٣-شورا در مورد تعیین نامزد خلافت
زمانی كه ابوبكر صدیقس بیمار شدند و بیماریشان سخت شد، احساس نمودند كه اجل نزدیک است و باید فكری در مورد استخلاف (جانشینی) صورت بگیرد، تا مبادا بار دیگر جامعه اسلامی دچار هرج و مرج و اختلافات شود. به همین سبب در جستجوی فردی مناسبی شدند كه شایستگی خلافت را داشته و بتواند بعد از وی زمام امور را به عهده بگیرد.
ابوبكر صدیقس دو تن را برای احراز این مقام مناسب میدانستند: یكی حضرت عمرس و دیگری علی مرتضیس.
ابوبكر معتقد بود كه علی ثبات و استقامت بینظیری دارد و اگر در راه وی مانعی پیش آید بدان اهمیت نمیدهد. ولی عمر چنین نبود، اگر در راه وی مانعی پیش میآمد مانع را دور میزد و عاقبت به مقصود میرسید [۲۵].
بالآخره ابوبكر صدیقس تصمیم گرفت حضرت عمرس را برای احراز خلافت کاندید كند؛ ولی قبل از این كه رأی و تمایل خویش را در مورد سپردن خلافت به عمرس ابراز نماید، با تعداد زیادی از اصحاب كرامش در این زمینه مشورت كرد. بعد از مدتی (كه بنا بر روایاتی مدت آن سه ماه بوده است) با دریافت آراء موافق و مخالف، به این نتیجه رسید كه اكثریت صاحبان رأی به جانشینی حضرت فاروق اعظمس موافق هستند. سپس خلیفه اول مسلمینس مكتوبی نوشتند كه در آن چنین تذكر داده شده بود:
«من عمر را نامزد خلافت بر شما كردم، در طلب خیر برای شما هیچ كوتاهی نكردهام». پس دستور داد این نامه برای مردم خوانده شود [۲۶]
بدین ترتیب صدیق اكبرس بعد از مشوره و نظرخواهی از اصحاب، تصمیم خویش را مبنی بر نامزدی عمر فاروقس به مقام خلافت اعلام نمودند.
[۲۵] حسن ابراهیم حسن، منبع پیشین: ج ١، ص ٢٤٠- ٢٤١. [۲۶] سعید حوی، اسلام دین فطرت: ج ٢، ص ٧٩.