ايمان به پيغمبران خداوند متعال:
به ما امر شده که بعد از ایمان به کتابهاى خدا به پیغمبرانش هم ایمان داشته باشیم.
در فصل سابق براى شما توضیح دادیم که براى همه مردم زمین پیغمبرانى از طرف خداوند متعال آمدهاند و مردم را به اسلامى دعوت کردهاند که براى تعلیم آن در پایان کار محمد جآمده است، بطورى که گوئى همه فرستادگان و پیغمبران خدا از یک سلسله معینى بودهاند، در این صورت اگر کسى یکى از آنان را تکذیب کند مثل این است که همه را تکذیب کرده باشد و هر آنکس که یکى از آنانرا تصدیق کند بر او لازم آید همه را تصدیق کند.
توضیح گفتار اینکه: فرض کنید با ده نفر سر و کار دارید که گفتار همه یکسان است، در این صورت اگر حرف یکى از آن ده نفر را تصدیق کردید مثل این است که حرف همه آن ده نفر را تصدیق کرده باشید و اگر حرف یکى را تکذیب کردید مثل این است که همان حرف را تکذیب کردید که آن ده نفر بیان مىکنند و بدین طور تکذیب هرده نفر لازم خواهد آمد؛ زیرا همه همان حرفى را مىگویند که یکى مىگوید. بنا بر همین ایمان به همه پیغمبران در اسلام لازمى و لا بدى شمرده شده است کسی که بین پیغمبران خدا فرق بگذارد و به یکى ایمان بیاورد و به دیگران ایمان نیاورد چنین آدمى به راستى کافر است.
در روایات از پیغمبر ما جروایت شده است: عدد پیغمبرانى را که خداوند متعال براى امتها و ملتهاى مختلف جهان فرستاده یکصد و بیست و چهار هزار نفر بوده است. و اگر در عمر این جهان فکر کنید، و اقوام و ملتهایى که در این جهان بوده و از بین رفتهاند از نظر بگذرانید، ملاحظه خواهید کرد که این عدد براى پیغمبران زیاد نیست، و به پیغمبرانی که داستان آنها را قرآن براى ما بیان کرده، باید به طور صریح ایمان داشته باشیم و نسبت به سائر پغمبران که داستان آنها به ما نرسیده، به ما امر شده است که عقیده بداریم که آن همه کسانى را که خداى متعال براى تعلیم بندگانش فرستاده و مردم را به راه راست هدایت کردهاند، همه راستگو بودهاند. بدینجهت به تمام کسانی که امید میرود جزء پیغمبران خدا باشند و به کشورهاى هند و چین و مصر و آفریقا و اروپا و سایر کشورهاى جهان فرستاده شدهاند، ما باید ایمان داشته باشیم.
ولى هیچوقت حق نداریم به یکى از آن کسانی که مردم پیرو دین او هستند اهانت کنیم، یا نام او را به زشتى ببریم؛ زیرا چه میدانیم شاید به راستى از پیغمبران خدا بودهاند و مردم پس از درگذشت آنان دینشان را عوض کردهاند، همانطوریکه پیروان موسى و عیسى (علیهما السلام) کردهاند، و هر گاه عقیده و نظرى ابراز کنیم باید در موضوع عادات و رسوم و تشریفات دینىشان به وضعی که هست باشد، ولى دربارهی کسانی که این دینها را تأسیس کردهاند، باید کاملاً ساکت باشیم، براى اینکه در بارهی فرستادهاى از فرستادگان خدا عملى که مخالف ادب باشد از ما صادر نشود.
بین محمد جو سایر پیغمبران خدا در زمان گذشته بدین لحاظ فرقى نیست که همه راستگویانى بودهاند که از طرف خدا فرستاده شدهاند و راهنماى راه راست خدایی بودهاند، و ما امر شدهایم که به هريك از آنان ایمان داشته باشیم.
ولى بر اینکه در این حیثیات که بیان کردهایم همه پیغمبران یکسان بودهاند. فرقى هم از سه جهت در میان ایشان جو سایر پیغمبران وجود دارد؛ آن سه جهت این است که:
پیغمبران دیگر براى امتهاى خاص و براى زمانهاى معین آمدهاند، لیکن محمدجبراى همه جهانیان فرستاده شدهاند تا روز قیامت، به طوریکه در فصل گذشته دانستید.
تعلیمات آن پیغمبران یا به کلى از بین رفته و یا اگر از بعضى آثارى باقى مانده باشد، به صورتهاى اصلى نیست و همچنین از سیرۀ و رفتار و احوالشان چیزى در دست نیست و حقیقت آن در میان روایتها و افسانهها و داستانهایی که مردم از پیش خود ساختهاند گم شدهاست و حتى اگر کسى بخواهد و بکوشد نیز امکان ندارد که حقیقت آن را بدست آورده و از آن پیروى آن کند، و در صورتی که تعلیمات و سیره و رفتار و گفتار و کردار و اخلاق و عادات و خصلتهاى محمد جاز هر جهت در کتابها ثبت و ضبط و در دسترس مردم است.
حقیقت امر این است که در میان تمام فرستادگان و پیغمبران خدا تنها فرد زنده محمد جاست، و ایشان تنها کسى است که همه مردم میتوانند پیروش باشند، و از هدایت و راهنمائى ایشان بر خوردار گردند.
۴- تعلیمات اسلامى را که پیغمبران قدیم آوردهاند تعلیمات کاملى نبوده، به همین جهت هر پیغمبرى که آمد جز این نبود که تعلیمات پیغمبران قدیم و احکام و قوانین و روشهاى هدایت و رهبرى آنانرا اصلاح کند و قسمتهایى را حذف کند و چیزهائى بر آن بیفزاید بدین طریق عامل ترقى و تکامل و اصلاح قبل از محمد جکارش را انجام داده، لهذا خداى متعال پس از گذشتن دوران آن تعلیماتشان را حفظ نکرد؛ زیرا پس از آمدن تعلیم کامل جدید، دیگر مردم نیازمند تعلیم ناقص سابق نبودند.
در پایان کار محمد جتعلیم کامل اسلامى از هر جهت جامعى را آورد و بدین طر یق شرایع سایر پییغمبران با رسالت محمد جمنسوخ گردید، و دلیل آن این است که پیروى از نا قص در برابر کامل مخالف عقل است، و کسی که از محمد جپیروى کند از همه پیغمبران پیروى کرده است به جهت آنکه آنچه خیر و صلاح در تعلیمات پیغمبران قدیم بوده، در تعلیمات محمد جوجود دارد و هر آنکس که از اجراى این تعلیمات روى بر گرداند و پیرو پیغمبر دیگرى بشود از بسیارى خیر و برکت و امتیازات محروم خواهد ماند؛ زیرا آن خیرها و برکات که در بعد آمدند در آن تعلیم قدیم نبوده و به خاطر همین امتیازات است که همهی افراد بشر ناگزیرند به محمد جایمان بیاورند و تعلیمات ایشان را پیروى کنند به هر حال وظیفهی مسلمان، این است که به سه جهت به محمد جایمان داشته باشد که:
۱- اول اینکه ایشان جصادق است که از طرف خداوند متعال آمده است.
۲- دوم اینکه هدایت و رهنمائى ایشان جکامل است و نقصى و خطائى و اشتباهى ندارد.
۳- اینکه آخرین پیامبر است که از طرف خداوند متعال براى تمام امتها و ملتهاى جهان فرستاده شده است و تا روز قیامت کسى دیگرى که ایمان به او شرط اسلام باشد و کسی که به او ایمان نیاورد کافر شناخته شود، نخواهد آمد.