چگونگی رهاییِ عموم مسلمانان از طوق تقلید در زمینهی اصول و مبانی
بدینسان از کوتاهترین راه و با آسانترین وسیله، به حقیقت میرسیم و کنه حقیقت را درمییابیم؛ در نتیجه اصول درست را از اصول باطل و نادرست تشخیص میدهیم؛ آن هم بدون نیاز به جر و بحث یا روی آوردن به کتابهای تفسیر و اقوال علما یا مراجعه به واژهنامههایی که حقیقت را در اذهان بسیاری از عموم مردم پیچیده و مشوش کرده و آنان را در آنچنان آشفتگی فکری شدیدی قرار داده است که نمیتوانند با قاطعیت دریابند که حق با کیست؟ لذا با اینکه بر حرام بودن تقلید در زمینهی اصول اتفاق نظر دارند، باز هم هیچ پناهگاهی جز تقلید از افراد قابل اعتماد خویش نمییابند و در نتیجه به تقلید از کسانی که به آنان اعتماد دارند، تن میدهند. تو را به پروردگارت سوگند، به من بگو: کدامین فرد از عوام که هیچ شناختی از اصول فقه و حدیث و زبان عربی و همینطور منطق و شیوههای بحث ندارد، میتواند در وسط اینهمه بگومگو و جر و بحث، حقیقت را دریابد؟ یا کدامین فرد از عوام میتواند به طور مستقل به حقانیت یک عقیده حکم کند؟ و چگونه میتواند خود را از بندِ تقلید برهاند تا خودش به شناخت اصول دینش نایل شود؟ به ویژه در شرایطی که گمان میکنند: شناخت اصول، نیازمند تخصص در مجموعهای از علوم است؛ حال آنکه یک فردِ عامی آنچنان که باید، از چنین علومی برخوردار نیست!
این، یکی از مهمترین عواملیست که عوام را به سادگی در دامِ سودجویان شبههافکن میاندازد؛ اما اگر به مسلمان یاد دهیم که دینش را تنها بر آیات واضح قرآن- که معنا و مفهوم مشخصی دارند و نیازمند تفسیرِ این و آن نیستند،- استوار سازد، آنگاه او را از احساس نیاز به تقلید در اصول رهاندهایم و او را در مسیر روشنی قرار دادهایم که میداند اصول دین که به آنها ایمان دارد، صرفاً همان اصولیست که رسولالله جاز سوی پروردگارش آورده است. همچنین خودش میتواند قاطعانه و بدون نیاز به کمک گرفتن از علما یا هرکس دیگری، و نیز بدون نیاز به برخورداری از تخصص در علومی که پیشتر برشمردیم، به نادرستی یا باطل بودن هر اصل باطلی حکم کند؛ بلکه هر مسلمانی- هرچند بیسواد باشد- میتواند هریک از علمای ضلالت یا بدعتگری را که به اصلی بیپایه و ذکرنشده در آیات واضح قرآن استدلال میکند، ساکت نماید و مهم نیست که آن عالمِ بدعتگذار در چه پایه و سطح علمی قرار داشته یا چه قدر به شیوههای مجادله و مناظره، آگاه باشد!