عبارتی که تمام اصول اهل بدعت را زیر سؤال میبرد
در صورت آگاهی از مغلطهکاری روشمندِ اهل بدعت در استدلال اصولی، میتوانیم در مباحثی که با آنها داریم با یک پرسش، ضربهای کاری و تمامکننده بر همهی یاوهگوییهایشان وارد سازیم؛ و آن پرسش اینکه: آیا دلیل صریحی از قرآن وجود دارد که این اصل مورد ادعایتان را ثابت کند؟ آنگاه برای همگان اعم از: علما و تودهی مردم، و باسوادها و بیسوادها روشن خواهد شد که اهل باطل حتی از آوردن یک آیه نیز برای اثبات ادعای خود عاجزند! زیرا باطل از هیچسو به این کتاب بزرگ راه ندارد:
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢﴾[فصلت: ۴۲].
«باطل (= تحریف و دگرگونی) از هیچ سو به آن راه نمییابد؛ از سوی پروردگارِ حکیم و ستوده نازل شده است».
بنابراین در قرآن کریم هیچ حجت استوار و روشنی برای اهل باطل وجود ندارد؛ اما غفلت از این حقیقت واضح و آسان باعث شده که اهل باطل ما را از آیات محکم و روشن قرآن به سوی آیات متشابهی سوق دهند که چندین معنا از آنها قابل برداشت است و در آنها مجال گستردهای برای اختلاف علما وجود دارد و در بسیاری از موارد، نمیتوان به سادگی طرف مقابل یا مخالفِ برداشت مورد نظرمان را به پذیرش قرائت خویش از چنین آیاتی متقاعد سازیم و چه بسا برخی از کسانی که خود را به حق منتسب میدانند، از چنین آیاتی، دیدگاه شاذ و سست و نادری برداشت میکنند و آنگاه که روایات یا استدلال به عرصهی مناقشه کشیده میشوند، موضوع، بیش از پیش پیچیده میگردد؛ زیرا برخی از روایات، ضعیف و ساختگیاند تا چه رسد به اینکه حاوی مفهوم صحیحی باشند! لذا ناگزیریم به قواعد مربوط به تصحیح و تضعیف روی بیاوریم و به علم جرح و تعدیل بپردازیم که خود دریای بیکرانیست که اختلاف در آن، حد و حدودی ندارد و هر گروهی، قواعد و ضوابط خاصّ خودش را دارد و بدین ترتیب موضوع مورد بحث در خَلأ بیانتهایی قرار میگیرد که سر و تَهِ آن نا معلوم است! و در نتیجه ردهایی که نوشته میشود، طول و عرض بیشتری مییابد و کتابخانهها بزرگ و بزرگتر میگردند.
و چون ادلهی عقلی و مباحث فلسفی و کلامی در حوزهی مناقشه وارد شوند- آنگونه که این امر، روی داده است- همهی درهای حق و حقیقت به روی حقجویان بسته میشود؛ در حالی که ما گمان میکنیم که در پی حق و حقیقتیم و آن را به روی حقجویان میگشاییم!.