خیانتشان به حسن بن علی:
وقتی علی بن ابی طالبسکشته شد و با پسرش حسنسبرای خلافت بیعت شد، ایشان به فایدهمند بودن جنگ با معاویه اعتقاد نداشت به خصوص اینکه شیعیان او پدرش را قبلاً تنها گذاشته بودند اما با این حال شیعیان ایشان از اهل عراق به سویشان بازگشته و از حسن خواستند که برای جنگ با معاویه و اهل شام حرکت کند، حسن سیاست و حکمت بزرگی را نشان داد که دال بر دید عمیق ایشان دارد؛ ایشان نخواست که از همان ابتدا میل خود برای مصالحه با معاویه و تسلیم امور به او به منظور جلوگیری از خونریزی مسلمین، را با اهل عراق در میان بگذارد چرا که او سبکسری اهل عراق را میشناخت از این رو تصمیم گرفت که از رفتار ایشان دلیل محکمی بر درستی نظر خود در باره ایشان و صحت اهداف خود به نمایش بگذارد، برای همین با آنها برای رفتن به سوی جنگ با معاویه موافقت نمود و لشکرش را بسیج کرد و قیس بن عباده را به فرماندهی دوازده هزار پیشقراول به جلو فرستاد و خود به دنبال او حرکت کرد، وقتی که این اخبار به معاویه رسید او نیز لشکرش را به حرکت در آورد و در محلی اطراق کرد و هنگامی که حسن در مدائن بود یک منادی از اهل عراق ندا داد که قیس کشته شد، در این هنگام لشکر دچار هرج و مرج شد و سرشت اهل عراق در عدم ثبات و استقامتشان بازگشت و به چادر حسن حمله کرده و وسایلش را غارت کردند تا جایی که برای گرفتن حصیری که بر او نشسته بود با او گلاویز شدند و او را زخمی کردند. در آن حال یکی از شیعیان عراقی یعنی مختار بن ابی عبید ثقفی به مسئله خطرناکی فکر کرد و آن اینکه دست و پای حسن بن علی را بسته و او را برای بدست آوردن ثروت و مقام تسلیم کند [۲۴]، برای این منظور نزد عمویش سعد بن مسعود ثقفی که از سوی علی استاندار مدائن بود نزد او آمده و به او گفت: آیا ثروت و مقام میخواهی؟ گفت: چطور؟ گفت: حسن را به زنجیر ببند و با تسلیم او به معاویه از او پناه بخواه. عمویش به او گفت: نفرین خدا بر تو باد، به پسر دختر رسول اللهجحملهور شوم و دست و پایش را ببندم؟! چقدر تو پستی! [۲۵].
حتی حسنسمیگفت: «من معاویه را از اینان بهتر میدانم که ادعای میکنند شیعه من هستند اما به دنبال قتل من بودند و مالم را غارت کردند، سوگند به الله اگر از معاویه عهدی بگیرم که با آن خونم را در میان خانودهام حفظ کرده و خانوادهام را ایمن کنم برایم بهتر است که اینان مرا بکشند و اهل بیت و خانوادهام تلف شوند، سوگند به الله اگر با معاویه بجنگم گردن مرا خواهند گرفت و مرا به او تسلیم خواهند کرد، سوگند به الله اینکه من با او صلح کرده و با عزت بمانم بهتر است از اینکه مرا در حالی بکشد که اسیر باشم» [۲۶].
[۲۴] این بود مختار بن ابی عبید ثقفی که علیه دولت اموی قیام کرده و ادعا کرد که از شیعیان اهل بیت است و ادعای انتقام از خون حسین کرد و این چیزی نبود جز نفاق و نقابی که منافع شخصیاش را برای بدستآوردن حکومت و پادشاهی پشت آن پنهان میکرد. [۲۵] تاریخ طبری (۵/۱۵٩) ، العالم الإسلامي في العصر الأموي ص۱۰۱. [۲۶] احتجاج طبرسی ص ۱۴۸.