گفتگوی عقلانی با شیعیان

فهرست کتاب

در خطبۀ٩١ نهج البلاغه آمده است

در خطبۀ٩١ نهج البلاغه آمده است

(دَعُونِي وَالْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَلَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَإِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَالْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَاعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَلَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ وَإِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَلَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَأَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَأَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً).

هنگامی که مردم پس از شهادت حضرت عثمان ذی النورین س خواستند با ایشان بیعت کنند فرمود:

«رهایم کنید و غیر مرا بخواهید، زیرا ما با حادثه‌ای روبرو هستیم که آن را چهره‌ها و رنگ‌هاست، حادثه‌ای که دل‌ها بر آن استوار، و عقل‌ها بر آن پایدار نمی‌ماند، آفاق حقیقت را ابر سیاه گرفته، و راه مستقیم دگرگون و نا آشناخته شده است، بدانید که اگر خواستۀ شما را پاسخ دهم بر آنچه خود می‌دانم با شما رفتار می‌کنم، و به گفتار هیچ گوینده و سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای توجه نمی‌کنم، و اگر رهایم کنید مانند یکی از شما خواهم بود، و شاید شنواتر و فرمانبردارتر از شما برای کسی باشم که حکومت خود را به او می‌سپارید. و من برای شما به وزارت بنشینم بهتر از قیام به امارت است»[٣٠].

ای مسلمانان زمن شوئید دست
دیگری باشـــــد خلیفه بهترست
ما به استقبال کاری می‌رویم
شانه را در زیر باری می‌بـــــریم
که درون آن بُود چندین وجوه
عقل و دل در پیش آــید در ستوه
ابر فتنه خـــاک را پوشیده است
راه حق پنهان زجان و دیــده است
گر که من گردم خلیفه از نخست
می‌کنم کاری که خود دانم درست
نیست تغییرم به گفتار و منــش
گرچه بارد برسرم صــد سرزنش
بِۀ که راه خویش را گیرم به پیش
واگذاریدم کنون برجــــان خویش
هرکه حاکم شد، کنم او را قبول
هرگز از امرش نمی‌ورزم عدول
گرکه من باشم حکومت را وزیر
بهتر از آنست تا گـردم امـیر[٣١]

علی س در اینجا از مردم می‌خواهد که از او دست بردارند و اصرار نکنند که خلافت را بپذیرد! اگر واقعا از طرف خداوند امام می‌بود چگونه جایز بود که چنین سخنی بگوید؟!

سپس می‌فرماید: برای شما بهتر این است که کس دیگری بر شما امام باشد. این مطلب می‌رساند که ایشان هیچگونه اطلاعی از این امامت خیالی ندارد و الا جایز نبود که امامت کس دیگری را بپذیرد.

همچنین علی س در نهج البلاغه مطلب دیگری صریحتر و واضحتر از مطلب قبلی دارد، در نامه ششم نهج البلاغه می‌فرماید:

(إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَلَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَإِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لله رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْـمُؤْمِنِينَ وَوَلَّاهُ اللهُ مَا تَوَلَّى).

«آن مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط و مقررات با من بیعت کردند، حاضر را حقی نیست که غیر از او را اختیار کند، و غائب نمی‌تواند آن را قبول نکند. شورا برای مهاجرین و انصار است. اگر بر مردی در خلافت اجتماع کردند و او را پیشوا نامیدند خداوند به آن راضی است، بنابراین اگر کسی از فرمان اهل شورا با انکار و بدعت بیرون رود او را به آن برمی‌گردانند، و اگر فرمان آنان را نپذیرد با او به خاطر پیروی از غیر راه اهل ایمان می‌جنگند، و خداوند بر گردن او نهد آن را که خود بر عهده گرفته[٣٢]».

هرکه با بــوبکر و عثمان و عمر
کرد بیعت، کــرد با مــن هم دگر
هرکسی دردست من بنهاد دست
بر خلیفه بـــودن من عهـد بـست
خود نشاید عهد خود را بشکند
از دگـــر فــرمــانروایـی دم زنـد
وانکه غائب بوده، نتواند کــنون
سربپیچد زان عمل بی‌چندوچـون
نیک شورایی، کزآن نـــبود گریز
از مهـــاجرها و انصــارست نـیــز
پس اگر خواندند شخصی را امام
هست راضــی، ایــزد والا مـقــام
گر کسی بر کارشان بگرفت عیب
بدعــتی آورد یا افروخـت ریـــب
باز خوانندش دگر باره بخویش
ور نیاید، جنگ می‌آیـــد بـه پیش
چون ز راه مسلمین دامن کشید
راه دیــگر را بـرای خـــود گـزید
پس وبـال گردنش گـردد گناه
چون نهــاده پــای را بیرون ز راه[٣٣]

علی ابن ابی طالب س در این نامه خیلی واضح و روشن بیان می‌کند که امام و خلیفه به وسیله شورا انتخاب می‌شود و هیچگونه نصی از طرف خداوند متعال در این زمینه وجود ندارد. بنابراین امام کسی است که خود مردم آن را انتخاب کنند، چنین شخصی شایسته است که امام نامیده شود و إلا نه.

و امامت اگر از جانب خدا می‌بود از علی س ساقط نمی‌شد چه مردم ایشان را انتخاب می‌کردند و چه نمی‌کردند. وانگهی ایشان در اینجا خیلی روشن بیان می‌کند که هرکس را صحابه به عنوان امام تعیین کنند شایسته است امام نامیده شود و صحابه ش که ایشان نیز جزو صحابه هستند به امامت و خلافت ابوبکر و عمر و عثمان ش نه تنها راضی شدند که با دل و جان پذیرفتند، وآنان را به خلافت انتخاب کردند، و بنا به فرموده خود حضرت علی س این تعیین و انتخاب مورد رضایت و خوشنودی خداوند بود.

پس این نصوصی که از علی س نقل کردیم و آن پرسش‌های عقلانی که مطرح نمودیم دروغ بودن آن روایات و ادعاهای بلند بالایی که امت را متفرق کرده و به دو گروه دشمن با یکدیگر تقسیم نموده آشکار می‌کند.

[٣٠]- ترجمۀ: حجة الاسلام حاج شیخ حسین انصاریان، انتشارات پیام آزادی چاپ دهم:١٣٨٠.

[٣١]- ترجمه منظوم امید مجد.

[٣٢]- ترجمۀ: حجة الاسلام حاج شیخ حسین انصاریان، انتشارات پیام آزادی چاپ دهم:١٣٨٠.

[٣٣]- ترجمه منظوم امید مجد.