روش قرآن در اثبات اصول دین
منظور ما از اصول، عقایدی همانند توحید و نبوت و معاد است که مبنای ایمان به شمار میآید و کسی که انکارش کند، کافر است و از دایرهی اسلام خارج میگردد؛ و همینطور احکام اساسیِ دین، از قبیل: نماز، روزه، حج، زکات و جهاد؛ و نیز حرام بودن فواحش و کارهای زشتی چون: زنا، دزدی، دروغ و قتل.
الله متعال برای امور یا اصول یادشده، دلایلی در کتاب خود آورده است که با وجود چنین دلایلی، انکار یا تأویل این اصول و احکامِ اساسی، امکانپذیر نیست؛ زیرا نصوص مربوط به آنها، به قدری فراوان و واضح و روشن است که دیگر هیچ جایی برای انکار یا تأویل باقی نمیماند؛ این، همان چیزیست که اصولیها آن را «قطعی الثبوت والدلالة» مینامند. از اینرو هرکه انکارش کند، کافر است و از دایرهی اسلام خارج میشود.
بنابراین اعتقاد به هر مسأله، یا ایمان به هر اصلی از اصول شریعت، مستلزم این است که آن مسأله یا اصل، در قرآن کریم با نصوص واضح و قطعیالدلاله و خالی از هرگونه احتمالی، بیان شده باشد؛ وگرنه اعتقاد به چنین مسأله، یا ایمان به چنین اصلی، روا نیست؛ اما آیا امامتی که امامیه به آن اعتقاد دارند، دارای این شرایط میباشد؟
اگر یک انسان خردمند و هوشیار که پیشتر با اسلام آشنا نبوده است، بخواهد اسلام را از طریق مطالعهی قرآن بشناسد، با نگاهی گذرا به قرآن درمییابد که اصول اعتقاد و احکام اساسی که پیشتر برشمردیم، جزو اولویتها و اساسیترین نکاتیست که این کتاب بزرگ به سوی آن فرامیخواند؛ زیرا در قرآن نمونهها و دلایل فراوانی دربارهی این موارد به چشمش میخورد؛ آنهم دلایل روشن و واضحی که هیچ احتمالی به آن راه ندارد و بارها تکرار شده است و ظاهر متنش قابل تأویل نیست.
اما...
...اگر انسان بارها قرآن را مطالعه و بررسی کند، نمیتواند چیزی به نام «امامت» را از آن درآورد یا «امامی» به نام علی یا حسن عسکری در آن بیابد که طاعتش به سان اطاعت و فرمانبرداری از رسولالله جواجب باشد؛ همچنین نمیتواند با مطالعهی قرآن به این نتیجه برسد که امامان مورد ادعای شیعه، معصومند. [۱]
آری؛ با مطالعهی قرآن، به هیچ عنوان چنین پنداری به ذهن انسان نمیرسد؛ زیرا در قرآن هیچ ذکری از امام و امامت مورد ادعای شیعیان نیست و در قرآن هیچ دلیلی در اینباره وجود ندارد!
این عقاید و امثال آن، جزو باورهاییست که خارج از نصوص قرآنی به آنها معتقد گشتهاند و سپس خویشتن را به زحمت انداخته و کوشیدهاند تا با تکلف و هرطور که شده، نصی در تأیید پندارشان پیدا کنند! به عبارت دیگر: ابتدا به چیزی اعتقاد پیدا کرده و سپس در پی یافتن دلیل برآمدهاند! چنین رویکردی، برای هیچ کس زحمت ندارد؛ بلکه روش همهی گمراهان و اهل بدعت است که ابتدا به پندارهای شخصی و تراوشات ذهنی خویش معتقد میشوند و سپس برای تأیید توهمات و تصورات ذهنی خویش، در میان نصوص به جستجوی دلیل میپردازند.
[۱] کلینی در اصول کافی (۱/۱۸۱) از ابوعبدالله- جعفر صادق- روایت کرده است: «كَانَ أَمِيرُ الْـمُؤْمِنِينَ÷إِمَاماً ثُمَّ كَانَ الْـحَسَنُ÷إِمَاماً [وعدد البقیة]... مَنْ أَنْكَرَ ذَلِكَ كَانَ كَمَنْ أَنْكَرَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى وَمَعْرِفَةَ رَسُولِهِ ج.یعنی: «امیرالمؤمنین÷امام بود و سپس حسن÷[و آنگاه سایر امامان را برشمرد و افزود:] هرکه این را انکار کند، همانند کسیست که معرفت خداوند تبارک وتعالی و رسولش را انکار کرده است»!
وعَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ÷ قَالَ: «لا يَسَعُ النَّاسَ إِلاَّ مَعْرِفَتُنَا وَ لا يُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا مَنْ عَرَفَنَا كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَنَا كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا وَ لَمْ يُنْكِرْنَا كَانَ ضَالاًّ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْـهُدَى».یعنی: ابوعبدالله÷گوید: «برای مردم روا نیست که ما را نشناسند و در نشناختن ما معذور نیستند؛ هرکه ما را بشناسد، مومن است و آنکه ما را انکار کند، کافر میباشد؛ و هرکس ما را نشناسد و انکارمان نکند، گمراه است تا آنکه به سوی هدایت برگردد...».
ابن بابویه قمی گوید: «اعتقادنا في الأنبياء والرسل والأئمة والملائكة صلوات الله عليهم أنهم معصومون مطهرون من كل دنس، وأنهم لا يذنبون ذنبا، لا صغيرا ولا كبيرا، ولا يعصون الله ما أمرهم، ويفعلون ما يؤمرون ومن نفى عنهم العصمة في شئ من أحوالهم فقد جهلهم ومن جهلهم فهو کافر واعتقادنا فيهم أنهم موصوفون بالكمال والتمام والعلم من أوائل أمورهم إلى أواخرها، لا يوصفون في شئ من أحوالهم بنقص ولا عصيان ولا جهل». یعنی: «اعتقاد ما دربارهی انبیا و فرستادگان الاهی و ائمه و فرشتگان، این است که آنها از هرگونه پلیدی و گناهی پاک و معصومند و مرتکب هیچ گناه بزرگ و کوچکی نمیشوند و از اوامر الاهی سرپیچی نمیکنند و همهی دستوراتش را انجام میدهند. هرکه بخشی از عصمتشان را انکار کند، آنان را نشناخته و آنکه آنان را نشناسد، کافر است. و اعتقادمان دربارهی آنان، این است که معصومند و به صفات کمال، و بینقص، موصوف میباشند و به همهی امور خویش از ابتدا تا انتها، آگاهی دارند و در هیچیک از احوال خود، دچار نقص و عصیان و جهل نمیشوند»! الإعتقادات، ص ٧۰، ابن بابویه قمی، چاپ العلمیة، قم، ۱۴۱۲هـ؛ بهتحقیق: غلامرضا مازندرانی.