روش قرآن در اثبات اصول

فهرست کتاب

تأثیر منفیِ تورم فکری بر تفکر اصولی

تأثیر منفیِ تورم فکری بر تفکر اصولی

در غیابِ این قانون ارزنده در پهنه‌ی پژوهش‌های اصولی و نیز در خلأ موجود در روش استدلالیِ پژوهش‌گران در زمینه‌ی اصول، تفکر اسلامی به تورمی فکری دچار گردیده است؛ منشأ این تورم، پرداختن به ادله‌ی ظنی و بی‌اعتباری‌ست که از اساس، باطل و بی‌اعتبارند؛ در صورتی که شایسته بود در زمینه‌ی اصول،- به رهنمود قرآن- به داده‌های صریح و قطعی‌اش در آیات محکم و قطعی‌الدلاله بسنده می‌شد؛ آنجا که اللهمی‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦ[آل‌عمران: ٧].

«او، ذاتی‌ست که قرآن را بر تو نازل کرد؛ بخشی از آن، آیات روشن و مشخصی هستند که اصل و اساس این کتاب اند و بخشِ دیگر، آیات متشابه‌اند. کسانی که در دل‌هایشان انحراف (و میل به باطل) وجود دارد، برای فتنه انگیزی و تأویل (نادرست) آیات، در پی آیاتِ متشابه بر می-آیند».

و می‌فرماید: ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَفۡعَلُونَ ٣٦[يونس: ۳۶].

«و بیش‌تر آنان، تنها از ظن و گمان پیروی می‌کنند. به ‌راستی که ظن و گمان، (کسی را) از حق، هیچ بی‌نیاز نمی‌کند. همانا الله به کردارشان داناست».

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ٔٗا٢٨[النجم: ۲۸].

«و آنان به این کار هیچ علم و دانشی ندارند و تنها از گمان پیروی می‌کنند. و به ‌راستی گمان و پندار، برای شناخت حقیقت هیچ سودی ندارد».

این آیات و دیگر آیات روشنِ قرآن، به انسان دستور می‌دهد که اصول اعتقادی خویش و مسایل اساسیِ دینش را بر پایه‌ی یقین و مبانی واضح و قطعی، بنا نهد و اصول و عقاید یا مسایلِ مبتنی بر ظن و گمان یا شبهه و احتمال را نپذیرد.

این امر، مستلزم باطل بودن و بی‌اعتباری ادله‌ی ظنی می‌باشد؛ و آن‌گاه دلیلی وجود نخواهد داشت که پس از بی‌اعتباری چنین ادله‌ای، به موضوع‌ها یا اصول و برداشت‌های حاصل از ادله‌ای که از اساس بی‌اعتبارند، مشغول شویم.

این، همه‌ی منظورم از آنچه که از اذهان علما پنهان شده است، نمی‌باشد؛ بلکه منظورم، امری اساسی‌ست که این موضوع، وصفِ آن است. اصل موضوع، این است که دلیل اصولی، منحصراً باید نصی قرآنی باشد؛ ولی ما از اصلِ موضوع غافل شده‌ و به وصف یا برآیند آن مشغول گشته‌ایم. روایات به هیچ عنوان نمی‌توانند منشأ اصل یا مسأله‌ای اساسی باشند که الله متعال آن را در قرآن کریم بیان نفرموده است، چه رسد به اصلی که- همانندِ امامت مورد نظر امامیه- نه در کتاب آمده و نه در سنت؛ آن‌گاه برای استنتاج آن، به عقل‌ها و اندیشه‌های قاصر خویش روی آورده‌اند! پس چرا محمد مصطفی جبرانگیخته شده است؟!