مبادی اسلام

فهرست کتاب

معنى ايمان:

معنى ايمان:

توضیحاتى را که در باره‌ی علم و معرفت و یقین در سطور بالا دادیم عبارتست از (ایمان) و معنى کلمه‌ی ایمان دانستن و پذیرفتن است، لذا در مورد این قاعده می‌گوییم:

هرکس به یگانگى خدا پى برده باشد و صفات حقیقى و قانون خدا و سزا و جزائى را که براى اعمال مردم در روز قیامت مقرر داشته دانسته باشد، و سپس به همه‌ی این معانى از ته دل یقین داشته باشد، اولاً (مومن است) و از نتایج ایمان این است که انسان مسلمان باشد، یعنى مطیع خدا و پیرو قانون او.

ازین معناى ایمان شاید خودتان دانسته باشید که ممکن نیست کسى مسلمان باشد مگر اینکه مؤمن باشد، در این صورت، رابطه‌ی ایمان با اسلام مانند رابطه‌ی تخم یا هسته با درخت است؛ زیرا ممکن نیست درختى بروید مگر آنکه قبلاً تخم یا هسته‌اى کاشته شده باشد، گویا اینکه ممکن است تخم یا هسته‌اى در زمین افشانده شده باشد ولى به وجه غیرمساعد بودن زمین، درختى نروید یا اینکه درختى بروید، ولى به وجه فساد در آب و هوا، ناقص بروید. به همین گونه آنکس که ایمان در قلب او ریشه ندوانیده باشد ممکن نیست مسلمان باشد.

البته ممکن است مسلمانى را ببینیم که ایمان در قلبش باشد ولى بواسطه‌ی عدم استقلال در تصمیم یا نقص در تعلیم و تربیت، یا بر اثر تاثیر محیطى که در آن پرورش یافته، اسلامش کامل نباشد.

وقتى که این معنى را دانستید، باید بدانید که انسان به اعتبار این دو اصل (ایمان و اسلام) به چهار درجه تقسیم مى‌شود بدین قرار:

کسانى هستند که به خدا ایمان دارند به نحوى که ایمانشان آن‌ها را نسبت بخدا مطیع بار آورده واز هر جهت کاملاً تابع احکام خدا هستند و از آنچه خدا نهى کرده مى‌ترسند، همان طور که شخص از دست زدن به آتش مى‌ترسد. این دسته از اشخاص کسانى هستند که در اطاعت به احکام خدا و جلب رضاى او بر یکدیگر پیشى می‌گیرند همان‌طور که در کسب اموال مسابقه می‌گذارند. این‌ها کسانى هستند که براستى مسلمانند.

کسانى هستند که بخدا ایمان دارند ولى ایمان شان طورى نیست که از هر جهت مطیع باشند و احکام خدا را کاملاً پیروى کنند این چنین کسانى با اینکه ایمان‌شان بدرجه‌ی کمال نرسیده ولى به هر حال مسلمانند و به مقدار معصیتى که مرتکب شده‌اند مانند مجرمین مجازات خواهند شد. ولى به منزله‌ی سرکشان و تمردکنندگان شناخته نمى‌شوند؛ زیرا حکومت و فرمانروائى خدا را قبول دارند و در برابر قانون خدا خاضعند.

کسانى که بخدا ایمان ندارند لیکن بحسب ظاهر ملاحظه مى‌کنید که اعمال‌شان شبیه اعمال مسلمانان است، این اشخاص در حقیقت مردمى هستند باغى و سرکش و اعمالشان را که ملاحظه مى‌کنید بظاهر درست است ولى چون نه به منظور طاعت فدا کارى خوبى را انجام مى‌دهند، و نه براى تبعیت از قانون خدا. بدیهى است چنین اعمالى اعتبار و ارزش ندارد بلکه وضع اینان مانند وضع کسى است که در کشورى که زندگى کند فرمانرواى آن را به رسمیت نمى‌شناسد و در برابر قانونش خاضع نیست، از این چنین شخصى اگر احیانا پاره‌اى اعمال همچنان صادر شود که مخالف قانون فرمانروای آن کشور نباشد، نمى‌توان او را نسبت به آن فرمان‌روا وفادار و مطیع قانون کشورش دانست بلکه چنین کسى عاصى و باغى است و بر قانون کشور خروج کرده است.

کسانی که بخدا ایمان ندارند و کارهاى زشتى مرتکب می‌شوند که مخالف احکام و قانون خدا است، اینان بدترین مردمند و در عین حال باغى و خرابکار.

با در نظر داشت این تقسیم، بدیهى است که ایمان همان معنائى است که رستگارى و سعادت انسان در دنیا و آخرت منحصر به آن است، و اسلام چه کامل و چه ناقص، جز از بذر ایمان بوجود نخواهد آمد، و هرجا ایمان نباشد، کفر خواهد بود و کفر ضد اسلام است، یعنى خروج بر امر خداى متعال باختلاف درجات.