مسئله هفتم: صحابه رضی الله عنهم
ما أهل سنت عقیده داریم که صحابه ش بعد از پیامبران † قطعا بهترین مخلوق خداوند هستند. بویژه خلفای راشدین ابوبکر صدیق، عمر فاروق، عثمان ذی النورین، و علی مرتضی ش أجمعین.
در این مورد اولا به قرآن کریم و سپس به سنت صحیح رسول الله ج استدلال میکنیم که مدح و ثناء و ستایش صحابه در تمام قرآن کریم و سنت مطهر میدرخشد، و سپس به عقل سالم استدلال میکنیم که هر عقل سالمی میگوید:
بزرگترین مدرسه تاریخ که طراح و سرپرست آن خداوند حکیم دانا و قادر توانا، و مؤسس و مدیر و معلم آن رسول الله ج باشد دانش جویانش قطعا با نمره بیست و ممتاز قبول میشوند. و استدلال دیگرشان بعد از قرآن و سنت و عقل سالم به تاریخ و واقعیتهای مندرج در آن است که در مدت کوتاهی توانستند تمام جهان را با اخلاق و محبت به زیر سیطرۀ خود در آورند.
اما شیعیان اثناعشری عقیده دارند که مدرسه محمد رسول الله ج شکست خورده و شاگردانش ـ جز تعداد اندکی که از عدد انگشتان یک دست بیشتر نیستند ـ همه مردود شدهاند!!
در اصول کافی آمده است که:
«حمران بن اعین گوید: به امام باقر ÷ گفتم: قربانت ما چه بسیار کم هستیم، اگر همه بر سر یک گوسفند فراهم شویم آن را تمام نمیکنیم؟ فرمود من برای تو شگفت آورتر از این را باز نگویم؟ همه مهاجرین و انصار رفتند جز- با دست خود اشاره کرد- سه تا، ......» (المهاجرون والأنصار ذهبوا إلا ثلاثه)»!!!
علی اکبر غفاری[٧٩] مینویسد: چنانکه کشی از ابوجعفر باقر ÷ روایت کرده که فرمود:
«ارتد الناس إلا ثلاثة أبوذر وآله وسلمان والمقداد... »[٨٠]. «و (همۀ) مردم جز سه نفر مرتد شدند أبوذر و خانوادهاش و سلمان و مقداد».
«عبدالملک بن اعین از جعفر صادق ÷ پرسید پس همه مردم هلاک شدند؟! أبو عبدالله ÷ فرمود: «ای والله یابن أعین هلك الناس أجمعون... ای والله هلكوا إلا ثلاثة... فصاروا سبعة» «آری ای ابن أعین به خدا سوگند همه مردم هلاک شدند...آری به خدا سوگند هلاک شدند جز سه نفر... سپس هفت نفر شدند»[٨١].
آیا چنین حکمی از روی عقل و منطق درست است؟! عقل اگر از تأثیرات خارجی سالم بماند و صاحب آن در جستجوی حقیقت، صادقانه تلاش کند قطعا به توفیق خداوند حق را در خواهد یافت.
اینک ما سعی خواهیم کرد حقایقی را در این موضوع آنگونه که هست سلسله وار بیان کنیم:
اول: صحابه بویژه مهاجران قبل از درخشش نور اسلام مشرک بودند و دین پدرانشان را داشتند، که خداوند به آنان لطف کرد و از میان آنان محمد ج را به عنوان آخرین پیامبر فرستاد، این پیامبر گرامی ج از اولین روز بعثت، دین آنان را به باد انتقاد گرفت، و تخیلات آنان را سفیهانه توصیف نمود و عقایدشان را باطل اعلان کرد، قوم آنحضرت ایشان را تکذیب کردند، و دعوت ایشان را ناپسند پنداشتند و از پذیرش آن سرباز زدند، فقط عده کمی از آنان، علی رغم حساسیت شدید جامعه، و بر خلاف موج عمومی مخالفت اقشار مختلف با دین جدید، دعوت توحید را قبول کردند و مسلمان شدند، و همه پیامدهای این اقدام شجاعانه را به جان و دل خریدند.
خانواده و سران و بزرگان جامعه که خود را همه کاره مردم میدانستند این عده اندک را بدترین عذابها چشاندند و از خانه و کاشانهشان آواره کردند و آنقدر آنها را کتک زدند و شکنجه نمودند که بعضی در زیر شکنجه جان دادند و بلکه بعضیها را به عمد به شهادت رساندند!
آری! هر کس که مسلمان میشد از چشم سرداران قریش و جامعه اشرافی مکه میافتاد و او را از هم نشینی خود محروم میکردند و در محاصرۀ اقتصادی قرار میدادند، بعضی آن را تحمل میکردند، بعضی را هم قبیلهشان حمایت میکرد و بعضی با تحمل غربت و دوری وطن و خانواده و فرزندان مجبور میشد راه هجرت به حبشه را پیش گیرد.
جالب است بدانید که این مردان مؤمن و نمونه تاریخ هر گونه دشواری را تحمل میکردند، و بعضیها همه چیزشان را از جمله جان عزیزشان را از دست میدادند بدون اینکه مال و امتیازی بدست آورند! یا منصب دنیوی کسب کنند.
این حقیقت را هیچ کس نمیتواند انکار کند نه شیعه و سنی، و متأسفانه کتابهای شیعه از اخبار وحوادث این مؤمنان و رنجها و مشقتهایی که هنگام قبول ایمان تحمل کردهاند خالی است و لذا شیعیان، دقیقتر بگوییم بعضی علمای شیعه راحت میتوانند این مؤمنان را به ارتداد و نفاق و غیره متهم کنند.
دوم: این مؤمنانی که اسلام را بویژه در روزهای اول دعوت رسول الله ج پذیرفتند از دو حال خارج نیستند، یا از روی قناعت به این دین بزرگ و ایمان عمیق به خدا و رسول گرامیاش ج مسلمان شدند، و هرگونه رنج و مشقتی را تحمل کردند. یا اینکه چون غیب میدانستند! یا پیش بینی میکردند که این دین اسلام که امروز چند نفر بیشتر پیرو ندارد و همه انسانهای جهان دشمنش هستند روزی پیروز خواهد شد و قدرت و عزت بیدا خواهد کرد، لذا از روی نفاق و فریب به ظاهر وارد دائره اسلام شدند!! و تمام آن رنجها و مشقتها را از روی ریا و تظاهر تحمل کردند!!
برای اینکه موضوع بیشتر روشن گردد یک مثال نزدیک و ملموس عرض میکنیم، آیت الله خمینی در زمان شاه سابق ایران، علیه سلطنت ظالمانه او به مبارزه پرداخت، و او در نتیجه، ایشان را آزار و اذیت کرد و درتنگنا قرار داد و زندانی کرد و سر انجام تبعید نمود، طبعا در آن زمان شاگردان و هوادارانی از آقای خمینی و جنبش مبارزاتی ایشان متأثر شده و از ایشان تبعیت میکردند. لذا آنها نیز مورد پیگرد قرار گرفتند و مانند خود آقای خمینی زندانی و شکنجه و آزار و آذیت شدند.
پرسش این است که آیا میتوان در مورد سایر همفکران و همرزمان آیتالله خمینی گفت اینها همه دروغگو و ریا کارند، و اصلا به جنبش مبارزاتی آن زمان علاقه مند نبوده و آن را قبول نداشتند! ولی چون حدس میزدند که رژیم شاه سقوط کند و انقلاب پیروز شود و آنها بتوانند به جایی برسند لذا تمام آن دشواریها و سالها، زندان و شکنجه را فقط از روی ریا و تظاهر تحمل کردند؟!!! اگر امروز کسی چنین چیزی بگوید بلافاصله حرفش رد خواهد شد گرچه در عصر حاضر آنهم در بازیهای سیاسی ممکن است چنین موردی اتفاق بیفتد اما این احتمال خیلی ضعیف است.
اما جامعۀ آنروز قریش فرهنگ و تجربه و سواد جوامع امروزی را هرگز دارا نبود که حتی با کوچکترین و ضعیفترین احتمال هم بتوان چنین موردی را تصور کرد، پس وقتی تصور چنین چیزی در جنبش و انقلاب آقای خمینی و دوستانش حتی با احتمال خیلی ضعیف هم قابل تصور نیست، پذیرش چنین احتمالی درباره مهاجرین ش را چگونه میتوان تصور کرد؟!
سوم: اینکه انصار ش وقتی از مدینه برای حج عازم مکه شدند و با پیامبر گرامی ج ملاقات کردند و مسلمان شدند، وقتی نزد قومشان برگشتند و به عنوان نمایندگان مردم مدینه اسلام را به آنها عرضه کردند، بسیاری از آنان مسلمان شدند. سپس در حج سال بعد عده دیگری مسلمان شدند و با پیامبر ج بیعت کردند و تعهد نمودند که پیامبر گرامی ج را یاری کنند.
در حالیکه میدانستند که نه تنها قوم و قبیله آنحضرت که تمام اعراب با ایشان سر به دشمنی برداشتهاند، پس در چنین شرایطی که رسول مکرم ج هیچ حامی ومددکاری ندارند، چند نفری هم که با ایشان هستند مثل خودشان ضعیف و ناتوان و در معرض آزار و شکنجه قرار دارند. چنین بیعت و تعهدی به معنی این بود که آنها خود را برای جنگهای خطرناک و سختی آماده میکنند که جز خداوند هیچکس نمیداند نتیجه آن چه خواهد بود.
پس با توجه به این حقایق شما چه حدس میزنید؟ آیا مسلمان شدن انصار ش أجمعین در آن شرایط دشوار و آمادگی برای جنگ و جهاد، از روی ایمان عمیق به خدا و پیامبر ج بود یا اینکه آنها به این امید ایمان آوردند و بیعت کردند که میدانستند روزی پیامبرصلی الله علیه سلم قدرت خواهد گرفت و بعد از ایشان قدرت و خلافت به اینها خواهد رسید؟!
هر انسان عاقل و سالمی که به عقل و شخصیت خودش احترام بگذارد و آزادانه و مستقل فکر کند اعتراف خواهد کرد، که ایمان آوردن و بیعت نمودن آنان برای دفاع از آن حضرت ج و آمادگی برای جنگهای تحمیلی آینده هیچ عامل و انگیزه دیگری جز باور عمیق و ایمان کامل و محبت فوق العاده به خدا و رسول گرامیاش ج نداشته است.
چهارم: اینکه انصار ش از برادران مهاجرشان که از مکه هجرت کرده و به مدینه رفته بودند، با ایثار و فداکاری پذیرایی نمودند و در خانههایشان را به روی آنان گشودند، و همه اموال و داشتههایشان را در خدمت آنها قرار دادند تا جاییکه یکی از انصار به برادر مهاجرش پیشنهاد کرد که هر کدام از دو همسرش را که میپسندد اشاره کند تا او طلاقش دهد و برادر مهاجرش با او ازدواج کند.
به نظر شما این ایثار و فداکاری نمونه در تاریخ، سرچشمه گرفته از ایمان عمیق و خالصانه آنان به خدا و رسول گرامیاش است یا به امید طمع و چشمداشت به مال و منصبی که هیچ اطلاع و آگاهی از آمدن یا نیامدن آن ندارند؟! آیا در تاریخ انسانهای نمونهای از این قبیل سراغ دارید که به امید و انتظار دنیای تخیلی که به ظاهر اصلا قابل تحقق نیست با روحیهای سرشار از فداکاری، مال خودشان را در شرایطی که خودشان به آن نیاز دارند، برای همفکران و هم عقیدههایشان بیدریغ خرچ کنند؟!
به اینگونه حقایق مجسم و زنده تاریخ با دید شک و تردید نگریستن به منزله پوچ دانستن همه حقایق موجود در این جهان هستی و سلب اعتماد از همه گذشتههای مستند تاریخ بشر است. که لازمه چنین منطقی دیوانگی و نا بخردی عقلای جهان و سرانجام لجام گسیختگی عقل انسان است.
پنجم: قطع نظر از اینکه چه کسی زودتر مسلمان شده همه میدانیم و میپذیریم که ابوبکر و عمر و عثمان و علی ش از اولین روزهای دعوت توحید با پیامبر گرامی ج همراه و هم نفس بودند، و از آغاز دعوت تا لحظه وفات آنحضرت ج هیچکدام آنان نه در سفر نه در حضر، نه در جنگ نه در صلح، نه در سختی نه در آسایش، هیچگاه از ایشان جدا نشدند مگر اینکه به فردی از آنان مأموریتی سپرده شده باشد.
این واقعیتی است که درباره آن بین شیعه و سنی اختلافی وجود ندارد.
ششم: بیایید مجددا این پرسش را مطرح کنیم که مجموعۀ این صحابه ش حقیقتا مؤمن بودند یا تظاهر به ایمان میکردند؟! در صورت دوم وقتی آنها تظاهر به ایمان و اسلام میکردند پس باید همواره در آرزوی این میبودند که پیامبر ج دچار مشکل و مصیبت شوند.
پرسش این است که در این صورت آیا پیامبر ج این موضوع را میدانستند یعنی از حقیقت آنها اطلاع داشتند که تظاهر به ایمان میکنند! و علیه ایشان توطئه میچینند! و قصد ضربه زدن به اسلام را دارند یا خیر؟
اگر پاسخ مثبت است! پس نعوذ بالله مقصر خود آنحضرت ج بودهاند!! چونکه ایشان با وجود آگاه بودن از طرحهای آنان باز هم آنها را در کنار خود نگه داشتند و به آنها اعتماد کردند، و به آنها مسئولیت سپردند، تا جاییکه همه مردم آنها را یک خانواده میدانستند، که این دلیل بر محبت شدید و علاقه فوق العاده آنان به یکدیگر بود. و بیانگر اینکه آنحضرت کاملا از آنها راضی و خوشنود بودند.
بلکه از این گذشته حضرتش آشکارا آنها را مدح و ستایش میکردند و علنا در همه جا آنها را مورد اعتماد معرفی میکردند. از این هم مهمتر اینکه حضرتش ج با آنها خویشاوندی نمودند با دخترانشان ازدواج نمودند و دختران خودشان را به ازدواج آنها در آوردند، و بلکه در تمام مسائل کوچک و بزرگ با آنها مشورت مینمودند حتی در مسائل مهم و سرنوشت سازی مانند جنگ و صلح بدون حضور و مشورت آنان تصمیم نمیگرفتند!
هفتم: یکی از حقایق تاریخی غیر قابل انکار که شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند این است که پیامبر گرامی ج در آخرین بیماری که منجر به وفات ایشان شد، به ابوبکر صدیق دستور دادند به جای ایشان برای مردم نماز جماعت اقامه کند. بنابراین ابوبکر صدیق س در تمام مدت مریضی آنحضرت که از پنجشنبه تا دوشنبه طول کشید و حضرت نتوانستند در مسجد حاضر شوند در محراب پیامبر ج میایستادند و به عنوان امام برای مردم نماز جماعت اقامه میکردند.
انجام این مسئولیت بزرگ یعنی حدود یک هفته[٨٢] در حضور آنحضرت ج جانشینی ایشان را انجام دادن از دو حالت خالی نیست، یا رسول گرامی ج با رضایت و اختیار کامل، در حالی این مسئولیت را به ابوبکر س واگذار کردند که ایشان صلاحیت اینکار را نداشته که این نعوذ بالله خیانت به امت و امانت الهی است!!!
و یا اینکه آنها با توجه به نفوذ و تسلطی که داشتند بر خلاف میل و رضایت پیامبر گرامی ج اوضاع را در کنترل خود گرفتند! و به زور خودشان را امام جماعت مردم معرفی کردند!! که در این صورت نعوذ بالله این نقص در نبوت و سلب اعتماد از تبلیغ رسالت است! یعنی اینکه ایشان به عنوان پیامبر الهی که با وحی کنترل میشده از روی ترس و اکراه کسانی را به خود نزدیک میکرده و از آنها ستایش مینموده که نعوذ بالله خائن و منافق و دشمن دین بودهاند!!!
اگر این فرضیه احمقانه را بپذیریم پس از کجا معلوم که نعوذ بالله ایشان از روی ترس و اکراه حقایق فراوان دیگری را از امت پنهان نکرده باشند؟!!! و چه تضمینی وجود دارد که ایشان مسائل زیادی را که جزو دین و وحی الهی نبوده از ترس و اکراه به عنوان احکام شرعی به امت معرفی نکرده باشند؟!!!
این فرضیه پوچ که نتیجه دشمنی و کینه توزی گروهی با صحابه رسولالله ج است منجر به سلب اعتماد از دین خدا میگردد، و در آنصورت هر چیزی که بوسیله آنان نقل شده قابل اعتماد نیست، از جمله قرآن کریم. حتی ایمان ابوبکر و علی نیز بوسیله همین شخصیتها نقل شده پس نعوذ بالله ما هیچ مدرکی برای ایمان شاگردان مدرسه رسول الله ج از ابوبکر تا علی و سایر صحابه نداریم، جز شهادت و گواهی خود آن بزرگواران درباره یکدیگر.
و بلکه درباره تمام حقایق دینی آنزمان و قرآن کریم و سیرت نبوی و تمام تاریخ آن دوره سرنوشت ساز، جز گواهی شاگردان صادق مکتب رسالت، ما چه مدرک و دلیل و برهانی در اختیار داریم؟!
هشتم: اینکه خداوند متعال که خالق و برنامه ریز و کنترل کننده تمام آن اوضاع بوده آیا میدانسته که آنان حقیقتا و در باطن نیز مانند ظاهرشان مسلمان و مؤمنند یا خیر؟ اگر میدانسته و قطعا عقیده ما همین است (خدایا از طرح چنین فرضیهای از تو طلب آمرزش میکنیم) پس خداوند خودش نزدیکی آنان به رسول الله ج را پسندیده بلکه در واقع خداوند متعال خودش آنها را برای همنشینی پیامبرش ج انتخاب کرده و از آنان ستایش نموده است، آری خداوند حکیم دانا در دهها آیۀ از کلام مجیدش از صحابه و یاران، از انصار و مهاجران از ایثار گران و انفاق گران، از دعوتگران و مجاهدان، از جان نثاران و فداکاران، و مظاهر دهها صفت خوب دیگر که مصداق اول تمام صفات اهل ایمان بوده ستایش کرده است.
نعوذ بالله اگر خداوند نمیدانسته پس این نقص در ربوبیت پروردگار قادر و متعال است!! و اگر میدانسته که آنها بر خلاف ظاهر خوبشان، علیه اسلام نقشه دارند و توطئه میکنند، اما با این وجود به بودن آنها در کنار پیامبر گرامیاش ج راضی میشود و حضرتش را از حقیقت حال آنان آگاه نمیکند این نیز نعوذ بالله توهین به الله متعال است!!، و گویا ذات متعال او نیز در این توطئه شریک است که سبب شده این عده غیر قابل قبول از نظر بعضیها، اطراف پیامبر گرامی ج را بگیرند و بر اوضاع مسلط شوند، که در نتیجه حجت خدا بر مردم تمام نشود خداوند متعال خودش فرموده است:
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٦٥﴾[النساء: ١٦٥].
رسولانى مژده آور و بیم دهنده تا براى مردم پس از [ارسال] رسولان بر الله حجّتى [در میان] نباشد و الله با عزت و فرزانه است.
نهم: احتمال دیگر اینکه خداوند میدانست که اینها الآن مؤمن هستند اما در آینده مرتد خواهند شد و به وصیت امامت خیانت خواهند کرد! اما با این وجود آنها را به حال خودشان باقی گذاشت و رسوا نکرد! و بر عکس از آنان ستایش نمود!! و پیامبر گرامی ج نیز از آنها ستایش نمود، و حقیقت حال آنان را برای مردم بازگو نکرد این نیز تهمت به خداوند متعال است که گویا ذات متعال او سبب شده که آنچه نباید اتفاق میافتاد اتفاق بیفتد!!!
از خداوند متعال از مطرح کردن این فرضیههای مزخرف طلب آمرزش میکنیم. قصد ما از طرح این فرضیهها که لازمه عقیده دشمنی با صحابه است بیدار کردن تفکر و اندیشه کسانی است که روایات دروغین و ضد عقل و قرآن، آنها را از هر سو محاصره کرده و فرصت اندیشیدن نمیدهد.
دهم: اهل سنت عقیده دارند که خداوند متعال پیامبر گرامیاش محمد مصطفی ج را فرستاده تا اینکه دولت ایمان را بر قرار نماید چنانکه میفرماید:
﴿يُرِيدُونَ أَن يُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٣٢ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٣٣﴾[التوبة: ٣٢-٣٣].
«مىخواهند نور الله را با سخنان خویش خاموش کنند و الله نمىپذیرد مگر آنکه نورش را کامل کند و اگر چه کافران ناپسند بدارند * او ذاتی است که رسولش را به هدایت و دین حقّ فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند و اگر چه مشرکان ناپسند بدارند».
و میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا٢٨﴾[الفتح: ٢٨].
«اوست آن ذاتی که رسولش را به هدایت و دین حقّ فرستاد تا او را بر همه ادیان چیره گرداند. و الله برای گواهى بس است».
این وعده خداوند است و رسول گرامی ج به عنوان آخرین پیامبر الهی قطعا مسئولیت داشتند برای تحقق این وعده خداوند متعال تلاش کنند. لذا پیامبر بزرگوارمان ج گروهی از بهترین انسانهای روی زمین را تربیت کردند تا دولت ایمان را بر قرار کنند، و با اجازه و توفیق خداوند متعال آنها را از تاریکیهای شرک بیرون آوردند و به گلستان ایمان وارد کردند، و به آنان شخصیت بخشیدند و آنها را به خود نزدیک نمودند، آن پیامبر ایمان و اخلاق و معلم کامل بشر هیچ مشاور و همنشینی جز این جان نثاران و مؤمنان نخبه نداشت، لذا از میان آنان یک شخصیت را بیش از دیگران به خود نزدیک کرد و او را در چشم مردم بزرگ نمود و در مواضع سخت و دشوار به ایشان مسئولیت سپرد، تا جائیکه اطرافیان همه ایشان را شناخته بودند و به وی احترام میگذاشتند، و جایگاه و شخصیت و منزلت بسیار والایی که حضرتش ج به ایشان عنایت فرموده بودند برای همه مسلم شده بود.
پس اگر این شخصیت بزرگی که رسول الله ج ایشان را مقام ومنزلت رفیع بخشید و در نتیجه، ایشان در چشم صحابه بزرگوار آنحضرت، چنانکه شایسته بود جلوه کرد، اگر این بزرگمرد نمونه، واقعا اهلیت و شایستگی آن حسن ظن و اعتماد رسول الله ج را دارا بوده که به عقیده ما قطعا هم چنین است، معلم ایمان و اخلاق کل جامعه انسانی و مربی عظیم و بینظیر بشریت محمد مصطفی ج درست تشخیص داده و درست تربیت کرده و تربیت ایشان نتیجه داده است.
اما اگر ابوبکر صدیق اولین شاگرد نمونه مدرسه رسول الله ج که بیست و سه سال افتخار شاگردی آن رسول بزرگوار ج را داشته، اهلیت و شایستگی آن مقام و منزلت و آن حسن ظن و اعتماد را نداشته!، پس نعوذ بالله شخص خود رسول الله ج مقصر است!! که مردی را بزرگ معرفی کرده و بارها به او مسئولیت سپرده، که میدانسته از دین بر میگردد و وصیت ایشان درباره بر قراری حکومت اسلامی را باطل میکند و نعوذ بالله به میل خودش دولت کفر برپا میکند، خدایا! ما را ببخش.
[٧٩]- پاورقی نسخه عربی دار الأضوا بیروت ١٤٠٥ﮪ ق ج٢/٢٤٤ . مترجم.
[٨٠]- رجال کشی ص٦٩ چاپ١٣٨٢ ش تهران، تهران تحقیق و تصحیح محمد تقی فاضل میبدی و سید ابو الفضل موسویان.
[٨١]- رجال کشی ص٦٨.
[٨٢]- ٥ روز و به روایتی ١٢ روز. مترجم.