افسانه شهادت حضرت فاطمه زهرا ل [۱۱۱]
برخی آگاهانه یا ناآگاهانه شهادت حضرت فاطمهی زهرا لرا عنوان مینمایند، تا از این رهگذر مظلومیت اهل بیت پیامبر صرا به اثبات برسانند، غافل از آنکه جعل چنین داستانی، توهین به مقام شامخ حضرت علی سو هتک حرمت خاندان پیامبر اسلام محسوب میگردد. در صورتی که بررسی روابط دوستانه حضرت علی و حضرت عمر و ازدواج حضرت عمر سبا امکلثوم، دختر گرامی حضرت علی سو نامگذاری حضرت علی ستعدادی از فرزندان خویش را به نامهای ابوبکر، عمر و عثمان و مشورتهای مهم حضرت عمر سبا حضرت علی سدر مورد امور خلافت، قضاوتها، احکام و... نشانهی همکاری صمیمانه و ارتباط دوستانه میان آن بزرگواران و بیانگر خلاف این ادعا است. براستی کدام عقل سلیم میپذیرد که حضرت علی سدخترش را به ازدواج قاتل همسر گرامیش، فاطمهلدر آورد و رابطهی دوستانه با او برقرار نماید. نگرشی سطحی به روایات متضاد حادثه شهادت حضرت فاطمه زهرا لو تعصب نویسندگان، دلالت بر جعل چنین داستان بیاساسی را دارد. همه میدانیم که در نقل روایت تاریخی یا حدیثی، ناقل اگر سندی داشته باشد مطلب را با ذکر سند نقل میکند، در این صورت خواننده امکان مییابد که در صحت و سقم نقل، تحقیق کند و اگر سند را صحیح یافت بپذیرد و اگر ناقل بدون ذکر سند و مأخذ نقل کند، دیگران به اینگونه نقلها که مدرک، مأخذ و سندی برای آن نقل نشده، اعتماد نمیکنند. علمای حدیث چنین احادیثی را معتبر نمیشمارند. محققان اروپایی نیز به نقلهای تاریخی بدون مدرک و مأخذ اعتنایی نمیکنند و آن را غیر معتبر میشمارند. حداکثر این است که میگویند: فلان شخص چنین نقلی در کتاب خود کرده، اما مأخذ و مدرک نشان نداده؛ یعنی اعتبار تاریخی ندارد. نقل شهادت حضرت فاطمهی زهرا ل هم ضعف سند دارد، زیرا فاقد سند و مدرک است، و هم ضعف بیانی دارد، زیرا به گونهای بیان شده که نشان میدهد خود ایشان هم به آن اعتماد ندارند. از این رو، ما به نقد و بررسی روایات متعددی میپردازیم که برخی از علمای تشیع به نقل آن پرداختهاند در حالی که محدثان و سیرهنویسان در کتب خویش ذکری از آن به میان نیاوردهاند، که این امر خود دلالت بر بیاساسی بودن آن دارد. نخستین کسی که به جعل داستان شهادت حضرت فاطمهی زهرا لپرداخت، ابراهیم بن یسار نظام (۱۶۰-۲۳۱ ﻫ)، رئیس فرقهی نظامیه بود.علامه ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی (متوفی ۵۴۸ ﻫ) در «الـملل والنحل» میگوید: «یازدهمین مورد از تفرّدات او، توهین به بزرگان صحابه ش بود...، وی داستانی دروغین جعل کرد و گفت: عمر در روز بیعت، شکم حضرت فاطمه را زد و او سقط جنین کرد، و فریاد میزد: «خانهی فاطمه را با ساکنان آن بسوزانید» در حالی که جز علی، فاطمه، حسن و حسین کسی دیگر در خانه نبود» [۱۱۲].
علامه ابن ابیالحدید معتزلی شیعی در «شرح نهج البلاغة» به نقد آراء و عقاید ابراهیم نظام پرداخته و در اینباره میگوید: «اما آنچه او در مورد حمله به خانهی فاطمه ذکر کرده و اینکه هیزم جمع نمودند تا آن را بسوزاند، خبر واحدی است که مورد توثیق و قابل استناد نیست نه در مورد صحابهش و نه در مورد هیچ یک از مسلمانانی که عدالتش به اثبات رسیده است» [۱۱۳].
همین داستان را احمد بن ابییعقوب یعقوبی در «تاریخ یعقوبی» بدون ذکر سند به گونهای دیگر نقل میکند و میگوید: «ابوبکر و عمر خبر یافتند که گروه مهاجران و انصار با علی بن ابیطالب در خانهی فاطمه دختر پیامبر خدا صفراهم گشتهاند، پس با گروهی آمدند و به خانه هجوم آوردند، و علی بیرون آمد و شمشیری حمایل داشت، پس عمر با او برخورد و با او کشتی گرفت و او را بر زمین زد و شمشیرش را شکست و به خانه ریختند، آن گاه فاطمه بیرون آمد و گفت: «به خدا قسم بیرون روید، اگرنه مویم را برهنه میسازم و نزد خدا ناله و زاری مینمایم» پس بیرون رفتند و هر که در خانه بود برفت و چند روزی بماندند. سپس یکی پس از دیگری بیعت کردند، لیکن علی جز پس از شش ماه و به قولی چهل روز بیعت نکرد» [۱۱۴].
روایت یعقوبی از آن جهت قابل توجه میباشد که هیچ اشارهای در آن در مورد آتش زدن خانهی فاطمه و حمله به آن بانوی بزرگوار نشده.حقیقت آن است که داستان مذکور بیشتر شبیه به افسانهی نبرد رستم زال و اسفندیار میماند که فردوسی در «شاهنامه» آورده نه به حقیقتی مستند و تاریخی!یکی دیگر از راویان این داستان، ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم دینوری است که در کتاب «الإمامة والسیاسة» میگوید: «ابوبکر دربارهی گروهی که از بیعت با او خودداری کرده و پیرامون علی گرد آمده بودند، پرسید و عمر را پیش آنان فرستاد. عمر به خانهی علی آمد و آنان را آواز داد ولی آنان بیرون نیامدند، پس عمر هیزم خواست و گفت: «سوگند به آنکه جان عمر در دست اوست، اگر بیرون نیایید، خانه را با هر که در آن است به آتش خواهم کشید،» به او گفتند: «اگر فاطمه در آنجا باشد چه؟» گفت: «حتی اگر او در آنجا باشد» پس همه جز علی بیرون آمدند و بیعت کردند» [۱۱۵].
برخی با استناد از کتاب «الإمامة والسیاسة» که به زعم آنان نویسنده آن ابن قتیبه دینوری که مسلک سنی داشته، سعی نمودهاند تا از این طریق شهادت حضرت فاطمه لرا به اثبات برسانند، در حالی که در این استناد دو اشکال وجود دارد. اول آنکه از روایت «الإمامة والسیاسة» چنین بر میآید که حضرت عمر سصرفاً به تهدید بسنده نمود و مخالفان را متقاعد ساخت تا بیعت نمایند و در جهت سوزاندن خانهی حضرت فاطمه و حمله به آن بانوی گرامی هیچگونه اقدامی ننمود. دوم آنکه کتاب «الإمامة والسیاسة» تألیف ابن قتیبه دینوری نمیباشد و علما در انتساب آن به ابن قتیبه دینوری تردید دارند.خیرالدین زرکلی در «الأعلام» میگوید: «علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تردید دارند» [۱۱۶]. در «دائرة الـمعارف الإسلامیة» نیز آمده است: «این کتاب را به ابن قتیبه انتساب دادهاند در حالی که «دهغوی DeGeie» ترجیح میدهد که مصنف آن مردی مصری یا مغربی و معاصر ابن قتیبه بوده است» [۱۱۷]. یکی دیگر از راویان این داستان ابومنصور، احمدبن علی طبرسی (متوفی ۶۲۲ ﻫ.) میباشد وی در «الاحتجاج» میگوید: «عمر به عدهای از اطرافیانش دستور داد تا هیزم جمع نمایند، آنان هیزمها را اطراف خانه نهادند و در حالی که علی، فاطمه، حسن و حسین در خانه بودند، عمر با صدای بلند گفت (تا علی بشنود): «به خدا قسم! خارج شوید و با جانشین رسول الله صبیعت کنید وگرنه خانه را بر شما آتش میزنم». سپس نزد ابوبکر آمد و میترسید که مبادا علی با شمشیرش خارج شود. آنگاه به قنفذ گفت: «اگر خارج نشد به خانهاش داخل شو، اگر امتناع ورزید، خانهاش را آتش بزن». قنفذ و همراهانش بدون اجازه داخل خانه شدند، علی شتافت تا شمشیرش را بردارد، اما آنان پیشی گرفتند و شمشیر علی را برداشتند و بر گردن آنحضرت ریسمان سیاهی انداختند. فاطمه در مقابل در خانه ممانعت کرد، قنفذ تازیانهای به بازوی فاطمه زد که بر اثر آن دستش ورم کرد، ابوبکر شخصی را نزد قنفذ فرستاد و گفت: «فاطمه را بزن». قنفذ در را بر فاطمه فشار داد که بر اثر آن پهلویش شکسته شد. و سقط جنین کرد، فرزندی که در شکم داشت و پیامبر صآن را محسن نام گذاشته بود، شهید شد» [۱۱۸].
ملا محمد باقر مجلسی متوفی (۱۱۱۱ﻫ.) اضافه بر وقایع مذکور میگوید: «به روایتی دیگر مغیره بن شعبه با عمر بر شکم مبارکش زد و فرزند او را شهید کرد، پس علی ÷را به مسجد کشیدند، آن جفاکاران از پی او رفتند و هیچ یک او را یاری نمیکرد، سلمان و ابیذر و مقداد و عمار و برید، فریاد میزدند و میگفتند: چه زود خیانت کردید با رسول خدا و کینههای سینههای خود را ظاهر کردید و انتقام آن حضرت را از اهل بیت او کشیدید» [۱۱۹].
اين افسانه نه با استعجاب و نه بدون استعجاب، به دليل آنكه يك روايت تاريخي بدون ذكر سند و مأخذ و مدرك است، به هيچ وجه قابل قبول نيست به ويژه آنكه طبرسي بعد از ششصد سال و مجلسي به تبعيّت از وي پس از هزار و اندي سال اين نقل بيسند و مأخذ را در كتابهايشان مطرح نمودهاند. باور كردن چنين مطلبي كه حضرت فاطمه لمورد ضرب و شتم قرار گيرد و حضرت علي سو ساير صحابه ش اعم از مهاجرين و انصار ش، هيچگونه واكنشي از خود نشان ندهند، بسيار بعيد و غيرمحتمل مينمايد. چگونه امكانپذير است كه حضرت علي مرتضي سبا شجاعت و توانايي كه از خود در جنگ خيبر نشان داده و به تنهايي در جنگ خندق، «عمرو بن عبد وُدّ» بزرگترين قهرمان عرب را از پاي در آورده، در خانه حضور داشته باشد و همسر گرامي او مورد اهانت قرار گيرد تا آنجا كه پهلوي مباركش بشكند و سقط جنين نمايد؟! و حضرت علي سبه خاطر حفظ وحدت اسلامي، هيچگونه واكنشي از خود نشان ندهد؛ اگر واقعاً وحدت اسلامي تا اين حد اهميّت داشته باشد نبايد شيعيان علي س با نقل چنين واقعهاي شيرازهي وحدت اسلامي را از هم بگسلانند؛ كه در آن صورت خلاف راه علي سرا برگزيدهاند و شگفتتر از همه آنكه شخصيّت حضرت علي سنيز مورد تعرّض قرار گيرد و با زور و سر نيزه به مسجد برده شود. و طرفداران و دلباختگان او همانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، شو بريده نظارهگر اين صحنه باشند! و هيچگونه اقدامي ننمايند، بدون تردید نقل و سر هم کردن چنین داستانی از روی تعصب و به طرفداری از تشیع بوده است، چنان که دکتر سید محمد تقی آیتالهی شیعی در این مورد میگوید:«مؤلفین بعدی، مانند مسعودی و حتی سیوطی در آثاری که به موضوع خلافت اختصاص دادهاند تا آنجا که میدانیم، مطلب اساسی مهمی دربارهی واقعه نمیافزایند، بعداً آثار شیعی توسط مؤلفینی چون طبرسی و مجلسی که عمدتاً دارای طبیعت جدلی هستند و اخباری به طرفداری از تشیع، و فاقد ارزش تاریخی را میدهند، به وجود آمد. به منظور بازسازی وقایع سقیفه، بهترین روش این است که ابناسحاق را که نه تنها قدیمیترین نویسنده، بلکه همچنین آثارش از طریق ابن هشام به ما رسیده است، اساس کار بگیریم» [۱۲۰]. و ابن ابیالحدید، مجموعهی چنین داستانهایی را افسانهای بیش نمیداند و در «شرح نهج البلاغه» میگوید:«کارهای زشت و ناپسندی را که شیعه بازگو میکنند، از قبیل: فرستادن قنفذ به خانهی فاطمه لو اینکه قنفذ او را با تازیانه زد و بازوی آن بانوی بزرگوار ورم کرد، و اثرش تا موت او باقی ماند. عُمَر او را میان در و دیوار فشار داد، و او فریاد بر آورد: ای پدرم، ای رسول خدا و آنگاه سقط جنین کرد. و برگردن علی س ریسمانی انداختند و او را میکشیدند و فاطمه پشت سر او فریاد میزد و فرزندانشان حسن و حسین با آنان میگریستند، و پس از آنکه علی ÷را احضار کردند، از او خواستند تا بیعت کند، اما او امتناع ورزید، آنان حضرت علی را به قتل تهدید نمودند آن گاه علی فرمود: آیا شما بنده خداوند و برادر رسول خدا را میکشید؟ آنان گفتند: اینکه بندهی خداوند هستی قبول داریم، اما برادری تو و رسول خدا را نمیپذیریم. علی ÷بزرگان آنان را به نفاق متهم نمود و پیمان خیانت آنان را که اراده داشتند که در شب عقبه شتر رسول خدا صرا فراری دهند، نوشت». ابن ابیالحدید در ادامه میگوید: همهی اینها نزد ما بیاساس هستند، و هیچ کسی آنها را تأیید نمیکند محدثان نه آنها را روایت کردهاند و نه اطلاعی در مورد آنها دارند. اینگونه داستانها را فقط شیعیان نقل مینمایند» [۱۲۱].
[۱۱۱] این فصل به طور کامل از مقالهی استاد عزیز و ارجمند جناب مولوی عبدالعزیز نعمانی، مدرّس دارالعلوم زاهدان، نقل میشود که پیشتر در مجلهی ندای اسلام، شماره سوم، سال اول منتشر شده بود. [۱۱۲] الـملل والنحل: ج۱، ص ۷۱. [۱۱۳] شرح نهج البلاغه ابن ابيالحديد: ج۲۰، ص ۳۴. [۱۱۴] تاريخ اليعقوبي: ج۲، ص ۱۲۶. [۱۱۵] الإمامة والسياسة: ج۱، ص ۱۲. [۱۱۶] الأعلام قاموس التراجم: ج ۴، ص ۱۳۷. [۱۱۷] الشنتناوي، احمد، زکی خورشید، ابراهیم، دائرة المعارف الإسلامية ج ۱، ص: ۲۶۲، دارالـمعرفة، بیروت. [۱۱۸] الاحتجاج: ج ۱، ص ۸۳. [۱۱۹] جلاء العيون: ص ۱۴۴. [۱۲۰] تشیع در مسیر تاریخ، ۵۷ . [۱۲۱] شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید: ج۲، ص ۶۰. افسانهی شهادت فاطمه، عبدالعزیز نعمانی، ندای اسلام، شماره سوم، سال اول.