى بر نخواهد داشت.

مطلب به همین جا ختم نمی‌شود، بلکه انکار و اقرار انسان به زندگى آخرت تأثیر عمیق و قاطعى در حیات او دارد، بلکه طوری که قبلاً توضیح دادیم فطرت انسان به او حکم می‌کند که به هیچ عملی اقدام نکند، مگر اینکه فایده یا ضرر آن را حساب کند، در اینصورت از کسی که جز به همین نفع و ضرر دنیوى نظرى ندارد، چگونه می‌توان امیدوار بود که به عمل صالحى اقدام کند که در این دنیا امید فایده‌ایى از آن نداشته باشد؟

یا از عمل زشت و ناروائی که در این دنیا به او ضررى نداشته باشد اجتناب نماید؟

لیکن آن کسی که به ظاهر کارها اعتنائى ندارد و نظرش متوجه نتایج کارهاست، نفع یا ضرر این جهان را امرى عارضى مى‌انگارد و حق را بر باطل و خیر را بر شر ترجیح می‌دهد؛ زیرا نظر او به فایده یا ضرر ابدى آنست.

اگر چه انجام عمل خیر، مستلزم بزرگ‌ترین زیان‌ها، و ارتکاب عمل زشت، بزرگ‌ترین فایده‌های مادی را در برداشته باشد.

حالا شما فرق عظیم و تفاوت فاحش بین این دو شخص را در نظر بگیرید و بسنجید ...

خیر یا نیکى در نظر اولى همان است که نفعش در همین زندگانى فانى بدست آید، مثل اینکه ثروتى را تحصیل کند یا زمینى را مالک شود یا به منصبى سرافراز شود، یا در میان مردم به یک نامى مورد پسندش مشهور گردد و یا به لذت و مسرتى برسد که مقدارى از خواسته‌هاى نفسانى او را تأمین کند و به همین طور شر یا بدى در نظر او چیزى است که در همین دنیا براى او ایجاد ناراحتى کند و یا اینکه از نتیجه‌ی آن بترسد، مانند نقص در اموال و نفوس و میوه‌ها یا انحراف در صحت یا بدنام شدن در میان مردم یا مجازات دولت یا حزن و اندوه و دلتنگى و ناگوارى.

خیر یا نیکى در نظر شخص دوم آن چیزى است که باعث رضاى خدا باشد و شر یا بدى آن چیزى است که خدا را به خشم آورد، پس چنین شخصى در هرحال، خیر و نیکى را خیر می‌داند اگرچه که در این دنیا براى او سودى ندهد و او را به ضرر و زیان مبتلا سازد، ولى یقین دارد که خدا در آخرت نفع ابدى و سود جاوید به او خواهد داد.

و نیز عقیده دارد به اینکه: بدى در هر حال بد است، اگرچه که در این دنیا از زشتى و شومى آن صدمه‌اى به او نرسد و نوع سودى نیز نصیب او گردد و بطور (علم الیقین) مى‌داند که اگر در این دنیا از عقاب و مجازات کارهاى زشتش نجات یابد در آخرت راه فرارى نخواهد داشت.

به موجب همین فکر و انگیزه از این دو طریق مختلف، انسان یکى را در زندگانى خودش انتخاب می‌کند، به این توضیح که:

آن کسی که به آخرت ایمان نیاورده ممکن نیست که او یک قدم در طریق اسلام بردارد؛ زیرا وقتیکه اسلام به او بگوید:

(بخاطر رضاى خدا زکات مالت را به بینوایان و در ماندگان بده).

خواهد گفت: زکات از دارائى من مى‌کاهد بهتر این است که بجاى دادن زکات، (ربا) بگیرم و خلاف کسانى که از من وام مى‌گیرند به محکمه عرض حال خواهم داد، و همینکه حکم محکمه به نفع من صادر شد، خانه و دارائى و اثاث البیت آنان را مصادره خواهم کرد... و هنگامیکه اسلام به او بگوید (راستگو باش، و از زور‌گوئى و دروغ بپرهیز! (اگرچه که در راستگویى بزرگ‌ترین ضررها و در دروغ گفتن بزرگ‌ترین منفعت‌ها باشد).

خواهد گفت: اگر راستگویى براى من ضرر داشته باشد، چرا راست بگویم؟

و اگر زور گوئى یا دروغگوئى براى من فایده‌اى داشته باشد و مرا در آن خوف بدنامى هم نباشد چرا از آن احتراز کنم؟

شخصى از مکانی عبور می‌کند و چیز گرانبهایی را مى‌بیند! اسلام به او می‌گوید:

(این چیزى را که یافته‌اى مال تو نیست) هرگز مگیر ولى او مى‌گوید:

چرا این چیزى را که بى‌مقدمه و بدون رنج و زحمت بدست آورده‌ام و پولى براى آن نداده‌ام، از دست بدهم؟

کسى هم نیست که مرا ببیند و پاسبانى کند، یا در محکمه شهادت بدهد، یا مرا در میان مردم بدنام کند، در اینصورت چرا از آن استفاده نکنم؟ و آن را در راه مصلحت خود مصرف نکنم؟

کسى امانتى را به او مى‌سپارد و سپس مى‌میرد، اسلام به اومى‌گوید: (در مال دوستت خیانت مکن! امانتش را به خانواده‌اش تسلیم کن) لیکن او مى‌گوید:

چرا این کار را بکنم؟ آیا شاهدى وجود دارد بر اینکه فلان مردى که مرده، امانتى به من سپرده است؟ و آیا ورثه‌ی او از چنین امانتى خبر دارند؟

در صورتیکه با کمال سهولت براى من امکان دارد که این مال را بخورم و کسى نیست که مرا به محکمه جلب کند، و بدنامى هم براى من ببار نخواهد آورد، پس اگر این امانت را به صاحبانش برسانم سفاهت خواهد بود.

خلاصه‌ی گفتار اینکه اسلام او را در هر گامى از گام‌ها و در هر مرحله‌اى از مراحل زندگى به سیر در خط مستقیم ارشاد می‌کند ولى او معارضه مى‌کند و جز راهى که مطابق هوى و هوسش باشد، هیچ راه دیگرى را انتخاب نمی‌کند؛ زیرا ارزش هر چیزى در اسلام تابع نتایج ابدى در آخرتست، ولى نظر چنان کسى از توجه به نتایج حاصله در این دنیا تجاوز نمی‌کند.

از اینجا است که مى‌فهمیم به چه دلیل براى انسان ممکن نیست بدون عقیده به آخرت مسلمان باشد، بلکه حق این است که بگوییم:

انکار کردن حیات آخرت، مطلق انسان را از درجه‌ی انسانیت، به پست‌ترین درجات حیوانیت، سقوط می‌دهد، چه رسد به اینکه انسان مسلمان باشد!