چرا امام بعدی تقیه امام قبلی را بیان نمیکرد؟
پرسش این است که اگر امام اول بنا به هر مجبوری مطلبی را از روی تقیه بر خلاف حقیقت فرمود چرا امام بعد از ایشان برای مردم روشن نمیکند که فلان مطلب را امام از روی تقیه فرموده و حقیقت چیز دیگری است؟! چرا هر امام تقیه امام قبلی را مشخص نکرد تا در نتیجه اینهمه روایت متناقض روی هم انباشته نشود و نیازی نباشد که علمای مذهب شیعه آستین بالا برنند و بدون اینکه دلیل و برهانی از ائمه داشته باشند فقط از روی تخمین وگمان روایات ائمه را خوب و بد کنند، ما از کجا بدانیم که آنچه فلان عالم شیعه نوشته درست است یا غلط؟! یا اصلا تقیه نیست و حقیقت است؟!
پس بنابراین فلان عالم شیعه است که شایستگی امامت دارد! زیرا که او تناقضات مذهب شیعه را بر طرف کرده بلکه او باید امام الأئمه نامیده شود زیرا که تناقضات تمام اقوال ائمه را بر طرف نموده است!! پس این پرسش هم بجاست که ائمهای که مردم را دچار شگفتی و سردرگمی کردهاند که بعضی پیروان مذهب شیعه در نتیجه این تناقضات از مذهب دست کشیده و میکشند چگونه شایستگی دارند که امام نامیده شوند؟! اما ما اهل سنت و دوستداران واقعی اهل بیت رحمة الله علیهم عقیده داریم که امامان از این دروغهای شاخداری که با یکدیگر در تناقض آشکار قرار دارند پاک و مبرا هستند، این کالای کساد دروغ سازان و دروغ فروشان ارزانی خودشان باد.
٧- پرسش مهمتر اینکه وقتی تقیه را دین میدانیم پس شجاعت کجا رفت؟! مگر نه این است که از شروط امامت این است که امام شجاعترین مردم باشد؟! در صفات امام که چنین ادعا شده است.
شیخ مفید مینویسد:
«و يجب أن يكون الإمام أشجع رعيته» «واجب است که امام شجاعترین پیروانش باشد»[٦٢].
پس امامی که حقیقت را نگوید چه شجاعتی دارد؟!
[٦٢]- الاقتصاد ص٣١٢.