الوجیز در عقیده سلف صالح

فهرست کتاب

ایمان

ایمان

و از اصول اعتقادی سلف صالح، اهل سنت و الجماعت یکی این است که ایمان عبارت است از گفتار و کردار و افزوده و کاسته می‌شود، یعنی ایمان: «به معنی باور کردن با قلب و گفتن با زبان و عمل با جوارح است، و با اطاعت افزوده می‌شود و با گناه از آن کاسته می‌شود» [۵۲].

یا ایمان یعنی:

گفتن قلب، و گفتن زبان است و عمل قلب و عمل جوارح می‌باشد. گفتن قلب یعنی اینکه انسان در قلب به آن باور داشته باشد و آن را تصدیق کند و به آن اقرار نماید و یقین کند و گفتن زبان یعنی به زبان آوردن شهادتین و اقرار به لوازم آن و عمل قلب یعنی نیت قلبی و پذیرفتن قلبی و اخلاص و یقین و امید و فروتنی و تسلیم شدن قلبی و محبت و اراده قلبی و عمل جوارح یعنی انجام دادن دستورات الهی و ترک گفتن آنچه از آن نهی کرده است پس ایمان یعنی اعتقاد و قول و عمل؛ با طاعت افزوده می‌شود و با گناه کاهش می‌یابد، پس هرکسی همه این موارد را محقق کرد ایمان او کامل است و هرکسی دو مورد را انجام داد و سومی را انجام نداد ایمان او درست نیست چون از دیدگاه اهل سنت اعمال بخشی از ایمان و در مفهوم و مصداق آن داخل می‌باشند و ایمان بدون عمل درست نیست و کفایت نمی‌کند و تمام ائمه اهل سنت و سلف بر این اجماع کرده‌اند چنان که گفته‌اند:

«ایمان بدون عمل درست نیست و قول و عمل بدون نیت اعتبار ندارد و قول و عمل و نیت اعتباری ندارد مگر آن که مطابق سنت باشد» [۵۳].

و خداوند متعال در قرآن مومنان راستین را کسانی نامیده که ایمان آورده و به مقتضای ایمان خود عمل نموده و به اصول و فروع دین و ظاهر و باطن آن عمل کرده‌اند و آثار این ایمان در عقاید و اقوال و اعمال ظاهری و باطنی آن‌ها نمایان گردیده است چنان که می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٣ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ٤[الأنفال: ۲-۴]

«مؤمنان تنها کسانی‌اند که هرگاه خدا یاد شود دلهایشان هراسان می‌گردد، و وقتی که آیات خدا بر آنان خوانده شود ایمانشان افزوده می‌شود بر پروردگارشان توکل می‌کنند. کسانی‌که نماز را برپا می‌دارند، و از آنچه به ایشان روزی داده‌ایم، می‌بخشند. ایشان واقعاً مؤمن هستند، و نزد پروردگارشان دارای درجاتی عالی، و آمرزش، و روزی پاک و فراوان می‌باشند».

و خداوند متعال در بسیاری از آیات قرآن کریم ایمان را همراه عمل صالح ذکر کرده است چنان که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا١٠٧[الکهف: ۱۰۷].

«بی‌گمان کسانی‌که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند باغهای فردوس جای‌گاه پذیرایی از ایشان است».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ[فصلت: ۳۰].

«بی‌گمان کسانی‌که گفتند: پروردگار ما الله است. سپس پا برجا و استوار ماندند فرشتگان به نزد ایشان می‌ایند (و به آنان مژده می‌دهند) که نترسید و اندوهگین نباشید».

و می‌فرماید: ﴿وَتِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِيٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢[الزخرف: ۷۲].

«و آن بهشتی است که به سبب کارهایی که می‌کردید به شما به ارث داده شده است».

و می‌فرماید: ﴿وَٱلۡعَصۡرِ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ٢ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣[العصر: ۱-۳].

«سوگند به زمان. که انسان در زیانکاری است. مگر آنان که ایمان آورده و کارهای شایتسه کرده و همدیگر را به حق سفارش و همدیگر را به شکیبایی توصیه نموده‌اند».

و رسول اکرم جمی‌فرماید: «بگو به الله ایمان آورده‌ام، سپس استقامت کن» [۵۴].

و می‌فرماید: «ایمان هفتاد و اندی شعبه است، برترین آن لا اله الا الله و کمترین آن دور کردن چیز موذی از سر راه است و حیا بخشی از ایمان است» [۵۵].

پس ایمان و عمل لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچ یک از دیگری جدا نمی‌شود و عمل صورت ایمان و جوهر آن است و از لوازم و مقتضیات آن و نیمی از مفهوم آن می‌باشد.

و اهل سنت و الجماعت:

معتقدند که ایمان یعنی قول و عمل، و دارای درجات و بخش‌هایی است؛ با طاعت افزوده می‌شود تا جایی که همانند کوه می‌گردد و به سبب گناه کاهش می‌یابد تا جایی که چیزی از آن باقی نمی‌ماند و مومنان برحسب علم و عمل خود بر یکدیگر برتری دارند و بعضی از بعضی دیگر دارای ایمان کامل‌تر می‌باشند و در این مورد دلایل زیادی از قرآن و حدیث وجود دارد.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِيمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَهُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ١٢٤[التوبة: ۱۲۴].

«و هنگامی که سوره‌ای نازل می‌شود کسانی از آنان می‌گویند: این سوره ایمان کدام یک از شما را افزوده است؟ اما (نازل شدن آن سوره) ایمان مؤمنان را می‌افزاید و آنان شادمان می‌گردند».

و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا[المدثر: ۳۱].

«و تا ایمان مؤمنان بیشتر شود».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢[الأنفال: ۲].

«مؤمنان تنها کسانی‌اند که هرگاه خدا یاد شود دل‌های‌شان هراسان می‌گردد، و وقتی که آیات خدا بر آنان خوانده شود ایمان‌شان افزوده می‌شود بر پروردگارشان توکل می‌کنند».

و می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡ[الفتح: ۴].

«اوست خدایی که در دل مؤمنان آرامش نازل کرد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند».

و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣[آل عمران: ۱۷۳].

«کسانی‌که مردم به آنان گفتند: مردم بر ضد شما جمع شده‌اند، پس، از آنها بترسید، ولی (این امر) ایمانشان را افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین سرپرست است».

و رسول اکرم جمی‌فرماید: «هرکسی برای الله دوست بدارد و برای او دشمنی بورزد ایمان را کامل کرده است» [۵۶].

و همچنین ایشان جمی‌فرماید: «هرکسی از شما منکری دید آن را با دست خود تغییر دهد، اگر نتوانست با زبان آن را تغییر دهد و اگر نتوانست با قلب خود این کار را بکند و این ایمانش ضعیف‌تر است» [۵۷].

و این ‌گونه صحابه کرامشاز رسول اکرم جآموختند که ایمان یعنی اعتقاد و قول و عمل که با اعمال قلب و جوارح و با نطق زبان همانند طاعت‌ها و عبادات افزوده می‌گردد و با اعمال قلب و جوارح و با زبان همچون انجام دادن کارهای حرام و گناهان و منکرات کاهش می‌یابد. و مومنان در رتبه ایمانی متفاوت‌اند بعضی در امور خیر پیشگام هستند و بعضی میانه‌رو و بعضی بر خود ستم روا می‌دارند. بعضی نیکوکارند و بعضی مومن و بعضی مسلمانند و همه نزد خداوند متعال برابر نیستند بلکه خداوند بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده است.

امیرالمومنین علی‌بن‌ابی‌طالبسمی‌گوید: «جای‌گاه صبر در ایمان همانند جای‌گاه سر در بدن است هرکسی صبر و شکیبایی نداشته باشد ایمان ندارد» [۵۸].

و صحابی بزرگوار عبدالله بن مسعودسمی‌گوید: «بار خدایا ایمان و یقین و فقه ما را افزوده بگردان».

و عبدالله بن عباس و ابوهریره و ابودرداءسمی‌گویند: «ایمان اضافه و کم می‌شود».

و امام رکیع بن جراح/می‌گوید: «اهل سنت می‌گویند ایمان یعنی قول و عمل».

و امام اهل سنت احمد بن‌حنبل/می‌گوید: «ایمان اضافه و کم می‌شود، و با عمل افزوده می‌وشد و با ترک عمل کاهش می‌یابد».

و امام شافعی/می‌گوید: «ایمان عبارت است از قول و عمل، اضافه می‌شود و کاهش می‌یابد، با طاعت افزوده می‌شود و با گناه کاهش می‌یابد، سپس این آیه را تلاوت کرد: «» [۵۹].

و امام حسن بصری/می‌گوید: «ایمان به آراستن و آرزو کردن نیست بلکه ایمان یعنی آنچه در دل جای گیرد و اعمال آن را تصدیق کنند» [۶۰].

و امام حافظ عبدالله الحمیدی/می‌گوید: «ایمان عبارت است از قول و عمل و کم و زیاد می‌شود و هیچ قولی بدون عمل سودی ندارد و هیچ قولی بدون نیت فایده‌ای نخواهد داشت و هیچ قول و عمل و نیتی بدون مطابقت با سنت فایده‌ای ندارد» [۶۱].

و حافظ ابوعمر بن عبدالبر/می‌گوید: «همه فقهاء و محدثین اجماع کرده‌اند که ایمان یعنی قول و عمل و هیچ عملی بدون نیت اعتباری ندارد و ایمان از دیدگاه آنان با طاعت افزوده می‌شود با گناه کاهش می‌یابد و همه طاعات نزد آن‌ها ایمان به شمار می‌آیند» [۶۲].

و همه صحابه کرام و تابعین و پیروان‌شان از محدثین و فقهاء و ائمه دین و پیروان آن‌ها بر همین باور و اعتقاد بوده‌اند و هیچ کس از سلف و خلف با آن‌ها مخالفت نکرده، مگر کسانی‌که در این مورد از حق منحرف شده‌اند.

و خلاصه مفهوم ایمان از دیدگاه اهل سنت و الجماعت عبارت است از: آنچه در قلب جای بگیرد و زبان و عمل آن را تصدیق کند و ثمرات آن در جوارح فرد با انجام دادن فرامین خداوند و دوری کردن از آنچه نهی کرده، به وضوح نمایان شود، چون هرکسی همه آنچه را رسول اکرم جاز سوی خداوند آورده تصدیق کند و به آن اقرار نماید و به آن عمل کند، مومن گفته می‌شود و بندگان در ایمان برابر نیستند و هرگز در آن همگون نمی‌باشند بنابراین هرکسی با قلب تصدیق کند و با زبانش اقرار نماید و با اعضاء و جوارح خود به طاعات و واجباتی که خداوند به آن فرمان داده عمل نکند مستحق اسم ایمان نیست و هرکسی با زبانش اقرار کند و با جوارح عمل نماید و در قلب به آن باور نداشته باشد نیز مستحق اسم ایمان نمی‌باشد و هرکس عمل را از ایمان جدا بداند او مرجئی و بدعت‌گذار و گمراه است.

و اگر فرد مرتکب کار حرامی باشد که موجب کفر نمی‌گردد یا واجبی را ترک کند که ترک آن موجب کفر نمی‌شود اهل سنت صفت ایمان را از او سلب نمی‌کنند و او را از دایره ایمان خارج نمی‌نمایند مگر آن که مرتکب کاری شود که از نواقص ایمان است و هرکسی از اهل قبله که مرتکب گناه کبیره‌ای شود از دایره ایمان خارج نمی‌شود و او در دنیا مومنی ناقص‌الایمان است، مومن است چون ایمان دارد و به علت گناه کبیره‌اش فاسق به شمار می‌آید و در آخرت او تحت اراده خداوند است که اگر بخواهد او را از روی لطف و کرم خویش می‌بخشد و اگر بخواهد براساس عدل و حکمت خود او را عذاب می‌کند، چون ایمان از دیدگاه اهل سنت به لحاظ عمل و انجام واجبات تجزیه پذیر است و خداوند با اندکی از ایمان از روی لطف و کرم و رحمت خود کسانی را که به جهنم رفته‌اند از آن بیرون می‌کند [۶۳].

و رسول اکرم جمی‌فرماید: «هرکسی‌که به اندازه دانه خردلی در قلب خود ایمان داشته باشد به دوزخ نخواهد رفت» [۶۴].

و از این رهگذر شرعی، اهل سنت هیچ کس از اهل قبله را هر گناهی که مرتکب شود کافر نمی‌شمارند، مگر اینکه گناهی انجام دهد که به سبب آن اصل ایمان از بین می‌رود، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ[النساء: ۴۸].

«بی‌گمان خداوند شرک به خود را نمی‌بخشد و گناهان پایین‌تر از آن را برای هرکس که بخواهد، می‌بخشد».

و رسول اکرم جمی‌فرماید: «جبرئیل÷نزد من آمد و مرا مژده داد که هرکسی از امت تو در حالی بمیرد که شرک نورزیده است وارد بهشت خواهد شد، گفتم: گرچه زنا کرده باشد؟ و گرچه دزدی کرده باشد؟ گفت: حتی اگر زنا و دزدی کرده باشد» [۶۵].

و صحابه بزرگوار ابوهریرهسمی‌گوید: «ایمان پاک است، بنابراین هرکسی زنا کند ایمان از او جدا می‌شود اگر بعداً خود را ملامت کرد و برگشت، ایمان به او باز می‌گردد» [۶۶].

و صحابی بزرگوار ابودرداءسمی‌گوید: «ایمان همانند پیراهن شماست که گاهی آن را بیرون می‌آورید و گاهی می‌پوشید، و سوگند به خدا هر بنده‌ای که بر ایمان خود ایمن باشد از او سلب خواهد شد و نبود آن را خواهد یافت» [۶۷].

و از عبدالله بن عباسبروایت است که او غلام‌هایش را یک یک صدا می‌زد و به آن‌ها می‌گفت: «آیا به تو زن ندهم؟ بدانید هیچ بنده‌ای زنا نمی‌کند مگر اینکه خداوند نور ایمان را از او سلب می‌کند» [۶۸].

و عکرمه/از او پرسید چگونه ایمان از او گرفته و سلب می‌شود؟ گفت: «اینطور ـ و انگشتان دستش را در یکدیگر قرار داد و سپس از هم جدا کرد ـ اگر توبه کند این‌گونه به او بازمی‌گردد، و انگشتانش را در یکدیگر قرار داد [۶۹]» [۷۰].

و اهل سنت و الجماعت:

بر این باورند که استثناء در ایمان جایز است و این مستحب است و واجب نیست یعنی اگر کسی بگوید: «من مؤمنم هستم ان‌شاءالله» ان‌شاءالله گفتن یا همان استثناء بهتر از نگفتن آن است، چون آن‌ها از بس که از خداوند می‌هراسند و به تقدیر ایمان دارند و ادعای پاکی و تزکیه نمی‌کنند به ایمان خود یقین قطعی ندارند نه اینکه در آنچه که باید به آن ایمان داشته باشند شکی داشته باشند، بلکه از ترس اینکه مبادا حقایق ایمان را انجام نداده و فقط مدّعی آن باشند و به امید اینکه واجبات و کمالات ایمان را به جا بیاورند چون ایمان مطلق انجام دادن همه طاعت‌ها و ترک همه آنچه که از آن نهی شده را شامل می‌شود و اگر استثناء از روی شک در ایمان باشد آن را ممنوع می‌دانند، چون اگر بنده در ایمان خود شک کند کافر می‌شود بلکه مقصود آن‌ها از استثناء این است که از سویی شک را در ایمان خود نفی کنند و از سویی دیگر به کمال آن یقین قطعی نداشته باشند و پرسیدن از ایمان با این صیغه را مکروه دانسته و آن را بدعت می‌دانند.

و دلایل آن‌ها در جایز شمردن استثناء در قرآن و سنت و آثار سلف و گفته‌های ائمه و علما بسیار زیاد است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ[الکهف: ۲۳-۲۴].

«و دربارۀ هیچ چیزی مگو که من فردا آن را انجام می‌دهم. (مگر اینکه بگویی:) اگر خدا بخواهد (آن را انجام می‌دهم)».

و می‌فرماید: ﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ[النجم: ۳۲].

«پس، از پاک بودن خود سخن مگویید. او به پرهیزگاران داناتر است».

و رسول اکرم جوقتی وارد قبرستان می‌شد می‌فرمود: «السلام عليکم اهل الديار من الـمؤمنين والـمسلمين، وانّا ان ‌شاء الله بکم لاحقون اسال الله لنا ولکم العافية» [۷۱].

و صحابی بزرگوار عبدالله‌بن‌مسعودسمی‌گوید: «هرکسی برای خود گواهی می‌دهد که او مومن است، پس باید برای بهشتی بودن خود هم گواهی دهد».

و جریر/می‌گوید: «از منصور‌بن‌... و منیره و اعمش و لیث، و عماره‌بن‌قعقاع، و ابن شبرمه و علاء‌بن‌سیب و یزیدبن‌ابی‌زیاد و سفیان ثوری و ابن مبارک، و هرکسی که دریافته‌ام شنیده‌ام که:

در ایمان استثناء می‌کردند (یعنی ان‌شاءالله می‌گفتند) و کسی که استثناء نمی‌کرد او را عیب می‌گرفتند» [۷۲].

و امام احمدبن‌حنبل را در مورد ایمان پرسیدند او گفت: عبارت است از قول و عمل و نیت، به او گفتند: اگر کسی پرسید که آیا تو مؤمن هستی؟ گفت: این بدعت است به او گفتند: در پاسخ او باید چه گفت؟ گفت: بگویید من مومن هستم ان‌شاءالله [۷۳].

[۵۲] ایمان در لغت یعنی تصدیق و ابراز فروتنی و اعتراف و در شریعت به همه طاعت‌های باطنی و ظاهری ایمان گفته می‌شود، طاعت‌های باطنی مانند اعمال قلب، و ظاهری مانند کارهای بدن از قبیل انجام واجبات و مستحبات و خلاصه‌اش یعنی آنچه در دل جای گیرد و عمل فرد آن را تصدیق کند و ثمرات آن در اعضاء و جوارح با پرهیز از گناه و انجام اوامر الله متعالی خود را نشان دهد پس هرگاه تصدیق بدون عمل باشد فایده‌ای ندارد و اگر تصدیق بدون عمل سودی برای کسی می‌داشت برای شیطان سودی می‌داشت او می‌دانست که خداوند یکی است و شریکی ندارد و می‌دانست که بازگشت او به‌سوی الله متعالی است اما وقتی فرمان الهی آمد که: «برای آدم سجده ببرید همه سجده بردند جز ابلیس که نپذیرفت و تکبر ورزید و از کافران بود» با اینکه او یگانگی در ربوبیت الله را می‌دانست اما سودی برایش نداشت چون توحید عبادت را که خلق برای آن آفریده شده است محقق نکرد پس تصدیق بدون عمل نزد خداوند متعال ارزشی دارد و سلف صالح حقیقت ایمان را این‌گونه فهمیده‌اند و بدان که ایمان در قرآن و سنت بدون عمل نیامده است بلکه در بسیاری از آیات و احادیث عمل صالح به آن عطف شده است و این از نوع عطف خاص بر عام یا عطف بعضی بر کل و برای تاکید بر اعمال صالح می‌باشد. [۵۳] این قاعده معروفی است که از ائمه سلف صالح نقل شده، از امامانی همچون امام اوزاعی و سفیان ثوری و حُمیدی و غیره، چنان که امام لالکائی ابن‌بطه و غیره این قاعده را از آن‌ها روایت کرده‌اند. [۵۴] مسلم. [۵۵] بخاری. [۵۶] صحیح سنن ابی‌داود آلبانی. [۵۷] مسلم. [۵۸. .۳۶.۳۵. ۳۸.۳۷. همه این روایت‌ها را لالکائی در کتاب ارزشمند خود «شرح اصول اعتقاد و اهل السنه والجماعه من الکتاب والسنه واجماع الصحابه والتابعین» ذکر کرده است. [۵۹] ن ک فتح الباری ج ۱ ص ۶۲ کتاب الایمان. [۶۰] «اقتضاء العلم العمل» از خطیب بغدادی ش ۵۶. [۶۱] اصول السنه امام حمیدی، که در آخر سند او چاپ شده ج۲/۵۴۶. [۶۲] التمهید ج۹/۲۳۸. [۶۳] اما از لحاظ اعتقاد و باور و تصدیق آنچه از سوی خداوند آمده و پذیرفتن آن ـ از دیدگاه اهل سنت ـ ایمان یک حقیقت کلی با ارکان خود می‌باشد و مفهوم آن از این لحاظ تجزیه پذیر نیست، و فروع زیادی ذیل آن قرار دارد که به همه آن باید ایمان داشت، همان‌طور که خداوند فرمان داده است و انکار هر بخشی از آن و یا انکار مسئله‌ای از مسایل آن به معنی کفر ورزیدن به بقیه بخش‌ها و مسایل آن است یعنی خروج از دایره ایمان به منجلاب کفر، اما وقتی که شرایط وجود داشته باشد و موانع منتفی باشند خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾ [البقرة: ۸۵]. چون ایمان و التزام به آنچه از سوی الله آمده باید کلی و بدون نقص باشد و ایمان در عناصر و ارکان و مفهوم خود تجزیه را قبول نمی‌کند و با شکسته شدن یک عنصر از عناصر ایمان، ایمان می‌شکند. پس هرکسی در یک مسئله‌ای از مسایل ایمان خرده بگیرد و یا گناه را حلال بداند و یه به آئینی از آئین‌های اسلام اعتراض کند گویا به تمام ایمان اعتراض کرده است اما وقتی که این خرده‌گیری بدون شبهه و تاویل باشد و موانع منتفی باشند و شرایط فراهم باشد پس ایمان بخش‌های پراکنده‌ای نیست که بتوانیم به دل‌خواه خود بعضی از ارکان و عناصر آن را قبول کنیم و آنچه نمی‌خواهیم را ترک گوئیم و باز هم در دایره ایمان بمانیم. پس هرکسی سخنی بگوید یا کاری انجام دهد یا به چیزی معتقد باشد که دال بر انکار چیزی از عناصر ایمان یا از بخش‌های آن یا از ارکان آن باشد، ایمان او نقص گردیده و از دایره اسلام خارج شده است، و او مرتدّ به شمار می‌آید هر چند بعضی از اجزای ایمان را انجام دهد اما حکم خروج او از دایره ایمان زمانی است که شرایط فراهم باشند و موانع منتفی باشند و چنین فردی اگر توبه نکند در دوزخ جاودانه خواهد بود. [۶۴] مسلم. [۶۵] بخاری و مسلم. [۶۶] شرح اصول اعتقاد اهل سنه، لالکائی. [۶۷] شرح اصول اعتقاد اهل سنه، لالکائی. [۶۸] فتح‌الباری ج۲/۵۹. [۶۹] بخاری. [۷۰] اما بخاری/می‌گوید: بیش از هزار تن از علمای حجاز و مکه و مدینه و کوه و بصره و بغداد و شام را بارها ملاقات نموده‌ام و او یش از پنجاه عالم را نام می‌برد و سپس می‌گوید: و فقط به ذکر اسامی این‌ها بسنده کرده‌ایم تا مختصر باشد و طولانی نشود، هیچ یک از این‌ها را ندیده‌ام که در این امور اختلافی داشته باشند در اینکه: دین یعنی قول و عمل، چون خداوند متعال می‌فرماید: «» (...) سپس بقیه اعتقاد آن‌ها را بیان می‌کند. ن ک شرح اصول اعتقاد اهل السنه والجماعه لالکائی. [۷۱] مسلم. [۷۲] امام لالکائی در شرح اصول اعتقاد و اهل السنه روایت کرده است. [۷۳] امام لالکائی در شرح اصول اعتقاد و اهل السنه روایت کرده است.