امام بخاری شب عید به شهادت میرسد
همان طوری که امام بخاری از نیشابور در تاریکی شب بیرون آمد، از بخارا نیز در تاریکی شب بیرون آمد بدون آنکه کسی متوجه شود به سوی روستای خرتنک که در نزدیکی سمرقند قرار داشت، حرکت کرد. و به نزد، یکی از نزدیکانش در آن روستا رحل اقامت افکند. در تاریکی شب به نماز خواندن میپرداخت و با پروردگار راز و نیاز میکرد، فرمود: «اللهم انه قد ضاقت علی الأرض بما رحبت، فاقبضنی الیك».
«بار الها، زمین با تمامی گشادی و فراخی بر من تنگ شده است پس مرا به سوی خود فرا خوان».
امام مریض شد، و مرض به اوج رسید، و وصیت فرمودند: «بعد از وفاتش در سه تکه پارچه سفید، که قمیص و عمامه ندارند، کفن شود».
شبی پیکی از سمرقند به نزدش آمد و او را به انعقاد مجلس حدیث دعوت کرد و امام بخاری با وجود بیماری، و پیری و کسالت بپا خاست. کفشهایش را پوشید، و عمامهاش را بر سر گذاشت و آماده حرکت گردید. ولی بعد از اینکه چند قدم برداشت و احساس عجز و ناتوانی نمود فرمود:
«مرا به حال خود واگذارید، و روحش را تسلیم پروردگار نمود».
و آن شب عید فطر سال دویست و پنجاه و شش هجری شب شنبه بود. و در روز عید فطر امام بخاری در روستای «خرتنک» سیزده روز مانده به سن شصت و دو سالگیاش به خاک سپرده شد.
وقتی که در خاک دفن شد، از قبرش بوی خوشی، معطرتر از مشک به مشام رسید. و مشاهده شد که پرندگانی سفید بر بالای قبرش به پرواز در آمدند که باعث شگفتی مردم شد و جایگاه والای امام بخاری برای حاسدین مشخص گردید و برخی از آنان بر مزارش رفتند و اظهار توبه و ندامت و پشیمانی کردند. اما کسانی که سبب تبعید و اذیت و آزارش گردیدند، خداوند آنان را برای کسانی عبرت میگیرند، مورد عبرت قرار داد. خالد بن احمد - امیر بخارا - معزول شد و در بخارا سوار بر خری گردانیده شد و به بدترین عاقبت گرفتار شد.
حریث بن ابی ورقاء نیز در اهل و خانوادهاش مورد اذیت قرار گرفت و بلایا و مصائب زیادی به او رسید.
اما نام و یاد امام بخاری بر زبان هر مسلمانی جاری است و سیره و زندگیش با صدق، امانت، تقوی و پرهیزگاری در هم آمیخته بود و در وجدان اعصار و روزگاران زنده و جاودان است.
***