به گردن علی طناب انداخته میشود!!
روایات شیعه ادعا میکنند که به گردن علی نعوذ بالله طناب انداخته شد و ایشان را کشان کشان بردند تا با أبوبکر س بیعت کند!! در نمایشنامه عجیب و مسخرهای در کتاب سلیم بن قیس هلالی[٧٧] آمده است که ادعا میکند:
«.... أبوبکر س غلام خودش قنفذ را نزد علی فرستاد تا اینکه ایشان را جهت بیعت احضار کند. علی نیامد، ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد، اگر از خانه بیرون آمد دست نگه دار و گرنه در خانهاش به او هجوم بیاور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند، علی ÷ سراغ شمشیرش رفت، ولی آنان زودتر به طرف شمشیر آنحضرت رفتند، و با عده زیاد شان بر سر او ریختند، عدهای شمشیرها را بدست گرفتند و بر آنحضرت حمله ور شدند، و او را گرفتند و بر گردن او طناب انداختند!! حضرت زهراء‘ جلو درخانه، بین مردم و امیر المؤمنین ÷ مانع شد، فنفذ ملعون با تازیانه به آنحضرت زد، بطوری که وقتی حضرت از دنیا میرفت در بازویش از زدن او اثری مثل دستبند بر جای مانده بود، خداوند قنفذ را و کسی که او را فرستاد لعنت کند!!
سپس علی ÷ را بردند و به شدت او را میکشیدند، تا آنکه نزد ابوبکر رسانیدند،...این در حالی بود که علی ÷ فرمود: بخدا قسم، اگر شمشیرم در دستم قرار میگرفت میدانستید که هرگز به این کار دست نمییابید.... عمر بصورت اهانتآمیزی گفت: بیعت کن واین اباطیل را رها کن. علی فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خواری میکُشیم! .....سپس عمر گفت: برخیز ای فرزند ابی طالب و بیعت کن! حضرت فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهید کرد؟ گفت: بخدا قسم در این صورت گردنت را میزنیم! امیر المؤمنین ÷ سه مرتبه حجت را بر آنان تمام کرد، و سپس بدون آنکه کف دستش را باز کند دستش را دراز کرد!! ابوبکر هم روی دست او زد و به همین مقدار از او قانع شد. علی ÷ قبل از آنکه بیعت کند در حالیکه طناب بر گردنش بود خطاب به پیامبر ج صدا زد: «ای پسر مادرم، این قوم مرا خوار کردند و نزدیک بود مرا بکشند».[٧٨].
آیا این چهرۀ زشت و رسوا به علی ابن ابی طالب س آن بزرگمرد ایمان و صداقت و شجاعت میزیبد؟!
[٧٧]- فردی افسانهأی که علمای معروف شیعه او و کتابش را یک افسانه مملو از تناقض با عقاید شیعه میدانند.متوفی ٧٦ هـ ق. برای آشنایی بیشتر با او و کتابش به کتاب تحقیقی آلفوس اثر ارزشمند استاد علی رضا حسینی مراجعه کنید.
[٧٨]- اسرار آل محمد ترجمه کتاب سلیم قیس هلالی ص١٦٩ تا ١٨٢ با اختصار.