روش قرآن در اثبات اصول

فهرست کتاب

وظیفه‌ی سنت

وظیفه‌ی سنت

اگرچه سنت یا احادیث نبوی حاوی اصول دین است، اما امکان ندارد که حاویِ اصلی باشد که در قرآن کریم یافت نمی‌شود یا قرآن کریم از ذکر آن غفلت کرده باشد؛ شایان ذکر است که امکان ندارد که فردی چیزی بر قرآن بیفزاید که جزو آن نیست؛ و نیز امکان ندارد که کسی اصلی را از پیش خود بنا نهد و سپس نصّ صریحی برای اصل خودساخته‌ی خویش وضع نماید و آن را به قرآن نسبت دهد؛ اما احتمالِ آن می‌رود که کسی اصلی را بسازد و نصی برای آن سرِ هم کند و سپس آن را به سنت نسبت دهد؛ چنین مواردی، فراوان روی داده است. لذا هرکه مدعی اصلی از اصول دین است، و لو اینکه روایاتی هم برای اصل مورد ادعایش بیاورد، باید ابتدا آن اصل را از نصوص واضح و قطعیِ قرآن ثابت کند؛ زیرا امکان ندارد که در سنت، اصلی آمده باشد که در قرآن کریم بیان نشده است؛ به عبارت دیگر: محال است که سنت به ‌طور مستقل اصلی عقیدتی پایه‌گذاری کند که آن اصل در قرآن کریم -که «بیان‌گر همه چیز است»- [۳]به ‌وضوح بیان نشده باشد. لذا هر حدیث یا روایتی که پایه‌گذار چنین اصلی باشد، موضوع و ساختگی‌ست. وظیفه‌ی سنت، بر دَوْرِ سه محور می‌گردد:

۱- تأیید و تأکید بر آنچه که اصل آن در قرآن کریم آمده است.

۲- پرداختن به جزئیات آنچه که به ‌طور کلی در قرآن کریم ذکر شده است؛ مانند بیانِ جزئیات مربوط به وصف بهشت و دوزخ.

۳- بیان برخی از جزئیات عقیدتی یا امور فرعیِ آن، مانند نشانه‌های قیامت.

شاید گفته شود: صحت روایت‌هایی که به صورت متواتر از پیامبر جنقل شده، قطعی‌ست؛ پس چرا چنین احادیثی مأخذ ما نباشد؟ پاسخ: موضوع مورد بحثمان، پذیرش روایت‌ها به جای ردّ آن‌ها نیست؛ بلکه پرسش و موضوع مورد بحث، این است که آیا می‌توان در این روایت‌ها، اصلی پیدا کرد که در قرآن کریم بیان نشده یا به ‌طور کلی ذکر آن در قرآن کریم نیامده است و در نتیجه برای اثبات آن اصل نیازمند این روایت‌ها باشیم؟ پاسخ، روشن و قطعی‌ست: هرگز. مهم، این است که چنین اصلی وجود ندارد. اینجاست که درمی‌یابیم وجود اصول در سنت، امری کمالی و برای تأکید است، نه امری تکمیلی یا به ‌خاطر پایه‌گذاریِ اصول؛ و گرنه قرآن کریم، منبع کاملی برای هدایت به ‌شمار نمی‌آمد؛ در صورتی که اللهمی‌فرماید:

﴿ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ ٢[البقرة: ۲].

«در این کتاب که راه‌نما و هدایت‌گر پرهیزکاران است، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد».

و نیز می‌فرماید:

﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ[الأنعام: ۳۸].

«ما در کتاب از هیچ چیز فروگذار نکرده‌ایم».

خلاصه اینکه سنت- هرچند حاوی اصول دین است- اما این امر، از ورای نصوص قرآنی‌ست و مستقل نیست. بنابراین بر ماست که هر اصلی را که بر اساس روایات پایه‌گذاری شده و ذکرِ قطعی و صریح آن در قرآن کریم نیامده است، رد کنیم، به عبارت دیگر: اصول دین، اعم از اصول عقیده و اصول احکام، فقط از قرآن کریم ثابت می‌شوند. پس احادیث نبوی، نقش مستقلی در اثبات اصول عقیده ندارند ، چه رسد به روایت‌های منسوب به ائمه. اینجاست که روشن می‌شود: هر روایتی که پایه‌گذار اصلی‌ست که در قرآن کریم به آن تصریح نشده، روایتی باطل و ساختگی‌ست و وجود آن اصل در هر روایتی، دلیلی قاطع بر نادرستیِ آن روایت است؛ چه رسد به آنکه آن روایت، قابل استدلال باشد!.

لذا نتیجه می‌گیریم: آنان‌که برای اثبات اصول خویش، به روایات استدلال می‌کنند و نص صریحی از قرآن برای تأیید اصولشان ندارند، باطل‌گرایان یا اهل باطل‌اند.

آیا دیدی که این قانون ربانی و قرآنی، چه همه استوار و آسان است!!.

اینجاست که همه‌ی روایت‌های ساختگی که پناهگاه اهل بدعت برای تأیید بدعت‌هایشان می‌باشد، ریشه‌کن و مدفون می‌شوند. آری؛ اگر بدعت‌ها و نوآوری‌هایشان در دین، پایه و اساسِ درستی می‌داشت، به ‌طور قطع اللهآن‌ها را در کتاب خود- که موضوعِ اساسیِ آن، اصول دین و مسایل مهم است- بیان می‌فرمود.

اما وظیفه‌ی اختصاصی اجتهاد، پیش‌تر در بحثِ «عقل و اصول عقیده» بیان گردید.

[۳] اشاره‌ای‌ست به آیه‌ی ۸٩ سوره‌ی نحل.