اصل سوّم: موضع اهل سنت و الجماعت در خصوص مساله تکفیر
یکی از اصول و عقاید سلف صالح، اهل سنت و الجماعت این است که آنان هیچ فرد مشخصی را به خاطر ارتکاب گناهی که موجب کفر شود کافر نمیشمارند مگر بعد از آن که حجتی بر او اقامه شود که ترک کنندهاش به سبب آن کافر میشود و شرایط کافر قرار دادن فراهم و موانع آن منتفی باشد، و شبهه جاهل و تاویل کنند رفع شده باشد و پرواضح است که این در مورد امور پنهانی است که نیاز به توضیح و روشنگری دارد برخلاف امور ظاهر و آشکار، مانند انکار وجود الله متعال و یا تکذیب رسول اکرم جو انکار عمومیت رسالت ایشان، و انکار اینکه ایشان خاتم پیامبران است، و دیگر اموری که از بدی هیات و ضروریات دین هستند. و کسی که از روی اکراه کفر بورزد وقتی قلباً ایمان داشته باشد را کافر قرار نمیدهند بلکه هیچ مسلمانی را به خاطر ارتکاب گناهی هر چند از گناهان کبیره باشد غیر از شرک، کافر نمیشمارند، و چنین کسی را فاسق میدانند تا وقتی که گناه خود را حلال نداند و هرگاه بنده بر گناهی ـ غیر از شرک ـ بمیرد و آن را حلال ندانسته باشد کار او با خداست اگر بخواهد او را میآمرزد و اگر بخواهد او را عذاب میدهد. برخلاف فرقههای گمراهی که مرتکب گناه کبیره را کافر میشمارند و یا به منزله بینالمنزلتین یعنی در میان ایمان و کفر میشمارند، خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا٤٨﴾[النساء: ۴۸].
«بیگمان خداوند شرک به خود را نمیبخشد و گناهان پایینتر از آن را برای هرکس که بخواهد، میبخشد و هرکس به خدا شرک ورزد گناه بزرگی را مرتکب شده است».
و میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥٣﴾[الزمر: ۵۳].
«بگو: ای بندگانم که بر خود اسراف کردهاید! از رحمت خدا ناامید نشوید، به راستی که خداوند همۀ گناهان را میآمرزد، چرا که او بسیار آمرزگار و بس مهربان است».
و پیامبر جاز اینکه فردی، فردی دیگر را بدون دلیل کافر بداند برحذر داشته است، و میفرماید: «هرکسی به برادرش بگوید: ای کافر! یکی از آن دو به آن مبتلا شده، اگر سخن او درست باشد که همان است و گرنه کفر به خود او باز میگردد» [۷۴].
و میفرماید: «هرکسی فردی را کافر بخواند یا بگوید: دشمن خدا! و حال آنکه او چنین نباشد، این سخنش به خودش باز میگردد» [۷۵].
و میفرماید: «هیچ کس فردی را به فسق و یا کفر متهم نمیکند مگر اینکه به خودش برمیگردد اگر آن فرد چنین نباشد» [۷۶].
و میفرماید: «هرکس مومنی را به کفر متهم کند گویا او را به قتل رسانده است» [۷۷].
و میفرماید: «هرگاه فرد به برادرش بگوید ای کافر! یکی از آن دو به آن مبتلا شده است» [۷۸].
و اهل سنت و الجماعت بین حکم مطلق بر اهل بدعت و گناه و کفر و بین حکم بر فرد مشخصی که اسلامش به یقین ثابت است و از او بدعتی سرزده، فرق میگذارند و بر فرد مشخص حکم نمیکنند که او گناهکار یا فاسق یا کافر است مگر آن که حق برای او با اقامه حجت و از اله شبهه بیان کرده شود ـ و این در امور پنهانی است نه در مورد امور ظاهر و آشکار ـ و فرد معین را کافر قرار نمیدهند مگر آن که شرایط در او تحقق یابد و موانع منتفی شود.
چنان که از ابوهریرهسروایت است که میگوید از رسول اکرم جشنیدم که میگفت: «دو مرد در بنیاسرائیل با همدیگر دوست و برادر بودند، یکی مرتکب گناه میشد و دیگری در عبادت میکوشید، فرد عبادتگزار همواره دوست خود را در ارتکاب گناه میدید و به او میگفت: از گناه باز بیا، روزی او را دید که گناهی انجام میدهد آنگاه به او گفت: باز بیا. او گفت: مرا با پروردگارم بگذار آیا مگر تو نگهبان من هستی؟ او گفت: سوگند به خدا که خداوند تو را نمیآمرزد ـ یا گفت: خداوند تو را به بهشت نمیبرد ـ و هر دو مردند و نزد الله متعال گرد آمدند، آنگاه خداوند به آن فردی که در عبادت کوشا بود گفت: تو مگر از کارهایم آگاه بودی یا بر آنچه در اختیار دارم توانایی داری؟ و به گناهکار گفت: برو و به لطف و رحمت من وارد بهشت شو و به دیگری گفت: او را به دوزخ ببرید».
ابوهریره میگوید: سوگند به کسی که جانم در دست اوست! او سخنی گفت که دنیا و آخرتش را تباه گردانید [۷۹].
و اهل سنت و الجماعت در باب تکفیر بیش از همه پرهیز میکنند چون کافر قرار دادن مسلمان بسیار امر خطرناکی است و پیامدهای بزرگی دارد، بنابراین نباید بدون دلیل روشن وارد آن شد و چون قاعده کلی در مورد مسلمانی که ظاهرا! درست کار است این است که اسلام و عدالت او باقی است مگر آن که به اقتضای دلیل شرعی از بین رفتن اسلام و عدالت او ثابت شود از این رو تا جایی که کوچکترین راهی باشد باید از کافر شمردن مسلمان پرهیز گردد و قضیه کافر شمردن مسلمان قضیهای خطرناک و بزرگ است و هرکسی به بایدهای آنگاه نباشد دچار لغزش و گمراهی میگردد و در این قضیه ائمه بزرگ توقف کردهاند و نوآموزان وارد آن شده و در نتیجه سقوط کرده و گمراه شدهاند.
پس اهل سنت و الجماعت در مسائل کفر و ایمان در مورد مردم براساس ظاهرشان حکم میکنند اگر اظهار اسلام میکنند حکم میشود که آنان در ظاهر و باطن مسلماناند و اگر اظهار کفر کنند بدون بررسی و اندیشههای باطنیشان در ظاهر و باطن به کافر بودنشان حکم میشود.
و با وجود چنین پرهیزکاری اهل سنت در مورد تکفیر، اما آنها در کافر شمردن کسانیکه الله و رسول آن را کافر شمردهاند تردیدی به خود راه نمیدهند چون نصوص شرعی دلالت میکنند که کافر قرار دادن کسی که مرتکب عمل یا سخنی شود که انسان را کافر مینماید جایز است، بلکه کافر شمردن فرد کافر از اصول اعتقادی اهل سنت است و هرکسی فرد کافری را کافر نداند یا در کفرش شک کند از دیدگاه اهل سنت کافر است [۸۰].
و کفار در شریعت دو نوع هستند:
۱. کافران اصلی، یعنی کسانیکه اصلاً مسلمان نشدهاند و آنان عبارتند از: دهریها، فلاسفه، مشرکین، مجوس، بتپرستها، و اهل کتاب یعنی یهود و نصارا؛ که اینان به دلالت قرآن و سنت کافرند و مردههایشان جاودانه در جهنم میمانند و ورود به بهشت بر آنها حرام است و قضیه آنها در دین بدیهی و روشن است، چنان که الله متعال میفرماید: ﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ٢٩﴾[التوبة: ۲۹].
«با کسانی از اهل کتاب پیکار کنید که به خدا و روز قیامت ایمان نمیآورند، و آنچه را که خدا و پیامبرش حرام نموده است حرام نمیشمارند، و دین حق را نمیپذیرند، تا با کمال حقارت و خواری به دست خویش جزیه بپردازند».
۲. مرتدین: که به اسلام منتسب هستند، ولی اعتقاد یا کار یا سخنی از آنها سر میزند که اسلام آنها را نقض میکند و به خاطر آن کافر شمرده میشوند گرچه بعضی از آئینهای اسلام را انجام دهند، مانند باطنیها و رافضیان غالی و قادیانیها و امثالشان.
و کفر ضد ایمان است، اما کفر در زبان شریعت دو نوع کفر است، چون کفر در بعضی از نصوص ذکر میشود و مقصود از آن گاهی کفری است که فرد را از دایره دین خارج میکند و گاهی مقصود کفری است که فرد را از دایره دین خارج نمیکند چون کفر دارای شعبههایی است همانند ایمان که دارای شعبههایست و همان طور که ایمان مرکب از قول و عمل است همچننی کفر مرکب از قول و عمل است، و گناهان همه از شعبههای کفر است همان طور که طاعات همه از شعبههای ایمان باشند.
و یکی از اصول اهل سنت و الجماعت این است که ممکن است که فرد ایمان داشته باشد اما بعضی از شعبههای کفر و یا نفاق که با اصل ایمان و حقیقت آن منافاتی ندارد یافت شود.
و کفر دارای اصول و شعبههای متفاوتی است بعضی موجب خروج از دین میگردد و بعضی در سطح کمتری از آن قرار دارد و کفر با اعتقاد قلبی و با عمل و با سخن و با شک و با ترک انجام میشود و کفر نزد اهل سنت و الجماعت به دو نوع است:
اول: کفر اکبر که فرد را از دایره اسلام خارج میکند، و آن اموری است که با ایمان متضاد است و اسلام را باطل میکند و موجب همیشه ماندن در دوزخ میگردد و این کفر با اعتقاد و فعل شک و ترک و رویگردانی، و استکبار انجام میشود و کفر اکبر به چند نوع است که برخی از آن عبارتند از:
۱. کفر انکار و تکذیب:
که در ظاهر و باطن باشد، مانند اعتقاد داشتن به اینکه پیامبران دروغ میگویند و آنچه گفتهاند خلاف واقعیت است و یا ادّعا کردن به اینکه آنچه پیامبر جآورده حق نیست، و یا کسی ادعا کند که خداوند چیزی را حرام یا حلال کرده، اما بداند که ادعای او خلاف امر و نهی خداوند متعال است، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُۥٓۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ٦٨﴾[العنکبوت: ۶۸].
«و کیست ستمگرتر از کسی که بر خدا دروغ ببندد و گمراهی و باطلی را که خود بر آن هست به خدا نسبت دهد؟! آیا در جهنم جایگاهی برای کافران نیست؟!».
۲. کفر انکار و استکبار همراه تصدیق:
و آن یعنی تسلیم نشدن و نپذیرفتن رسول خدا جبا اینکه فرد در درون خود او را میداند، به این صورت که اقرار کند آنچه رسول اکرم جاز سوی پروردگارش آورده حق است، اما از روی خودبزرگبینی و تکبر و حقیر شمردن حق و اهل حق حاضر به پیروی از رسول اکرم جنشود، مانند کفر ابلیس چنان که او فرمان خدا را انکار نکرد اما آن را نپذیرفت و تکبر ورزید، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ١١١﴾[الشعراء: ۱۱۱].
«گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم حال آنکه فرومایگان از تو پیروی کردهاند؟!».
۳. کفر اعراض و رویگردانی:
یعنی با گوش و دل از آنچه رسول اکرم جآورده اعراض کند نه آن را تصدیق کند و نه تکذیب نماید و نه با آن دوستی کند و نه دشمنی ورزد و به آن گوش هم ندهد و حق را ترک گفته و آن را نیاموزد و به آن عمل نکند و از جاههایی که حق ذکر میشود فرار کند، چنین فردی کافر است و کفر او اعراض و رویگردانی است. چنان که خداوند میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَمَّآ أُنذِرُواْ مُعۡرِضُونَ﴾[الأحقاف: ۳].
«و کافران از آنچه از آن بیم داده شدهاند رویگردانند».
۴. کفر شکّ:
یعنی اینکه به راستگویی پیامبر جو یا دروغگو بودنش یقین نداشته باشد، بلکه در مورد ایشان شک داشته باشد و درباره پیروی از او متردد باشد، چون مسلمان باید به آنچه رسول اکرم جاز سوی پروردگارش آورده یقین کامل داشته باشد و بداند که حق است و شکی در آن نیست، پس هرکسی در پیروی کردن از رسول اکرم جشک داشته باشد و یا احتمال بدهد که حق میتواند خلاف آن باشد کفر ورزیده، کفری که سبب آن شک است چنان که الله متعال میفرماید: ﴿أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُۚ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَرَدُّوٓاْ أَيۡدِيَهُمۡ فِيٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَقَالُوٓاْ إِنَّا كَفَرۡنَا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ وَإِنَّا لَفِي شَكّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَنَآ إِلَيۡهِ مُرِيبٖ٩﴾[إبراهیم: ۹].
«آیا خبر کسانیکه پیش از شما بودند (مانند) قوم نوح، عاد، ثمود، و کسان دیگری که پس از ایشان آمدند (و) به جز خدا کسی از آنان خبر ندارد، به شما نرسیده است؟ پیامبرانشان با معجزات (فراوان) به نزد آنان آمدند آنگاه دستانشان را در دهانهایشان نهادند و گفتند: ما به آنچه شما بدان مأموریت یافتهاید باور نداریم و از آنچه ما را بدان فرا میخوانید سخت در شک هستیم».
۵. کفر نفاق:
و آن یعنی اظهار اسلام و خیر، و پنهان کردن کفر و شرّ؛ یعنی باطن فرد با ظاهر او مخالف باشد و با زبان چیزی بگوید و یا در ظاهر کاری انجام دهد که برخلاف اعتقاد قلبی اوست. سخن منافق برخلاف عمل اوست و ظاهرش مخالف باطن و درونش میباشد و او از یک در وارد اسلام میگردد و از دری دیگر خارج میشود و در ایمان ظاهر داخل میشود و باطناً از آن پیروی میشود. این نفاق اکبر است. [۸۱]خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ٨﴾[البقره: ۸].
«و از میان مردم هستند کسانیکه میگویند: ما به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم اما آنها مومن نیستند».
۶. کفر ناسزا گفتن و تمسخر:
و آن تمسخر کردن یا عیبجوئی و یا ناسزا گفتن به چیزی از دین است، چیزی که از بدی هیات دین است، خواه فرد به شوخی چنین کند یا به خاطر رودرواسی با کفار این کار را بکند یا به هنگام مناقشه و مشاجره و یا در حالت خشم و امثال آن چنین کند، همه ائمه به کافر بودن کسی که چنین میکند اتفاق دارند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ٦٦﴾[التوبة: ۶۵-۶۶].
«و اگر از آنان بپرسی، میگویند: بازی و شوخی میکردیم بگو: آیا به خدا و آیات او و پیامبرش مسخره میکردید. عذر نیاورید، به راستی شما پس از ایمانتان کافر شدهاید، اگر برخی از شما را عفو کنیم گروهی دیگر را به سبب آنکه گناهکار بودند عذاب میدهیم».
۷. کفر بغض و نفرت:
و آن یعنی نفرت داشتن از دین اسلام یا نفرت داشتن از چیزی از احکام دین یا از شریعت الله متعال، و یا نفرت داشتن از آنچه خداوند نازل کرده و یا نفرت داشتن از پیامبر جو یا از آنچه شریعت میگوید، و یا اینکه فرد آرزو میکند که ای کاش این نمیبود و یا فرد از چیزی که همه علماء به آن اجماع کردهاند که از دین است متنفر باشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ٩﴾[محمد: ۹].
«این بدان خاطر است که آنان آنچه را که خدا نازل کرده است ناخوش داشتند در نتیجه خداوند اعمالشان را تباه کرد».
و این انواع کفر و غیره موجب همیشه ماندن در جهنم و همه اعمال را حبط و نابود میگرداند اما اگر فرد در همین حالت از دنیا برود خداوند متعال میفرماید: «»
و میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٥﴾[الزمر: ۶۵].
«و به راستی که به تو و به کسانیکه پیش از تو بودند وحی شد که اگر شرکورزی کردارت نابود میشود و از زیانکاران خواهی بود».
نوع دوم کفر: کفر اصغر است که فرد را از دایره دین خارج نمیکند، و این نوع کفر اصل ایمان را از بین نمیبرد و نقض نمیکند بلکه ایمان را ناقص و ضعیف میگرداند، و فرد همچنان مسلمان باقی است، اما اگر توبه نکند در معرض عذاب قرار دارد و شارع بعضی از گناهان را از روی وعید و هشدار کفر نامیده است، چون از عادات و ویژگیهای کفر میباشند اما به حدّ کفر اکبر نمیرسند و آنچه از این نوع است از گناهان کبیره میباشند که به اقتضای آن فرد مستحق وعید و عذاب قرار میگیرد اما نه اینکه همیشه در جهنم باقی بماند و کسانیکه مرتکب چنین کفری میشوند از کسانیاند که شفاعت، شفاعتکنندگان به آنها میرسد.
مثال: کفر نعمت، و ناسپاسی همسر و ناسپاسی در برابر نیکویی، و جنگیدن با مسلمان، و قسم خوردن به غیر الله، و طعنه زدن در نسب، و نوحهسرایی برای میت، و گفتن مؤمن به برادر مؤمن خود: ای کافر!. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا﴾[الحجرات: ۹].
«هرگاه دو گروه از مؤمنان به جنگ با یکدیگر پرداختند بین آن دو گروه آشتی برقرار کنید».
و رسول اکرم جمیفرماید: «ناسزا گفتن به مسلمان فسق و جنگیدن با او کفر است» [۸۲].
و میفرماید: «بعد از من کافر نشوید که گردنهای یکدیگر را بزنید» [۸۳].
و میفرماید: «هرکسی به غیر از الله سوگند بخورد شرک و کفر ورزیده است» [۸۴].
و میفرماید: «دو کار در میان مردم هست که کفر میباشند، طعنه زدن در نسب، و نوحه کردن برای مردهها » [۸۵].
.[۷۴] مسلم. [۷۵] مسلم. [۷۶] بخاری. [۷۷] بخاری. [۷۸] بخاری. [۷۹] صحیح سنن ابیداود آلبانی. [۸۰] (هرکسی اسلام او با یقین ثابت شود با شک اسلام او از بین نمیرود). همه ائمه اهل سنت و الجماعت بر این قاعده سلفیگری اتفاق نظر دارند و براساس آن حرکت کردهاند و این قاعده کلی آنان را از دیگران متمایز کرده است و آنان بیش از همه مردم در باب تکفیر پرهیزگارترند، چون کافر شمردن فردی از احکام توقیفی شرعی است که باید به آن مقید بود و حق الله و رسول الله جاست که با دلایل قرآن و سنت ثابت میشود، و اطلاق آن بر هیچ کس بدون دلیل شرعی واضح و ثابت جایز نیست و فقط به محض هواپرستی یا جهالت یا قیاسی عقلی و یا ظنی نمیتوان به کافر بودن کسی حکم کرد، و حتی اکر کسی با ما مخالف باشد و ما را کافر بداند ما نباید فقط براساس هواپرستی یا قیاس یا جهالت یا ظن به کفر او حکم کنیم، چون اسلام از تکفیر مسلمان بدون دلیل واضح و روشن به شدت نهی کرده است، و به شدت از آن برحذر داشته است، اهل سنت و الجماعت در مورد تکفیر مطلق سخن میگویند بنابراین میگویند: هر کس چنین بگوید و یا چنین کند کافر است، وقتی قضیه به فرد مشخصی برسد که آن سخن را گفته یا آن کار را کرده است به صورت مطلق به گوینده آن سخن و انجام دهند آن کافر نمیگویند مگر اینکه شرایط در او جمع شود و موانع منتفی گردد در آن وقت است که حجتی که برای تکفیر لازم است بر او اقامه شده است چون تکفیر حق کسی نیست که طبق میل خود بر هرکسی که بخواهد حکم کند بلکه تکفیر حکمی شرعی است که باید در مورد آن به ضوابط شرعی مراجعه کرد و هرکسی را که الله متعال و پیامبرش کافر شمردهاند و حجت بر او اقامه گردیده کافر است. شیخ الاسلام ابنتیمیه /میگوید: «ممکن است کار یا سخن فرد کفر باشد و به طور مطلق گفته میشود هرکسی این سخن را بگوید کافر است اما فرد مشخصی که این سخن را بگوید یا آن کار را انجام دهد به کفرش حکم نمیشود مگر اینکه حجتی بر او اقامه گردد که تارک آن کافر شمرده میشود». و از دیدگاه اهل سنت در مورد همه نصوص وعید قاعده کلی همین است و از این رو بر هیچ فرد مشخصی از اهل قبله گواهی داده نمیشود که از اهل دوزخ است، چون ممکن است به خاطر نبود شرطی یا نبود مانعی فرد مصداق آن قرار نگیرد.(مجموع الفتاوی ج۳۵ ص۱۳۵) و همچنین میگوید: «هیچ کس حق ندارد فردی از مسلمین را کافر بشمارد، حتی اگر اشتباه یا خطایی مرتکب شده باشد مگر آن که حجت بر او اقامه شود و دلیل برای او تبیین گردد» (مجموع الفتاوی ج۱۲ص۴۴۶) پس لازم است در تکفیر بین نوع و عین فرق گذاشت، چون اینطور نیست که هر چیزی که کفر است فرد مشخصی به سبب آن کافر شود، از این رو باید بین حکم در مورد سخنی که این کفر است و بین حکم در مورد گویندهاش که کافر است فرق گذاشت. شیخالاسلام ابنتیمیه /میگوید: «فردی که تاویل میکند و یا جاهل و معذور است حکمش با حکم در مورد معاند فاسق فرق میکند بلکه خداوند برای هر چیز مقداری مقرر کرده است». (مجموع الفتاوی ج۳/ ص۲۸۸) و همچنین میگوید: «وقتی این را دانستید، پس بدانید که کافر قرار دادن فرد مشخصی از این جاهلان و امثالشان ـ به گونهای که حکم شود که او از زمره کفار است ـ جایز نیست مگر اینکه حجت پیامبرانهای بر آنها اقامه شود که بوسیله آن برای آنها بیان شود که آنان مخالف پیامبران هستند گرچه در کفر بودن سخنشان تردیدی نباشد، و حکم در مورد تکفیر همه افراد مشخص همین است». (مجموع الفتاوی ج۱۲/ص۵۰۰) [۸۱] نفاق در شریعت به دو نوع تقسیم میشود: نفاق اکبر و نفاق اصغر. نفاق اکبر: فرد را از دایره دین خارج میکند و عبارت است از پنهان کردن کفر در دل و اظهار ایمان با زبان و جوارح؛ چنین فردی فاقد ایمان است و برای همیشه در جهنم خواهد ماند، اما عذاب منافق از کافر سخت تر است چون او در پائینترین قسمت جهنم قرار دارد مثل اینکه فرد آنچه الله متعال آورده را تکذیب کند یا بعضی از آن را تکذیب نماید و یا نسبت به پیامبر کینه ورزد و یا پیروی از دین رسول الله جرا دوست نداشته باشد و یا از شکست دین خوشحال شود و یا دیگر اعمال کفر آمیز را انجام دهد. نفاق اصغر: فرد را از دایره دین خارج نمیکند و به آن نفاق عملی گفته میشود یعنی ظاهر و باطن فرد در انجام واجبات متفاوت باشد، یعنی فرد با وجود بقای اصل ایمان در قلبش بخشی از کارهای منافقان را انجام میدهد، اما چنین فردی از دایره دین خارج نمیشود و مانند سایر گناهکاران در معرض عذاب قرار دارد اما بدون آن که همیشه در دوزخ بماند. مثل اینکه فرد دروغ بگوید، وعده خلاف کند، در امامن خیانت کند، به هنگام دعوا گناه کند، عهدشکنی کند، و یا در ظاهر نسبت فردی اظهار مودت و دوستی کند و خدمت او را انجام دهد اما در باطن برعکس آن باشد، و دیگر اعمالی که در احادیث صحیح ذکر شده است. [۸۲] متفق علیه. [۸۳] متفق علیه. [۸۴] صحیح سنن ترمذی آلبانی. [۸۵] مسلم.